به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1390-9-07
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با خانواده همسرم مشکل دارم

    سلام دوستان من عضو جدید هستم خیلی خوشحال میشم به منم کمک کنید. من 2 سال که عقد کردم و 8 ماه است که عروسی کردم. از همون اول با رفتارهای خانواده شوهرم مشکل داشتم حتی تا جاییکه سر سفره عقد انقدر من رو آزار دادند که فقط از اون روز گریه هام رو یادم می یاد. پدر و مادر من افرادی تحصیل کردند ولی پدر شوهر و مادر شوهر من دیپلمه هستند ولی وضع مالیشون خیلی خوبه. ما با رضایت کامل طرفین با هم ازدواج کردیم. خواهر شوهرم خیلی وقت ها من رو محل نمیده یا وقتی هم که باهام حرف میزنه 1000 تا تیکه می اندازه. اگر یک روز خسته باشم و نتونم تو خونه مادر شوهرم ظرف بشورم خواهر شوهرم به من ناسزا میگه به طور خیلی واضح و بد.. طوریکه من فقط در تنهایی گریه می کنم و هیچ وقت حتی به خودم اجازه ندادم جوابشون رو بدم. همیشه از من طلب کارند. مادر بزرگ و پدر بزرگ مادرم ترک هستند و از روی قصد و غرض جلوی من ترک ها رو مسخره می کنند و میگن تو هم لابد لهجت رو عمل کردی. اگر کارهایی که با من کردن نیاز به توضیح بیشتری داره حتما بهم بگید. چون واقعا اتقدر کارهایی که در حق من کردند زیاده که فکر کنم از حوصلتون خارجه.. اما یک مشکل دیگه اینکه همسرم اصلا از من حمایت نمی کنه حتی گاهی می گه خوب بلند میشدی ظرف می شستی که این حرف ها رو نشنوی و .... نمی دونم واقعا احساس افسردگی می کنم. مگه میشه یک آدم انقدر حرف بشنوه و تحمل کنه؟؟ من چه کار کنم؟؟

    من سطح تحصیلاتم از همسرم بالاتره، ولی خدا میدونه اونها فکر می کنند پسرشون خیلی عالیه و حیف شده. خواهر شوهرم همش میگه بیچاره داداشیم.. شوهر من هم تا به اونها می رسه خیلی با من سرد میشه. خیلی وقتها جلوی اون به من تیکه می اندازند و مطمئنم که میشنوه ولی میگه من نشنیدم لابد داری اشتباه می کنی. ماه رمضان دعوتشون کردم گفتم ببخشید روزه بودم نمی دونم مزه غذاهام چی شده پدر شوهرم گفت: بودی که بودی! مهم نیست. هر وقت میان خونمون انقدر با کراهت غذا می خورن که همیشه یک تیکه از غذا رو می برم خونه مامانم اینا میگم این مزش چطوریه که ببینم واقعا بده که اونا با کراهت می خورن؟ نمی دونم هر چقدر باهاشون خوبی می کنم بهم با بدی جواب می دن. مادرش جلوی من همش میگه بچم بچم بچم..... همش به شوهرم اشاره می کنه که بیا پیش من بشین اونم میره میشینه بعد مادر شوهرم یک خنده زیر لبی به من می زنه یواشکی هم بهم میگه من هرچی بگم بچم میگه چشم، آخه من رو خیلی دوست داره!!!!! واقعا موندم چطوری بی تفاوت باشم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید تابا تشکرکرده است .

    تابا (دوشنبه 28 آذر 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    لطفا از رفتار خودت هم بیشتر بگو
    آیا این مشکل خاصی بینتون پیش اومده که اینها این طوری رفتار می کنند ؟
    آیا کاری کردی که مادرش و خواهرش تحریک شدند؟
    مادرش چی فکر می کنه آیا فکر می کنه پسرش رو ازش گرفتی؟
    شده تا حالا بخوان در مورد تو پیش شوهرت گلگی کنند؟
    آیا از همون اوایل عقدتون هم اونها این طوری بودند؟
    عزیزم چه کارهایی کردی که توقع اونها رو بالا بردی؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید چشمک تشکرکرده است .

    چشمک (یکشنبه 27 آذر 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1390-9-07
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    ممنون از اینکه به موضوع من هم توجه کردید.
    من کلا دختر ساکتی هستم ولی تمام تلاشم رو از همون اول کردم که با خانواده شوهرم خوب باشم. اصلا هیچ وقت سعی نکردم ناراحتیم رو نشون بدم. حتی وقتی دیدم دوست دارند ظرف بشورم این کار رو می کنم. وقتی میان خونم تمام تلاشم رو بکار می گیرم تا بهشون خوش بگذره. هیچ وقت تو زندگیم سعی نکردم دل کسی رو بشکونم چون همیشه خدا رو ناظر بر اعمالم می دونم. مادر شوهرم اخلاق خاصی داره فکر می کنه همه میخوان بهش تیکه بندازن و همیشه جواب همه از جمله مادر شوهر خودش رو با قاطعیت و به طرز بدی میده که من دلم برای اون پیرزن می سوزه و بهش محل نمیده ولی من میرم پیش مادربزرگ شوهرم تا خونه اونها احساس تنهایی نکنه و دلش نشکنه. مادر شوهرم فقط هوای دختر و پسراش (از جمله شوهر خودم) و پدر شوهرم رو داره. بقیه باید در خدمت اینها باشند مثلا حتی وقتی من خونه اونها هستم به من میگه برو برای خواهرشوهرت چای بریز. خواهرشوهرم از من بزرگتره و 4سال پیش ازدواج کرده. روز عقد ما تو محضر بودیم که با پدر و مادر من بسیار بد برخورد کردند و داد و بیداد که چرا خاله عروس اومده ولی خاله پسر من اینجا نیست. من فقط گریه می کردم چون له شدن پدر و مادرم رو میدیدم ولی هیچ کاری از دستم بر نمیومد. با این حال از بعد از اون حتی یک ذره هم رفتارم باهاشون عوض نشد گفتم از این مسائل پیش میاد. مادرشوهرم دقیقا فکر میکنه من پسرشو گرفتم ولی از اونجاییکه این رو فهمیدم از همون اول سعی کردم به شوهرم در جمع اونها زیاد نزدیک نشم، هر وقت میگن بیاید اینجا و اونجا حتی من پیشقدم میشم میگم بریم که فکر نکنند می خوام پسرشون رو ازشون جدا کنم. من در خانواده ای بزرگ شدم که همیشه پدر و مادرم الگو بودند چون مادرم خیلی صبوره و همیشه به همه احترام میذاره ولی مادر اون برعکس فکر می کنه همه باید به اون سجده کنند ولی خودش حتی زورش میاد بگه غذات خوشمزه شده یا جهیزیت قشنگه و ....

    اما هرچقدر هم به اونها محبت کنم فکر می کنند وظیفم بوده. دائم فکر می کنند پسرشون فرشته است اما من از جهنم هبوط کردم. این رو بگم که مادرشوهرم خیلی کینه ای است یعنی یکی 20 سال پیش تو فامیل یک کاری کرده الان داره موقع ازدواج بچه اون طرف تلافی می کنه. به من میگه اگر من نرم عروسی فلانی عروس من هم حق اینو نداره که بره.. اما شوهرم اینها رو میشنوه ولی حتی من رو آروم هم نمیکنه. من ازش انتظار ندارم که باهاشون دعوا کنه چون به هر حال احترام واجبه اما حداقل وقتی خواهرش میاد ایران میدونه اخلاقش با من چجوریه انقدر نگه هفته ای دو بار بریم اونجا یا انقدر نره سرشو بذاره رو پای مامانش، بره بچسبه به مامانش. من یک اشکال بزرگ هم دارم و اونم اینه که خیلی کارهای اونها رو به شوهرم میگم چون غیر از اون همدمی ندارم. هرگز هم از من چیزی ندیدند که بخوان گلگی کنند هر کاری کردند که من عصبانی بشم ولی من همیشه احترام گذاشتم. انقدر که احساس می کنم مثل گربه ای شدم که انقدر ساکتم که اونها هرجور دوست دارند با من بازی می کنند.

    وقتی عقد بودیم عصر جمعه بود که با هم رفته بودیم بیرون. پدرشوهرم میگفت یکی از دوستاش شوهر من رو رو برای دخترش خواستگاری کرده انقدر که این پسر خوبه. اونجا من چون عصر هم بود و آفتاب داشت غروب میکرد خیلی دلم گرفت رفتم تو خودم حالم خیلی بد شد. مادرشوهرم احساس کرد که ناراحت شدم یواشکی من رو کشید کنار گفت: یک روز خواهرشوهرت (کیمیا) به شوهرش گفته بود که من خیلی خواستگار داشتم شوهرش هم ناراحت شده بود من گفتم مامان چرا اینو گفتی که ناراحت شده؟ گفت: مامان بلاخره باید هم من هم علی (شوهر من) به همه بگیم که چقدر خواهان داشتیم. الان که دارم اینو می نویسم گریم گرفته از اینکه چطور میشه به این فرد گفت انسان!!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید تابا تشکرکرده است .

    تابا (دوشنبه 28 آذر 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    1,232
    سطح
    19
    Points: 1,232, Level: 19
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    137

    تشکرشده 138 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    انسان نیست قربونت برماینقدر محل نذار بهشون خب پرروشون کردی دیگه!چرا باید ظرف بشوری مثلاً خونه اونا اگه همه میشورن ایرادی نداره شما هم بشوری اما نه اینکه بقیه بشینن و شما ظرف بشورینذار ازت سوء استفاده کنن عزیزم. زیادم باهاشون ارتباط نداشته باش به شوهرتم محترمانه بگو عزیزم من خیلی تا حالا تحمل کردم و از اینکه اونا با من این رفتارها رو دارن تو به عنوان یک مرد شاید نتونی تو این قضیه خیلی درکم کنی اما من خیلی ناراحتم تو می تونی پیش خانواده ات باشی اما من خیلی از رفتاراشون دلم می گیره و ترجیح میدم این ارتباط کمتر باشه تا هم خودم احساس آرامش کنم و هم تو و...
    دیگه هم اینقدر بی زبون نباش عزیزم سرت کلاه میره ها

  8. کاربر روبرو از پست مفید ch_1383615 تشکرکرده است .

    ch_1383615 (دوشنبه 28 آذر 90)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    سلام تابا جونم

    از همين الان براشون حد و مرزها را روشن كن و از اين به بعد مطابق با حد مرزها باهاشون رفتار كن. براي خودت و خانوادت احترام قائل شو تا ديگران هم به شما و خانوادتون احترام بگذارند.
    خودت و خانوادت را دست كم نگير تا ديگران هم شما را دست كم نگيرند.

    اين ره كه تو مي روي به تركستان است پس زود راهت را عوض كن.

  10. 2 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (دوشنبه 28 آذر 90)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    ازدواجتون چه جوری بوده؟نحوه اشناییتون؟مگه خونوادش از اول با این وصلت موافق نبودن؟دوران اشناییتون چقد طول کشید؟
    احترام و رفتار جرئت مندانه با خودخوری و تحمل کردن شرایط فرق داره.هر زمان کاری که فکر میکنی نباید انجام بدی رو انجام نده و خونسرد فقط دلایلتو شرح بده.ناراحتی تو اونها رو بیشتر تحریک میکنه که به این رفتارشونو با تو ادامه بدن.

    دیگه هم از خونوادش پیش شوهرت بدگویی نکن،این کار فقط تو رو تو چشم شوهرت خراب میکنه
    وقتی شوخی نژاد و لهجه میکنن خونسرد باش
    وقتی مادرشوهرت پسرش رو پیش خودش میبره و بقول خودت بهت نیشخند میزنه اصلا واکنشی نشون نده

    با رفتارت باید کم کم به شوهرت و خونوادش بفهمونی قصد جدایی انداختن بینشون رو نداری.اما با رفتاری توام با احترام و جرات و به دور از ناراحتی بهشون یاد اوری کن باید احترامهاحفظ بشه

  12. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (دوشنبه 28 آذر 90)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1390-9-07
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    ch_1383615 عزیزم ازت ممنون که به حرفهام گوش دادید. من به شوهرم میگم که میخوام کمتر بریم ولی اون خیلی مخالفت می کنه و جمعه شب گذشته گفت میخوام برم فرودگاه دنبال پدرم، من هم خیلی خسته بودم خیلی ناراحت شدم گفتم آخه چه لزومی داره که بری، خوب برادرت که میره دنبالش عوضش فردا دعوتش میکنیم بیاد خونمون، گفت من 10 روزه که پدرم رو ندیدم بابامه دوست دارم برم. بعد پا شد خودش تنها رفت و بی اعتنا به من و با حالت عصبانیت و قهر من رو تنها گذاشت خونه. اینو بگم که شوهرم پیش پدرش کار می کنه. من یکبار انقدر از حرفی که خواهرشوهرم بهم زد ناراحت شدم البته انقدر بده که نمی تونم بگم، که در نهایت آرامش و خدا میدونه بدون بی ادبی جواب دادم ولی شروع کرد خنده های شیطانی کرد و به مامانش گفت دیدی ی ی ی ی! فقط می خندید. این رو بگم که خواهر شوهرم دو بار ازدواج کرده و در ازدواج دومش هم مشکل داره و داره از شوهرش جدا میشه. خودش میگه مادر شوهرم به من میگه چشم سفید و پر رو.. حتی یکبار مادر شوهر کیمیا زنگ زده بود به مادر شوهرم و می گفت خانم دختر شما خیلی بی ادب و بد رفتاره من خیلی ازش ناراضیم. اونوقت شما میگید به این آدم باید جواب بدم؟؟ وقتی ظرف نشورم به من فحش میده اونوقت میگید باز هم نشورم که فحش بشنوم؟؟ وقتی من دارم ظرف میشورم مادر شوهرم میگه کیمیا جون برو کنار این داره میشوره دیگه، چه کار کنم؟؟ یکبار دستم درد می کرد بعد از شام فقط میز رو جمع کردم و ظرف نشستم ولی دفعه بعد مادرشوهرم اومد خونمون انقدر به من بی محلی کرد و فقط نشست سر میز یک لقمه غذا خورد و رفت روی مبل نشست و دست به هیچ چیز نزد حتی دریغ از یک تشکر....

  14. کاربر روبرو از پست مفید تابا تشکرکرده است .

    تابا (سه شنبه 29 آذر 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-5-17
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    3,638
    سطح
    37
    Points: 3,638, Level: 37
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,831

    تشکرشده 1,872 در 398 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    خانمی پیشنهادمیکنم توکلاس اموزشی رفتارجراتمندانه اقای بی بی که توهمین تالاره شرکت کنی.
    سکوت تودرقبال بعضی ازکارهاورفتارهای خانواده شوهرت فقط باعث خودخوری وعذاب خودت میشه.به قول دوستانمون خودتودست کم نگیر.
    یکم جراتمندانه رفتارکن .اصلاچه معنی داره که اونهاخانوادتومسخره کنند.شماعروس اون خانواده هستی .اگه الان که تازه ازدواج کردی نتونی ازحقت دفاع کنی اونهابه این رفتارشون ادامه خواهندداد.اعتمادبه نفست وببربالاودرقبال کارهای زشتشون قدرت بیان داشته باش.












  16. 2 کاربر از پست مفید mahi91 تشکرکرده اند .

    mahi91 (سه شنبه 29 آذر 90)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1390-9-07
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    لیلا جون مرسی از کمکتون. اونها خیلی رو پدر و مادر من حساسند و از اینکه وقتی جمعه خونه اونهاییم و شب میخوایم بریم خونه مامانم اینا سریع واکنش نشون میدن. خواهر شوهرم به شوهرم میگه باز میخوای بری خونه مامانش اینا و پدر شوهرم هم با اخم میگه چرااااااااااا؟؟؟ چرا میخواین برید اونجا (با اخم و غضب). شوهرم هم می ترسه میگه یکساعت اونجا می شینیم بعد میریم خونمون. من تلاش کردم تا این کاری که شما گفتید رو بکنم ولی به نظرم تنها زن نمیتونه در این راه موفق باشه. مرد هم باید از خودش جرات نشون بده..به خدا تنهایی نمی تونم. حتی پیش مشاور هم رفتیم. مشاور اول گفت تو خیلی کوتاه بیا، من گفتم باشه در جلسات بعدی که بیشتر توضیح دادم گفت من موندم که تو چرا بهشون جواب نمیدی. خودش مونده بود. من تمام توضیحاتی که شما میدید رو به شوهرم هر شب نشون میدم چون اون هم خیلی دوست داره ببینه مقصر کیه و کجای کارش ایراد داره..واسه همین میخوام توصیه هایی به هر دوی ما بکنید.

    بهار جان من و همسرم یکسال اختلاف سنی داریم و با هم یکسال دوست بودیم بعد شوهرم مسئله ازدواج رو پیش اونها مطرح کرد و اونها هم اومدند خواستگاری و با موافقت خانواده ها ما ازدواج کردیم. ممنون از راهنمایی های مهربانانت..
    حقیقتش شما درست فهمیدید من آدمی نیستم که جواب بدم یا قطع رفت و آمد کنم چون در این صورت شوهرم هم همین کار رو با من میکنه و من دوست ندارم پرده ها به قول معروف دریده بشه چه بین من و اونها و چه بین شوهرم و خانوادم.. اما حالا که من هدفم زندگی کردن هست و این رو قبول دارم که نمی تونم اونها رو عوض کنم ازتون تقاضا می کنم راهکارهایی رو به من بگید که 1. خود خوری نکنم. 2. بتونم رو همسرم تاثیر بگذارم که انقدر وابسته نباشه 3. بتونم جایگاه اصلی خودم رو به اونها نشون بدم. 4. به همراه همسرم بتونم مشکلاتم رو handle کنم. 5. به همسرم هم توصیه هایی بکنید. چون قطعا به اون هم اینها رو نشون خواهم داد.

    mahi91 عزیز ممنون از پیامتون. دوست دارم این تکنیک ها رو امتحان کنم. اگر کتابی داری بهم معرفی کن که استفاده کنم.

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-5-17
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    3,638
    سطح
    37
    Points: 3,638, Level: 37
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,831

    تشکرشده 1,872 در 398 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: با خانواده همسرم مشکل دارم

    کتابی سراغ ندارم.
    ولی من به یکی ازکارشناسای محترم گفتم هروقت تونست به تایپیک شماجواب بده.



  19. کاربر روبرو از پست مفید mahi91 تشکرکرده است .

    mahi91 (دوشنبه 28 آذر 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.