به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 بهم کمک کنید چجوری قهر پدرم و همسرم رو به آشتی تبدیل کنم؟؟خیلی ناراحتم و ناامید

    8 ساله ازدواج کردم و تو زندگی با همسرم علی رغم مشکلات فراوان خوشبختم و عاشقانه همدیگه رو دوست داریم
    چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتیم و هنوز هم داریم میگذرونیم ولی واقعا با هم خوب و خوشیم
    همینطور همسرم با خانوادم خیلی راحت و گرم و صمیمی و خوبه
    ولی متاسفانه گاهی اوقات یه سری از رفتارها باعث بهم خوردن رابطه گرم و صمیمی مون میشه
    همسرم آدم حساسیه و و پدرم هم آدم رک گو و تقریبا بیشتر حرفاشو رو کنایه میزنه
    ولی باز هم خیلی به محبت دارند و با هم خوب و صمیمی اند

    تو این مدت بارها پدرم تو کنایه به همسرم حرفایی زده که همسرم به حرمت پدرم و به خاطر من با وجود به شدت حساس بودنش گذشته ولی این بار که برای تعطیلات رفتیم خونه پدرم یه چیزی باعث سردی و قهرشون شد

    قضیه از این قراره ما به اتفاق خانوادم طبق برنامه ریزی قبلی و اصرار خانوادم از تهران اومدیم شهرستان و رفتیم به یه منطقه خوش آب و هوای دیگه که پدرم اونجا ویلا داره تا تعطیلاتممون رو اونجا بگذرونیم
    بعد دو زوز که فوق العاده همه چیز بهمون خوش گذشت و خیلی روزای خوبی بود پدرم صبح روز آخر آماده شد برای اینکه بره به عروسی یکی از آشناهای خیلی خیلی دور که حتی رغبتی به رفتن نداشت و ناراحت بود از این که چرا اصلا دوباره سر چندمین عروسیشون مارو دعوت کردند...
    همسرم خیلی اصرار کرد پدر جان حالا که درجه چندمه و دوره و شما هم دوست ندارید امروز رو با هم میمونیم و فردا که رفتیم سمت خونه شما با مادر برید منزلشون هم برای تبریک هم برای تقدیم هدیشون....
    ولی پدرم اصلا توجهی به حرف همسرم نکرد و ومتوجه این که همسرم دوست داره پدرم بمونه نشد و پا شد رفت...
    همسرمم بهش برخورده که اگر مهمون دیگه ای بود یا کس دیگه ای و با هم اومده بودیم مسافرت بابا پا میشد بره و،با وجود این که اصلا هم دوست نداشت این عروسی رو
    وما 6 نفر آدم با این همه بار و بندیل تو جاده کوهستانی بمونیم و تنها برگردیم
    و تمام طعنه و کنایه های پدرم که تو این مدت از روشون گذشته بود یادش اومد و خیلی ناراحت شد و ان شد که ما هم بعد حرکت بابا رفتیم سمت خونه مادرم در صورتی که قرار بود ناهارمون رو بخوریم و بریم ،ولی شوهرم انقدر ناراحت و کفری بود تصمیم به رفتن گرفتیم...
    تا ما برسیم پدرم رفت ناهارشو خورد و اومد خونه خوابید ...
    فقط برای یک ساعت ناهار خوردن ما رو تنها گذاشت و رفت و وقتی اومدیم خونه درو برامون باز کرد و دوباره گرفت خوابید بدون این که بپرسه چی شد انقدر زود اومدید
    شوهرم خیلی خیلی ناراحت ش
    د
    و حقیقتش منم ناراحت شدم از کار پدرم ولی نخواستم جلوی همسرم نشون بدم که قضیه حاد نشه
    پدرمم هیچ تلاشی نکرد برای این که از دل همسرم ناراحتیش رو در بیاره فقط وقت صبحانه اومد پیشمون و با یه سلام کوتاهی که بینشون ردو بدل شد و پدرم از شوهرم پرسید معدت خوب شد و شوهرمم فت الحمدلله و سکوت بینشون حاکم شد...پدرم وقتی دید شوهرم ناراحته بدون هیچ تلاشی با حالت قهر پاشد رفت و ما هم که تعطیلاتمون خراب شد برگشتیم با حالت بغض و ناراحتی تهران..
    از اون طرف تولدمم هست امروز و شوهرم برنامه داشت که برام پیش بابایینا تولد بگیره
    وحالا شوهرم به شدت از پدرم کفریه و میگه دیگه اسمی ازشون نمیارم
    از اون طرف من از همسرم و پدرم ناراحتم که مراعات روز تولدم رو نکردند و از شوهرم به خاطر این که رو یه موضوع کوچیک بولد کرده و از پدرم به خاطر این که همیشه حرف دیگران براش مهم بوده و خانوادش خصوصا دامادش براش اهمیتی ندارند ناراحتم و شاکی
    (همسرم یه جورایی خیلی آدم مهمیه و از نظر کاری و موقعیت اجتماعی و خیلی از مسئولین برای دیدنش وقت میگیرند)(این رو نگفتم که دچار شائبه بشید که به این خاطر دچار توقع شدم)
    حالا از یه طرف الان من به شدت تو بغض و ناراحتیم و همسرم دیروز کلی حرف زد و خودشو خالی کرد و منم فقط به حرفاش در سکوت گوش کردم...
    و الانم خودشو زده به اون راه و فکر میکنه تنهاست
    از طرفی از پدرم ناراحتم
    از طرفی همسرم با پدرم قهره
    از طرف دیگه پدرم الان حتما از همسرم ناراحته که اینجوری پا شد رفت....
    بهم بگید چی کار کنم؟
    برخوردم با شوهرم با وجود این که ازش ناراحتم چه جوری باشه؟میخواد امشب شام بریم بیرون به خاطر تولدم ولی دل و دماغ ندارم؟
    چی کار کنم برای خوب شدن رابطه پدرم و همسرم؟؟
    ما خیلی با هم خوبیم و تحمل قهر و دوری رو نداریم..تحمل ناراحتی و بیتابی مادرم رو ندارم،نمیدونم با پدم حرف بزنم یا نه پدرمم اصلا گوش نمیده به حرفامو همش با عصبانیت حرفمو قطع میکنه،ناراحت همسرمم هستم آخه خانودش با وجود محبت همسرم قدر خوبیاشو نمیدونند و الان به شدت احساس تنهایی میکنه که به پدرم محبت میکنه ولی پدرم برای حرفش ارزش قائل نیست و بهش احترام نمیذاره گاهی اوقات میگه یه بچه کوچیک فلان آدم برای بابات ارزشش بیشتر از منه...
    و میدونم دوری بیش از حد باعث کینه کهنه میشه....
    میشه کمکم کنید جناب مدیر همدردی و آقای بی بی و اسکای،مریم 123 عزیز و فرشته مهربان و همه ی دوستان خوب و خبره و کارشناس این تالار
    واقعا موندم......

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مهر 96 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1395-4-17
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,850
    سطح
    25
    Points: 1,850, Level: 25
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم محترم، چرا اینقدر بزرگش می کنید مگه چیشده یه ساعت رفته عروسی و بعدش اومده این دیگه ناراحتیو قهر داره آخه!! حتما پدرتون دوست داشته پیش شما باشه که سر یک ساعت برگشته این اخه چه بی احترامی بوده من واقعا درک نمیکنم حالا ایشون یه چیزی گفتن که چرا دعوت کردنو ... ولی همسر شمام نباید برای ایشون تصمیم بگیره بالاخره خودش بهتر تشخیص میده تازه شما ناراحتین چرا به حرف شوهر شما گوش نداده عجب!! به نظرم هم شما هم همسرتون خییلی حساسین شمام اصلا نباید توجه کنید و دامن بزنید

  3. 2 کاربر از پست مفید کایا تشکرکرده اند .

    mahasty (سه شنبه 06 مهر 95), nardil (دوشنبه 05 مهر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مرداد 00 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    6,094
    سطح
    50
    Points: 6,094, Level: 50
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما درست میگید حساسیت ما خیلی بالاست
    من حالا میخوام بدونم وقتی این قضیه پیش اومده چی کار کنم که زودتر به آشتی ختم بشه و قهر نمونند طولانی مدت
    دنبال مقصر نیستم
    راهکار میخوام
    و کاملا به حساسیت بالای همسرم واقفم...
    چرا کسی اینجا کمک نمیکنه
    آقای مدیر همدردی،دوستان کارشناس دیگه خواهشا کمکم کنید
    پشیمون شدم اینجا پست گذاشتم و کسی کمک نمیکنه
    در صورتی که سایت مشاوره و همدردی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اسفند 93, 13:28
  3. اجازه خواستگاری به کسی که قبلا شما را رها کرده؟؟احساس یا غرور؟؟
    توسط دنیای وارونه در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: پنجشنبه 08 خرداد 93, 22:46
  4. نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
    توسط maryam2008 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 21:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.