به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 57
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    با سلام
    من حدود دو سال هست که ازدواج کرده ام که تقریبا یک سال آن را عقد بودم در این دو سال مشکلات زیادی با همسرم و خانواده اش داشته ام ومتقابلا همسرم هم مشکلات زیادی با خانواده من داشته وخودش هم منشا تمام مشکلات ما را رفتار خانواده من با او می داند اما من اینطور فکر نمیکنم برای اینکه از شما دوستان عزیز بهتر راهنمایی بگیرم می خواهم از ابتدا به قول همسرم از کیفیت ازدواجم بنویسم سال پیش که مادر وخواهر همسرم به خانه ما آمدند بطور اتفاقی متوجه شدیم که از آشنایان ما بودند (البته در حد کم)و مادرم زیاد به خاطر همین آشنایی موافق این ازدواج نبود ولی پدرم خیلی اصرار میکرد و همسرم راتایید میکرد بالاخره ازدواج کردیم در ابتدا همه چیز خوب بود تا اینکه بعد از مدتی همسرم در لفافه از پذیرایی مادرم وقتی که به خانه ما می آمد اظهار نارضایتی می کرد مثلا میگفت چرا فلان پتو رو بمن داده و از رفتار مادر خودش با دامادشان تعریف میکرد بعد از این دیگر همسرم خیلی کم و با اصرار من به خانه ما می آمد در صورتی که روز اول بعد از عقدمان پدرم به همسرم گفت که تو مثل پسر مایی و اینجا راحت باش مادرم هم واقعا بعدعقدمان همسرم را دوست داشت . دیگر طوری شده بود که همسرم فقط با تماس من وبا گریه زاری من به خانه ما می آمد تا اینکه من وپدر مادرم به اتفاق همسرم به سفر دو هفته ای رفتیم در سفر از پدر ومادرم دوری میکرد و اتفاقات دیگر... و بعد از بازگشت چهار پنج روز از او بی خبر بودم تا اینکه یک روز آمد وگفت اگه منو دوست داری مهریه ات را کم کن من خیلی شوکه شدم یعنی تمام خانواده ام شوکه شدند و این آغاز اختلافها بود من هم چون واقعا او را دوست داشتم (حالا شاید احمقانه ) یک ماه باخانوادم قهر کردم تا به این کار راضی شان کنم ودر این یک ماه به منزل همسرم رفتم تا اینکه بعد از یک ماه عذاب خودم وخانوادم آنها بخاطر من راضی شدند البته با اکراه وبه شرط اینکه من زودتر به خانه خودم بروم و در این مدت شوهرم میگفت من تو را دوست دارم و با این کار عشقم به تو چند برابر میشه بعد از تمام این قضایا فهمیدم اینها همه زیر سر مادر همسرم بوده بخاطر نفوذ فوق العاده زیاد او روی همسرم به طوری که درباره همه چیز دخالت میکرد وهمسرم هم اینو به حساب دلسوزی میگذاشت و به او اجازه این کار رو میداد مادر همسرم با بد بین کردن او نسبت به خانواده من اونو غیر مستقیم وادار به این کار کرد وهمسرم بعدا به من گفت برای اینکه از مادرت انتقام بگیرم این کار رو کردم حالا بعد از فشاری که روی من آمد تا بعد از قضیه مهریه همسرم وخانوادم با هم آشتی کنند دوباره بخاطر دخالتهای مادر همسرم (حتی روی لباس پوشیدن من)وتوهین هاش به من وخانوادم واخلاق همسرم دوباره بین خانوادم وهمسرم اختلاف بوجود امده ومن از این وضع بسیار نارا حتم از طرفی همه تقصیر رو نمیتونم به گردن همسرم بندازم و مقصر اصلی رو خانوادش می دونم همسرم هم عدم دخالت خانواده من در زندگیم رو نشانه بی توجهی اونها به من تصور میکنه و خودش وخانوادش هیچ فرصتی رو برای توهین کردن به من و خانوادم از دست نمیدن .من بخاطر اینکه زندگیمو یک تنه خیلی سخت نگه داشتم دوست ندارم به راحتی از دست بدم وسعی میکنم با صبر کردن اوضاع روبهتر کنم اما نمیدونم با دخالت های زیاد مادر شوهرم و دید بدی که شوهرم نسبت به خانوادم پیدا کرده چه کنم لطفا راهنماییم کنید متشکرم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید بئاتریس تشکرکرده است .

    بئاتریس (یکشنبه 03 بهمن 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 تیر 90 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1389-8-30
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,083
    سطح
    27
    Points: 2,083, Level: 27
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    90

    تشکرشده 90 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    به نظرمن كار شما اشتباه بوده كه قبول كرديد مهريتون رو كم كنين وبه خانه مادرشوهرتون رفتيد.همون موقع بايد اجازه ميداديد اين مساله رو بزرگتر ها حل كنن بدون اينكه شما دخالت رودررو كنين.
    اما حالا كه اين كاررو كردين وازاون جايي كه به خاطر زندگيتون اين كار رو كردين بهتره كه هرچه زودتر ازدواج كنين وزندگي مستقلي رو شروع كنين.سعي كنين از همون اول جوري رفتار كنين كه كسي به خودش اجازه دخالت در امور شخصيتون رو پيدا نكنه.دوران عقد زياد دوران جالبي نيست.چون شوهرتون با شما زندگي نميكنه در نتيجه نمي تونين تسلط زيادي روش داشته باشين.ولي بعد از عروسي به خاطر هم خونه شدن تسلطتون روي اون بيشتر ميشه.البته در صورتي كه مطمئن باشيداون ميتونه استقلال فكري داشته باشه وصددرصد زير نفوذ خانوادش نباشه.بعدازعروسي سعي كنين اون رو عوض كنين ولي اين كار يك دفعه امكان پذير نيست.با كمي سياست ودرايت ميتونين شوهرتون رو به سمت خودتون بكشونين

  4. 2 کاربر از پست مفید sima3030 تشکرکرده اند .

    sima3030 (چهارشنبه 11 خرداد 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    با سلام
    از توجه وراهنمایی شما دوست عزیز متشکرم من میدانم که در برخورد بااین مشکل اشتباه کرده ام و حق با شماست اکنون نمیدانم چطور میشود ذهنیت بد همسرم نسبت به خانوادم ومتقابلا ذهنیت بد خانوادم نسبت به او را از بین ببرم یک مشکل بزرگ دیگر من رندگی با خانواده همسرم است (طبقه بالای منزل آنها) که این باعث دخالتهای بیشتر آنها در مسائل ماشده و همسرم هم هر مشکلی که ما باهم درخانه داریم بدون کم وکاست به خانواده اش منتقل میکند که این باعث شده به خاطر خلق وخوی دخالت جویانه مادر شوهرم مشکلات زیادی برای من ایجاد شود نمیدانم برای از بین بردن این همه وابستگی همسرم چه کنم با اینکه تمام سعی خود را میکنم با محبت کردن زیاددر خانه و... اما نتیجه کمی گرفته ام در حالیکه من سعی میکنم کاملا مستقل فکر کنم و مشکلاتم را تا حد امکان با خانوادم مطرح نمی کنم . گاهی اوقات در تنهایی خود فکر میکنم شاید همسرم واقعا مرا دوست ندارد که این طور مرا تحت فشار قرار میدهد و به این مسئله که من از دخالتهای مادرش در خصوصی ترین مسائلمان در عذابم توجهی ندارد وهمیشه حق را به خانواده اش می دهد و به هیچ وجه رفتارهای غلط آنها را در برخورد با من قبول نداردو گناهکار واقعی همیشه من هستم فکر میکنم ارزش نداشت که خانوادم را این طور به خاطر او تحت فشار قرار دادم بخاطر این مسئله دچار عذاب وجدان شده ام لطفا راهنماییم کنید متشکرم

  6. کاربر روبرو از پست مفید بئاتریس تشکرکرده است .

    بئاتریس (چهارشنبه 11 خرداد 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 تیر 90 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1389-8-30
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,083
    سطح
    27
    Points: 2,083, Level: 27
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    90

    تشکرشده 90 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    ميدوني دوست عزيز مشكل ما زنها اينه كه فكر ميكنيم مردها مثل ما فكر ميكنن.واسه همين خيلي وقتها از جون ودل از خودمون مايه ميگذاريم وچون متقابلا اون قدر شناسي رو دريافت نميكنيم احساس سرخوردگي ميكنيم .دو تامطلب هست كه بايد بدوني1
    /هميشه تعادل رو توي روابطت حفظ كن حتي نسبت به نزديكترين كسانت
    2/سعي كن واقع بين باشي متاسفانه ما زنها فكر ميكنيم شووهرمون بايد مثل توي فيلمها ورمانها باشه يه عاشق سينه چاك كه فقط منتظره كه در راه زنش جانفشاني كنه اما وقتي كه وارد زندگي ميشيم ميبينيم خيلي با روياهاي ما فرق ميكنه

    توصيه من به شما اينه كه باشوهرت صحبت كني.اما دعوا نه.سعي كن هرازچندگاهي بهش بگي بيا مثل دوتاادم بالغ وعاقل بشينيم وخواسته هامون رو به همديگه بگيم.ازاون هم بخواه كه خواسته هاش رو برات عنوان كنه.اين نياز به زمان داره .ولي با صحبت كردن نرم وارام به مرور مي توني اون رو عوض كني.يادت باشه آب با همه اروميش از كنار سنگ سخت ميگذره وبا همون آروميش سنگ رو تغيير شكل ميده.عجله نكن وسياست داشته باش.
    براي اينكه رابطه شوهرت با خانوادت خوب بشه شما نقش زيادي داريد.از خانوادت بخواه به خاطر شما كمي كوتاه بيان ورفتار خوبي با شوهرتون داشته باشن.مطمئن باش خانوادت به خاطر خوشبختي شما اين كار رو ميكنن.به خانوادت بگو كه بايد خوشحال باشن كه دامادشون معتاد ورفيق باز نيست .محسنات شوهرت رو جلوي خانوادت بيان كن.شوهرت هم كم كم با خانواده شما انس ميگيره وخودش رو جزيي از خانواده شما ميدونه

  8. 8 کاربر از پست مفید sima3030 تشکرکرده اند .

    sima3030 (یکشنبه 06 آذر 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    با سلام
    دوست عزیز از اینکه وقت گذاشتید و به سوالات من جواب دادید و از توجهتون خیلی ممنونم گفته های شما دراین مورد تا حدودی زیادی درباره من درسته .شما درست میگید من خیلی ایده ال و رویا یی فکر میکردم در صورتی که زندگی واقعی خیلی با چیزی که فکر میکردم فرق میکنه حق با شماست تنها راه حل مشکلات ما گفتگوست همینطور سیاست من در برخورد با شوهرم . راهنمایی های شما برای من واقعا مفید بود وحتما اونها رو در زندگیم بکار میگیرم . باز هم از وقتی که گذاشتید و راهنمایی تون سپاس گذارم امیدوارم باز هم میسر بشه که با شما دوست عزیز صحبت کنم . هروقت نگاهتون به آسمون افتاد من رو هم فراموش نکنید متشکرم

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 تیر 90 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,036
    سطح
    27
    Points: 2,036, Level: 27
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 124 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    سلام بئاتریس

    با اجازتون من فقط میخوام روی این نکته تمرکز کنم که:

    حریم خصوصی شما و همسر شما باید خصوصی بمونه، این خیلی مهمه. وقتی سیستم خانوده داره به خوبی کار میکنه لزومی نداره که فردی یا افرادی خارج از این سیستم در اون دستکاری کنند(که در اینجا ظاهرا تنها تقششون ایجاد بد بینیه) این رو به همسرتون بفهمونید که شما دو نفر مشکلی ندارید، پس بیشتر دقت کنه و اجزاه نده که کسی دخالت کنه. دخالت دیگران(افراد متخصص مثل مشاور خانواده و روانشناس بالینی در اولویت هستند) زمانی میتونه مفید باشه که سیستم دیگه نتونه به اهدافش برسه و خودش رو تغییر بده

    شاد باشید.


  11. 4 کاربر از پست مفید SENSEI تشکرکرده اند .

    SENSEI (یکشنبه 06 آذر 90)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم



    سلام دوست عزیز
    از راهنماییتون ممنونم فقط میخواستم یک نکته رو بگم که همسر من این دخالتهارو دخالت نمیدونه و اونو پای دلسوزی میذاره حتی همونطور که قبلا گفتم به خانواده من که زیاد توی کارای من دخالت نمیکنن تهمت بی تفاوتی میزنه میگه فقط میخواستن دخترشونو عروس کنن و بعدش دیگه راحت بشن واز این قبیل حرفها که منشا خیلی از این فکرها القائات مادرشه . طوری با خانواده من رفتار کرده که هیچ کس دوسش نداره و من ازاین موضوع در عذابم یکبار هم مادرش مستقیم تو روی من گفت اگه بیاد خونه شما نفرینش میکنم و اگه بیاد بی عرضست وخیلی حرفهای بدتر ازاین. خوب با این طرز فکر مسلمه که باوجود نفوذ زیاد مادرهمسرم روی اون مشکل اون با خانوادم براحتی حل نمیشه مصداقش هم اینکه که همین اواخر باز بی مقدمه شروع کرد به بد گویی از خانواده من بخصوص مادرم میگفت اصلا به فکر بچه هاش نیست به فکر خودشه تو انگار بچه یتیمی. درحالی که من تنها فرزند دختر خانوادم ومادرم بخاطر اینکه همسرم ا

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    سلام دوستان عزیز اگه این موضوع رو خوندید لطفا نظرتون رو بگید من به راهنمایی بیشتر احتیاج دارم ممنونم.

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 تیر 90 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,036
    سطح
    27
    Points: 2,036, Level: 27
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 124 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بئاتریس
    سلام دوستان عزیز اگه این موضوع رو خوندید لطفا نظرتون رو بگید من به راهنمایی بیشتر احتیاج دارم ممنونم.
    سلام دوست من

    شرمنده که پاسخی ندادم(این روز ها سرم شلوغه!)

    همسرتون رو با وقایعی که دور و برتون میفته روبرو کردید؟

    یعنی بدون اینکه تعبیر و تفسیر پرخاشگرانه ای داشته باشید، سعی کردید ایشون رو با واقعیات روابطتون و آثار دخالت های دیگران مواجه کنید؟



  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 بهمن 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1389-10-18
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,969
    سطح
    26
    Points: 1,969, Level: 26
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 96 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم

    با سلام
    ممنونم که وقت گذاشتید دوست عزیز چندین بار جواب شما رو خوندم نمیدونم باید چه جوابی بدم . درست متوجه سوالتون نشدم اما اگه منظورتون رو درست فهمیده باشم باید بگم که (همونطور که قبلا گفتم ) اون اصلا این مسائل رو دخالت نمیدونه و اگه کسی توی مشکلاتی که بوجود می آد مقصر باشه من یا خانوادم هستیم هر وقت که مادرهمسرم توی هر مسئله ما دخالت میکنه حتی اگه کوچیک باشه توی زندگی ما تبدیل به بحران میشه مثلا در همین مورد آخر که با خانواده من کلا قطع رابطه کرده با اینکه چندین بار بهش گفتم بیا بریم خونه ما باز هم مخالفت میکنه می دونم تا مادرش اجازه نده نمیاد اما از من انتظار داره با تمام خانوادش رفت وآمد کنم وشکایت هم نکنم ومیگه تو دخالت نکن هر وقت بخوام می آم ببخشید پرحرفی هم میشه اما میخوام دلیل این قطع رابطه رو بگم : از روز اول ازدواجمون همسرم وخانوادش واقعا ما رو اذیت کردند (بخاطر مسائل مختلف) پدر و مادرم بخاطر من جلوی انواع و اقسام خواسته های اونها کوتاه اومدند مثلا یک مورد کوچیکش برای جهیزیه میگفتند باید بهترین فرش دستی رو بیاری یا روز اول که باشوق و ذوق جهیزیه ام رو چیدم خودش ومادر ش شروع به ایرادگیری کردند که چرا این این رنگیه یا فلان وخیلی برخورد بد وتوهین آمیزی با من کردند البته من هیچی به خانوادم نگفتم این قدر برخوردشون بد بود که خواهرش اومد به من گفت ببخششون و فرداش پدر مادرش اومدن گفتن که ازاین موضوع به پدر مادرم چیزی نگم خودشون فهمیده بودند چی کار کردن. مشکلات ریز و درشت من ادامه داشت تا اینکه خاله همسرم فوت کرد و من با خانواده همسرم به مجلس عزا رفتیم از قبل مادرهمسرم کنایه میزد که عروس فلانی چه خوشگله و چه مادر خوبی داره و... تا اینکه برگشتیم همسرم طبق معمول اول به خانه مادرش رفت من هم به خانه خودمان بعد از دو ساعت اومد عصبانی ازش پرسیدم چرا ناراحتی گفت من شانس ندارم مادر وخواهر من از تو بهتر بودند چرا کم آرایش کرده بودی زن فلانی از تو قشنگتر بود وکلی ایراد از اندام من گرفت (البته اینو با صداقت میگم که همش بهانه ای بود تا مادرش زهرش رو به من بریزه) منم دیگه ظرفیتم تکمیل شده بود اعتراض کردم اونم به اتفاق مادرش که همیشه خودشو قاطی میکرد گفتند برو از خونه بیرون منم رفتم خونمون و ناگزیر پدر ومادرم فهمیدند وخیلی اوضاع بهم ریخت پدرم به مادرش زنگ زد وگفت خوب از روز اول یک دختر خوشگل مثل خودتون براش پیدا میکردید واز این حرفا لازمه بگم این اولین بار نبود از من ایراد میگرفتند اما من تحمل میکردم تا شب همسرم به من زنگ میزد که من جواب ندادم و چند بار پیغام فرستاد که من برگردم ولی من یک هفته خونه نرفتم تا اینکه زنگ زد که بیا برگرد خونه میام دنبالت منم علیرغم رضایت خانوادم برگشتم . حالا اینو که من و خانوادم عزای خالش توی اون دعواها نرفتیم بهانه ای برای قطع رابطه کرده و من و خانوادمو مقصر اصلی میدونه . اما دوست عزیز باور کنید که منو خانوادم بخصوص خودم خیلی کوتاه اومدیم از شما میپرسم اگه شما یک خانم جوان باشید وهمسرتون عشق زندگیتون با بی انصافی و با تحریک مادرش از قیافه و اندام شما برای چندمین بار و باحالت خیلی توهین آمیز ایراد بگیره چی کار میکنید؟ خانوادتون چی کار میکنند؟ آیا بازهم فرداش باگل میرن خدمت همچین آدمایی . توی این مسئله بازم مقصر اصلی مادر همسرم بود . برای همسرم نظر وفکر مادرش خیلی مهمه وهر چی اون میگه براش مثل وحی منزله حتی اگه قبلا بهش اعتقاد نداشته باشه بعضی اوقات باخودم فکر میکنم اگه مادرش بگه برو طلاقش بده بی معطلی این کارو میکنه .خیلی احساس بدیه. پدرو مادرم میگن اصلا بهش نگو بیاد اینجا(خونه ) ما نمیتونیم بخا طرکارهایی که با تو کرده ببخشیمش ولی من میدونم باز چندوقت دیگه همین پیرهن عثمان برای مادرهمسرم میشه که پسرم از زن شانس نداشت از خانوادشم شانس نداره ما بادامادمون اینقدر خوبیم اونوقت اینا.... چندین بار مادر شوهرم خودش گفت که اگه از یک مسئله ای ناراحت باشه میاد و زندگی منو بهم میریزه شاید حرفمو باور نکنید ولی من صادقانه میگم از طرفی میدونم نمیشه ذات کسی رو تغییر دادمعذرت میخوام پرحرفی کردم شاید اینجا جاش نباشه که این حرفها زده بشه (پر حرفی از پر دردیست) ولی من دیگه کم آوردم . حالا که یک گوشه از دردهام رو گفتم کمی راحت شدم لطفا اگه براتون مقدوره راهنماییم کنید.


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.