نکته مهم که تو دوست عزیزم باید بدونی اینه که ما آدمها هر چیزی را خیلی جلو بیاوریم و توی چشم خود بکنیم، موجب می شود که خیلی بزرگ به چشم بیاید و هرچیزی را یه کمی فاصله بگیریم به اندازه خودش یا کوچکتر دیده و بهتر می تونیم بفهمیم.
مثلا: شما ممکن است به کوه نزدیک نشوید و در فاصله خیلی دور آن را به اندازه یک سکه ببیند. اما ممکن است یک سکه در یک سانتیمتری چشمان خود بگیرید و آن را به اندازه کوه بلکه بیشتر به اندازه تمام دنیا ببیند. در واقع به خاطر اینکه یک شی زیاد به ما نزدیک شده ، موجب شده است دقیق نتوانیم آن را ارزیابی کنیم.
مسائل و مشکلات و ....، آدم هم همینطور هست. وقتی یک مسئله خود را مثلا قیافه خود را زیاد به نظاره بنشنیم و زیاد به خود نزدیک کنیم. دیگر از بین میلیاردها مسئله و علاقمندی و چیزهای جالب هیچ نمی بینیم و فقط قیافه ما جای همه چیز را می گیرد.
شما فرض کن خدایی نکرده بیماری می گیری و پزشک معالج می گوید شما سرطان دارید و سه روز دیگر کور می شوید( ببخشیدا زبونم لال زبونم لال روم به دیوار)، آن وقت فرصتی پیش می آید که قیافه شما از جلو چشمتون عقب می ره و نابینایی نزدیک می آید. حالا دیگر قیافه ارزشش کم می شه و بینایی ارزشش بالا میره .( در حالیکه قبلا هم بینایی همین ارزش را داشته ، فقط در دید شما نبوده است. مثل کوهی که از شما فاصله داشته است.)
در روانشناسی به این تکنیک می گویند تمرکز زدایی. یعنی اینکه شما به جای اینکه تمرکز کنی روی قیافه و شب و روز آینه را به مانند معشوقی در بر بگیری. یه کمی تمرکز خودت را به سایر چیزهای مورد علاقه ات ببر.
من اینو می خواهم بگویم که الان این قیافه ات نیست که آزارت می دهد. این افکارت هست که آزارت می دهد. هزاران نفر را من و تو می شناسیم که قیافه خیلی قشنگی ندارند، اما شادتر از من و تو هستند و اتفاقا خیلی ها هم به آنها حسرت می خورند. این نشان می دهد. که آنها نوع دیگری فکر می کنند.( در واقع آنها تمرکز زدایی کرده اند، و زیاد روی یک قسمت از وجود خودشان متمرکز نشده اند.)
برای تمرکز زدایی، ( وجدانا اینو که میگم انجام بده، فقط مطالعه نکن و با خودت نگو این مشاور دلش خوشه....)
یک جای خلوت پیدا کن ، یک قلم و کاغذ بردار ، ببین غیر از کوهان دماغت توی دنیا چه چیزهایی هست که برات ارزش دارند ، دوستشون داری، علاقمندی، یا ارزش فکر کردن دارند.
سعی کن یک فهرست حداقل 1000 تایی بنویسی. ( بابا شوخی کردم کجا رفتی ) صد تا هم نوشتی اول کار ، کارمون راه می افته.
سعی کن به این فهرست فکر کنی. آن بندهایی که قابل رشد و ارتقاء هست ، ارتقاء دهی( مثل تحصیل، اخلاق و ...) . آن بندهایی که قابل احترام هست ، احترام بگذاری( مثل خانواده ، پدر و مادر و ....)، همچنین برای بعضی از این بندها وقت بگذاری مثل ورزش، تحصیل، تفریح ، دوستان و ....،
حالا کم کم متوجه می شوی، دنیا بزرگتر از فاصله چشم ما تا کوهان دماغ ماست. و چقدر هم زیباست. اگر این تمرین را هر روز وقت بگذاری و انجام بدهی. کم کم 2 اتفاق قشنگ می افته
یکم: روز به روز کوهان دماغت ارزش خودش را از دست می دهد. و دیگر موجب نگرانی و تشویش تو نمی شود.
دوم و جالبتر اینکه، به مرور متوجه تغییرات مثبت در قیافه خود می شوی ( شرطش اینه که باز فراموش نکنی و هر دقیقه جلوی آینه بروی و با این دماغ سرشاخ بشی).
اینو بهت بگم هر کسی سرش به تنش بیرزد، تو رو به خاطر خودت و وجود نازننیت دوست داره نه به خاطر ابعاد دماغت.
من که نمی شناسمت ، از اینجا برایم ارزشمندی به هر شکلی که باشی. مهم افکارت ، روشت ، طرز نگاهت، تلاشهات ، اهدافت ، صفاتت و ... هست. ( این بند به اصطلاحی روانشناسی اشاره دارد: تاثیر زمینه در ادراک)
یعنی اینکه: وقتی شما عاشق کسی هستید، به خاطر رفتار، نجابت ، تلاش، مسئولیت پذیری و .... ، قیافه او تحت الشعاع قرار می گیرد.
مثالی میزنم. من از شما می پرسم 2 تا از بهترین دوستانت که دوست داری ببینیشون و با اونها گپ بزنی و از بقیه با حالترند ، کدومند؟ حالا دوتا دوستهای خود را نام ببر که خیلی از اونها خوشت نمی اد؟
اگر به جوابهای خود دقت کنی ، در هیج موردی شما ابعاد دماغ و صورت و .... ، را در نظر نگرفتی. و بسیاری از مسائل مهمتر را محور تصمیم گیری خود قرار دادی. این نشان می دهد که دیگران هم قبل از اینکه بخواهند به قیافه تو توجه نشان دهند ، خود وجود عزیزت را مورد ارزیابی قرار می دهند. و جالب این هست این ابعاد اصلی انسان قابل تغییر و بهبود هست.
یه چیز هم میگم ، پیش خودمون بمونه، دماغ منم از تو بدتره ، ولی من با اون رفیقم و حاضر نیستم با هیچ دماغ قلمی و بدون کوهانی عوض کنم. خیلی فریب این عکس منو كه در پروفايلم هست، نخور روتوش شده ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)