سلام
من 6 ماه ازدواج كردم و در حقيقت هم مادرشوهرم من رو انتخاب كرده مسائلم ايناست كه مينويسم:
1. قبل از ازدواج پدر همسرم يه جورايي مجبورش كرد خونه اي رو بخره كه 3 دانگش به اسم همسرم و سه دانگ ديگه اش به اسم مادرشه. يكسال مادرش اون رو به كسي كرايه داد و حالا ما جاي اون مدت توي همون خونه هستيم ولي مادر شوهرم هر چي پيش ميآد مي گه من خونه رو به شما دادم بايد ماهي 500 هزار تومان بهم كرايه بدين و ...
2. مادرشوهرم سر هر موضوع كوچكي ما رو اذيت ميكنه مثلا اگر يه هفته نرسيم زياد بهشون سر بزنيم ( مثلا فقط يك بار در هفته سر بزنيم) چيزايي ميگه كه باعث رنجشم ميشه مثلا به همسرم ميگه من زنت ندادم شوهرت دادم افسار انداخته گردنت و ...
3. به همه چيز هم حسادت داره
مثلا خوانوادش اگر از من تعريف كنن ناراحت ميشه يا اگر به مادربزرگ همسرم (مادر مادرشوهرم) محبت كنم اعلانا پدرشوهرم ميگه مادرشوهرت حسودي ميكنه به مادرش اينقدر محبت نكن
حتي به اينكه من باوجوديكه صبح تا بعدازظهر سر كارم و باز هم غذام سر جاشه خونه ام تميزه حسودي ميكنه
برام عجيبه يه مادر اينقدر نسبت به حتي پسرش حسود باشه چون گاهي ميگه: چرا هر روز واسه شوهرت غذا درست ميكني؟
4. دوست داره در تمام موارد بهش گزارش بديم كجا ميريم چي ميخريم و.. شوهرم هم زير بار نميره و براي همين حتي با رفتن ما به خونه پدرم مشكل داره و ميگه چرا با اونا همش بيرونين، چرا ميخواين برين خريد با اونا ميرين بيرون و از اين حرفها
گاهي شديدا اذيت ميشم
5. يه چيز ديگه هم كه علنا ميگه اينه كه توقع داره هر چي به من ميگه بگم چشم من هم اينطوري بار نيومدم و دوست هم ندارم برده كسي باشم
همه اين موارد شوهرم رو خيلي اذيت ميكنه و من هم از ناراحتي اون حرص ميخورم
من هميشه احترامش رو نگه داشتم ولي واقعا گاهي غيرقابل تحمل ميشه
بگين چي كار كنم تا شوهرم يه كم آروم بشه و اينقدر بهش فشار نيارن
علاقه مندی ها (Bookmarks)