به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-14
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    2,441
    سطح
    29
    Points: 2,441, Level: 29
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Gadid من حساسم یا رفتارهای مادرشوهرم غیرطبیعیه؟

    با سلام
    من پنج ساله که ازدواج کردم و الان یک بچه هم دارم.از دوران عقد تا الان هر برخوردی که خانواده همسرم باهام میکردن و هر حرفی که بهم میزدن را به دل نمیگرفتم و دائم توجیهش میکردم و تا جایی که در توانم بود بهشون احترام میگذاشتم و محبت میکنم ولی الان احساس میکنم همه آنکارا را الکی کردم و اصلا فایده نداشته راستش من خانواده همسرمو مثل خانواده خودم میدونم و برام فرقی نمیکنه میگم این پدر و مادر سالهای سال برای همسرم زحمت کشیدن حالا ماهم تاجایی که برامون مقدوره باید حواسمون بهشون باشه ولی مادرشوهرم از همون ابتدا برگشت به من گفت هیچ وقت عروس مثل دختر آدم نیست من از این قضیه رد شدم گفتم وقتی ببینن من اونا را مثل خانوادم میدونم حتما نظرشون تغییر میکنه ولی اینطور نشد.
    تو یکسالی که عقد بودم فقط سه یاچهاربار رفتم خونه مادرشوهرم.چون مادرشوهرم وقتی بهش میگفتیم ما میخوایم بیایم خونتون میگفت آمادگی ندارم یک روز دیگه بیاید.آن چندبار هم فقط یکبار تنها که دعوتم کرده بودن رفتم بقیه اش با خانوادم رفتم برای بازدید پس دادن.
    بعدعروسی هم که وقتی خونشون میرفتیم خواهروبرادای همسرم میرفتن تو اتاق و میگفتن کار دارن و بیرون نمیومدن و نن بشدت احساس میکردم که وجودم آنجا مزاحمه.
    وقتی میخواستم برم کمک کنم تو غذا درست کردن یا کارای دیگه مادرشوهرم داد میزد که برو نمیخوام کمکم کنی.اینم بگم چون من خیلی کم خوراکم اکثر اوقات که خونه مادرشوهر میریم میگه سارا اینا که شام نمیخورن وهیچی نمیارن طوری شده که من قندخونم افتاده چون چندساعت خونشون بودم و هیچی نخوردم وبه همسرم گفتم بریم خونه تا بتونم چیزی بخورم.
    خیلی رفتارهای دیگه باهام داشتن که فکر میکردم من را اصلا نمیخوان همش میگفتم ما که ازدواجمون سنتی بود اگر من را ننیخواستن چرا ادامه دادن.
    الان هم مادرشوهرم به خودم و پیش همه چندین بار حتی جلوی همسرمم بهم گفته ما سارا رو برای علی گرفتیم تا علی تغییر کنه ولی ازش هیچ کاری ساخته نیس برای همین باید خودمون یکاری کنیم.
    همسر من آدمیه که اکثر اوقات عصبانیه و در آن زمان اگر باهاش صحبت کنی یا بخوای بهش چیزی بگی باهات خیلی بدبرخورد میکنه و احترام آدم را نگه نمیداره منم چون نمیخوام جلوی خانوادش بهم بی احترامی کنه همش سکوت میکنم.راستش دیگه خسته شدم از کارای همسرم از حرفها و کارای خانوادش چکار کنم.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-14
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    2,441
    سطح
    29
    Points: 2,441, Level: 29
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام لطفا من را راهنمایی کنید.واقعا نمیدونم باید چطور با خانواده همسرم برخورد کنم همش فکر میکنم آنها اصلا نمیخوان من باهاشون رابطه داشته باشم. اصلا معنی کارها و رفتارهای مادرشوهرمو نمیفهمم.حس میکنم مادرشوهرم آنقدر که بقیه بچه هاشو دوس داره شوهر منو دوس نداره و دوس داشته زود زنش بده که از خونه بره.همسرم که گفته بودم عکسهای.... میبینه از زمان مجردیش انگار اینطور بوده چون چندوقت قبل مادرشوهرم گفت وقتی علی میره با کامپیوتر کار کنه حواست بهش باشه انگار همسر من بچه است و به حرف من گوش میده.
    با همسرمم راجع به این عکسها خیلی آروم صحبت کردم ولی فایده نداره خودش میگه اشتباه کرده ولی باز.....
    همسرم همش سرم داد میزنه.دعوا داره خسته شدم. من دارم با تمام نداریای همسرم میسازم همسرم همش میگه پول ندارم از آنطرف خانواده خودم و همسرم مستقیم یا غیرمستقیم بهم میگن تو که الان جونی باید بیشتر به خودت و ظاهرت برسی واااای وقتی این حرفا را میشنوم میخوام بمیرم. هرچی دارم همه ماله زمان دختریمه وچندتادونه خریدعقدم.تواین مدت یکبار به همسرم فشار نیوردم که مک فلان وسیله را میخوام کیف میخوام و...تواین چندسال سعی کردم همه چیو مدیریت کنم ولی فک میکنم اشتباه کردم که اینقدر کوتاه آمدم چون دائم تحقیر میشم.
    کمکم کنید من باید از الان چطوری رفتار کنم؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 26 تیر 95 [ 03:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-20
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    50
    سطح
    1
    Points: 50, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام منم با همچین مشکلی روبرو شدم 4ماهه عقد کردم و تو این سه ماه همه چی شنیدم خودشونو دست بالا میگیرن و من و ادم حساب نمی کنن هر خوبی که بکنی میگن وظیفته مخصوصا مادر نامزدم که چه عرض کنم الانم با نامزدم یک ماهه دعوا کردیم خبری ازش نیست احتمالا دارن درسشو میدن که من باید اول تماس بگیرم وقتی میرفتم خونه شون غذا از بیرون می گرفتن یه روزم مادر نامزدم گفت حوصله نداشتم غذا نپختم تو هم کم غذایی برای اومدن خونه ما میگن مادرت زنگ بزنه خواهش کنه ما بیایم تیکه زیاد انداختن نمیدونم چرا بعضیا مشکل دارن باز من زیاد رفتم گفتم شاید اوضاع بهتر بشه که نشد به عروسای خودمون نگا می کنم و رفتار مادرم بعد یه نگا به رفتار مادر نامزدم خیلی فرق دارن روز اول که مثلا پاگشا رفتم خونه نامزدم از رفتار سردشون بقدری دلخور شدم که نگو انگار زورکی راضی به وصلت شدن در حالی که خودشون خواستگار اومدن لطفا بهم کمک کنین چون نامزدم شدیدا به مادرش وابسته است

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-14
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    2,441
    سطح
    29
    Points: 2,441, Level: 29
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان چرا کسی بنده را راهنمایی نمیکنه؟این موضوع مثل خوره داره وجودم را از بین میبره.همش فک میکنم خانواده همسرم با این رفتاراشون میخواهن به من چیزی را بفهمونن.ومن چون هیچ واکنشی نشون نمیدم فک میکن من خیلی سادم.مادرشوهرم که بارها گفته که من آن عروسی که میخواستن نبودم خیلی دلم شکسته با من طوری برخورد میکنن که انگار اضافیم.مثلا چند روز پیش که آنجا بودم بهم گفتن فردا نهاربیابعدگفتن نه ساعت 7بعدظهر بیاتاشب که همه بچه هاهم باشن دور هم باشیم خودشون میگن مافقط دلمون برای نوه و پسرمون تنگ میشه .خواهش میکنم راهنماییم کنید.من الان باید چکار کنم؟؟؟
    این حرفا ورفتارها روی رابطه من و شوهرمم تاثیر میگذاره.

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 مرداد 95 [ 20:08]
    تاریخ عضویت
    1395-5-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 13.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سارا جان

    اول از همه بهت تبریک می گم که 5 ساله ازدواج کردی ، یک فرزند داری و با وجود تمام این مسائلی که ناراحتت کرده تونستی با رفتار خوبت از به وجود اومدن یک دعوای اساسی و رسیدن به مرز طلاق جلوگیری کنی .

    همین موضوع که در صحبت هات بهش اشاره کردی (چون نمیخوام جلوی خانوادش بهم بی احترامی کنه همش سکوت میکنم ) نشون میده تا حدودی تونستی حریم خودت و همسرت رو جلوی خانواده همسرت حفظ کنی و همه اینها خیلی خوبه .

    حالا نکات مهم و اساسی :

    + سارای عزیز این رو همیشه به خاطر بسپار که اولویت برای تو زندگی خودت ، همسرت و فرزندت هست . همین !
    شما سه نفر یک خانواده ی خیلی ارزشمند هستید و مهمه که تو به جای اینکه ذهنت رو درگیر رفتار اشتباه یا بی مهری های خانواده ی همسرت بکنی ، تمرکزت رو روی آرامش و پیشرفت خانواده سه نفرتون بگذارید

    پس نکته اول : اصلا مهم نیست که خانواده همسرت به تو علاقه مند هستند یا نه ! کاری که تو باید انجام بدی این هست که نحوه صحیح رفتار کردن رو با خانواده همسرت یاد بگیری و در این رفتار صحیح استمرار داشته باشی که مطمئنا اگر رفتار صحیحی رو در پیش بگیری در دراز مدت تغییر رفتار خانواده همسرت رو هم خواهی دید ، اما نباید منتظر این تغییر باشی و وقتت رو تلف کنی .

    + مهر طلبی رو کنار بگذار : این مسلمه که همه ما میل به دوست داشته شدن داریم ، اما در شرایط مختلف باید بتونیم این احساسمون رو کنترل کنیم ، این که از حرف های مادرشوهرت و یا تک تک رفتارهای آنها ناراحت میشی شاید علتش این هست که از آنها انتظار داری تو رو دوست داشته باشند و توقع محبت دیدن رو از آنها داری اگرچه که توقع به جایی هست اما فراموش نکن که در خانواده های مختلف با فرهنگ های متفاوت محبت به اعضای خانواده معنی های مختلفی رو داره و تنها کاری که تو میتونی بکنی این هست که این توقع خودت رو کم کنی و سعی کنی با رفتارهای محبت آمیز به همسرت محبتی رو که لازم داری در خانواده سه نفری خودت جستجو کنی .

    خوب دقت کن : یعنی تو میتونی به جای اینکه ( این حرفا ورفتارها روی رابطه من و شوهرمم تاثیر میگذاره.) اجازه بدی رفتارهای بی مهر اونها ، رابطه تو با همسرت رو سرد کنه ، از این فرصت استفاده کنی و محبت های به جا و درستت در محیط خونه هم رابه خودتون رو گرم تر کنی و هم محبتی رو که بهش نیاز داری از همسر و فرزندت دریافت کنی

    + آخرین صحبت : خودت رو مشغول نگه دار ، همیشه برای اینکه بتونیم ذهنمون رو از افکار منفی مصون نگه داریم لازمه تا خودمون رو سرگرم کاری که دوست داریمک نگه داریم .
    اینجوری سرحال و با نشاط میشیم و مدیریت امور زندگیمون رو راحت تر در دست می گیریم

    اگر علاقه مند به فیلم و کتابی ، فیلم ببین یا کتاب بخون ، اگر کارهای هنری دوست داری مشغول خلق یک کار هنری حتی کوچیک بشو که شاید از این راه حتی بتونی پیشرفت مالی هم داشته باشی و ....

    به امید روزهای خوب برای خانواده ی سه نفرتون

  6. 2 کاربر از پست مفید sorahy تشکرکرده اند .

    فکور (سه شنبه 05 مرداد 95), ستاره زیبا (شنبه 03 مهر 95)

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 مرداد 95 [ 20:08]
    تاریخ عضویت
    1395-5-05
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 13.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برای سوالی که پرسیده بودی :

    ولی فک میکنم اشتباه کردم که اینقدر کوتاه آمدم چون دائم تحقیر میشم.
    کمکم کنید من باید از الان چطوری رفتار کنم؟

    بهت پیشنهاد می کنم حتما 5 تا فایل مشاوره صوتی که در لینک پایین برات میگذارم رو دانلود کنی و بخونی :

    خانواده با نشاط - موفقیت یک آرزو نیست ، یک مهارت است . مهارت ذاتی نیست ، می توان آن را به دست آورد

    توی این 5 فایل به خوبی متوجه میشی که تو برای تغییر رفتار خانواده شوهرت کار مستقیمی نمی تونی انجام بدی اما با تغییرات مثبتی که روی رفتار خودت ایجاد می کنی مثل تغییر لحن و کلام به راحتی می تونی به گرم تر شدن رابطه ات با خانواده همسرت و حتی همسر و فرزندت کمک کنی .

    امیدوارم که روزهای خوشی پیش رو داشته باشی

  8. کاربر روبرو از پست مفید sorahy تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (شنبه 03 مهر 95)

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    دوست عزیزهمه مشکلشون با خانواده شوهرشون توقع زیاد برای رفت و آمد و همینطور وابستگی زیاد به اونهاست حالا شما که چنین شرایطی رو داری ازش ناراحتی؟

    روی زندگی خودت فوکوس کن هر موقع لازم شد میری اونجا نشد هم نمیری واقعا چه اهمیتی داره
    شما تا حد امکان بهشون احترام بذار و کلا کنکاش در مورد این رابطه رو فراموش کن

    جوان هستی برای خودت هدف بذار تلاش کن تا به هدفت برسی یه مهارت یاد بگیر یا مثلا درس بخون

    اگر با همسرت مشکل داری خوب حتما مشاوره بگیر و حل کن اگر مشکلت کم محلی خانوادش هست که اصلا مسئله مهمی نیست مواقعی که اونجا نیستی بهشون فکر نکن
    قرار نیست همه وقتت رو توی این سن به آنالیز رفتار یه عده آدم بگذرونی که باهاشون زندگی نمیکنی

    نمیگم عروس بدی باش ولی برای وقتت ارزش قائل باش نیازی نیست ذهنت رو درگیر اونا کنی

    شما و همسرت و بچت الان یه خانواده هستید به همین خانواده فکر کن نه بیشتر
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  10. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (شنبه 03 مهر 95)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    چه احتیاجی به توجه اونا داری ؟ یذار هر رفتاری که می خوان بکنن تو این دفعه رفتی خونشون برای خودت یه کتاب ببر و یه بسته شکلات کتاب بخون به کسی هم نوجه نکن. یه بازی بریز تو گوشیت با گوشیت بازی کن . احترام احترام میاره و توجه هم توجه میاره بشین کار خودتو بکن تا ساعت مهمونی تموم شه بر گردی خونه . با این کار اونها اگه قصد ناراحت کردنتو داشته باشن بیشتر ناراحت می شن که نتونستن اگرم قصد ناراحت کردنتو ندارن حساسیت تو کم می شه و لازم نیست به واو به واو حرفاشون توجه کنی. همونطور که دوستمون گفت مهم تو و همسرت و فرزندت هستی که من فکر می کنم پنج سال زندگی مشترک یعنی موفقیت تو در مدیریت خونواده گرم و کوچیک خودت . بقیه رو بی خیال شو.

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 06:52]
    تاریخ عضویت
    1395-4-31
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    76
    سطح
    1
    Points: 76, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اولا که من پسر هستم و با تداخلات والدین بعد از ازدواج در زندگی شخصی فرزندانشون شیدا مخالفم ، به گفته دکتر هلاکویی و بسیاری از روانشناسان زمانیکه دو شخص باهم ازدواج می کنند باید خودشون رو همیشه در اولیت قرار بدهند و پدر و مادر از اولیت در میان ، اما برعکس متاسفانه بیشتر زوج های ایرانی تا سالها پس ازدواج کماکان به خانواده هایشان وابسته هستند و این امر برای خانم ها بیشتر هست ، یعنی اینکه ثابت شده که خانم ها بعد از ازدواج بیشتر به خانواده و مخصوصا مادر خودشان وابسته هستند ! درحالی که بنظرم حتی رابطه های زود به زود با خانواده پس از ازدواج میتونه فاجعه بار باشه و مشکلات اساسی ایجاد کنه و زوجین باید بدونند که خودشان دیگر خانواده ای مستقل هستند و قرار نیست دیگه مانند سابق به خانوادشون وابسته باشن یا هر هفته برن پیششون ، قطعا یکی از شرایط ازدواج بنده در آینده این هست که رابطه با خانواده رو قطع کنند و به حداقل برسونن ، و بنظرم هر سه ماه یا هر پنج ماه یکبار سر زدن به خانواده می تواند خوب باشد
    درباره شما بگم که اصلا بدبین نیستید ولی شما حق دارید که اگر مادر شوهرتون به شما توهین میکنه به شوهرتون بگین که کمتر به خانه ایشان رفت و آمد کنن و البته شما هم نباید با خانواده خود زیاد رابطه داشته باشید و یا وابسته باشید ، یعنی باید دو جانبه باشه نه اینکه اون نره پیش خانوادش ولی شما کماکان هر ماه برید پیش خانوادتون
    بهرحال تفکرات سنتی و عقیده های پوسیده در ایران و خاورمیانه در رابطه با والدین و احترام به اونها باعث بسیاری از مشکلات در زندگی افراد میشه ، بقول دکتر هلاکویی پدر و مادر شدن هنر نیست بلکه پدری و مادری کردن هنره ! زیرا که هیچ مردی یا زنی از رابطه جنسی برقرار کردن و بچه دار شدن بدش نمیاد و این که دیگه هنر نمی خواد ! متاسفانه افکار اشتباه اسلامی که بیشتر آنها از پدر و مادر دو فرد مقدس آفریده در حداقل 70% ایران رایج هست و حتی در دادگاه های ایران بیشتر از والدین دفاع می شود در حالی که بیشتر والدین متاسفانه با بچه ها در کودکی بدرفتاری میکنند و کتک میزنن و خیلی از کارهای دیگه .. بهرحال شما باید به شوهرتون بگین که رابطشو کمتر کنه با خانوادش یا اینکه بهشون تذکر بده حداقل ... این نظر من بود دیگه

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    من هم با صحبت های شما (jdk) موافقم یه جا تقریبا حرفهای شبیه حرفهای شما زدم اگه بدونید بقیه چه طور در برابرم جبهه گرفتن و جه ها گفتند که پشیمون شدم دیگه مشکلاتمو اینجا بنویسم و باور خیلی از جوونهامون همان باور پوسیده ازدواج ازدواج خانواده هاست و این به نظر من تاسف باره. احترام به خانواده واجبه اما حریم ها باید حفظ شه با شبانه روز رفت و آمد حریمی حفظ نمی شه. البته 3 ماه یه بار برای یه دختر اونم اوایل ازدواج سخته لطفا رو این مورد تجدید نظر کنید دختر ها احساسی ترن و تغییر بعد از ازد.اج خیلی براشون سخته و با رفت و آمد هفته ای یه بار می تونن تحمل کنند اما پسرها ذاتا مستقل هستند و وابستگی کمتری به مراتب دارن باید در این مورد خانم ها رو درک کرد از طرفی هم خانمها خودشون باید جلوی دخالت خونوادشون رو بگیرن. منم با رفت و آمد کم موافقم ولی راستشو بخواین ترسیدم به دوستمون همین توصیه رو بکنم ترسیدم مثل دفعه قبل مورد تهاجم لفظی قرار بگیرم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. این نیاز و طرز فکر توی این سن طبیعیه یا نه؟
    توسط yekidota در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 شهریور 91, 09:22
  2. من افسرده ام؟ (این وضعیتم طبیعیه؟)
    توسط mahi91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 آبان 90, 14:19
  3. تا چه حدی برای یک دختر فکر کردن به مسائل جنسی طبیعیه؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 مهر 90, 14:09
  4. +آیا این طبیعیه؟
    توسط baran در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: جمعه 27 شهریور 88, 11:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.