به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    6 مخالفت شدید مادر با ازدواج

    سلام دوستان...

    خوب داستان من یکمی طولانیه ولی خلاصش میکنم....امکان داره خلاصشم طولانی باشه!

    راستش من 25 سالمه و دختر خانم هم سه سال ازم بزرگترن....من فرزند آخرم و الان دانشجوی فوق لیسانس هستم و ایشان کارشناسی هستن و ادامه تحصیل ندادند...پدر و مادرم من هم هر دو خیلی پیر هستن و کلا نسل به شدت متفاوت!

    من از ترم سه کارشناسی با ایشان آشنا شدم و کلا از اول هم هدف به سمت ازدواج بود...

    ایشان در یه شهری با زمان کمتر از دو ساعت از شهرمون فاصله دارن....شهر ایشان شهر دانشگاهم بود.

    من همون اوایل موضوع رو به مادرم گفتم و ایشان مخالفت نمودند و حرفای بی منطق میزدن و میگفتن که راهش دوره و تو کار نداری و سربازی داری و آدمای این شهر ناجورن و وووووو....خیلی چیزها گفت....مثلا میگه من برم چطوری تحقیق کنم و آنا رو نمیشناسیم و ازینجور حرفایی که خودتان هم میدانید منطقی نیست....این چیزا قایل حله...مادرم همش میگوید من برای تو ارزوها دارم و فلان..

    من به مادرم ان اوایل با روی خوش گفتم مادرم شما بیا بریم صحبت کنیم با خانوادش، همه شرایطمو میگم و قبول کردن با آناست ...ما که نمیخوام بزور دختر مردمو بگیریم و ازین حرفا...

    ازونجایی که در خانه ما متاسفانه مادرسالاری هست و بازم متاسفانه پدرم عددی در خانه نیست، کلا مشکل همین مادرم میباشد....یعنی بقیه مشکلی خاصی ندارن...در واقع متاسفانه یعنی مادرم بگه اره بقیم میگن اره و مادرم بگه نه بقیم مگن نه!

    ادامه ماجرا رو تعریف کنم...خوب با این اوصاف من خیلی آشفته شده بودم که باید چکار کنم...من هیچ مشکلی با این دختر ندارم...و به تصمیم صد در صد مطمئنم و از خودم هیچ شکی ندارم....الانم حدود 5 ساله با هم هستیم....

    ولی شما قضاوت کنین من نمیخوام مادرم راضی نباشه و این وصلت شکل بگیره...نمیدونم گاهی فک میکنم قید خانوادمو بزنمو و خودم مستقل شم و خودم برم جلو ...چون اینطوری حداقل به خودم میگم آخرین تلاشمو کردم....من کلا آدم پر تلاشی هستم....و چیزی که بخوامو حتما بدست میارم....ولی این یه قلمو نمیدونم چکار کنم....

    مادرم به تحصیلات من خیلی علاقه داره...خب منم پیش خودم گفتم شاید ارشد بخونم و قبول شم دل مادرم نرم شه و پیش خودش بگه مثلا من سطح اجتماعیم بالا میره و در آینده بالاخره بیکار نمیمونه...و این افکار شاید بتونه در مخالفتش تغییر ایجاد کنه....زدیمو ارشد قبول شدیمو الانم داشجوی ارشد یه رشته مهندسی هستم و ترم چهار و دارم رو پایان نامم کار میکنم....در حال حاضر هنوز هم با دختر خانم هم به صورت معمولی هستم تا ببینم چی میشه....در واقع میخوام صبور باشم....ولی بیخیال نیستم و همش گاهی با مادرم حرف میزنم که چرا مخالفت میکنی ولی آن اصلا با شدت تمام من رو خورد میکند....حتی با مادرم مشاوره رفته بودیم و نزدیک بود با مشاوره دعوا شود و مادرم مشاوره را مسخره میکرد و مشاوره به من گفت که مادرم از رضاخان هم بدتر هست!

    خود مشاوره به من گفت مادرت مغزش مشکل داره...

    البته خودمم کم و بیش میدانم مادرم مریض هست و یه سری تربیت های اجتماعی و فرهنگی رو بهش از قبل یاد ندادند و شخصیتش بدجور شکل گرفته و تغییرش خیلی سخته،، ولی دوستان چکار کنم مادرم هست.....قید خانواده رو بزنم؟....اگه قید خانواده رو بزنم مطمئنا خیلی از مشکلات جلوی پام هست.

    چون آخه مطمئنا مادرم با من تا آخر مخالفت میکند و من نمیتونم با ایشان به توافق برسم...نمیدانم شایدم به توافق برسم...ولی خیلی سخته راضی کردن مادرم اینو مطمئنم....حتی خواهرانم هم نتوانستن راضیشان کنن و در نهایت خواهرانم با من هم دیگر مخالف شدن!

    در واقع مادرم میخواهد زن من رو خودش انتخاب کنه و من نظر بدم!

    ممنون از راهنماییتون..

    تشکر فراوان

  2. 3 کاربر از پست مفید Ali_M تشکرکرده اند .

    stu (دوشنبه 24 فروردین 94), من او (دوشنبه 16 شهریور 94), بارن (دوشنبه 24 فروردین 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    علی عزیز

    شما که میدونستی در خانوادت مادر سالاری هست و حرف نهایی و نظر آخر رو مادرتون باید بدن، چرا قبل از اینکه موافقت مادرتون رو بگیرید، وارد رابطه با این خانم شدید؟

    نمونه شما رو خیلی بارز برای چند تا از آشناهامون دیدم و میبینم که چجوری مادره داره خون به جیگر پسرش و عروسش میکنه،چون از اول با این وصلت و ارتباط مخالف بوده و همیشه میخواسته عروسش رو خودش انتخاب کنه.

    چند نفرم میشناسم که بالاخره مادره طلاق بچشو گرفته در نهایت..چون از اول نمیخواسته این وصلت رو...به هرکاری هم که بگی متوسل شده
    حالا یا از احساسات بچش نسبت به خودش سواستفاده کرده و بچشو توی معذوریت قرار داده و یا از نظر مالی بهش فشار اورده و یا هر کاری که فکرشو بکنی

    دختر مردم رو با هزار تا سلام و صلوات میبرن خونه بخت و خودشون انتخاب میکنن و همشون اوکی میدن، 100جور بلا سرش میارن توی زندیگی، اونوقت فکرشو بکنید یکی بخواد با این شرایط عروس یک خانواده بشه که دیگه واویلاست

    ازتون خواهش میکنم به عنوان یک خواهر
    به خانوم مورد نظر بگید که داستان توی خانوادتون از چه قراره و بیشتر از این نذارید اون خانم وابسته بشن و اذیت شن

    بذارید اگر مورد خوبی داره بره سراغ زندگیش و شکست نخوره

    شماهم اگر میبینید که شرایط رو نمیتونید تغییر بدید و همیشه قراره عذاب وجدان داشته باشید روی نظرتون تجدید کنید

    یاحق
    زندگی زیباست

  4. 3 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), stu (دوشنبه 24 فروردین 94), فرهنگ 27 (دوشنبه 24 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-05
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    13,113
    سطح
    74
    Points: 13,113, Level: 74
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,148

    تشکرشده 151 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام وقتی مطلبتونو خوندم انگار زندگیه خودم بود، من هم با با مخالفت شدید خانواده پسر مواجه شده بودم بنا به دلایل واقعا درست! یعنی حق با اونها بود ولی آقا پسرشون طی تقریبا یکسال با صبوری و حرف زدن محترمانه هرکاری کرد راضی نمیشدن تا اینکه یکروز حرفاشو هم با پدر و مادر برای آخرینبار زد و اونا باز گفتن نه! و اونشب ایشون از خونه به حالت قهر رفتن و گوشیشونم خاموش کردن و بعد از یه شب بیرون موندن اواخر شب بعدگوشیشونو روشن کردنو خونوادشون زنگ زدن که بیا خونه حالا صحبت میکنیم ... بالاخره باز تمام جوانب و به ایشون گفتن و ایشونم قبول کردن و با خانواده اومدن خونمون . الانم نامزدیم
    میخام بگم یجوری رفتار کن ک مصمم بودنتو نشون بدی و درنهایت راضیشون کنی

  6. 2 کاربر از پست مفید بارن تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), من او (دوشنبه 16 شهریور 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز مسئله شما رو با تمام وجودم درک می کنم چون یکی از عزیزترین افراد زندگیم تا هفته پیش باهاش در گیر بود. اما آقا پسر بعد از 2 سال وابستگی شدید جلو مادرش کم آورد مادره ایشونم بسیار غیر منطقی و یکدنده بود و دلایلشونم کاملا غیر منطقی بود حتی مشاورم تایید کرد مشکل از مادره. آقام هر راهی رفتن نتونستن مادرشونو راضی کنن حتی با قاطعیت و قهر آخرم مادرشون از راه احساس وارد شد که شیرمو حلالت نمی کنم و مگه منو بکشی که با این دختر ازدواج کنی و نتیجه شد 1 جدایی تلخ بعد از 2 سال. نمی خوام نا امیدتون کنم چون موارد بیشتری رو اطرافم دیدم که آقا مردونه وایساده وحتی بعد از 5 سال به هم رسیدن.اما اگه انتخابتون اون خانمه و قاطعانه پاش وایسادین و جلوی مشکلاتی که نادیا7777 عزیز گفتن کم نمیارید سعیتونو بکنید امیدوارم به هم برسین اما اگه ممکنه1 روزی کم بیارین و دیگه نتونید جلوی مادرتون مقاومت کنید عاجزانه خواهش می کنم اون خانم رو امیدوار نکنید و مثلا نخواین با شرایط مادرتون وفقش بدید جسارت نمی کنم منکر اذیت شدن شما نیستم ولی ممکنه شما آقایون راحت تر با جدایی کنار بیاین اما ضربه ای که خانم می خوره واقعا سخته رابطه رو قطع کنید و تلاشتونو بکنید اگه شد که امیدوارم خوشبخت بشین اگرم نشد بیشتر ازین وابسته نمیشین.اما واقعا از شما آقایون خواهش می کنم اگه خودتون می دونید که خونوادتون سخت گیرن وارد رابطه احساسی با 1 خانم نشید چون خودم دارم زجر عزیزترین فرد زندگیمو میبینم ببخشید که طولانی شد براتون دعا می کنم

  8. 4 کاربر از پست مفید tanhaeii تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), اقای نجار (دوشنبه 24 فروردین 94), بارن (دوشنبه 24 فروردین 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    گاهی ادم برای رسیدن به اون چیزی که میخواد چشماش رو رو حقایق میبنده . شما هنوز خیلی جوانید و مادر شما به این موضوع واقف هستن .واقعا هم گاهی شرایط اونقد سخت میشه که مشکلات بی ارزش و بی اهمیت نیز نمود پیدا میکند . متاسفانه وقتی در ازدواج مخالفت وجود داره برای دو طرف خیلی سخت میشه چون با کوچکترین پیش امدی باید منتظر سرکوفت دیگران باشید . پس سعی کنید همه جوانب رو بسنجید گاهی اهسته قدم برداشتن به نفع شماست . در ضمن اگه تقدیر الهی بر این باشه که شما به هم برسید هیچ مانعی جلو دارتون نیست . در ضمن مادرتون بدتون رو نمیخواد از کنار دلایل مخالفت خانوادتون هم بی اهمیت نگذرید. موفق باشید و خوشبخت

  10. 4 کاربر از پست مفید مینا30 تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), فرهنگ 27 (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), اقای نجار (دوشنبه 24 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نادیا-7777 نمایش پست ها
    علی عزیز

    شما که میدونستی در خانوادت مادر سالاری هست و حرف نهایی و نظر آخر رو مادرتون باید بدن، چرا قبل از اینکه موافقت مادرتون رو بگیرید، وارد رابطه با این خانم شدید؟

    نمونه شما رو خیلی بارز برای چند تا از آشناهامون دیدم و میبینم که چجوری مادره داره خون به جیگر پسرش و عروسش میکنه،چون از اول با این وصلت و ارتباط مخالف بوده و همیشه میخواسته عروسش رو خودش انتخاب کنه.

    چند نفرم میشناسم که بالاخره مادره طلاق بچشو گرفته در نهایت..چون از اول نمیخواسته این وصلت رو...به هرکاری هم که بگی متوسل شده
    حالا یا از احساسات بچش نسبت به خودش سواستفاده کرده و بچشو توی معذوریت قرار داده و یا از نظر مالی بهش فشار اورده و یا هر کاری که فکرشو بکنی

    دختر مردم رو با هزار تا سلام و صلوات میبرن خونه بخت و خودشون انتخاب میکنن و همشون اوکی میدن، 100جور بلا سرش میارن توی زندیگی، اونوقت فکرشو بکنید یکی بخواد با این شرایط عروس یک خانواده بشه که دیگه واویلاست

    ازتون خواهش میکنم به عنوان یک خواهر
    به خانوم مورد نظر بگید که داستان توی خانوادتون از چه قراره و بیشتر از این نذارید اون خانم وابسته بشن و اذیت شن

    بذارید اگر مورد خوبی داره بره سراغ زندگیش و شکست نخوره

    شماهم اگر میبینید که شرایط رو نمیتونید تغییر بدید و همیشه قراره عذاب وجدان داشته باشید روی نظرتون تجدید کنید

    یاحق
    سلام...ممنون از جوابتون....

    من از همون اول مشکلات خانوادمو به دختر خانوم گفتم و هر دومون توافقی این راه رو داریم ادامه میدیم....

    ولی یه سوال در مورد مادرسالاری برام ایجاد شد، یعنی شما میگین من هر چی مادرم گفت قبول کنم حتی اگه اشتباه باشه؟.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط بارن نمایش پست ها
    سلام وقتی مطلبتونو خوندم انگار زندگیه خودم بود، من هم با با مخالفت شدید خانواده پسر مواجه شده بودم بنا به دلایل واقعا درست! یعنی حق با اونها بود ولی آقا پسرشون طی تقریبا یکسال با صبوری و حرف زدن محترمانه هرکاری کرد راضی نمیشدن تا اینکه یکروز حرفاشو هم با پدر و مادر برای آخرینبار زد و اونا باز گفتن نه! و اونشب ایشون از خونه به حالت قهر رفتن و گوشیشونم خاموش کردن و بعد از یه شب بیرون موندن اواخر شب بعدگوشیشونو روشن کردنو خونوادشون زنگ زدن که بیا خونه حالا صحبت میکنیم ... بالاخره باز تمام جوانب و به ایشون گفتن و ایشونم قبول کردن و با خانواده اومدن خونمون . الانم نامزدیم
    میخام بگم یجوری رفتار کن ک مصمم بودنتو نشون بدی و درنهایت راضیشون کنی
    سلام ممنون

    اینم راهکار خوبیه البته در فرصت مناسب.

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز مسئله شما رو با تمام وجودم درک می کنم چون یکی از عزیزترین افراد زندگیم تا هفته پیش باهاش در گیر بود. اما آقا پسر بعد از 2 سال وابستگی شدید جلو مادرش کم آورد مادره ایشونم بسیار غیر منطقی و یکدنده بود و دلایلشونم کاملا غیر منطقی بود حتی مشاورم تایید کرد مشکل از مادره. آقام هر راهی رفتن نتونستن مادرشونو راضی کنن حتی با قاطعیت و قهر آخرم مادرشون از راه احساس وارد شد که شیرمو حلالت نمی کنم و مگه منو بکشی که با این دختر ازدواج کنی و نتیجه شد 1 جدایی تلخ بعد از 2 سال. نمی خوام نا امیدتون کنم چون موارد بیشتری رو اطرافم دیدم که آقا مردونه وایساده وحتی بعد از 5 سال به هم رسیدن.اما اگه انتخابتون اون خانمه و قاطعانه پاش وایسادین و جلوی مشکلاتی که نادیا7777 عزیز گفتن کم نمیارید سعیتونو بکنید امیدوارم به هم برسین اما اگه ممکنه1 روزی کم بیارین و دیگه نتونید جلوی مادرتون مقاومت کنید عاجزانه خواهش می کنم اون خانم رو امیدوار نکنید و مثلا نخواین با شرایط مادرتون وفقش بدید جسارت نمی کنم منکر اذیت شدن شما نیستم ولی ممکنه شما آقایون راحت تر با جدایی کنار بیاین اما ضربه ای که خانم می خوره واقعا سخته رابطه رو قطع کنید و تلاشتونو بکنید اگه شد که امیدوارم خوشبخت بشین اگرم نشد بیشتر ازین وابسته نمیشین.اما واقعا از شما آقایون خواهش می کنم اگه خودتون می دونید که خونوادتون سخت گیرن وارد رابطه احساسی با 1 خانم نشید چون خودم دارم زجر عزیزترین فرد زندگیمو میبینم ببخشید که طولانی شد براتون دعا می کنم
    سلام ممنون از جوابتون....

    راستش اصلا اینطور نیست، به خدا منم میدونم دختر چه شرایطی داره، به نظرم اگه مادرم راضی بشه دیگه این مشکلاتی که مادرم بخواد من و عروسش رو اذیت کنه به وجود نمیاد چون دیگه آن موقع کار تموم شدس و مادرم راضی بوده که قبول کرده، چون ذات مادرم رو میشناسم...ان موقع فقط برای خوشبختیمون دعا میکنه....فقط باید مادرم راضی شه...ببنین اگرم راضی نباشه و من ازدواج کنم هم در نهایت بعد از مدتی مادرم باز راضی میشه ولی از این راه برام خیلی سخت میشه و باید سختی های زیادی رو پشت سر بزارم....بیشتر هم مشکلات مالی هست....به خاطر همین باید کاملا مستقل شم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینا30 نمایش پست ها
    گاهی ادم برای رسیدن به اون چیزی که میخواد چشماش رو رو حقایق میبنده . شما هنوز خیلی جوانید و مادر شما به این موضوع واقف هستن .واقعا هم گاهی شرایط اونقد سخت میشه که مشکلات بی ارزش و بی اهمیت نیز نمود پیدا میکند . متاسفانه وقتی در ازدواج مخالفت وجود داره برای دو طرف خیلی سخت میشه چون با کوچکترین پیش امدی باید منتظر سرکوفت دیگران باشید . پس سعی کنید همه جوانب رو بسنجید گاهی اهسته قدم برداشتن به نفع شماست . در ضمن اگه تقدیر الهی بر این باشه که شما به هم برسید هیچ مانعی جلو دارتون نیست . در ضمن مادرتون بدتون رو نمیخواد از کنار دلایل مخالفت خانوادتون هم بی اهمیت نگذرید. موفق باشید و خوشبخت
    سلام...

    ممنون از پاسختون...

    الان دلایل مادرم منطقی هست واقعا؟


    من به مادرم میگم بیا بریم ببینیم شاید نظرت عوض بشه ولی ان میگه نه آدمای آن شهر وحشی هستن!!!!


    .................................................. .................................................. ...........................

    دوستان ممنون میشم راهکار بهم بدین؟ .... و منو در این راه راهنمایی کنین که چکارایی باید انجام بدم تا مادرم و یا خواهرام و برادرم رو به سمت خودم بیارم؟

    چون اگه همه به غیر از مادرم به سمت من بیان امکان داره مادرم راضی شه.

    ببینین دوستان من دیگه مسیر و تصمیمم قطعیه ، مردد نیستم ....تو این مسیر منو راهنمایی کنین..در مورد سربازی و کار و این که ایا حتما باید خانوادم راضی باشن و.... راهنمایی کنین.

    من اگه بخوام میتونم پروژه کسری خدمت بگیرم و بیشتر سربازیم رو تموم کنم و حتی با ارشد هم شرایطم برای سربازی خوبه.....برای کار هم بیکار نمیمونم...میتونم یه جایی خودمو بند کنم.

    با تشکر از همگی...
    ویرایش توسط Ali_M : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 14:17

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام داداش ، خوبی
    میشه گفت که درد مشترکی داریم ، منم مادرم راضی به ازدواجم نیست ، ببین به نظر من پله اول ازدواج مستقل شدنه ، این که میگی خلاف میل خانواده بری جلو و آدم پر تلاشی هستیو این داستانا باتوجه به شرایطی که داری یه ذره ساده انگارانه هستش بدون حمایت خانواده خیلی سخته، دستت تو جیبه خودته ؟ تا حالا کار کردی ؟ تو دخل و خرج بودی ؟ شرایط اقتصادی جوریه که خودت یه نفره هم نمیتونی به خیلی از خواسته هات برسی حالا باید با همه این مشکلات شرایط خوشبختی یه آدم دیگه رو هم فراهم کنی ، این که فکر میکنی با یه مدرک ارشد بیای بیرون تو این بازار راکد کار بیکار نمیمونی بازم ساده انگارانست ،مهارتت چیه ، سرمایه ای چیزی داری ؟ اینارو خیلی صریح بهت گفتم چونکه واقعا مستقل نشدی هنوز ، البته دمت گرم دل و جورعتت خیلی خوبه ، من تحسینت میکنم ، نمیخوام تو دلتو خالی کنم ولی زندگی مشترک با اون چیزی که تو ذهنت ساختی فرق میکنه ، خوشی داره ولی سختی هم هست کنارش .
    حالا با این شرایطی که هنوز وابسته ای به خانواده و می خوای اقدام کنی ، خب خیلی کارت سخته ، شخصیت مادرتو که نمیتونی عوض کنی ، هر جور آدمی هم که باشه بالاخره تو بچشی نمیخواد که بچشو بدبخت کنه ، بهترین راه اینه که باهاش مذاکره کنی همین راهی که رفتی بری پیش مشاور بازم ، از شرایط روحیت بگی ، بگی که واقعا اگه حمایتت کنن و به عشقت برسی بیشتر میتونی پیشرفت کنی ، از احساست بگی میدونی با کارت احساسات بازی کن باهاش ، نرو به سمت اینکه حرفش منطقی نیستو از این حرفا ، در کل بازم چونه زنی کن
    اما اگه بخوای قید خانوادرو بزنیو قهر کنیو این داستانا که به نظر من بدترین انتخاب ممکن هستش ، از پسش بر نمیای ، با این شرایط جامعه نمیتونی ، یعنی یه 3 ، 4 سال دیگه شاید بتونی ولی با این شرایطتت نکن داداش این کارو نکن ، به عشقت هم برسی از اینکه قید خانوادتو بزنی پشیمون میشی
    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم

  13. 4 کاربر از پست مفید stu تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), فرهنگ 27 (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (سه شنبه 25 فروردین 94), من او (دوشنبه 16 شهریور 94)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اردیبهشت 94 [ 13:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    7
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط stu نمایش پست ها
    سلام داداش ، خوبی
    میشه گفت که درد مشترکی داریم ، منم مادرم راضی به ازدواجم نیست ، ببین به نظر من پله اول ازدواج مستقل شدنه ، این که میگی خلاف میل خانواده بری جلو و آدم پر تلاشی هستیو این داستانا باتوجه به شرایطی که داری یه ذره ساده انگارانه هستش بدون حمایت خانواده خیلی سخته، دستت تو جیبه خودته ؟ تا حالا کار کردی ؟ تو دخل و خرج بودی ؟ شرایط اقتصادی جوریه که خودت یه نفره هم نمیتونی به خیلی از خواسته هات برسی حالا باید با همه این مشکلات شرایط خوشبختی یه آدم دیگه رو هم فراهم کنی ، این که فکر میکنی با یه مدرک ارشد بیای بیرون تو این بازار راکد کار بیکار نمیمونی بازم ساده انگارانست ،مهارتت چیه ، سرمایه ای چیزی داری ؟ اینارو خیلی صریح بهت گفتم چونکه واقعا مستقل نشدی هنوز ، البته دمت گرم دل و جورعتت خیلی خوبه ، من تحسینت میکنم ، نمیخوام تو دلتو خالی کنم ولی زندگی مشترک با اون چیزی که تو ذهنت ساختی فرق میکنه ، خوشی داره ولی سختی هم هست کنارش .
    حالا با این شرایطی که هنوز وابسته ای به خانواده و می خوای اقدام کنی ، خب خیلی کارت سخته ، شخصیت مادرتو که نمیتونی عوض کنی ، هر جور آدمی هم که باشه بالاخره تو بچشی نمیخواد که بچشو بدبخت کنه ، بهترین راه اینه که باهاش مذاکره کنی همین راهی که رفتی بری پیش مشاور بازم ، از شرایط روحیت بگی ، بگی که واقعا اگه حمایتت کنن و به عشقت برسی بیشتر میتونی پیشرفت کنی ، از احساست بگی میدونی با کارت احساسات بازی کن باهاش ، نرو به سمت اینکه حرفش منطقی نیستو از این حرفا ، در کل بازم چونه زنی کن
    اما اگه بخوای قید خانوادرو بزنیو قهر کنیو این داستانا که به نظر من بدترین انتخاب ممکن هستش ، از پسش بر نمیای ، با این شرایط جامعه نمیتونی ، یعنی یه 3 ، 4 سال دیگه شاید بتونی ولی با این شرایطتت نکن داداش این کارو نکن ، به عشقت هم برسی از اینکه قید خانوادتو بزنی پشیمون میشی
    سلام...

    ممنون از پاسخگویی...

    والله چی بگم....

    یه چند جایی کار کردم ولی بهش کار نمیشه گفت!، کارگری بود!

    آره سخته...الانم با این شرایط درس و پایان نامه آسون نیست....

    باشه پس رو مذاکره و مشاوره بیشتر کار میکنم...

    راستش دلم از مادرم گرفته، چند روز دیگم میخواد بره مکه...

    موفق باشید....

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 26 تیر 94 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1392-12-06
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    1,405
    سطح
    21
    Points: 1,405, Level: 21
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    383

    تشکرشده 109 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منم هم درد شما هستم. کاملا درک می کنم چی می کشی.
    مادر منم با ازدواج من مخالفه.
    البته جرم من اینه که میخوام با یه خانم مطلقه ازدواج کنم.
    متاسفانه مادر من هم غیر منطقی هست.
    دو ساله دارم سعی می کنم راضی اش کنم ولی نمیشه.
    برات دعا می کنم. شما هم برای من دعا کن شاید خدا کمک کنه.


  16. 2 کاربر از پست مفید Amir_23 تشکرکرده اند .

    Ali_M (دوشنبه 24 فروردین 94), بارن (دوشنبه 24 فروردین 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.