به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 خرداد 92 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 به قولش اعتماد کنم یا نه؟

    سلام و خسته نباشید.من یک مشکلی دارم که ممنون میشوم حتما راهنمایی ام کنید.
    من نزدیک 4 سال است که با پسری دوست هستم.اول رابطه مان هیچ قصد ازدواج نبود .بهم علاقه مند شدیم .اون درطول 2 سال اول به خواستگاری میرفت که دو بار هم رابطه ما بخاطر همین موضوع کات شد اما دوباره دوست شدیم.در 2 سال اخیر به خواستگاری نرفت اما هروقت بحث ازدواج میشد میگفت که خانواده ام بخصوص مادرم با ازدواج دوست دختر و پسر مشکل دارن.اینم بگم که خانواده تقریبا مذهبی و سنتی دارن ولی ما اینطوری نیستیم.دوست من تک پسر خانواده است و همیشه حامی مادرش بوده و بخاطر سختگیری و خشکی پدر رابطه ی خوبی با پدر نداشته است.این قضیه ادامه داشت تا آذر ماه سال قبل که من 3 ماه بهش فرصت دادم که فکر کنه و در مورد ازدواج تصمیم بگیره.اسفند ماه به اصرار من رفتیم مشاوره چون جوابی به من نداد.مشاور گفت که اصلا مشکل خانواده پسره نیست خود پسر قدرت تصمیمگیری نداره و نمیخواد با تو ازدواج کنه .من از همون روز رابطه را کامل کات کردم تا اردیبهشت امسال که دوباره با گل و کادو اومد و ازم خواستگاری کرد .اون روز به من گفت که توی این 3سال قصد ازدواج با هیچکس حتی تو رانداشتم و به اصرار خانواده خواستگاری میرفتم .اما توی این مدت کوتاه جدایی تصمیم به ازدواج با تو را گرفتم .و با مادرم هم صحبت مختصری کردم اما هنوز چندان راضی نیست.حالا موندم خودش واقعا مشکل داره و اینو میدازنه گردن خانواده ش یا واقعا مشکل خانواده شه.یک نکته مهمه دیگه اینه که من دارم میرم امریکا و باید تا شهریور امسال برم اما چون کلا دختر اجتماعی و خانواده دوستی هستم اگر ازدواج کنم نمیرم آمریکا .و دوست پسرم هم اصلا تمایل به رفتن از کشور نداره.راستش بخواین من اصلا علاقه ای به رفتن ندشتم ولی حربه خیلی خوبیه برای واداشتن اون در سرعت دادن به انجام قولش.( و اینکه الان نزدیک 50 روز که به علت فوت دایی دوستم قضیه کند پیش میره).
    ببخشید که طولانی شد .خیلی این قضیه برام مهمه چون با اینکه دوسش دارم و به حرفاش اعتماد دارم اما بازم میترسم که نکنه همه اون چیزی را که هست بهم نگفته باشه.چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    ای وای بازهم یک ساعت تایپ کردم باز ناپدید شد.


    دختر خوب! باران نازنین!

    مطمئنم اگر وابستگی شما به این رابطه با این این آقا نبود، هرگز اجازه نمی دادی کسی در مورد ازدواج با شما چنین برخورد کند. برای همین هم هست که تاکید میشود که از روابط قبل از ازدواج پرهیز شود.

    بعد از آنهمه ماجرا و تاکید شما بر هدفدار بودن رابطه و سوق اون به سمت و سوی ازدواج، ایشان تازه بعد از چند ماه با گل و هدیه آمده به شما بگوید که هنوز مادرش راضی نیست؟!!!

    این آقا اگر واقعا تصمیم اش ازدواج بود و اگر کمترین علاقه و احترامی برای شما قائل بود، باید ابتدا خانواده اش را راضی میکرد بعد از طریق صحیح از شما خواستگاری میکرد. اما الان به نظر میرسد که ایشان در برابر وابستگی اش به این رابطه و تحت فشار هورمونها باز مجبور شده برگردد و همان حرف قبلی را تکرار کند. منتها چون حساسیت شما را اینبار میداند و طعم ترک رابطه را چشیده، میخواهد وانمود کند که رابطه در مسیر ازدواج است، هر چند که ۱. خودش هنوز در این مورد مطمئن نباشد و تصمیم نگرفته باشد ۲. نتوانسته باشد خانواده اش را راضی به این ازدواج کند.

    هر کدام از این دو مورد که باشد هیچ چشم انداز خوبی برای این رابطه نمیتوان متصور شد.

    این موضع خطری که برای شما دارد، این است که آنقدر ذهنت و انرزيهایت را برای به وقوع پیوستن این ازدواج و راضی کردن ایشان و راضی کردن خانواده اش و .... تحلیل ببرد، که عملا از کار اصلی خودت که در این زمان باید انجام بدهی و آن شناخت صحیح ایشان است، باز بمانی.

    تازه سوای اینکه عدم رضایت خانواده ها علی الخصوص خانواده پسر (اگر راست باشد!) نکته خوبی برای این ازدواج نیست و حتی پس از ازدواج هم میتواند آسیب زا باشد.

    به هر حال اینطور که پیداست این آقا هنوز شرایط ازدواج را ندارد و هنوز خودش با خودش به نتیجه نرسیده و عدم همراهی خانواده با ایشان هم اتفاقا نشاندهنده ضعف خود ایشان است! که از اعتماد و همراهی در خانواده که شناخت کاملی از ایشان دارند به هر دلیلی برخوردار نیست.

    بهترین تصمیم باز هم قطع رابطه با ایشان است. رابطه را کامل با ایشان قطع کنید و حتی ایشان را به بهانه رفتن و غیره تحت فشار نگذارید. اجازه بدهید ایشان برود تصمیم اش را بگیرد و احیانا خانواده یا هر کس دیگر را که نیاز دارد، راضی کند. اینها تازه ابتدایی ترین شرط برای ایشان است. منتها ایشان اونقدر ذهن شما را با این موضوع درگیر کرده که شما به همین حد اقل راضی بشوی! ایشان شرایط دیگری را هم باید لحاظ کند که واجد شرایط این باشد که بیاید و از شما در میان خانواده و بطور رسمی به همراه پدر و مادرش بطور آبرومندانه و با تصمیم قطعی خواستگاری کند. تازه در آنصورت باید به همراه یک مشاور به این نتیجه برسی که ایشان میتواند برای شما همسر مناسبی باشد و آیا میتواند زندگی کم آسیبی را برای شما فراهم کند یا نه.

    این آقا پسر را با بی تصمیمی هاdش و چالش هاdش و مسائلش رها کن، برو به برنامه ها و اهداف خودت برای زندگیت برس. ایشون اگر خواستار واقعی شما باشد زیر سنگ هم باشد آنطرف دنیا هم که باشد شما را پیدا میکند و به خواستگاری میاید. اگر با رعایت کامل اصول و شرایط نیامد بدان که مناسب تو نیوده.

    موفق باشی عزیز.

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد

    ویرایش توسط بی دل : جمعه 17 خرداد 92 در ساعت 15:42

  3. 5 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 18 خرداد 92), فرشته مهربان (شنبه 18 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92), باران92 (جمعه 17 خرداد 92), سامره (جمعه 17 خرداد 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    یکی از موارد خطرناک در مورد ایشون که به چشم شما نمیاد اینه که: ایشون با یک دختری (شما باشی) رابطه دوستی داشته و همزمان به خواستگاری دختران دیگر هم میرفته!

    بر فرض محال که صرفا به خاطر مخالفت خانواده اش بوده باشد. گناه اون دخترانی که ایشون به خواستگاریشون میرفته چه بوده؟ که کسی با دختر دیگری دوست باشد بعد به خواستگاری اون دختر بنده خدا هم برود. گناه شما چه بوده که باید سوگلی ایشان باشی و ببینی که به خواستگاری دختران دیگر هم میرود!

    مسئله مهم این است که حتی اگر فرض بگیریم خانواده با ایشان مخالفت کرده باشد برای ازدواج با شما. کدام خانواده ای بزور پسرش را به خواستگاریهای متعدد میبرد؟

    یعنی این آدم اینقدر از خود اراده ندارد؟ اینقدر بی تصمیم است و دیگران او را مثل عروسک خیمه شب بازی به اینور و آنور میبرند حتی برای تصمیم مهمی همچون ازدواج؟

    ایشون اگر ذره ای به اخلاقیات معتقد بود از چنین رابطه ای همزمان با خواستگاریهایش پرهیز میکرد!

    احساس رو اگر کنار بزنی، چیزهای بیشتری هست که در مورد ایشان میتوانی ببینی.

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد


  5. 7 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    aysu (شنبه 18 خرداد 92), mahdi24 (یکشنبه 19 خرداد 92), فرهنگ 27 (شنبه 18 خرداد 92), فرشته مهربان (شنبه 18 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92), مدیرهمدردی (شنبه 18 خرداد 92), باران92 (جمعه 17 خرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 خرداد 92 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بی دلی عزیز از راهنمایی ات.
    نمیدونم چطور بگم .ولی در زمانی که بهم میزدیم من از روی ناراحتی و لجبازی و به نظر خودم اعتیاد به رابطه با پسر ، با پسرای دیگه دوست میشدم اما بازهم این پسر برای من چیز دیگه بود و رابطه های دیگه سریع کات میشد از طرف من.ببینید در طول این مدت تنها زمانی که من جدی به ازدواج پرداختم تقریبا از یک سال پیش است و قبلش من هم چندان به ازدواج با این اقا فکر نمیکردم و حتی منم اگر خواستگار داشتم به خواستگارام فکر میکردم اما بازهم فکرم متوجه او بود.اون قبلا در مقابل ابراز احساسات من اصلا ابراز احساسات نمیکرد و هرجه بود از جانب من بود.اما از اخرین باز که آمد رابطه برعکس شده و اون خیلی ابراز احساس میکنه و خودش میگه قبلا ابراز نمیکردم چون نگران ضربه خوردن من بوده است.توی این رابطه مون شکل دیگه ای گرفته تقریبا هر روز باهمیم و مدام برام گل میخره و ابراز علاقه میکنه اما بازم همه جی رو هواست هرچند که خودش میگه نگران نباش و همه چیز روبراه میشه.راسش بخواین نمیتونم قبول کنم که باهاش کات کنم و تنهاراه کات کردن من رفتنم به آمریکاست.خیلی گیج و سردرگمم.
    آیا به نظر شمامیتونه فوت داییش و بد موقع اعلام کردن این قضیه به مادرش تاثیری در کندی این موضوع داشته باشه؟؟؟؟؟
    مادرش با بی حجابی ،رابطه دوستیمون و رفتن من به امریکا مشکل داره. فکر میکنید اینا بهانه است یا وافعا میتونه مشکل سازباشه؟؟؟؟
    اینم بگم که من با خواهرهایش هم آشنا بودم و تماس داشتم و در ظاهر با من خوب بودن اما نمیدونم غیر یکیشون،بقیه رضایت به ازدواج ما دارن یا نه؟؟در طول یک ماه ونیم آخر من اصلا تماس نداشتم اونا هم همینطور.

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 13 آبان 96 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1388-5-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    6,252
    سطح
    51
    Points: 6,252, Level: 51
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من هم با صحبت های جناب بی دل در خصوص نوع خواستگاری این آقا موافقم.
    نمی دونم تاپیک من رو خوندین یا نه. ولی نکته ای که باید از ارتباط خودمون بگم اینه که وقتی ما تصمیم به ازدواج گرفتیم، من از ایشون خواستم تا حتما دیداری با پدرم داشته باشن و نظر پدرم رو جلب کنن. هرچند که به دلایلی ماه ها بود که حتی به حد یک سلام علیک با پدرم ارتباط نداشتم!! ( نمی خوام اینجا در مورد این مسئله صحبت کنم که خودش بحث مفصلی ست و برای چندمین بار در جریانِ تلاش برای حل شدن ...) با این وجود خودم نشستم با پدرم صحبت کردم و بعد هم ازشون خواستم که اجازه بدن تا این آقا با پدرم دیدار داشته باشن.
    هر چند که با شناختی که از پدرم و ایشون داشتم می دونستم که مشکلی پیش نمیاد ولی این روند باید طی میشد و مسلما بزرگترین حسنش ارزشی بود که من برای خودم قائل شده بودم تا به نامزدم بگم اگر واقعا پا پیش گذاشتی این مراحل رو هم باید برای من طی کنی. (این ها حرف هاییه که هیچ وقت بیان نمیشن و فقط تبعاتش منتقل میشن)

    تا بوده همیشه زن ناز بوده و مرد نیاز. شما باید به یک مرد اجازه بدین تا این جمله رو حس کنه.


    و البته نکته دیگه اینکه گویا شما خودتون هم چندان براتون اهمیت نداره که این رابطه دوستی بمونه یا به ازدواج ختم شه و در حال حاضر دارین از مرحله جدید و احساسات جدید لذت می برین. اصلا اجازه ندین این رابطه روی نحوه زندگی شما تاثیر بذاره. هم شما باید برای خودتون و زندگی تون ارزش قائل باشین و اون رو به دست تلاطم امواجی که نمی دونید به کجا میره نسپارین و هم این آقا باید یاد بگیرن یک زن برای شروع یک زندگی قبل از هر چیز نیاز به قاطعیت و قدرت یک مرد داره ....

    خواستم تجربیات خودم رو به شما انتقال بدم. امیدوارم براتون مفید باشه
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 18 خرداد 92 در ساعت 02:21

  8. 7 کاربر از پست مفید سامره تشکرکرده اند .

    mahdi24 (یکشنبه 19 خرداد 92), sanjab (شنبه 18 خرداد 92), فرهنگ 27 (شنبه 18 خرداد 92), فرشته مهربان (شنبه 18 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92), بی دل (شنبه 18 خرداد 92), باران92 (جمعه 17 خرداد 92)

  9. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array



    باران عزیز

    به همدردی خوش آمدی





    به راهنماییهای خوب بی دل و سامره خوب توجه کن و دقیق بخوان


    بدون درگیر کردن احساسات ، همان قاطعیت و ضر ب الاجلی که قبلاً نشان داده ای را باز هم نشان بده . شما از ایشون باید انتظار داشته باشی که درست عمل کنه . و دنبال این نباش که

    مادرش چه نظری دارد و غیره . نکته هایی که مشاور گفته را جدی بگیر . و به هیچ وجه رابطه را ادامه نده و در پاسخ اینکه مادرم چندان راضی نیست بگو این مشکل من نیست مشکل شما

    هست ، اگر خواهان هستی جدیت و قاطعیتت را در عمل باید نشان دهی و من جز با خواستگاری رسمی دیگر حاضر نیستم دیدار و صحبتی داشته باشم . و مهلت شما هم برای اقدام رسمی

    تا فلان زمان هست ( یک بازه زمانی را با توجه به برنامه هایت مشخص کن ) همین خود مرحله ای از شناخت است تا بدانی ایشون چقدر قدرت تصمیم گیری دارد . چقدر در حرفش وقصد

    ازدواجش صادق هست ، چقدر می تواند مدیریت درست داشته باشد ، و چقدر دنبال متقاعد کردن شما برای ادامه رابطه ای که تهش معلوم نیست هست ..... با این روند می توانی در یابی

    که از این لحاظ و با بررسی این فاکتورها چقدر مناسب زندگی هست .












  10. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    mercedes62 (شنبه 18 خرداد 92), فرهنگ 27 (شنبه 18 خرداد 92), هم صحبت (یکشنبه 19 خرداد 92), مدیرهمدردی (شنبه 18 خرداد 92), بی دل (شنبه 18 خرداد 92), باران92 (شنبه 18 خرداد 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 خرداد 92 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه عزیزان.. بسیار ممنونم از سامره جان و فرشته مهربان عزیز که راهکارهای بجایی را ارائه دادن.
    من تمام حرفای شما راقبول دارم چون تجربه کردم که تا قاطعیت بخرج نداده بودم کاری نمیکرد .من خودم خوب میدونم اشتباه میکنم اما در رابطه اخیرمون مدام از ازدواج و جهیزیه و زندگی مشترک صحبت میکنه که قبلا اصلا این حرفا نبود و چون نسبت به قبل خیلی تغییر کرده و محبتشو بروز میده ،برایم خیلی سخته که بهش بگم رابطه مون قطع تا روز خواستگاری.یه راهکاری بگین که در طول رابطه بتونم به صحت حرفاش پی ببرم.من دلم نمیخواد از دستش بدم:(


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.