سلام دوستان.
من 25 سالمه.تازه ازدواج کردم البته 3 سال توی عقد بودم . 1 ساله که اومدم خونه خودم . به تازگی با این سایت آشنا شدم و چند روزی هست که توی تاپیک های مختلفش میگردم و همین چند روز برای ناامید کردن من از زندگی کافی بود ! :(
از بس که دیدم شوهرای خانومای این تالار بهشون خیانت میکنن ، اینکه چقدر راحت میرن سراغ یک نفر دیگه و اینکه درحین خیانت باز با وقاحت تمام به همسراشون ابراز محبت میکنن و میگن دوسش دارن ، به خدا تمام تنم میلرزه . این فکرا داره دیوونم میکنه :( هی فکر میکنم نکنه شوهر منم یه روزی بشه یکی از اینا ! به خودم میگم آره دیگه ، اینا هم فکر میکردن شوهراشون بهترین شوهر دنیاست ! حالا چی شد ؟ بهش خیانت کرد !!
هی به خودم میگم یه روزی شوهر تو هم بهت خیانت میکنه . اونوقت میخوای چیکار کنی ؟!
به خدا دیگه دست و دلم به هیچ کاری نمیره ، دست به خونه نمیزنم. نه حوصله دارم غذا درست کنم نه خونه رو تمیز کنم . نه درس بخونم . هیچی . فقط یه گوشه میشینم فکر میکنم و حرص میخورم . احساس میکنم تمام دنیا تیره و تاره . هیچ انگیزه ای ندارم . مدام حس میکنم یک چیز بزرگی توی دلم گیر کرده . حس میکنم راه گلوم بسته شده ! :(
میدونید یک موضوع دیگه ای که این افکارم و شعله ور تر میکنه اینه که شوهرم خیلی توی نماز خوندنش تنبلی میکنه . مثلا در ماه بیشتر از 2 یا 3 بار نماز نمیخونه !!! منم هی با خودم میگم همه ی این ادمایی که به این خطاها دست زدن از بی نمازیشون بوده . من به این موضوع واقعا اعتقاد دارم. وای خدایا خیلی ناراحتم :(
چند بارم تا حالا سر این موضوع با شوهرم قهر کردم اونم خودش خیلی دوست داره نمازشو بخونه ولی یه مدت میخونه باز کم کم کمرنگ میشه و بعدشم کلا میذاره کنار :(
شوهرم که میاد خونه دیگه نمیتونم مثل روزای قبل با عشق بهش نگاه کنم . نمیتونم با اون اشتیاق همیشگی برم توی بغلش و بهش خسته نباشید بگم . واقعا نمیتونم !! :(
میدونم الان همتون میاید میگید اینو نگاه کن چقدر جوگیره ! یا میگید برای چیزی که هنوز اتفاق نیافتاده غصه نخور و از این حرفا :(
یه چیزی بگید آروم بشم . از این ظلمت بیام بیرون :(
علاقه مندی ها (Bookmarks)