به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 خرداد 94 [ 13:55]
    تاریخ عضویت
    1387-9-16
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    5,591
    سطح
    48
    Points: 5,591, Level: 48
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15

    تشکرشده 40 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یک دل و هزار سوداااااا

    سلام من یک مشکل دارم و هزار مشکل
    مشکل من تنها یکی نیست بله بسیاراست اول از همه از خودم شروع میشه من یک دختری هستم تقریبا 23 ساله همه میگن جوونی ولی من احساس میکنم واقعا شکسته ام و پیر شده ام و همش به این فکر میکنم که تما م فرصتهای زندگی رو از دست داده ام از خودم شروع میکنم تصور خیلی خوبی نسبت به ظاهرم ندارم علی رغم باطنم که بسیار دختر آرام و صبوری هستم ولی خیلی نسبت به ظاهرم اون رضایت خاطر رو اونجوری که باید داشته باشم رو ندارم اصلا از قیافه خودم خوشم نمیاد وقتی در خیابان قدم میزنم همش به این فکر میکنم که مبادا کسی حرفی راجع به چهره ام بزنه که ناراحت بشم شاید از نظر بعضی ها خوب باشم نسبت به هیکلم هم خیلی لاغر اندام هستم واین مسئله تا حدی منو رنج میده قدم 168 و 50 کیلو وزنمه و مدام به خودمو خانوادم سرکوفت میزنم که چرا اونطوری که در سن رشدم بودم بهم رسیدگی نشده خب این از ظاهرم
    حالا میریم سر اصل مطلبا که اجبا
    حالا اینجارو داشته باشید یک شکست عشقی فو ق العاده مسخره داشتم که اگر بهتون بگم شاید دیگه تاپیکم رو مطالعه نکنید خلاصه نمیخوام راجع بهش صحبت کنم چون نه خاطره خوشی از ش دارم و نه طرفم خیلی ادم جالبی بوده خلاصه بگذریم
    و حالا رسیدیم به این مطلب که بسیار بسسیار حساس هست و الان زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده و من با تجربیات کمی که دارم احتیاج به کمک و همدردی شما عزیزان دارم
    خب از خودم و ظاهرم و گذشته ام چیزایی عایدتون شده و حالا کمی هم از حالم بدونید
    من حدود 23 سال سن دارم و هیچ احدی توی زندگیم نیست که بخوام عمرم رو و احساسم رو باهاش تقسیم کنم و احساس رضایت در زندگی بدست بیارم
    از نظر کاری هم علی رغم تحصیلاتم لیسانسی که دارم متاسفانه در حال حاضر شغلی یافت نکردم
    و یه مشکل بسیار بزرگ برای من و خانواده بوجود اومده و اون هم طلاق خواهر بزرگترم هست که به سلامتی برگشتن منزل پدری البته ایشون خانه مستقلی دارن و لی از نظر عاطفی چنان برانگیخته که حتی نمیشه دوکلام با آرامش باهاش حرف زد تا صحبتی میشه با خانواده درگیری بوجود میارن و آرامش و آسایش همه اعضا به هم میریزه چند روزی بود که بنابر این مشکل سعی کردم کمکش کنم رفتم و پیشش موندم اما موندنم همانا و کم طاقتی من همانا
    خلاصه قفس طلایی

    خواهرم دختر ذاتاً خوبیه اما رفتارهایی داره که جداً برای هر آدم دیگه ای تحملش بسیار بسیار سخته و همینم من رو عذاب میداد و با توجه به اینکه من خودم ذاتاً آرام و درونگرا و حساس هستم این مسئله من رو رنج میداد و برگشتم منزل
    نمیدونم یه جور حس خواهری و احساس مسئولیتی هست که نمیزاره تنهاش بزارم
    ولی اونطوری رفتن اونجا و با اون رفتار اونم تو این شرایط بحرانی خودم اصلا صلاح نمیدونم
    با این حال خواهرم هست و میخوام بهش کمک کنم ولی ناتوانم نمیدونم از کدوم در باید وارد بشم چطوری
    و البته اینم بگم که خواهرم در بعضی شرایط مدام از من و رفتارم و حرف زدنم و لباسام و طرز فکرم و حتی سلیقم ایراد میگیره و منم که حساس
    خلاصه نمیدونم چه کار باید بکنم لطفا من رو کمک کنید ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید roz530 تشکرکرده است .

    roz530 (چهارشنبه 27 مرداد 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 آبان 89 [ 17:13]
    تاریخ عضویت
    1389-5-18
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,027
    سطح
    27
    Points: 2,027, Level: 27
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    سلام

    ظاهرتون جزئی از شماست و اینکه بهش اهمیت میدی طبیعی و خوبه ولی اینکه احساس بکنی همه کار و زندگیشون رو بیخیال شدن و به ظاهر تو توجه میکنن یکم طبیعی نیست . وقتی تو جامعه هستیم طبیعی هست که دیده میشیم ولی اینکه احساس کنیم همه بیکارن و زوم کردن رو ظاهرمون و به ما توجه میکنن طبیعی نیست !
    زیاد نگران شغل هم نباش . آمار بیکاری کم مونده سه رقمی بشه . ولی نا امید نشو پیگیری کن تا یه کار مناسب پیدا کنی . از روزنامه ها و آگهی ها و مراکز کاریابی و . . . هم کمک بگیر .
    امیدوارم کسی پیدا بشه که هم لیاقتت رو داشته باشه و هم بتونی عمرت و احساساتت رو باهاش تقسیم کنی .
    و میرسیم به مساله اصلی که مطرح کردید .
    فکر کنم بخاطر شرایط خاصی که خواهرتون داره ( از جمله طلاق ) بهتره بجای همفکری باهاش همدردی کنید .
    سعی کنید بجای مقابله با ایرادگیری ها و . . . باهاش همدردی کنید و بزارید خودشو خالی کنه و یکم سبک تر بشه . وقتی ایراد میگیره ازش بخواهید راه بهتون نشون بده و ازش نظر بخواهید و بزارید افکارش رو بگه و . . . کلا بیشتر به تایید حرفا و کاراش فکر کنید تا مدتی از این مسئله بگذره و وقتی بهبود نسبی پیدا کردن و تا حدودی به آرامش رسیدن باهاش هم همدردی کنید و هم همفکری .
    با این وضعیتی هم که مطرح کردید فکر نکنم حاضر به مراجعه به روانشناس و روانپزشک باشن .
    تنهاش نزارید . کسی رو بجز شما ( خانواده ) نداره . موفق باشید

  4. 4 کاربر از پست مفید imanco تشکرکرده اند .

    imanco (پنجشنبه 28 مرداد 89)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    نقل قول نوشته اصلی توسط roz530
    سلام من یک مشکل دارم و هزار مشکل
    مشکل من تنها یکی نیست بله بسیاراست اول از همه از خودم شروع میشه من یک دختری هستم تقریبا 23 ساله همه میگن جوونی ولی من احساس میکنم واقعا شکسته ام و پیر شده ام و همش بهاین فکر میکنم که تما م فرصتهای زندگی رو از دست داده ام از خودم شروع میکنم تصور خیلی خوبی نسبت به ظاهرم ندارم علارغم باطنم که بسیار دختر ارام و صبوری هستم ولی خیلی نسبت به ظاهرم اون رضایت خاطر رو اونجوری که باید داشته باشم رو ندارم اصلا از قیافه خودم خوشم نمیاد وقتی در خیابان قدم میزنم همش به این فکر میکنم که مبادا کسی حرفی راجب چهرم بزنه که ناراحت بشم شاید از نظر بعضی ها خوب باشم نسبت به هیکلم هم خیلی لاغر اندام هستم واین مسئله تا حدی منو رنج میده قدم 168 و 50 کیلو وزنمه و مدام به خودمو خانوادم سرکوفت میزنم که چرا اونطوری که در سن رشدم بودم بهم رسیدگی نشده خب این از ظاهرم
    حالا میریم سر اصل مطلبا که اجبا
    حالا اینجارو داشته باشید یک شکست عشقی فو ق العاده مسخره داشتم که اگر بهتون بگم شاید دیگه تاپیکم رو مطالبعه نکنید خلاصه نمیخوام راجبش صحبت کنم چون نه خاطره خوشی از ش دارم و نه طرفم خیلی ادم جالبی بوده خلاصه بگذریم
    و حالا رسیدیم به این مطلب که بسیار بسسیار حساس هست و الان زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده و من با تجربیات کمی که دارم احتیاج به کمک و همدردی شما عزیزان دارم
    خب از خودم و ظاهرم و گذشتم چیزایی عایدتون شده و حالا کمی هم از حالم بدونید
    من حدود 23 سال سن دارم و هیچ اهدی توی زندگیم نیست که بخوام عمرم رو و احساسم رو باهاش تقسیم کنم و احساس رضایت در زندگی بدست بیارم
    از نظر کاری هم علارغم تحصیلاتم لیسانسی که دارم متاستفانه در حال حاظر شغلی یافت نکردم
    و این مشکل بسیار بزرگ برای من و خانواده بوجود اومده و اون هم طلاق خواهر بزرگترم هست که به سلامتی برگشتن منزل پدری البته ایشون خانه مستقلی دارن و لی از نظر عاطفی چنان برانگیخته که حتی نمیشه دوکلام با ارامش باهاش حرف زد تا صحبتی میشه با خانواده درگیری بوجود میارن و ارامش و اسایش همه اعضا به هم میریزه چند روزی بود که بنابر این مشکل سعی کردم کمکش کنم رفتم و پیشش موندم اما موندم همانا و کم طاقتی من همانا
    خلاصه قفس طلایی
    خواهرم دختر ذاتن خوبیه اما رفتارهایی داره که جدا برای هر ادم دیگه ای تحملش بسیار بسیار سخته و همینم من رو اذاب میداد و با توجه به اینکه من خودم ذاتن ارام و درونگرا و حساس هستم این مسئله من رو رنج میداد و برگشتم منزل
    نمیدونم یه جور حس خواهری و احساس مسئولیتی هست که نمیزاره تنهاش بزارم
    ولی اونطوری رفتن اونجا و با اون رفتار اونم تو این شرایط بحرانی خودم اصلا صلاح نمیدونم
    با این حال خواهرم هست و میخوام بهش کمک کنم ولی ناتوانم نمیدونم از کدوم در باید وارد بشم چطوری
    و البته اینم بگم که خواهرم در بعضی شرایط مدام از من رفتارم حرف زدنم لباسام طرز فکرم و حتی سلیقم ایراد میگیره و منم که حساس
    خلاصه نمیدونم چه کار باید بکنم لطفا من رو کمک کنید ممنون

    رز عزیز سلام،

    به همدردی خوش آمدین

    پست شما رو مطالعه کردم،

    با اینکه شما یک دل دارید موافقم اما با اینکه هزار مشکل دارید مخالف...

    از کلّ متن شما، من فقط به یک نتیجه رسیدم،

    شما تنها مشکلی‌ که دارین، عدم اعتماد به نفس و باور خودتون هست، و به همین دلیل دائماً به دنبال تایید دیگران هستین و حرف دیگران بیش از حد تحت تاثیر قرارتون میده،

    نمونه واضح آن، حساسیت در مورد اندامتون هست، راحت بگویم، فکر نمیکنم قد ۱۶۸ و وزن ۵۰ کیلوگرم‌ برای یک خانوم نا مناسب باشه...دیگه چقدر میخواستین رشد کنین؟!

    یا مثلا اینکه تصور خوبی‌ نسبت به خودتون ندارین؟

    یا چرا هر چیزی که در مورد شما هست مسخره هست و ارزش حرف زدن نداره؟ چرا اینطور فکر می‌کنین؟

    رز عزیز، لزومی ندارد چیزی را که شما احساس می‌کنین یا تصور می‌کنین با واقعیت انطباق داشته باشد.


    راستش، حدسم این هست که ریشه همه اینها در کودکیتون باشه.

    کودکیتون چگونه بوده؟ رفتار خانواده با شما چگونه بوده؟

    آیا شده تا به حال به خاطر ظاهرتون یا ... از سمت آنها مورد انتقاد قرار بگیرین یا با دیگری مقایسه بشین؟

    ممنون میشم اگر در مورد روابطتون با خانواده و دوستان بیشتر توضیح بدین.

    موفق باشین،

    کامران




  6. 3 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (چهارشنبه 27 مرداد 89)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 بهمن 00 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1387-1-30
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    26,364
    سطح
    97
    Points: 26,364, Level: 97
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 986
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran25000 Experience Points
    تشکرها
    1,578

    تشکرشده 1,607 در 499 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    سلام
    اینو باید بدونی که جز کارشناسای این تالار هیچ کس جواب اصلی رو نمیتونه بهت بگه اینو من همیشه تو این طور تاپیک ها میگم چون اینجا ما ادم های حساسی داریم و واقعا به مشکل بر خورده و نباید بی دلیل راجع بشون حرف بزنیم و راه کار بدیم
    ولی .....

    می تونیم نظر بدیم ولی تصمیم گیری با خودت دوست عزیز اینو گفتم چون تازه واردی خوب بود بدونی


    وقتی داشتم تاپیکتو می خوندم اولش اشاره کردی به این که احساس میکنم همه نگاهم می کنن .
    من می گم تو خودت چقدر به دیگران نگاه می کنی و در مورد لباس و ریخت و قیافشون با خودت فکر می کنی که احساس می کنی اونا همین حس و در موردت دارن .


    یه فرمولی من برای خودم دارم نمیدونم اینجا بکار میره یا نه ولی خوبه بگم : تا تو به خاطر دیگران زندگی می کنی هیچ وقت مال خودت نیستی مال دیگرانی

    و در مورد رابطه با خواهرتون من چون متخصص نیستم اجازه دخالت به خودم نمیدم .

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    سلام roz530 عزیز.

    مشکل در لاغری و اندام شما نیست بلکه نکته اصلی که حائز اهمیت است و باید بدان توجه کنی این است که ""تو نمی توانی خودت را جذاب تصور کنی""...در واقع در چگونگی اینکه جذاب تلقی شوی باورهای نادرستی داری.

    اگر دقت کنی شما به یک نقص اغراق آمیز و حتی تخیلی در ظاهر خودت اشاره می کنی و تمام ذهنت مشغول این نقص اغراق آمیزت شده.
    ( بدریختی)

    باید بر عوامل ذهنی و سلیقه خودت تمرکز کنی و باورهایت را اصلاح سازی.

    شما لاغری را آنقدر بزرگ می کنی که در ظاهر جسمی فی نفسه یک اختلال محسوب نمی شود.این تنها باور شماست.هرچند باورها رفته رفته به اعمال و رفتار نیز تبدیل می شوند بنابراین مواظب باش.

    رز گرامی ازت خواهش می کنم ""ذهن خوانی"" و ""پیشگویی"" نکنی...اینکه مردم چه می گویند و اشتغال ذهنی به آن تو را از توجه به نیازهایت باز می دارد.

    عموما هم تمام "ذهنی خوانی های" ما اشتباه در می آید چرا؟؟
    زیرا برخواسته از نیازها و باورهای نادرست خودمان است نه آنچه در حقیقت دیگران درباره ما قضاوت می کنن.


    به نوعی این مواردی که شما اشاره کردید با افسردگی و اظطراب رابطه مستقیمی دارد آیا در گذشته یا حال "افسرده" نبودید؟
    اظطراب زیاد نداشتید؟

    .

  9. 3 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (چهارشنبه 27 مرداد 89)

  10. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    سلام roz530 عزيز
    از اينكه مي بينم با همه حساسيتي كه نسبت به نظرات ديگران نسبت به خودت داري، باز هم انرژي گذاشتي و به اعضاء‌همدردي اعتماد كردي و مشكلت را مطرح كردي، خوشحالم.
    انشاء‌الله با كسب آگاهي و به كار گرفتن آنها بتوانيم كم كم بر خودت بيش از پيش مسلط شوي.
    از آنجا كه در مورد مشكل با قيافه قبلا هم سئوال داشتيم،‌ در ذيل يكي از همين جوابها را براي شما نقل قول مي كنم. اميدوارم كه موثر باشه.


    پاسخ به ( مراجعي كه تصور مي كرد مشكلش با بزرگي دماغش هست)
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    نکته مهم که تو دوست عزیزم باید بدونی اینه که ما آدمها هر چیزی را خیلی جلو بیاوریم و توی چشم خود بکنیم، موجب می شود که خیلی بزرگ به چشم بیاید و هرچیزی را یه کمی فاصله بگیریم به اندازه خودش یا کوچکتر دیده و بهتر می تونیم بفهمیم.
    مثلا: شما ممکن است به کوه نزدیک نشوید و در فاصله خیلی دور آن را به اندازه یک سکه ببیند. اما ممکن است یک سکه در یک سانتیمتری چشمان خود بگیرید و آن را به اندازه کوه بلکه بیشتر به اندازه تمام دنیا ببیند. در واقع به خاطر اینکه یک شی زیاد به ما نزدیک شده ، موجب شده است دقیق نتوانیم آن را ارزیابی کنیم.
    مسائل و مشکلات و ....، آدم هم همینطور هست. وقتی یک مسئله خود را مثلا قیافه خود را زیاد به نظاره بنشنیم و زیاد به خود نزدیک کنیم. دیگر از بین میلیاردها مسئله و علاقمندی و چیزهای جالب هیچ نمی بینیم و فقط قیافه ما جای همه چیز را می گیرد.
    شما فرض کن خدایی نکرده بیماری می گیری و پزشک معالج می گوید شما سرطان دارید و سه روز دیگر کور می شوید( ببخشیدا زبونم لال زبونم لال روم به دیوار)، آن وقت فرصتی پیش می آید که قیافه شما از جلو چشمتون عقب می ره و نابینایی نزدیک می آید. حالا دیگر قیافه ارزشش کم می شه و بینایی ارزشش بالا میره .( در حالیکه قبلا هم بینایی همین ارزش را داشته ، فقط در دید شما نبوده است. مثل کوهی که از شما فاصله داشته است.)
    در روانشناسی به این تکنیک می گویند تمرکز زدایی. یعنی اینکه شما به جای اینکه تمرکز کنی روی قیافه و شب و روز آینه را به مانند معشوقی در بر بگیری. یه کمی تمرکز خودت را به سایر چیزهای مورد علاقه ات ببر.
    من اینو می خواهم بگویم که الان این قیافه ات نیست که آزارت می دهد. این افکارت هست که آزارت می دهد. هزاران نفر را من و تو می شناسیم که قیافه خیلی قشنگی ندارند، اما شادتر از من و تو هستند و اتفاقا خیلی ها هم به آنها حسرت می خورند. این نشان می دهد. که آنها نوع دیگری فکر می کنند.( در واقع آنها تمرکز زدایی کرده اند، و زیاد روی یک قسمت از وجود خودشان متمرکز نشده اند.)
    برای تمرکز زدایی، ( وجدانا اینو که میگم انجام بده، فقط مطالعه نکن و با خودت نگو این مشاور دلش خوشه....)
    یک جای خلوت پیدا کن ، یک قلم و کاغذ بردار ، ببین غیر از کوهان دماغت توی دنیا چه چیزهایی هست که برات ارزش دارند ، دوستشون داری، علاقمندی، یا ارزش فکر کردن دارند.
    سعی کن یک فهرست حداقل 1000 تایی بنویسی. ( بابا شوخی کردم کجا رفتی ) صد تا هم نوشتی اول کار ، کارمون راه می افته.
    سعی کن به این فهرست فکر کنی. آن بندهایی که قابل رشد و ارتقاء هست ، ارتقاء دهی( مثل تحصیل، اخلاق و ...) . آن بندهایی که قابل احترام هست ، احترام بگذاری( مثل خانواده ، پدر و مادر و ....)، همچنین برای بعضی از این بندها وقت بگذاری مثل ورزش، تحصیل، تفریح ، دوستان و ....،
    حالا کم کم متوجه می شوی، دنیا بزرگتر از فاصله چشم ما تا کوهان دماغ ماست. و چقدر هم زیباست. اگر این تمرین را هر روز وقت بگذاری و انجام بدهی. کم کم 2 اتفاق قشنگ می افته
    یکم: روز به روز کوهان دماغت ارزش خودش را از دست می دهد. و دیگر موجب نگرانی و تشویش تو نمی شود.
    دوم و جالبتر اینکه، به مرور متوجه تغییرات مثبت در قیافه خود می شوی ( شرطش اینه که باز فراموش نکنی و هر دقیقه جلوی آینه بروی و با این دماغ سرشاخ بشی).
    اینو بهت بگم هر کسی سرش به تنش بیرزد، تو رو به خاطر خودت و وجود نازننیت دوست داره نه به خاطر ابعاد دماغت.
    من که نمی شناسمت ، از اینجا برایم ارزشمندی به هر شکلی که باشی. مهم افکارت ، روشت ، طرز نگاهت، تلاشهات ، اهدافت ، صفاتت و ... هست. ( این بند به اصطلاحی روانشناسی اشاره دارد: تاثیر زمینه در ادراک)
    یعنی اینکه: وقتی شما عاشق کسی هستید، به خاطر رفتار، نجابت ، تلاش، مسئولیت پذیری و .... ، قیافه او تحت الشعاع قرار می گیرد.
    مثالی میزنم. من از شما می پرسم 2 تا از بهترین دوستانت که دوست داری ببینیشون و با اونها گپ بزنی و از بقیه با حالترند ، کدومند؟ حالا دوتا دوستهای خود را نام ببر که خیلی از اونها خوشت نمی اد؟
    اگر به جوابهای خود دقت کنی ، در هیج موردی شما ابعاد دماغ و صورت و .... ، را در نظر نگرفتی. و بسیاری از مسائل مهمتر را محور تصمیم گیری خود قرار دادی. این نشان می دهد که دیگران هم قبل از اینکه بخواهند به قیافه تو توجه نشان دهند ، خود وجود عزیزت را مورد ارزیابی قرار می دهند. و جالب این هست این ابعاد اصلی انسان قابل تغییر و بهبود هست.
    یه چیز هم میگم ، پیش خودمون بمونه، دماغ منم از تو بدتره ، ولی من با اون رفیقم و حاضر نیستم با هیچ دماغ قلمی و بدون کوهانی عوض کنم. خیلی فریب این عکس منو كه در پروفايلم هست، نخور روتوش شده ....



  11. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Pooh (چهارشنبه 24 دی 93), مدیرهمدردی (چهارشنبه 27 مرداد 89)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 247 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    نقل قول نوشته اصلی توسط baran.68


    دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:

    ‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘

    یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

    بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :


    ‘ اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . ‘

    او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

    او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد . مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .

    سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

    5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت :


    ‘برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود ! ‘

    در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند .

    روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟


    همسرم جواب داد :

    ‘من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم . ‘


    و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید .


    جمله روز : برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش.





  13. 2 کاربر از پست مفید m.m.a تشکرکرده اند .

    m.m.a (پنجشنبه 28 مرداد 89)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 19:44]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,857
    سطح
    25
    Points: 1,857, Level: 25
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا


    کتاب از حا بد به حال خوب بگیر و مطالعه کن به خواهرت هم هدیه بده دنبال مناسبت خواستی برای این موضوع نگرد سعی کن فکرت تحت کنترل خودن در بیاری نه اینکه فکرتون شما را کنترل کنه

  15. کاربر روبرو از پست مفید یهسن تشکرکرده است .

    یهسن (جمعه 29 مرداد 89)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 شهریور 89 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1389-5-29
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,833
    سطح
    25
    Points: 1,833, Level: 25
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    عزیزم منم مثل تو بودم اما سعی کردم با خودم کنار بیام.تو هیچ کمی و کاستی از دیگران که لازمه ی زندگین نداری.پس اعتماد به نفستو بالا ببر و از خدا سلامتی طلب کن والا ظاهر زیبا زود ازبین میره.

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 خرداد 94 [ 13:55]
    تاریخ عضویت
    1387-9-16
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    5,591
    سطح
    48
    Points: 5,591, Level: 48
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15

    تشکرشده 40 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک دل و هزار سوداااااا

    ممنون از همگی ممنون از مدیر همدردی و تمام دوستانی که در این تاپیک نظرشون رو فرمودند تمام حرفهای شما مثل ابی بود بر اتش واقعا صمیمیت و یکرنگی و همدلی از تک تک کلمات زیبا و جملات دلنشینتان چنان شوری در درونم ایجاد کرد که احساس میکنم شادابتر از روز قبل شده ام
    ممنون واقعا ممنون الان خیلی راحتم احساس میکنم سبک تر شده ام و این رو واقعا مدیون شما عزیزانم هستم
    راستی امروز که در اینه خودم رو دیدم احساس میکنم زیباتر شده ام
    مشکل خواهرم هم کمکم داره حل میشه بله همونطور که شما گفتید داره بهتر میشه و من تمام ایرادهای اون روو با جون دل میخرم تا بتونم بهش کمک کنم عزیزان
    راستش راه طولانی در پیش رو دارم
    کاش اون کسی که شما میگید من رو بخاطر داشته های خودم بخواد زودتر از راه برسه

    باتمام وجود دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم عزیزان

  18. 2 کاربر از پست مفید roz530 تشکرکرده اند .

    roz530 (شنبه 30 مرداد 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سوء تفاهم های کوچک اما تاثیر گذار
    توسط majid_k در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 فروردین 94, 19:08
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 شهریور 93, 17:41
  3. سوال از خانم های متاهلللللللل
    توسط amykate در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 شهریور 90, 14:47
  4. سوءظن و بدبینی مرد به همسر و راه حل آن
    توسط گام به گام در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 تیر 90, 11:05
  5. سانسور ...خودسانسوری...بی سانسوریه محض؟؟؟
    توسط NIM-KHAK در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 شهریور 87, 10:43

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.