سلام داداش ، خوبی
میشه گفت که درد مشترکی داریم ، منم مادرم راضی به ازدواجم نیست ، ببین به نظر من پله اول ازدواج مستقل شدنه ، این که میگی خلاف میل خانواده بری جلو و آدم پر تلاشی هستیو این داستانا باتوجه به شرایطی که داری یه ذره ساده انگارانه هستش بدون حمایت خانواده خیلی سخته، دستت تو جیبه خودته ؟ تا حالا کار کردی ؟ تو دخل و خرج بودی ؟ شرایط اقتصادی جوریه که خودت یه نفره هم نمیتونی به خیلی از خواسته هات برسی حالا باید با همه این مشکلات شرایط خوشبختی یه آدم دیگه رو هم فراهم کنی ، این که فکر میکنی با یه مدرک ارشد بیای بیرون تو این بازار راکد کار بیکار نمیمونی بازم ساده انگارانست ،مهارتت چیه ، سرمایه ای چیزی داری ؟ اینارو خیلی صریح بهت گفتم چونکه واقعا مستقل نشدی هنوز ، البته دمت گرم دل و جورعتت خیلی خوبه ، من تحسینت میکنم ، نمیخوام تو دلتو خالی کنم ولی زندگی مشترک با اون چیزی که تو ذهنت ساختی فرق میکنه ، خوشی داره ولی سختی هم هست کنارش .
حالا با این شرایطی که هنوز وابسته ای به خانواده و می خوای اقدام کنی ، خب خیلی کارت سخته ، شخصیت مادرتو که نمیتونی عوض کنی ، هر جور آدمی هم که باشه بالاخره تو بچشی نمیخواد که بچشو بدبخت کنه ، بهترین راه اینه که باهاش مذاکره کنی همین راهی که رفتی بری پیش مشاور بازم ، از شرایط روحیت بگی ، بگی که واقعا اگه حمایتت کنن و به عشقت برسی بیشتر میتونی پیشرفت کنی ، از احساست بگی میدونی با کارت احساسات بازی کن باهاش ، نرو به سمت اینکه حرفش منطقی نیستو از این حرفا ، در کل بازم چونه زنی کن
اما اگه بخوای قید خانوادرو بزنیو قهر کنیو این داستانا که به نظر من بدترین انتخاب ممکن هستش ، از پسش بر نمیای ، با این شرایط جامعه نمیتونی ، یعنی یه 3 ، 4 سال دیگه شاید بتونی ولی با این شرایطتت نکن داداش این کارو نکن ، به عشقت هم برسی از اینکه قید خانوادتو بزنی پشیمون میشی
به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
هر چه گویم من از این سوز دلم
به خدا بازم کمه بازم کمه
چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)