سلام.من با نامزدم و خانواده اش مشکل دارم کمکم کنید لطفاٌ
مادر بزرگ نامزدم همسایه ما بود ما از بچگی با هم بازی می کردیم و 17 سالگی باهاش دوست شدم والان بیش از یک ساله که نامزدیم و قرار بود یک ساله دیگه عروسی کنیم
مادر این آقا و خودش در خارج زندگی می کنند و مادرش 2 تا ازدواج نا موفق داشته و از ترس بی شوهری داره میمیره
مادر بزرگش بی شوهر شده یک زنه 80 ساله ی سگ جون!!!! یک افریته ی مارمولک دلم از دستش خونه!!! از من سر حال تر و جوون تر -از این هاش ناراحت نیستم ان شا الله 100 ساله بشه اما دلش پاک بشه بعداٌ
نامزدم3 شخصیت داره یک شخصیت خوب و مهربون یک شخصیت بچه و لوس که باعثش خانواده اش هستن و یک شخصیت عصبانی و خودخواه
نمی دونم از کجا بگم ... سالی یک ماه پیشم هست و برای همین نمی تونم بگم 100% چه رفتاری در آینده با من خواهد داشت اما چیزی که فهمیدم اینه که مادر بزرگ بی انصافش و مادر دیونش بهش خط می دن که با من چیکار کنه و چیکار نکنه-خودش یکبار سوتی داد که مادربزرگم گفته که زن مثل سایست هرچقدر بری دنبالش بیشتر ازت دور میشه یا گربه رو دمه حجله بکش و... می خوام بگم زنیکه تو که ادعات می شه شوهرت می مرد برات و کف پا و کف کفشت و ماچ می کرد تو ازش دور شدی؟ آیا بجه هات همه طلاق گرفته نیستن؟ خیلی سلیته و بد ذات- همه عروسای فامیل و میگه بد هستن و فامیل و پسرای خودشون ماه پاک هرکی تو این خانواده می یاد با کون افتاده تو عسل اما دخترا گدا و بد و زن ها کلاٌ ید ذات هستن و ...مرد پرسته
من خیلی خوبی کردم به مادر بزرگ پیشش میرم کمکش می کنم اما اون اذیتم میکنه با زخم زبوناش مثلاٌ زمانی که ایران بود نامزدم, من بابام اینارو می پیچوندم که با این باشم و پیشش شبا می موندم با بدبختی! هم من می خواستم پیشش باشم هم خودش هم مادربزرگش می گفت بمون کجا می ری و نمی ذاشت برم
بعد حالا می گه من تعجب می کنم که خانواده ات بی فکرن و چه طور اجازه می دن تو بمونی شب پیشه بچه ی من
واقعاٌ نمی دونم چی بگم! گفتم خودتون می گفتین بمون منم با بدبختی می پیچوندم می موندم میگه من بگم تو بگی مامان بابات چی؟ من که برام مهم نیست پسرم عشق و حالش و می کنه اگه پس فردا با هم ازدواج نکنین ککه هیچکی نمی جنبه!
چند روز پیش مادربزرگش من و برد مهمونی گفت اون دختررو می بینی؟ نامزده تو گفته بود اونو می خواسته بعد مادربزرگ در جوابش گفته نه اون شوهر داره. منم خوب واقعاٌ عاشق نامزدم هستم حالا که چی اینو گفت به من؟ من داغون شدم بعد فهمیدم که دختره 2.5 پیش شوهر کرده من و نامزدم 4 سال با هم دوست بودیم یعنی زمانی گفته اینو می خواد که من باهاش دوست بودم
منم دلم شکست یاد یک موضوع دیگه هم از قبل افتاده بودم که ساله اولی که با هم دوست شده بودیم به موبایلش دختری بهش زنگ میزد که دوست دختر قبلیش بود منم چون دوسش داشتم هیچی نمی گفتم
دیگه یک دفعه جوش آوردم به نامزدم اس ام اس دادم که خیلی نامردی همه چی امشب معلوم شد بای واسه همیشه
بعد شبش زنگ زده به مادریزرگ که جریان چیه؟ نامردم به خودم یک زنگ یا یک اس ام اس نزد- تا هرچی میشه فوری واسه مامان و مادر بزرگش تعریف می کنه
بعد مامنش بهش بر خورده که نه اینا که می گم حقیقت نداره یک همچین پسری تربیت نکرده و من بد و مریضم
واقعاٌ نمی دونم چی بگم... و چیکار کنم
من قد بلند هیکل خوب اخلاق خوب قلب مهربون صورت قشنگی دارم (حالا یکی خوشش میاد یکی بدش میاد) اما متاسفانه خانواده ای که به من احترام بذاره و برام ارزش قائل باشه و پشتم باشه ندارم-
خانواده ام میگه درس بسته تا فوق دیپلم برو شوهر کن- وضع مالی خانواده ام بد نیست مشکل من مادری هست که در واقع زن بابا اسمش و بگذارم بهتر است- اصلاٌ به من اهمیت نمی دن و فقط به خواهر کوچیکم می رسن که معلم خصوصی و ودرسه غیر انتفاعی و لباس های مارک دار گرون و... یک ذره یک اپسیلون به من اهمیت نمی دن
برای همین اگر به من احترام نمی ذارن خانواده نامزدم همش سره کار پدر و مادرم هست و چون چاره ای ندارم همه دردارو به جون می خرم...
حالا نامزدم با من بهم زده و گفته تو مریضی و بچه ای حرفایی که مادربزرگ می زنه-
صبح پاشدم خونه مادر بزرگ دیدم داره با نامزدم یواشکی تلفنی حرف می زنه می گه اومده پیشم گفت تو باهاش بهم زدی منم گفتم تا تو باشی از این کارا نکنی
حالا من واقعاٌ اگر بخوام برم یک کشور غریب با این خانواده با کسی که تک پسره و من و مادرش و مادر بزرگش فقط هستیم واقعاٌ آیا زنده می مونم؟ با اینا چیکار کنم؟
نامزدم می دونم دوسم داره اما اگه دوسم داره حالا منهای این موضوع ها که واسه قبل هست چرا فحشم میده چرا هرچی میشه به مامانش اینا میگه
حالا باهام بهم زده به نظر شما بر می گرده؟ می تونه تنهام بذاره واقعاٌ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)