به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: خسته ام...

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 95 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1395-9-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 خسته ام...

    با سلام و خسته نباشید


    دختری 17 ساله هستم از استان های شمال کشور و دوم دبیرستان هستم.


    از پدرم متنفرم ازش بدم میاد اصلا براش مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم بخدا از دستش از چشمام به جای اشک خون میاد دیگه از دستش خسته شدم گاهی اوقات فکر میکنم برای این به این دنیا اومدم که زجر بکشم-عذاب بکشم کل بدبختیای دیگران افتاده رو دوش من... خونه ما همیشه دعواست پدرم همیشه مادرمو کتک میزنه حتی یه بار میخواست با چاقو بکشتش مامانم برای دفاع از خودش مقابلش ایستاد و در آخر چاقو خورد به پای پدرم من اون لحظه انقدر ترسیده بودم که فقط جیغ میکشیدم پا برهنه به خونه همسایه بالایی رفتم و ازش درخواست کمک کردم آبرومون جلوی عالم و آدم رفت وقتی دعوا میشه مو به تنم سیخ میشه خواهرمم میاد بغلم از همه جا منع شدیم مارو هیچ جا نمیبره فقط 5 شنبه ها اونم با خواهش و تمنا مارو میبره بیرون خونه مادربزرگمم که میریم مادربزرگم ( مادربزرگ مادریم) همش بهمون تیکه میندازه وقتی زجر کشیدن مامانمو میبینم جیگرم آتیش میگیره حتی قصد خودکشی داشتم و میخواستم از این زندگی نحسی و فلاکت بار راحت شم ولی مامانم انقدر جیغ زد و خودشو زد که پشیمونم کرد و حتی به فکر اینم که وقتی بزرگ شدم و 20 سالم شد برم یه خونه جدا بگیرم و یا انقدر درس بخونم که برم یه شهر دور مامانم میگه تو هرجا بری من باهات میام اگه تو نباشی این منو میکشه من دلم به تو و خواهرت خوشه اگه شما نباشین میمیرم خواهر کوچیکترم بخاطر کارای پدرم تشنج کرده و هنوزم که هنوزه داره قرص میخوره دختر عموم بخاطر اخلاق گندش شوهرش طلاقش داده میاد سر ما خالی میکنه و به هر بهونه ای تو خونه دعوا به پا میکنه تا زندگی به کاممون زهرشه از زمانی که دخترعموم طلاق گرفت از همه جا منع شدیم نه مهمونی میریم نه جایی دعوت میشیم با اینکه 17 سالم شده حتی یه دونه خواستگارم ندارم مامانم میگه تحمل کن وقتی خواهرت بزرگ شد ازش جدا میشیم(آخه خواهرم 7 سالشه اگه جداشیم خواهرمو ازمون میگیره و دغدغه مادرم اینه که خواهرم نیوفته دست نامادری) میگه اگه تا آخر باهاش بمونیم تو ازدواج نمیکنی حتی یه بار غیر مستقیم به مامانم تیکه انداخت همونطور که دخترعموش ازدواج نکرد نمیزارم الینا هم ازدواج کنه حتی یکی از عموهام مستقیم به مادرم گفت اون حاضره نون و پنیرو از جلو خانوادش برداره بزاره کنار ما اون زمان که مادرم خواهرمو به دنیا آورد عمم 1 ماه تمام خونه ما بود و مادرم مجبور بود کلفتیشو بکنه جلوش دولا راست بشه براش غذا درست کنه بهش رسیدگی کنه حالا دختر داییم که مامانش مرده بود (اون موقع من سوم ابتدایی بودم) اومده بود خونمون تا باهام بازی کنه و یه لقمه قورمه سبزی بخوره از گلوش در آورد به طرف مامانم حمله ور شد زنی که تازه بچشو به دنیا آورده و شکمشو بخیه زدن به طرفش حمله ور شد و موهاشو کشید و فقط میزد تو سرش دختر داییم فرار کرد منم فقط جیغ میکشیدم عمم رفت طرفش گفت ولش کن تازه بچشو به دنیا آورده ممکنه بخیه هاش پاره شه یا اون زمان که کلاس اول یا دوم بودم رفته بودیم روستامون داشتیم با دخترعموهام بازی میکردیم حواسم نبود نزدیک بود دستشو بدم لای در با صدای جیغ دخترعموم همه اومدن طرفمون بابام چنان چشم غره ای برام رفت یه کشیده زد زیر گوشم و کلی حرف بارم کرد منم با گریه پابرهنه رفتم خونه مادربزرگم رفتم بغل مامانم فقط اشک ریختم و کل قضیرو براش تعریف کردم ساری که بودیم با اینکه کارمنده و ماهی 3 الی 4 میلیون پول میگیره پولای مادرمم میگرفت (مادرم فرهنگیه) خانوادش همیشه خونمون ولو بودن جلو اونا موها مادرمو میکشید یه بار مادرم به عمم گفت برادرت خیلی اذیتم میکنه ازش متنفرم عمم برگشت گفت از خداتم باشه شوهر به این خوبی بار آخرت باشه درمورد برادر عزیزم اینطور حرف میزنی ها... الانم همون آش و همون کاسه هنوزم از همه جا منعمون کرده مامانمو کتک میزنه ماهم بخاطر خواهرم مجبوریم ساکت شیم وگرنه مادرمو طلاق میده و خواهرمو ازمون میگیره وقتی خواهرم 10 سالش شد از اینجا میریم...!!!

    - - - Updated - - -

    لطفا کمک و راهنماییم کنید الان بیشتر از هر لحظه به کمکتون احتیاج دارم
    ویرایش توسط yuri : پنجشنبه 11 آذر 95 در ساعت 23:44

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 95 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1395-9-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی کمکم نمیکنه لطفا راهنماییم کنید خواهش میکنم

    - - - Updated - - -

    لطفا کمکم کنید

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 95 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1395-9-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا برای مدیرسایت و اعضای سایت متاسفم که به مشکلات بیهوده (از قیبل من میترسم با شوهرم ارتباط داشته باشم شوهرم با عمش خالش کس و کارش رابطه داره و....) اینارو جواب میدن اونوقت در مورد مشکل به این حادی آدمو راهنمایی نمیکنن خواهرم تازه 7 سالشه من تا 10 سالگیش نمیتونم دووم بیارم راه حلی دارین پدر مادرم باهم خوب شن و کنار بیان؟

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-9-05
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,169
    سطح
    18
    Points: 1,169, Level: 18
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 68 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم یکم به خودت مسلط باش آدم عصبانی نمیتونه درست تصمیم بگیره.من شرایطتو درک میکنم میدونم زندگی کردن تو این شرایط سخته ولی عزیزم مثلا فکر میکنی با خودکشی درست میشه؟عزیزم الان نه به فکر انتقام باش نه به کارای پدرت فکر کن.مفیدترین کاری که ازت برمیاد درس خوندنه.اگر واقعا میخای از این شرایط خلاص بشی فقط درس بخون یه رشته خوب دانشگاه خوب قبول شو که بتونی حامی مادرت و خواهرت باشی.عزیزمن با دست خالی چطورمیخای شرایطو عوض کنی.باید صبور باشی وفقط رو درست تمرکز کنی.
    ویرایش توسط ruth : جمعه 12 آذر 95 در ساعت 20:08

  5. کاربر روبرو از پست مفید ruth تشکرکرده است .

    نیلوفر:-) (شنبه 13 آذر 95)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من متوجه نشدم دلیل رفتارهای پدرت چی هست؟از کی پدرت این رفتارها رو داشته؟
    آیا رفتاری هست که مادرت انجام بده واینهمه پدرتو عصبانی کنه؟ شما میگی باخونوادش مهربونه وبهشون محبت میکنه پس محبت کردن روبلده نفرت از پدرت رو دور بریز واز درمحبت وارد شو ممکنه اون متوجه شده باشه که شما دوسشون ندارید ودلیل عصبانیتهاش همین باشه،خصوصیات ورفتارهای خوب پدرت رو بنویس
    برات دعا میکنم که با تلاشت ومهربونیت موفق بشی زندگیتون رو سرشار از آرامش کنی همه تلاشتو برای ایجاد محبت بین پدرو مادرت روبکن وحواست باشه بزرگترین مسولیت تو درس خوندنت هست همه ی این مشکلات گذرا هستن به خدا اعتماد کن ومطمن باش همه چی درست میشه این وعده ی خداوند درقرآن هست که بعداز هرسختی، آسانی است

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست خوب عنوان تاپیکت کلی هست و این خلاف قوانین تالار هست وباعث میشه تاپیکت قفل بشه عنوانی مرتبط بامشکلت انتخاب کن میتونی برای تغییر عنوان روی اون مثلث کوچیکه بزنی ودرخواست تغییر بدی تادوستان دیگه هم متوجه مشکلت بشن وراهنماییت کنن

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1395-9-10
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    5,275
    سطح
    46
    Points: 5,275, Level: 46
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    361

    تشکرشده 311 در 123 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام.بهتره بجا اينترنت و فكر كردن به مسايل بيهوده به فكر درس خوندن باشي.موفق باشيد

  9. کاربر روبرو از پست مفید sia518 تشکرکرده است .

    نیلوفر:-) (شنبه 13 آذر 95)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 95 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1395-9-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آخه من تو این شرایط چطور درس بخونم فکر و ذهنم همیشه درگیره وقتی میبینم خواهرم شبی یه دونه قرص بخاطر کارای پدرم بالا میده عصبی میشم یا وقتی صورت شکسته مادرمو میبینم دیگه از همه چی زده میشم خداروشکر درسام خوبه نمراتمم عالیه ولی از روزی میترسم که اگه بخوام برم یه شهر دیگه و مادر و خواهرمو پیش اون جلاد تنها بزارم اونارو بکشه بخدا الان که دارم اینو تایپ میکنم با کلی اشک دارم تایپ میکنم

    - - - Updated - - -

    آقا سیا شما جای من هستید به این زندگی میگن مرگ تدریجی خواهرم تازه 7 سالشه مادر بیچاره من مجبوره تا زمانی که خواهرم 10 سالش بشه صبر کنه بعد طلاقشو بگیره تازه خانواده مادریمم اصلا بهش کمکی نمیکنن و از این زندگی بیرونش نمیارن تازه مادرم اصلا نمیخواست خواهرمو به دنیا بیاره با اصرار مادربزرگم به دنیا آورد مادربزرگم کلی تو گوشش خوند که بچه دومو به دنیا بیار شاید سر عقل بیاد ولی هنوز که هنوزه همون جلاد سابق هست ماهواره خونرو میشکونه مامانم ماهی 1 بار مجبور میشه تعمیرکار بیاره سیمای مودم خونرو قطع میکنه مامانم مجبوره مودم جدید بگیره آخه چرا به وسایل خونه دیگه آسیب میزنه بخدا هیتلر در این حد ظالم نبود که این ظالمه حتی غیر مستقیم یکی از فامیلامون به مامانم تیکه انداخت تو ماستی که نمیتونی از این زندگی بیرون بری به این زندگی میگن مرگ تدریجی آروم آروم میمیری هربار آروزی مرگشو میکنم بندرگز کار میکنه میگم ایشالا وقتی داره میاد خونه تو راه کامیون زیرش بگیره له شه نتونن از زیر کامیون بیرونش بیارن خدا به بدترین شکل بکشش ولی خدا انگار منو نمیبینه انگار چشمشو رو من بسته نمیدونم چیکار کنم من که میرم یه شهر دیگه ولی مادرم چی مادرم مجبوره تا زمانی که خواهرم 10 سالش شه اون جن جلاد صفتو تحمل کنه مادربزرگ مادریمم که هردفعه میریم خونشون بهمون تیکه میندازه واقعا خسته شدم از این زندگی هم از اونجا منع شدیم هم از اینجا

    - - - Updated - - -

    عزیزم با خانوادش خوبه با ما خوب نیست مادرم همیشه بهش محبت میکرد مثلا موهاشو رنگ میکرد تو خونه به خودش میرسید لباسای شیک میپوشید باهاش بگو بخند ولی اون مثل جنه منم مجبورم خفه خون بگیرم چون مثل.... ازش میترسم مادرم بهش گفت بیا آشتی کنیم دخترمون داره بزرگ میشه کم کم باید خواستگار پیدا کنه تو بیا خونه مادر من منم بیام خونه فامیلات بیا قهر و کدورتو کنار بزاریم ولی اون میگه نه من هیچوقت پامو خونه مادرت نمیزارم با داییمم وحشتانک مشکل داره هر بار که از کنار خونه داییم میگذریم داییمو نفرین میکنه میگه ایشالا بمیری ایشالا بچه هات بمیرن ایشالا خونت رو سرت خراب شه من میگم بس کن بابا دست از نفرین بردار میگه تو طرف داییتی الی بلی خسته شدم از دستش

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 95 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1395-9-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    111
    سطح
    2
    Points: 111, Level: 2
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کدوم مثلث نیلوفر جون

    - - - Updated - - -

    به نیلوفر

    بخدا نمیدونم چطور بهش محبت کنم هر بار یاد کاراش میوفتم نفرتم نسبت بهش چند برابر میشد چند بار سعی کردم به خودش و خانوادش محبت کنم اما نمیدونم چرا نمیشه لطفا یه راه کار بهم بدین

    - - - Updated - - -

    مادر پدرم پسر خاله دختر خاله هستن و ازدواج سنتی داشتن اوایل پدرم خوب بود ولی کم کم اخلاقش تغییر کرد مثل هیتلر بی رحم شد قبلا ساری بودیم وضعیتمون وحشتناک بود مامانم نمیتونست ازش شکایت کنه تلفن خونرو قطع میکرد شهر خودمون که اومدیم مامانم ازش شکایت میکنه مشکل من اینه که میترسم جوابشو بدم و در برابر کارای بدش رو به روش وایسم بدجور ازش میترسم

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز پایین متنی که ارسال شده رو نگاه کن سمت راست اولش نوشته تشکرها کنارش یه مثلث کوچیکه رو اون بزن
    من درکت میکنم که توشرایط سختی هستی اما خیلی نسبت به همه چی بخصوص به آینده ناامیدو بدبینی خدا تورو میبینه صبور باش به هیچ وجه باپدرت بحث نکن اون داره به داییت نفرین میکنه تو حداقل کاری که باید کنی سکوت تاوقتی اینقدراز بابات متنفری نمیتونی بهش محبت کنی،چرا نگران این هستی که اگه تودانشگاه قبول بشی مادر وخواهرت چکار کنن یعنی تومسول مراقبت از اونایی یاخالقشون مراقبشونه پس نگران چیزی نباش انشاء الله تااون موقع همه چی حل شده،به هیچ وجه تو روی پدرت واینسا،راهکار و وظیفه ای که شما داری محبت واحترام واقعی به پدرته مطمئن باش روی رفتارش تاثیر داره منتظر نباش امروز اینکارارو انجام دادی فردا همه چی حل بشه پس صبور باش میگی اولش خوب بوده الانم باخانوادش خوبه پس هیتلر نیس میتونه مهربون بشه،به مامانت بگو بره مشاوره مطمئنن رفتارهای پدرت دلیلی داره حتی اگه مشاوره هم نمیتونه بره بگو مادرت بیاد اینجا یا با مشاورین تو انجمن آزادمشاوره بگیره یاازتجربه وراهنمایی دوستان استفاده کنه اینا وظایف تونیست تو تنهایی نمیتونی کاری کنی پدر و مادرت باهم مشکل دارند پس باید مشکل اونا برطرف بشه تا تو وخواهرت تو آرامش رشد کنید بخدا توکل کن ومطمن باش این روزای تلخ میگذره تو فقط درستو بخون خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم گفتی نمرات عالیه آفرین که تواین شرایط درستو خوندی انشاء الله همه چی درست میشه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.