به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array

    کمکم کنید تصمیم رست بگیرم

    سلام
    من به یک مشکلی برخوردم
    که نمی دونم باید چی کار کنم
    همونطور که قبلا هم گفته بودم من خانواده شوهرم تهران هستند و من شمال بودم و شوهرم به خاطر من اومد شمال
    پدر شوهره من سالگرد فوتش روز 13 بدره
    و بعد ازدواجمون ما همیشه چون باید 13 بدر رو تهران می بودیم عید رو خونه خودمون بودیم تا 5 روز بعد میرفتیم تهران
    از طرفی هم ما با خواهر شوهرم و مادر شوهرم یک ویلا ساختیم که 2 سال پیش چون من و شوهرم در دوران نامزدیمون رفتیم و اونجا چند روز موندیم این خواهر شوهر و شوهرش یک قشقلقی به پار کردن که نگو از اون به بعد من دیگه تنها نرفتیم تو اون ویلا هر وقت هم رفتم 2 روز بیشتر نموندم
    اونجا واسه من مثل یک کابوسه
    امسال مادرشوهره من هوس کرده یک هفته زودتر بیاد شما و چون دامادش بانکیه و باید سره کار باشه به شوهره من گفته باید بره پیششون من حرفی نزدم گفتم برو موقع سال تحویل که دامادشون میاد بیا ما هستیم اینجا تا وقتی بعد 5 روز اونا رفتند تهران ما هم میریم تهران
    اما شوهرم میگه من حوصله ندارم این همه اره رو برم و برگردم تو باید باهام بیایی
    من هم گفتم نمیام
    واقعا واسم سخته 7 روز قبل شبا 14 روز عید یعنی 21 روز با اونا باشم مخصوصا خواهر شوهرم و شوهرش که نه اون ا زمن خوشش میاد نه من از اون و همش داره بهم تیکه می پرونه . از یک طرفی شوهرم رو حجابم سختگیره همش باید خدم و جمع و جور کنم
    از سمتی هم خودشون میرن تو اتاق می خوابن ما رو میزارن وسط پذیرایی
    شوهرم هم اصلا حرفی نمی زنه . کلا یکم مادر ذلیله

    کل شب هم باید حواسم به روسریم باشه که نکنه بره کنار
    همه ی این ها رو به شوهرم هم گفتم اما اون میگه مرد هر جا هست زنش هم باید اونج باشه . من گفتم تو برو من 5 ام میام پیشتون

    واقعا نمی دونم چی کار کنم
    به نظرتون تن به خواستش بدم یا نه
    اونجا بریم افسارمون هم دست مادرشوهرمهدو تایی تا دم دستشویی بخواییم بریم باید اجازه بده
    من تو کوتاه مدت می تونم این رفتار رو تحمل کنم اما 21 روز نه
    می دونم برم کارم میشه گریه
    تو رو خدا راهنماییم کنید

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    چرا به دادم نمی رسید
    من تا هفته دیگه بیشتر وقت ندارم

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 فروردین 92 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1391-12-16
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    131
    سطح
    2
    Points: 131, Level: 2
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 28 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز شما فقط باید با شوهرت صحبت کنی
    اصلا نگو از اونا خوشم نمیاد
    بگو اگر فلان کارو کنیم بیشتر به من خوش میگذره
    من دوست ندارم مدت طولانی یه جا باشیمو فلان

  4. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ای بابا همه این ها رو گفتم
    اونم دلش شاید نخواد اما وقتی مامانش میگه .....................

  5. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array

  6. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام.

    اگه میتونید برید و طوری باشید که به خودتون و همسرتون خوش بگذره، اینکار رو بخاطر دل همسرتون انجام بدید.

    اما اگه این رفتن باعث درگیری و دلخوری های آتی می شه، یه *نه* قاطع و البته محترمانه بگید و پاشم بایستید.

    برای نه ای که میگید هم دلایل مختلف نیارید. دقیق فکر کنید ببینید اصلی ترین دلیلتون چیه، هربار که همسرتون خواست تلاش مجددی برای قانع کردن شما بکنه، همون دلیل رو تکرار کنید و بهشون بگید که با اینکار به هیچ کدوممون خوش نمی گذره، من دلم نمیخواد ناخودآگاه با رفتارم باعث بشم این مسافرت برای شما تلخ بشه، خصوصا که اول سال هم هست.

    با مهربونی این حرفها رو بزنید.

    موفق باشید.

  7. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,981
    سطح
    26
    Points: 1,981, Level: 26
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    439

    تشکرشده 527 در 189 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ممنون میشل جان اما دیگه رفتم با شوهرمنمی دونم تا آخر عید چی در انتظارمه اما بدبختانه هیچ جوری نم یتونم احساس رضایت کنم تا حالا چیزی از کسی ندیدم همه چیز رو شوهرم سعی کرد بر وقف مراد من درست کنهاما من خوشحال نیستماصلا دیگه نمی تونم تو این محی که همش ازش خاطرات بد ارم خوشحال باشم نمی دونم چه جری باید شاد باشم من اصلا نمی تونم شادی رو تظاهر کنممنی که با کوپکترین حرف خنده دار کلی می خندید الان اگه کلی حرف خنده ار هم بزنن حتی خنده به لب هام نمیادحس افسردگیدارموایچی کار کنم

  8. کاربر روبرو از پست مفید sare jo0on تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91)

  9. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    ساره جان، اینکه شما هیچ جوری *نمی تونی* احساس رضایت کنی، اصلا قابل قبول نیست!

    شما موافقت کردی با همسرت به این مسافرت بری، بنابراین حالا *باید* مسئولیت موفقیت آمیز بودن این مسافرت رو بپذیری.

    خصوصا اینکه داری می بینی همسرت تلاش کرده همه چی رو بر وفق مراد شما تنظیم کنه.

    اینکه شما قدرت و توانایی کنترل احساساتت رو نداری، نقص شماست. نه نقص جو یا خاطراتی که چسبوندی به اون خونه یا هرچیز دیگه.

    شما باید نقص خودت رو بپذیری. و قبول کنی که داری بچگانه برخورد می کنی، نه مثل یک شخص بالغ. این بهت کمک می کنه که درک بهتری از شرایط داشته باشی و بتونی بر احساساتت غلبه کنی.

    شما یک انسان بالغ هستید. ازدواج کردید و مسئولیت یک زندگی رو به عهده گرفتید.

    ساره جان امیدوارم از این حرفهایی که گفتم خدای نکرده ناراحت نشی. من اینها رو می گم چون می دونم این احساس آزردگی ای که الان داری، اگه به هر طریقی کنترلش نکنی، باعث میشه رفتارهای نادرستی ازت سر بزنه، اونوقت نه تنها بعدا همسرت قدردان این فداکاری ای که براش کردی نخواهد بود، بلکه شما رو بخاطر خراب کردن مسافرتتون مقصر میدونه. و حتی ممکنه بین شما و خونوادش هم مسئله ای پیش بیاد، که دیگه مشکل صد برابر می شه. اونوقت ساره نازنین ما، از اینجا مونده و از اونجا رونده میشه. منم که اصلا دوست ندارم چنین اتفاقی بیفته.


    پس عزیزم علاج واقعه رو قبل از وقوع بکن. بگذار اوضاع همینجور پیش بره و این رخداد به نفع تو تموم بشه، نه اینکه خدای نکرده مقصر این ماجرا تو باشی.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یک هفتس بخاطر دست بزن شوهرم برگشتم خونه پدرم کمک کنید تصمیم درست بگیرم
    توسط maryam 7165 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 تیر 97, 01:08
  2. تصمیمم برای طلاق جدی است دیشب به اندازه همه دنیا دلم شکست یعنی خدا شنیده
    توسط امیدوار92 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:21
  3. خواهش می کنم در مورد تصمیم گیری درست ،کمکم کنین
    توسط pesare_baran در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 دی 91, 13:33
  4. چگونه درست تصمیم بگیریم؟
    توسط مها در انجمن انتخاب و تصمیم گیری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 87, 11:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.