با سلام
2 سوال دارم
1 - چه دلیلی دارد مردی که دیوانه وار عاشق دختری بود، ناگهان نسبت به او سرد و خشن شود واو را فراموش کند؟(یا تظاهر کند که فراموش کرده)
2- آیا امکان دارد آن مرد برگردد؟
تشکرشده 5 در 4 پست
با سلام
2 سوال دارم
1 - چه دلیلی دارد مردی که دیوانه وار عاشق دختری بود، ناگهان نسبت به او سرد و خشن شود واو را فراموش کند؟(یا تظاهر کند که فراموش کرده)
2- آیا امکان دارد آن مرد برگردد؟
تشکرشده 37,079 در 7,002 پست
با سلام bahar_tara
1 - به 1001 دلیل
2 - در اکثر موارد هرگز
---------------------
پاورقی:
از کسانی که قبل از ازدواج دیوانه وار دوستتون دارند دوری کنید. چون معمولا جدا شدن از آنها مصیبت و ازدواج با آنها مصیبتی بزرگتر هست.
توضیح بیشتر:
همیشه کسی که در دوست داشتن افراط دارد، معنی آن است که در احساسات افراطی هست. و احساسات فقط دوست داشتن نیست. ناراحتی هم هست، عصبانیت هم هست، ترس هم هست، غم هم هست، رنجیدن هم هست، انتظارات زیاد هم هست، نگرانی هم هست و .... حالا تصور کن عاشق شما معجون افراطی احساساتی هست که بخشی از آن را نوشتم. اگر چنین کسی عاشقتون شده خدا صبرتون بده.
در مورد شما bahar_tara این فرد هم دیوانه وار دوستتون داشته داشته و هم حالا در قطع رابطه سرد و خشن هست. می بینید هم در دوستی و هم در قطع رابطه افراطی عمل کرده است.
مدیرهمدردی (یکشنبه 30 مرداد 90)
تشکرشده 12,542 در 2,269 پست
آقا پسر با تجربه (مدیر خوب همدردی)
پاسختون خیلی با حال بود. اول صبحی کلی لذت بردم. گمون کنم نیازی به پاورقی هم نداشت.
بهار عزیز
پاسخ مدیر خیلی کامل وجامع بود.
درصورتیکه برگردد بنظر من نباید به او اعتماد کرده ودلبست چه بسا دوباره فراموش کند.
تشکرشده 3,465 در 1,036 پست
به نظر من :
1- این بار یکی دیگه رو دیوانه وار دوست داره !!!
2- برای سرگرمی و تا پیدا شدن کیس بهتر شاید !
تشکرشده 402 در 153 پست
سلام :شما به صورت كلي دو سوال طرح كردي ولي اگر توضيح بدهي بهتر است ملاك شما براي عشق ديوانه وار چيست ؟و دليل اينكه الان سرد و خشن است ؟ چون خانمها انواع مختلفند برخي با چند كلمه فكر ميكنند طرف ديوانه وار دوستش دارد و با دو تا اخم هم فكر ميكنند طرف متنفر است ! ولي اگر واقعا" آن طور كه شما گفتيد درست است جواب مدير محترم جواب كاملي است !
تشکرشده 402 در 153 پست
اول از همه آرام باش !دنيا به آخر نرسيده !مشگلي نيست كه آسان نشود مرد آن است هراسان نشود !در اين سايت عزيزاني هستند كه راهنمايي كنند و ضمنا" با جستجو در سايت ميبيني بسيار كسان قبل از تو مشابه تو و حتي مواردي حاد تر داشتند كه حل شده پس نگران نشو !بدان كه خدا به تو لطف داره كه اين سايت رو نشون داده و چون خودت هم پيگيري حتما" موفق ميشي !ولي اين از تجارب منه كه مرد با زن بايد تفاوت داشته باشه بايد خويشتن دار و مقتدر تر از زن باشه كمتر خواهش كنه يا ضعف نشون بده وگرنه مشگل پيدا ميكنه !
تشکرشده 5 در 4 پست
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
می دونم که احساساتش خیلی شدیده و از همینش خومش اومده بود!!
فش خیلی فک نمی کنم .. اما دوسدارم یه روز دلیل ِ این اتفاق و بفهمم..
-------------------------------------------------------------------------------------------------نوشته اصلی توسط m.mouod
مطمئن نیستم تقصیر خودم بودیا نه؟؟ دوس دارم بدونم آیا تقصیر ِخودم بودیانه؟؟
به هر حال الان خیلی مغرور شده وحدس می زنم با ده نفر بعد از من بوده
تشکرشده 8,124 در 1,482 پست
سلام:
بهار خانم محترم....با اینکه عنوان تاپیک شما درخواست از راهنمایی پسران تالار بود اگر مشکلی نیست من با اینکه خانم هستم مطلبی را خدمت شما دوست عزیز بیان کنم..
این تاپیک شما را من به محض مطالعه به یاد اولین تاپیک ورودی من انداخت...نگاه کنید:
http://www.hamdardi.net/thread-6497.html
آن زمان پیشکسوت محترم اقای ارمان مرا راهنمایی کردند که جزئی تر بیان کنم ...
و الان بعد این مدت خوشحالم که آن روز با این حرف دوستان من ترغیب شدم تا سوالم را کامل بپرسم..
نگاهی به این تاپیک کامل بیاندازید:
http://www.hamdardi.net/thread-6499-page-1.html
...پاسخ به سوالات کلی..جواب های کلی دارد بدون در نظر گرفتن جمیع شرایط..
پاسخ مدیر محترم مکفی است ولی کاملا مبهم در پاسخ یک سوال مبهم....و در نوع خود پاسخ پر مفهوم...
من تنها علت اینکه جسارت کردم برای شما در تاپیکی پسرانه پست بذارم این بود که بگم اگر واقعا دنبال پیدا کردن علت این اتفاق در زندگیتون هستید و براتون ارزشمنده مثل من که ارزشمند بود و بعد 10 ماه دلبندم الان کنارمه ..پشتکار داشته باشید و یا واضح تر بیان کنید که پاسخ ها بتواند جهت دار باشد و شما دوست خوبم را کمک کند....
آنوقت دوستان هم در خدمت شم خواهند بود و جواب خوبی خواهید گرفت..
من که خواستم و توانستم..
تشکرشده 5 در 4 پست
به خاطر پیشنهاد rsrs تصمیم گرفتم جریان و به طور خلاصه تعریف کنم
اول بگم که اون الان برام تقریبا مرده.. و بش فقط گاهی فک میکنم..و کلا ازش خیلی نا امیدیم...دیگه بش علاقه زیادی ندارم و گاهی ازش بدم میاد
اما برام جالبه اصل ماجرا را بدونم
.من 20 سالم بود زیبا بودم .نمی دونم چرا اما در کل تو زندگیم خواستگاری نداشتم..
رفتار یکی از اساتیدم که اون زمان 38 ساله بود و (احتمالا) زن و بچه داشت جذبم کرده بود.. خیلی قبولش داشتم بینهایت. به عنوان یه استاد. بعد ها دیدم اونم به من علاقه داره اول فک می کردم علاقه استاد به یک دانشجو هس.. بعد یک بار در وسط دانشکده ناخودآگاه دیوانه وار دوید طرف ِ من! شکه شدم و هیچ عکس العملی نشون ندادم.. تازه قضیه و فهمیدم که وارد جریان عشق و عاشقی شدم...شب و روزم شده بود اون فقط به اون فک می کردم.. گریه نمی کردم اما داشتم داغون می شدم.. اما چون فک می کردم زن داره رفتارم بینهایت سرد خشن و تا حدی بی ادبانه بود.. تا زمانی که ناامید شد و رف و دیگه پشت سرش و نگاه نکرد..
بععد از 4- 5 سال که نتونسم از ذهنم بیرونش کنم .. . شده بود تمام ِ فکرو ذکرم...تصمیم گرفتم علاقه ام و بروز بدم.. با اس ام اس..بعدا براش یه ایمیل زدم ، احساسم و گفتم و آدرس وبلاگم و گذاشتم و در وبلاگم نامه های عاشقانه می نوشتم . جوابی نمی داد. تا زمانی که کمی آروم شدم و به این نتیجه رسیدم که اون از اولم من و فقط برا هوس می خواسته و دیگه تقریبا برام مرده..تو این مدت خیلی پیر شد... الان 26 سالمه .. و فکر میکنم اگه همون اول باش حرف می زدم و دلیل رفتارم و می گفتم بهتر بود..گاهی فک می کنم یک طرفه به قاضی رفتم و اگرم عشقی در کار بوده خودم خرابش کرد.. اون پیر شده و داغون. اعتماد به نفسش و از دس داده و تا مدتها سر ِ این موضوع احساس گناه می کردم.. حالا فک می کنم تقصیر خودش بود.. حالا اگرم برگرده دیگه اون آدم قبلی نیست و دیگه قبولش ندارم.
خیلی دوس دارم اصل ماجرا را بدونم .. گاهی فک می کنم نکنه برگرده ..اگه برگرده.. اگه برگرده چیکار کنم ..گاهی ام آرزو می کنم برگزده و منتظرشم.
تشکرشده 8,600 در 1,498 پست
ببخشید من آقا پسر نیستم اما چون در این زمینه تجربه دارم فکر کردم بد نباشه نظرمو بگم:
1. نداشتن خواستگار در سن 20 سالگی اصلا چیز عجیبی نبوده و فقط یادگیری یه سری مهارتها و کار کردن روی خودتون میتونسته راه حل باشه.
2. آقایی که زن و بچه داره چطور به خودش اجازه میده که با هر نگاهی دلش بره. اصلا رابطه عاشقانه با این آقا قراره به کجا برسه؟ ازدواج؟ تازه بهترین حالتش اینه که اون آقا به ازدواج فکر کرده باشه و نه بازی دادن شما! اون وقت تکلیف خانواده اول چه خواهد شد؟ خانم اول و بچه ها چقدر آسیب خواهند دید؟ تو یه همچین زندگی ای چه بلایی سر شما خواهد اومد؟ و ...
خانم جان! الان هم در سن 26 سالگی هنوز برای ازدواج دیر نیست که نگران بشی. خدا پدر اون آقا رو بیامرزه که خودش رفت و زحمت شما رو کم کرد. ببین خدا چقدر شما رو دوست داشته که نخواسته این رابطه ادامه پیدا کنه. شک نکن که اگر یه خواستگار خیلی معمولی اما مجرد داشته باشی بسیار بهتر از مرد زن داری است که استاد دانشگاه یا رییس جمهور آمریکا باشه!
خواهر خوبم! سعی کن با کمکی که از دوستان تالار و بخصوص آقای سنگتراشان میگیری عزت نفس و اعتماد به نفستو بالا ببری تا برسی به این نکته که برای زندگیت هدف تعیین کنی و به اینجور پالسهای کاذب جواب ندی. از همین الان شروع کن و بدون اینکه به اون آقا فکر کنی برنامه های رفرش کننده ای برای خودت بریز که از این حالت پیری و خمودگی که میگی در بیای. رابطه ات رو با خدا نزدیک تر کن. برای خودت هدف تعیین کن : درس، کار ، و... و اونا رو اولویت بندی کن. به ازدواج اصلا فکر نکن اما جاذبه های فیزیکی و اجتماعی و مهارتهای برخورد صحیح با جنس مخالف رو در خودت بالا ببر.
لطفا اون آقا رو برای همیشه از ذهنت delete کن از recycle bin هم پاکش کن! دنبال این که چرا رفت و ...هم نباش! کمکی بهت نمیکنه!
این مرد شایسته شما نیست! هر عیبی هم که داشته باشی شما سزاوار بهتر از اینها هستی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)