برادر من حدود سه سال پیش توسط یکی از همکارهایش با خواهرزن اون اقا دوست شده بود برای اشنایی بیشتر و نهایتا ازدواج.و از ابتدا هم این موضوع رو با خانواده مون در جریان گذاشت.بعد از گذشت دو سال برادرم اعلام کرد که اون خانم رو خوب شناخته و فکر میکنه با معیارهای اون سازگاری داره و از مادرم خواست که برای یک اشنایی دو خانواده با هم اقدام کند.ما هم همراه برادر بزرگم و خواهرم به خانه ی نامزدش رفتیم ودر اون جلسه خانواده ی نامزدش با رفتارشون کلی به خانواده ی من بی احترامی کردند.برای مثال تا مادرم یا برادرم می خواستند حرفی بزنند پدر نامزدش سریع حرفی از فوتبال یا والیبال پیش میکشید و کلا باخودشون صحبت میکردند.اون جلسه گذشت و ما فقط این موضوع رو کاملا محترمانه به برادرم گوشت زد کردیم و برادرم گفت که خودش پیگیری میکند.بعد از گذشت اون ماجرا برادرم اعلام کرد که قصد دارد همراه دوست دخترش برای خرید حلقه برود مادرم با این کارش مخالفت کرد و می گفت وقتی ما هنوز یه خواستگاری درست و حسابی نرفتیم چه خرید حلقه ای؟ولی برادرم میگفت اگه تا خواستگاری وایسیم طلا خیلی گرون میشه.توی مراسم بله برون هم برادرم گفت اصلا لازم نیست که چیزی بنویسیم.خلاصه همه ی اینها گذشت و اونها عقد کردند.و بعد عقدشون همه چی خوب بود و قرار عروسیشون هم برای تابستون سال بعد بود.نامزدش هم خوب بود و دوتا خانواده اصلا با هم مشکلی نداشتن.برادر من هم وسایلی روکه قرار بود بخره رو از بهترین نوعش خرید.همه چی خوب بود تا عید فطر که نامزدش بدون هیچ مقدمه ای گفت که اونها قراره توی ماه مهر یا ابان عروسی کنند و کل خانواده ی من رو شوکه کرد.چون نه برادر من الان پول برای مراسم عروسی داره نه نامزدش جهازش رو حاضر کرده(و نامزدش اصرار داره تا ماشین برادرم رو بفروشند و عروسی بگیرند).ما با برادرم صحبت کردیم و ازش خواستیم که حداقل مراسم عروسیش رو بذاره برای بعد از ماه محرم و صفرتا حداقل ما بتونیم کمی خودمون رو برای عروسی حاضر کنیم برادرم هم قبول کرد و قرار شد مدتی طبقه پایین خونه مادرم که کلا یه سوییت جداست بشینند.و در این مدت هم برادرم پول بیشتری جمع کنه تا لازم نباشه ماشینش رو بفروشه چون ماشینش تنها سرمایه ی زندگیشه.حالا نامزدش با برادرم دعوا کرده که چرا عروسی بمونه برای دی ماه باید حتما تو مهر عروسی بگیری و ماشینت و بفروش تا پولشو خرج عروسی کنی و وقتی برادرم گفته که نمیتونم ماشین رو بفروشم اصلا تو مگه جهازت حاضره که انقدر عجله داری در جواب برادرم گفته که تو باید سرویس چوب و کمبود جهاز من رو بخری. و انقدر با هم جر وبحث کردن که کارشون به دعوا رسیده.برادرم الان میگه که با هم تفاهم ندارند و بعد از عقد همش دعوا میکنند و اون اصلا ارامش نداره وبرادرم همش حرف جدایی رو به میون میاره.گویا قبلا پیش مشاور هم رفتند ولی به نتیجه ای نریسیدند.حالا نمیدونیم که چه کار کنیم هر چقدر با برادرم حرف میزنیم گوش نمیده حتی مادرم بهش گفت اصلا برید دنبال تالار اگه پیدا شد بگیرید ولی اصلا گوش نمیده.به نامزدش هم زنگ میزنیم جواب نمیده.برادرم میگه که نامزدش همش بهش میگه که مادر تو اصلا تورو دوست نداره و بین تو و برادرت فدق میذاره و از این جور حرفها.لطفا راهنماییم کنید تا یه جوری برادرم راضی کنیم که از خر شیطون بیاد پایین ....
اگه سوالی هست بپرسید تا جواب بدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)