به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 انار شانزده ماه بعد از جدایی..........

    به نام خدا

    سلام به همه ............

    من بلاخره رفتم دادگاه............همش منتظر بو دم همسرم بترسه بیاد ببرتم سر زندگی........برام عروسی بگیره و...... اما هیچکدوم از این اتفاقا نیافتاد.............دادگاه مهریه فقط به شغل ثابتش توجه کرد و مهریه برام چهار ماه یک سکه برید و با پنج سکه اولیه............در حین دادگاه مهریه من برای گرفتن یک مدرک با فردی اشنا شدم که بین زوجین صلح و صفا ایجاد می کرد............شرط دادن مدرک رو امتحان شانسش برای برگردوندن من به همسرم قرار داد..........من یک جلسه با اون دیدار داشتم که خیلی بهم ابراز علاقه کرد ولی می گفت ابروش رفته و باید بی خیال دادگاه مهریه بشم تا کم کم موضوع رو طی چند ماه با خانوادش مطرح کنه و باز اگر خانوادش راضی بشن امیدی هست ........ در غیر اینصورت بازم بلاتکلیفی............ اون واسطه بهش گفت اینجور نمیشه باید بگی تکلیف چیه.........بازم میگفت دوسش دارم ولی زورم به هیچ کدوم از خانوادم نمیرسه.............در کنار این حرفا یک سری مسایلی رو از روابط خصوصیمون بیان کرد که اینجا باعث شد بفهمم واقعا ادم مزخرفیه و حاضره برای اثبات خودش هم دروغگو باشه و هم بی غیرت............اون شب بعد اون قرار دلم ازش بریده شد.......بدم اومد.........دیدم سر قبری که مرده توش نیست گریه میکنم.........با این حال با خودم گفتم یه فرصت دیگه به خودم و زندگیم میدم........با صحبت های واسطه قرار شد خانوادش در جریان قرار بگیرند و هر دو به خانواده ها احترام بگذاریم و دوباره از اول شروع کنیم...........قرار شد تو نوبت دادگاه بریم دادگاهمون رو عقب بندازیم تا خانوادش رو هم همراه کنیم که بعد بطور کامل کنسلش کنیم......... اونروز تو دادگاه که باید شاهدامون رو میبردیم من شاهدام رو حاضر نکردم چون قرار بود به تعویق بندازیمش اون صبح اومد و به بابام بی محلی داد، سلام نکرد با اینکه قرار بود سعی کنه روابط عوض شه........ رفتم جلو بهش سلام کردم و بهش گفتم چرا پس سلام نمی کنی مگه نمی خوای همه چی درست شه...........گفت اومدم برگه تعویق رو امضا کنم برم......من حاضر نیستم به این سلام کنم..........منم گفتم پس برا چی امضا کنی؟ گفت اصلا نمی کنم بعد هم رفت و نیم ساعت بعد با شاهداش برا دادگاه اومد............
    خلاصه با دو تا وکیلی که داشت مهریه به نفعش شد..........
    بعدش یکی از همکارای مامانم که دامادشون وکیل بود خبر اوردن که این اومده وکیل بگیره من فهمیدم دختر شما زنشه...........بعد هم مطمنم خانوادش واسش رفتن خواستگاری...در جریان هم هستم که خواستگاری کی..........

    این خبر باعث شد دیگه قصدم جدایی شه........دیگه دوسش نداشتم............همه چیز محو شده بود...........رفتم دادگاه شکایت کردم که نفقه نمیده و ولم کرده........... فهمیدم که رای دادگاه به نفعمه و احتمالا سه ماه زندانیش کنن که یعنی از کار بی کار می شد......... بعد اون همزمان با من شکایت عدم تمکین کرد و من رو فرستادن پزشکی قانونی.......حکم دادگاه به نفع من بود..........موعد پرداخت مهریش رسیده بود ......... و تا یکی دو هفته دیگه دادگاه نفقه حکم کیفریش رو میداد........... با این حال گردن کشی میکرد میگفت طلاقت نمیدم تازه ازت پولم میگیرم که طلاقت بدم............. از ترس در حال مرگ بودم....... مطمئن بودم این مهریه بده نیست.........پدرم هم راضی نمیشد بدون مهریه طلاق بگیرم ، می گفتن بعدش بهت تهمت میزنه و میگه عیب داشتی و ابروت رو میبره.............میگفتن این خانواده حجت رو بر ما تمام کردن..........راست هم میگفتن....دلم نمی خواست این بار رو حرف پدرم حرف بزنم.........پناه بردم به خدا و سوره ی یس.....دیگه گفتم خدایا سپردم به خودت.............یک هفته بعدش در اوج نا امیدی ....چون هر روز که به حکم کیفری نزدیک میشدم مطمن تر بودم که این پسره کوتاه نمیاد بعد از زندانی شدن...........یکدفعه اولین باری بود که متوجه شدم از قانون دو روز پیشش ماشین جزو مستثنیات دین نیست دیگه....... سریع حکم جلب ماشینش رو گرفتم....................بعدش هم از قاضی مطمن شدم که حکمش زندانه.............دیگه اینبار زنگ زدم به مشاور هر دومون...........اون گفت معامله کنید سر 15 میلیون که فقط یه چیزی گرفته باشی که بعدش دهن خانوادش همه جا باز نباشه........بابام یهو سریع گفت باشه آخه واقعا با زندانی شدنش مخالف بود.......... مشاورم بهش پیشنهاد داد و اون هم قبول کرد.......روزای قبل دادخواست طلاق تفاهمی چند بار زنگ زد.... می گفت من رو دوست داره......تا حالا فکر نمیکرده که واقعا بخواد از دستم بده.................گفت هر کاری میکنه که من کوتاه بیام........گفت حق طلاق میده..........گفت بیست میلیون میده دستم با حق طلاق .........گفت مهرتم نبخش ولی بعد دوسال حق طلاق.........گفت فقط سه ماه بهش فرصت بدم.......من قبول نکردم چون دیگه دوسش نداشتم........از چشام افتاده بود.........حالم ازش بهم می خورد..........شب طلاق زنگ زد خیلی گریه کرد.....منت کشید......گفت نمی خواد از دستم بده......منم فقط به طلاق فکر میکردم ..........حالم بهم میخورد ازش......از دروغاش.......بی غیرتیاش.........بی عرضگیاش.........از خانواده دهاتی بی اصالتش.......اه اه.........اونشب قول داد برا طلاق تنها بیاد........ تو محضر دیدم با همه کس و کارش اومده........مثل همیشه دروغگو و بی عرضه و بی وفا بود......... خدا رو شکر اونروز با عزت طلاق گرفتم و 15 میلیونم مهر گرفتم..........تمام جنس و جول هاشم ریختم جلوش.......... اون روز اولین روز خوشی و آزادیم بود...........بعد از ماهها بلاتکلیفی و درد و رنج و غصه و......
    به لطف خدا سایه ی اون احمق از سرم کم شد............


    سه ماه بعد از طلاقم هنوز غرق خوشی از جدایی بودم که یک خواستگار برام اومد..........من 67 ای هستم اون 68 ای..... مجرد بود و فوق دیپلم داشت.... کار درست و حسابی نداشت و خانوادم ردش کردن..........
    اونجا بود که فهمیدم دیگه فرصت هایی که تو مجردی داشتم تکرار نمیشه ولی این من رو از جدایی با اون ادم کثیف منصرف نکرد........................

    روزهای زیادی قلبم از رنج خودش و خانوادش تیر می کشید....به هیچ کس هم نمیگفتم چ دردی میکشم...........وقتی رفتم مشهد و حرم امام رضا قلبم سبک شد.............همه کاراشون رو به آقا گفتم...........همه بلاهایی که سرم اورده بود.........نفرین هم کردم.........نفرینم فقط پشیمونیش بود و اتیش گرفتن دل مادرش...........

    9 ماه بعد از طلاقم یک خواستگاری دیگه مطرح شد که پسره شرایط مالی و تحصیلی و شغلیش خیلی خوب بود ولی چون مطلقه بود من سریع درجا رد کردم............ که فک کنم کار درستی نکردم...........
    اما واقعا نمی تونستم بپذیرم منکه یه شب با اون مردک نخوابیدم اسمش هم از شناسنامم پاک شده بشم زن یک ادم مطلقه................
    بعد از 11 ماه از طلاقم خواستگار سوم اومد که پسره 66 ای بود ...مهندس و مجرد و شغلشم مغازه دار بود.........البته همکارم معرفیش کرده بود و نمیدونستن من قبلا نامزدی داشتم.........ما قضیه رو به خانواده پسره قبل اینکه بیان مطرح کردیم و قرار شد به پسرشون بگن که دیگه ازشون خبری نشد..... تا سه هفته پیش که بعد سه ماه مادرش زنگ زد و گفت دلیل جداییتون که پول نبوده، منم گفتم نه......و توضیح خواست که من کلی گفتم اختلاف فرهنگی ...اونم گفت دوباره تماس میگیریم خدمتتون.............که هنوز تماس نگرفتن...........

    دقیقا تو سالگرد طلاقمون نامزد سابقم برام تو تلگرام استیکر دسته گل فرستاد............. بعد چند ماه چند هفته پیش هم تو خیابون من رو دید شب تو تلگرام بهم پیام داد که من نخوندم و پاکش کردم..... چندبارم تقاضای سکرت چت تو تلگرام داده بود............بلاکش نکردم و فقط پاک میکردم........حتی اسمش رو سیو ندارم........

    مادر و خواهرش هم هر وقت من رو تو خیابون میبینن کلی بد و بیراه میگن و رد میشن، منم سکوت میکنم چون اصلا دلم پر نیست.........نگاهشون هم نمی کنم............اونا معلومه گوله اتیشن.....

    خلاصه الان دغدغه ها و مشکلاتم جنسش متفاوته.............در مجموع حالم خیلی خوبه خدا رو شکر...........از طلاقم پشیمون نیستم و فقط از ازدواج اولم پشیمونم.......از اون اقا متنفرم............
    خوشحالم که تمام سعیم رو برا اون رابطه ی اشتباه کردم و این تنفر و ارامش رو مدیون اون تلاشم و لطف خداند و برکت سوره ی یس..........

    دیگه اینکه به زودی پست میزنم و مشکلات جدیدم رو توضیح میدم...........

  2. 3 کاربر از پست مفید anargol تشکرکرده اند .

    nardil (جمعه 03 دی 95), نازنین2010 (شنبه 04 دی 95), بارن (شنبه 04 دی 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.