به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همش خودمو سرزنش می کنم

    سلام
    من یه مشکلی دارم
    خیلی خودمو سرزنش می کنم
    مـثلا یه حرفی می زنم یا یه کاری می کنم1ساعت بعد پشیمون می شم که چرا اون حرف زدم میشینم چندین ساعت بعضی وقتها هم چندین روز خودمو سرزنش می کنم من نباید این حرفو می زدم چه اشتباهی کردم کاشکه زمان برگرده اون حرفو نمی زدم دعا می کنم زمان برگرده ولی نمی شه .این حرف ها تا یه خوردش فکر کنم طبیعی ولی وقتی چند ساعت فکرمو مشغول می کنه که نمی تونم به درسم کارم ورزشم برسم می شه غیر طبیعی .
    الان این مقاله رو خوندم
    در زمان حال زندگي كنيد
    خوب بود ولی من خودمو مشغول می کنم این فکر ها هم میاد تو سرم

    ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (شنبه 22 مهر 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    569
    امتیاز
    8,026
    سطح
    60
    Points: 8,026, Level: 60
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5,009

    تشکرشده 4,547 در 875 پست

    Rep Power
    68
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    سلام دوست عزیز

    چند سالتونه .

    معمولا چه حرفهای باعث پشیمانی شما میشود .

    گفتید هر حرفی را میزنم . هر حرفی که نمیشه .

    بیشتر به چه کسی حرفی میزنید بعدش پشیمان میشوید . مادر خواهر برادر پدر دوست آشنا .

    اگر میشه مسال بزنید تا بهتر بشه راهنمایتون کرد.

    مشکل در جمع دوستان دارید یعنی در جمع دوستان خیلی راحت هستید .

    خجالتی هستید ؟



  4. 5 کاربر از پست مفید پدربزرگ تشکرکرده اند .

    پدربزرگ (شنبه 08 مهر 91)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    علاوه بر سوالات پدر بزرگ اینم بگین که چند وقته اینطوری شدین و شروعش یادتونه؟

  6. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 08 مهر 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پدربزرگ
    سلام دوست عزیز

    چند سالتونه .

    معمولا چه حرفهای باعث پشیمانی شما میشود .

    گفتید هر حرفی را میزنم . هر حرفی که نمیشه .

    بیشتر به چه کسی حرفی میزنید بعدش پشیمان میشوید . مادر خواهر برادر پدر دوست آشنا .

    اگر میشه مسال بزنید تا بهتر بشه راهنمایتون کرد.

    مشکل در جمع دوستان دارید یعنی در جمع دوستان خیلی راحت هستید .

    خجالتی هستید ؟


    سلام
    25 سالم نشده
    مثلا ماه پیش فاندم قطع شد خیلی زود رفتم با یه استاد دیگه توی یه دانشگاه دیگه صحبت کردم اصلا فکر نکردم استادم نارحت می شه
    یا
    من یه مشکلی داشتم بخاطرش جلسه های روان درمانی گروهی میرم
    دکتر بهم گفت اهل کجایی گفتم ایران یه زنه گفت وو بچه های احمدی نژاد هم اینجان .خندید
    منم گفتم اگه یه خورده چاق نبودی شوهرت با خواهرت نمی خوابید که افسرده بشی بیای اینجا در صورتی اون این حرفو زد که شوخی کرده باشه.
    .
    تقریبا 3 ماهه مینوش خانوم

  8. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (شنبه 08 مهر 91)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    ببین واسه این پرسیدم از کی شروع شده که ببینم افسردگی هست یا نه که نیست و حالت خوبه. البته نمی دونم چرا جلسات روان درمانی می ری اما مطمنم افسرده نیستی :)
    خوب می دونی باید چه کار کنی؟ هر وقت که می خوای حرفی بزنی یه چند ثانیه ای فکر کن. یه کوچولو به خودت مهلت بده که سریع حرفه از دهنت نپریده باشه بیرون.
    به نظر نمیاد کارات اشتباه باشه که بخوای خودتو سرزنش کنی. فقط پخته نیست. که به مرور می شه. پس خودتو اصلا سرزنش نکن و مشغول تمرین زندگی باش. همین الانم داری تمرین می کنی و کم کم اوضاع خوب میشه. ادم تا اشتباه نکنه که چیزی یاد نمی گیره. البته نمی شه به کارایی که کردی گفت اشتباه به نظر من. مجبور بودی دنبال فاند بری دیگه.
    یه چیز دیگه هم یادت باشه نمی شه همه چی رو با هم داشت مگه اینکه خیلی ادم فکر کنه که بازم وقت از دستش می ره. مثلا نمی شه هم بخوای دنبال فاند بگردی وقتی پول نداری و عجله داری هم به دل استادت نگاه کنی که یه وقت ناراحت نشه. البته می شه یه کمی ناراحت شدنشون کم کرد و یه جورایی پخته تر رفتار کرد و اینارو نگران نباش خودت داری یاد می گیری.
    اصلا نیازی به سرزنش کردن خودت نیست. هیچ کار بدی نکردی. اما برای اینکه بتونی بهتر رفتار کنی می تونی چند ثانیه تا یه دقیقه به چیزی که می خوای بگی فکر کنی بعدا بگی. اگه هم که نه خودت رو همینطور که هستی قبول کن و بپذیر و راحت باش.
    موفق باشی.
    --
    جالبه. اسمت اشنا بود واسم الان نگاه کردم شناختمت! کسی که کوتاه می نویسه و تند و تیز!! خوبی؟
    نمی دونستم ایران نیستی. نوشته بودی من نمی فهمم شرایط اون دخترخانمی رو که پدر مادرش رهاش کرده بودنو رفته بودن. در صورتی که اشتباه می کردی! من داشتم سعی می کردم وسط ناراحتی دنبال یه راه بگردم که اون دختر بتونه از پدر مادر بی کفایتش حداقل این کمک رفتن به یه کشور دیگه رو بگیره.
    نوشته بودم که خیلی خسته ام. نوشتی واسه تیرویید ازمایش بدم. اینبار اشتباه نکردی! البته تیروییدم مشکل نداشت اما ازمایش خونم و گلبول های خونم یه مقدار تعدادشون کم شده بود.
    بازم موفق باشی :)

  10. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 09 مهر 91)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush
    ببین واسه این پرسیدم از کی شروع شده که ببینم افسردگی هست یا نه که نیست و حالت خوبه. البته نمی دونم چرا جلسات روان درمانی می ری اما مطمنم افسرده نیستی :)
    خوب می دونی باید چه کار کنی؟ هر وقت که می خوای حرفی بزنی یه چند ثانیه ای فکر کن. یه کوچولو به خودت مهلت بده که سریع حرفه از دهنت نپریده باشه بیرون.
    به نظر نمیاد کارات اشتباه باشه که بخوای خودتو سرزنش کنی. فقط پخته نیست. که به مرور می شه. پس خودتو اصلا سرزنش نکن و مشغول تمرین زندگی باش. همین الانم داری تمرین می کنی و کم کم اوضاع خوب میشه. ادم تا اشتباه نکنه که چیزی یاد نمی گیره. البته نمی شه به کارایی که کردی گفت اشتباه به نظر من. مجبور بودی دنبال فاند بری دیگه.
    یه چیز دیگه هم یادت باشه نمی شه همه چی رو با هم داشت مگه اینکه خیلی ادم فکر کنه که بازم وقت از دستش می ره. مثلا نمی شه هم بخوای دنبال فاند بگردی وقتی پول نداری و عجله داری هم به دل استادت نگاه کنی که یه وقت ناراحت نشه. البته می شه یه کمی ناراحت شدنشون کم کرد و یه جورایی پخته تر رفتار کرد و اینارو نگران نباش خودت داری یاد می گیری.
    اصلا نیازی به سرزنش کردن خودت نیست. هیچ کار بدی نکردی. اما برای اینکه بتونی بهتر رفتار کنی می تونی چند ثانیه تا یه دقیقه به چیزی که می خوای بگی فکر کنی بعدا بگی. اگه هم که نه خودت رو همینطور که هستی قبول کن و بپذیر و راحت باش.
    موفق باشی.
    --
    جالبه. اسمت اشنا بود واسم الان نگاه کردم شناختمت! کسی که کوتاه می نویسه و تند و تیز!! خوبی؟
    نمی دونستم ایران نیستی. نوشته بودی من نمی فهمم شرایط اون دخترخانمی رو که پدر مادرش رهاش کرده بودنو رفته بودن. در صورتی که اشتباه می کردی! من داشتم سعی می کردم وسط ناراحتی دنبال یه راه بگردم که اون دختر بتونه از پدر مادر بی کفایتش حداقل این کمک رفتن به یه کشور دیگه رو بگیره.
    نوشته بودم که خیلی خسته ام. نوشتی واسه تیرویید ازمایش بدم. اینبار اشتباه نکردی! البته تیروییدم مشکل نداشت اما ازمایش خونم و گلبول های خونم یه مقدار تعدادشون کم شده بود.
    بازم موفق باشی :)
    روان درمانی برای بیماری مانیا میرم البته خوب شدم تقریبا
    می دونی همیشه می خوام فکر کنم ولی به وقتش میرسه حاضر جواب می شم
    امروز انقدر راه رفتم خودمو بخاطر کاری که تو 5 سالگیم کردم سرزنش کردم که عصبی شدم
    اخه اون دختر خانوم برنامش این بود که بمونه ایران من پیشنهاد دادم برنامشو بخاطر کسایی که لیاقت بخشیده شدن ندارن بهم نزنه.
    می خواستم بگم ازمایش کورتیزول هم بدین که خدا رو شکر مشکلی نبوده

  12. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (دوشنبه 10 مهر 91)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    ازمایش کورتیزول نمی دونم توی ازمایش خون بوده یا نه. ولی همون صفحه اول ازمایشم که مربوط به خونه مشکل داشت. یه کم تعداد گلبولو پلاکتم کم بود. یکی دو ماه دیگه هم دوباره می رم ازمایش خون می دم ببینم اوضام چی میشه.
    ببین به خودت بگو تا 5 یا تا 7 می شمرم بعدش شروع می کنم اون چیزی رو که می خوام بگم. کم کم می تونی تعداد ثانیه هایی رو که وامیستی بیشتر کنی. اولش می تونی فقط بشمری و بعد همونی که از اول می خواستی بگی رو بگی. بعدش کم کم خودتو عادت بده که این چند ثانیه تا یه دقیقه ای که وادار می کنی خودتو به صبر کردن روی غلظت حرفی که می زنی هم اثر بذاره که خیلی دلخراش نشه حرفی که می زنی و یه مقدار چیزی که می خوای رو بتونی با ملایمت بیشتری بگی. یعنی کم کم خودتو عادت بده.
    اما توی مثالایی که زدی من فکر نمی کنم انقدر اشتباه کرده باشی که بخوای خودتو سرزنش کنی. البته اینکه ادم تامل کنه خوبه اما یه وقتایی هست که زمان از دست می ره. من اگه دوستی داشتم که مشابه تو بود همونطوری که هست می پذیرفتمتش. حتی سعی نمی کردم تغییرت بدم. به نظرم این طور میاد که بی دلیل به کسی چیزی نمی گی. یعنی اگه حرف بی ربط یا کار بی ربطی نکنن خوب چیزی هم پیش نمیاد. پس من مثلا به عنوان یه دوست می تونم اول روی رفتار خودم دقت کنم که واکنشای ناخوشایندی ازت نبینم. این سخت نیست اصلا.
    به نظر من اول خودتو همونطوری که هستی بپذیر و قبول کن. هیچ دلیلی برای اینکه خودتو سرزنش کنی وجود نداره. در واقع هیچوقت هیچ دلیلی برای سرزنش کردن خود ادم وجود نداره. پس اول خودتو بی قید و شرط دوست داشته باش. بعدش یه مقدار ارامشت بیشتر می شه. اونوقت می تونی چون خودتو سرزنش نمی کنی و خودتو قبول داری بی قید و شرط یه مقدار ارام تر برای حاضرجوابیهات اقدام کنی! یعنی خود به خود اون یه کم صبر کردنه رو می کنی چون ارامش داری و در عین حال توی مواقعی هم که نیاز باشه نمی ذاری کسی زیادی پررویی کنه!

  14. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (دوشنبه 10 مهر 91)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush
    ازمایش کورتیزول نمی دونم توی ازمایش خون بوده یا نه. ولی همون صفحه اول ازمایشم که مربوط به خونه مشکل داشت. یه کم تعداد گلبولو پلاکتم کم بود. یکی دو ماه دیگه هم دوباره می رم ازمایش خون می دم ببینم اوضام چی میشه.
    ببین به خودت بگو تا 5 یا تا 7 می شمرم بعدش شروع می کنم اون چیزی رو که می خوام بگم. کم کم می تونی تعداد ثانیه هایی رو که وامیستی بیشتر کنی. اولش می تونی فقط بشمری و بعد همونی که از اول می خواستی بگی رو بگی. بعدش کم کم خودتو عادت بده که این چند ثانیه تا یه دقیقه ای که وادار می کنی خودتو به صبر کردن روی غلظت حرفی که می زنی هم اثر بذاره که خیلی دلخراش نشه حرفی که می زنی و یه مقدار چیزی که می خوای رو بتونی با ملایمت بیشتری بگی. یعنی کم کم خودتو عادت بده.
    اما توی مثالایی که زدی من فکر نمی کنم انقدر اشتباه کرده باشی که بخوای خودتو سرزنش کنی. البته اینکه ادم تامل کنه خوبه اما یه وقتایی هست که زمان از دست می ره. من اگه دوستی داشتم که مشابه تو بود همونطوری که هست می پذیرفتمتش. حتی سعی نمی کردم تغییرت بدم. به نظرم این طور میاد که بی دلیل به کسی چیزی نمی گی. یعنی اگه حرف بی ربط یا کار بی ربطی نکنن خوب چیزی هم پیش نمیاد. پس من مثلا به عنوان یه دوست می تونم اول روی رفتار خودم دقت کنم که واکنشای ناخوشایندی ازت نبینم. این سخت نیست اصلا.
    به نظر من اول خودتو همونطوری که هستی بپذیر و قبول کن. هیچ دلیلی برای اینکه خودتو سرزنش کنی وجود نداره. در واقع هیچوقت هیچ دلیلی برای سرزنش کردن خود ادم وجود نداره. پس اول خودتو بی قید و شرط دوست داشته باش. بعدش یه مقدار ارامشت بیشتر می شه. اونوقت می تونی چون خودتو سرزنش نمی کنی و خودتو قبول داری بی قید و شرط یه مقدار ارام تر برای حاضرجوابیهات اقدام کنی! یعنی خود به خود اون یه کم صبر کردنه رو می کنی چون ارامش داری و در عین حال توی مواقعی هم که نیاز باشه نمی ذاری کسی زیادی پررویی کنه!
    مرسی از اینکه برام می نویسین
    شما درست می گین مشکل اینه که ازخودم متنفرم همش دارم فیلم بازی می کنم که خیلی خوش بختم واقعا احساس بدبختی می کنم میدونی مشکلم چیه خودکشی نمی کنم خیلی از مرگ می ترسم جراتشو ندارم .
    از صبح که بلند می شم با خودم فکر می کنم اگه اون موقع این کارو نمی کردم اگه این کارو می کردم کاشکه یه جای و ...... شاید این زندگی نبود .

  16. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (سه شنبه 11 مهر 91)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    پست هاتو خوندمو چیزایی که به نظرم مهم بودو دوباره نوشتم.

    از تاریکی همراه با تنهایی می ترسیدی و باعث می شد حس عدم امنیت و ارامش بکنی.

    نوشته بودی وقتی می ترسی اسم تمام کسانی رو که میشناسی صدا می کنی. یعنی اسم کسایی که دوسشون داری؟ چند نفرن؟ الان دور ازشون زندگی می کنی؟ باهاشون تلفنی یا اینترنتی صحبت نمی کنی؟ می دونی چقدر خوشبختی که ادمایی هستن که بهشون اعتماد داشته باشی و دوسشون داشته باشی؟

    واقعا طبق گفته ی پزشک کمی اعتماد به نفست پایین بوده؟ من فکر نمی کنم اعتماد به نفست پایین باشه. هست؟

    "من پسری فوق العاده شاد اجتماعی و فعال هستم ولی کافیست چند ساعت تنها شوم بیشتر شبیه یه انسان روانی میشوم راه میرم گریه میکنم یاد بدبختیم می افتم فکر خودکشی. فکر میکنم کسی در خانه هست تنها کارمفیدم در تنهایی سنتور و نقاشی." درست اینو نمی فهمم. شاد و اجتماعی و فعال باشی و بعد در عرض یک ساعت بتونی به بدبختی ها و حتی خودکشی فکر کنی. نمی فهمم. شاید خیلی برونگرایی. یعنی ادمی هستی که خیلی با ادمای دیگه خوب وراحتی اما برای خودت و شخص خودت هیچوقت وقت نذاشتی. من برعکسم. خیلی درون گرام. همه ی عمرم هم صرف این کردم که چرا این این شد چرا با من اینطور رفتار کردن چرا و چرا و انقدر از خودم پرسیدم و سر هرچی که دلیل منطقی پیدا نمی کردم چندین و چند سال فکرکردم که یه روزی خسته شدم. حدود 5 سال پیش دیگه تصمیم گرفتم راجع به هیچی فکر نکنم. اما می دونی چیه؟ هیچی خوب کامل یا بد کامل نیست. مثلا همین فکر کردن من درسته انرژی می برد ازم اما مغزمو فعال نگه می داشت. در حالیکه درسته الان این چند ساله فکر و سوال از خودم نمی کنم زیاد و انرژیم صرف این نمی شه اما فکرم و مغزم دیگه فعال نیست. منظورم اینه که هرچیزی بدی ها و خوبی های خودشو داره. نباید ناراحت هیچی که گذشته باشی. چون هر چیزی رو در نظر بگیری یک مقدار خوبی و یه مقدار بدی داره. یعنی هر زندگی ای که داشتی هر کاری که کردی هر کاری که نکردی و هر کاری که کردن و هر کاری که نکردن بدی محض یا خوبی محض نیست که بخوای به خاطرش خودتو اذیت کنی. مجموعه است. اگه این نبود زندگیت الان این کسی که الان هستی نبودی. ممکن بود خیلی چیزایی رو که الان می تونی درک کنی و بفهمی نمی فهمیدی. ممکن بود دوستی نداشتی. ممکن بود الان یه دیپلم معمولی هم نداشتی ممکن بود خیلی هم خوش هیکل نباشی ممکن بود همه ی این چیزایی رو که داری نداشته باشی. تو اینی چون زندگی خودتو داشتی. منم همینم چون زندگی خودمو داشتم. می فهمی منظورمو؟ به نظر من تو خیلی هم خوبی. وجهه ی خوبی هم داری. از عمر و جوونیت هم استفاده کردی و وقت تلف نکردی. اینارو من ندارم. من خیلی وقت تلف کردم. خیلی عمر هدر دادم. ممکنه تند تند حرف بزنی یا سریع نظرتو به زبون بیاری اما داری تند تند هم مراحلی رو می گذرونی مثلا زود رفتی دانشگاه و در واقع اینم یه مجموعه است. خودتو بپذیر. تو خیلی خوبی. ممکنه من موقع نظر دادن یا حرف زدن خیلی به روحیات شنونده ام توجه کنم اما به همون نسبت هم توی کارا و مراحل زندگیم کند عمل کردم. من یه مجموعه ام. تو هم همینطور. هر کدوممون یه سری ویژگی هایی داریم. تو خیلی هم خوبی.

    "فقط وقتی در یک جای در بسته تنها می شم وحشت میکنم نه جای دیگر" شاید ترس از مکان بسته داشتی. مثل اسانسور یا هرچی. یا شاید توی محیط بسته حس بسته شدن دست و بالتو داری. عین اینکه یه جایی ادم گیر می یفته. اما یادت باشه اختیار همیشه هست. یعنی بزرگ شدی. پس هر وقت بخوای می تونی در خونه رو باز کنی و بیرون بری. دیگه هیچکسی نمی تونه مجبورت کنه توی اتاقی بمونی. هر وقت بخوای درو باز می کنی و می ری.

    "مربی لوس بارم اورده" این یعنی چی؟ یعنی مربی ها بهت به اندازه ی کافی محبت کرده اند و کمبودی از نظر عاطفی نداشتی؟

    راستی نوشتی خانواده ای نداری. مهسا مادر واقعی ات بود؟ یعنی ممکنه اینکه مادرت نتونسته دوست داشته باشه الان داره توی روحیه ات اثر می ذاره که نمی تونی به اندازه ی کافی خودتو قبول کنی و همش فکر می کنی که باید یه کار خوبی بکنی تا بقیه قبولت داشته باشن. یا حتی خودت برای قبول کردن خودت باید یه کاری بکنی. در صورتی که بزرکترین دوست داشتنا همونایی هستن که واقعا مجانی هستن! یعنی بدون هیچ توقع و چشمداشتی. تو هم باید خودتو مجانی و بی قید و شرط دوست داشته باشی و خودتو همینطور که هستی قبول داشته باشی. بعدش اگه لازم بود یه مقدار تلطیف می کنی بعضی اخلاقا رو و اگه هم نیاز نبود همینطور که هست نگهشون می داری.

    "مهسا مادرم نتوانست دوستم داشته باشد"
    "من انتهای کمبود محبت هستم همه کار کردم توجه همه را به خودم جلب کنم درس خواندم که رتبه خوب شود اقا یونس خوشش بیاید . مدل تبلیغاتی شدم که همه بگویند وای چقدرر این پسر زیبا و جذاب هست 2 دوست دختر دارم که بهم محبت بدهند ولی هیچوقت نتوانستند الان که امدم ایران به تینا کلیه بدهم اون مرا اندازه بقیه دوست دارد ولی من می خواهم با این کارم محبتش را بخرم . میبینی من چقدر بدبختم. ارزو دارم 10 دقیقه مادر داشتم یا حد اقل عکسی از ان که بتوانم به همه نشانش دهم بگویم این مادر من است
    ارزو دارم یک پدر پشتم باشد ."

    ببین چرا نمی تونی خودتو دوست داشته باشی. فقط به خاطر اینکه یه زن که وظیفه اش بوده مادرت باشه قبولت نکرد؟ خوب اون باید شرمنده باشه. اما تو چرا انقدر خودتو ناراحت کردی و می کنی؟ تا حالا شده کسی رو دوست داشته باشی؟ کسی رو خیلی دوست داشته باشی؟
    "درس خوندم 15 سالگی وارد داشگاه شدم:
    "یکم هم با معرفت هستم تینا- مربی - امسال مریض شد اومدم ایران یه کلیه مو بهش بدم دعا کنید خوب شود بسیار نگرانم"


    "امروز انقدر راه رفتم خودمو بخاطر کاری که تو 5 سالگیم کردم سرزنش کردم که عصبی شدم
    اخه اون دختر خانوم برنامش این بود که بمونه ایران من پیشنهاد دادم برنامشو بخاطر کسایی که لیاقت بخشیده شدن ندارن بهم نزنه."

    اخه چرا 5 سالگی؟ مگه اونوقت چه کار کردی که یادته تا الان؟
    اون خانم برنامه ای نداشت. اون پیش عمویی بود که فکر نمی کنم دوسش داشته باشه. حتی شاید دلیلی که عمو و دایی قبول کرده بودن ازش نگهداری کنن پولایی بوده که مادرپدره واسشون می فرستادن. من نمی دونم اما وقتی مادرپدر گذاشتن رفتن اونوقت عمو و دایی نوبتی بچه بزرگ کردن می شه بی دلیل؟ تازه اون خانم گیر کرده توی وابستگی. معلوم نبود 10 سال دیگه ایران باشه حال و روز بهتری از الانش داشته باشه. اما واقعا نمی دونم. هیچی نمی دونم. واسه کارای خودمم دیگه خیلی وقته نمی دونم باید چه کار کنم یا نکنم. منظورم از اشتباه کردی این نبود که نظرت اشتباه بوده درباره اون خانم. منظورم این بود من می فهمم خونواده ی خوب نداشتن یعنی چی و در مورد من اشتباه کردی. همین. وگرنه پست هاتو امروز دوباره خوندم راهنماییات درست بودن عزیز.

    "مشکل اینه که ازخودم متنفرم همش دارم فیلم بازی می کنم که خیلی خوش بختم واقعا احساس بدبختی می کنم میدونی مشکلم چیه خودکشی نمی کنم خیلی از مرگ می ترسم جراتشو ندارم . از صبح که بلند می شم با خودم فکر می کنم اگه اون موقع این کارو نمی کردم اگه این کارو می کردم کاشکه یه جای و ...... شاید این زندگی نبود"
    چرا از خودت متنفری؟ چی فکر می کنی درباره خودت که باعث می شه از خودت دلخور باشی؟ تو که مشکلی نداری چرا داری به خودکشی فکر می کنی؟ چی می خوای یا می خواستی که نداشتی؟ اون موقعی که می گی (5 سالگیت؟) چه کار کردی چه کاری می تونستی کرده باشی که انقدر روی زندگیت اثر گذاشته باشه؟ توی مرگ برادرت این احساسو بهت دادن که مقصر بودی؟ حتی اگه اینم باشه دلیلی نداره انقدر با خودت با دلخوری رفتار کنی. اخه بچه 5 ساله بچه است. بچه خیلی اشتباه می تونه بکنه. چرا احساس گناه کنی؟ بالاترین و ارزشمند ترین دوست داشتن همون دوست داشتن ادم نسبت به خودش می تونه باشه و این دوست داشتن بی قیدو شرطه. خودتو به خاطر گذشته سرزنش نکن. خودتو ببخش. از خودت انقدر ناراحت نباش. گذشته رفته. اما الانو اینده رو داری. می تونی خوب و خوشحال باشی. الان زندگیت خوبه. خیلی خوبه. خودت نوشتی داری فیلم بازی می کنی که خوشبختی. یعنی می دونی چه چیزایی می تونن تو رو خوشبخت معرفی کنن. به منم بگو که بدونم مولفه های خوشبختی چین! چی می خوای که نداری؟ چرا با وجودی که ظاهر ادمای خوشبختو داری اما احساس خوشبختی نمی کنی؟

    هنوزم مادرتو دوست داری؟ یا همون مهسا. نمی دونم واقعا مادرت بوده یا نه. نوشته بودی مهسا بچه اش مرده بوده و به خاطر همین نمی تونسته خوب رفتار کنه.


  18. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    meinoush (جمعه 21 مهر 91)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-17
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    727
    سطح
    14
    Points: 727, Level: 14
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همش خودمو سرزنش می کنم

    [/color][/size][/font]بازم سلام
    این سایت یه خوبی که داره اینه که مردم میان حرفاشون و میزنن تخلیه می شن.درسته
    فکر کردم اگه ازدواج کنم خانواده تشکیل بدم روحیه ام بهتر شه

    دیروز از دوست دخترم خواستگاری کردم ولی اون خیلی شیک جواب رد داد گفت ازم{از کارام} می ترسه گفتم پس چرا با من دوستی گفت دوست دارم



    نوشته بودی وقتی می ترسی اسم تمام کسانی رو که میشناسی صدا می کنی. یعنی اسم کسایی که دوسشون داری؟
    درسته
    چند نفرن؟
    دوستام مربی مهسا
    10 11 نفر
    الان دور ازشون زندگی می کنی؟
    خیلی
    باهاشون تلفنی یا اینترنتی صحبت نمی کنی؟
    نه تقریبا

    واقعا طبق گفته ی پزشک کمی اعتماد به نفست پایین بوده؟ من فکر نمی کنم اعتماد به نفست پایین باشه. هست؟

    بله اعتماد به نفسم پایین همیشه فکر می کنم کامل نیستم
    "مربی لوس بارم اورده" این یعنی چی؟
    مربی و پرستار و دوستا هیچوقت خانواده نمیشن
    مهسا مادر واقعی ات بود؟
    نه
    ببین چرا نمی تونی خودتو دوست داشته باشی. فقط به خاطر اینکه یه زن که وظیفه اش بوده مادرت باشه قبولت نکرد؟
    حتما الان داری بهم می خندی ولی جای من باشی می فهمی چی می کشم

    حالا شده کسی رو دوست داشته باشی؟ کسی رو خیلی دوست داشته باشی؟
    اگه دوست داشتن منظور عاشق بودنه نه عاشق نشدم
    ولی خیلی دوست دخترمو دوست دارم

    اخه چرا 5 سالگی؟ مگه اونوقت چه کار کردی که یادته تا الان؟
    می دونی من گذشته رو خیلی مرور می کنم
    اخه تو اون خونه خیلی خوب بود یه شب همه چی ریخت بهم همش پیش خودم میگم چی شد

    چرا از خودت متنفری؟
    چون نباید بدنیا می اومدم
    به منم بگو که بدونم مولفه های خوشبختی چین!
    یه خدا من هیچی نمی خوام فقط می خوام یه پدر و مادر یا خواهر داشته باشم که واسشون مهم باشم همین

    هنوزم مادرتو دوست داری؟ یا همون مهسا.
    دیونه اشم آرزومه ببینمش بغلش کنم همیشه می گم اون منو دوست نداشت ولی من که...

    اخرشم مینوش خانوم مرسی که اینجا می نویسن به خدا همین که می بینم یکی اینجاست که سراغمو می گیره انقد می نویسه برام خیلی خوشحال میشم

  20. کاربر روبرو از پست مفید amirtina تشکرکرده است .

    amirtina (جمعه 21 مهر 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.