من دختری 25 سالمه هستم
سنم رو عنوان کردم تا فکر نکنید خام و کم سن و سال هستم.
موقعیت ازدواج زیاد برام هست ولی متاسفانه این که حساسیت رو اختلاف قد منجر میشه نتونم تصمیم درستی بگیرم وبقیه معیارهای مهم رو نادیده بگیرم.
از وقتی که یادم میاد یعنی از سن 14 15 سالگی همیشه از اینکه شوهرم یک سروگردن از من بلند باشه لذت می بردم وتو تصورات گاه و بی گاهم مردی تصور میکردم که قدش 25- 30 سانت ازم بلند تره.
اگر چنین موردی برام پیش بیاد احساس فوق العاده ای دارم و فکر میکنم من درکنار این مرد احساس خوشبختی خواهم کرد.
یه توضیح هم اضاف کنم این ملاک ظاهری رو به فرض عادی بودن سایر شرایط می گم.نه اینکه کسی که هیچ شرایطی نداره وفقط قدش 30 سانت ازم بلند تره را قبول کنم.
مثلا من چهره زیبایی دارم تعریف از خود نباشه ولی می خوام متوجه منظورم بشید،ولی زیبایی مرد اصلا و ابدا برام اهمیتی نداره
هیکل ظریف و متناسبی دارم ولی اینکه شوهرم چاق باشه یا لاغر،برام اهمیتی نداره.
تحصیلاتم تو فیلد پزشکی هست یعنی مثل داروسازی و رادیولوژی
ولی اینکه تحصیلات شوهرم پزشکی باشه یا فوق لیسانس ودکترا برام اهمیت چندانی نداره.
وضع مالی خانوادگیم متوسط به بالا هست ولی اینکه وضع شوهرم متوسط به بالا باشه قابل اهمیت نیست واسم
فقط می خوام یک سروگردن ازمن بلند تر باشه،حتی اگه بد اخلاق باشه و زود عصبانی شه و خجالت میکشم اینو بگم ولی حتی اگه دست بزن داشته باشه برام مهم نیست
دوست دارم این علاقه شدیدم به اختلاف قد رو کنترل کنم تا موردهای خوبم را به خاطر اینکه زیاد ازم بلند تر نیستن از دست ندم
یا رو موردی که خانوادم تاییدش نمی کنن و از نظر تحصیلات و وضعیت مالی و ظاهر وسطح خانوادگی ازم پایین تره،فقط به خاطر اینکه قدم تا شونه هاشه،پافشاری نکنم.این موضوع واقعا داره اذییت کننده میشه برام.
مثلا الان یکی از آشنایانمون هست که یک بار طلاق گرفته و از نظر ظاهری هم معمولی هست.تیک عصبی هم داره ومدام پلک می زنه ولی من دوست دارم باهاش ازدواج کنم
چون وقتی کنارش می ایستم حس خوبی پیدا می کنم به خاطر اختلاف قدمون.ضربان قبلم می ره بالا.
ولی روم نمیشه این موضوع رو به خانوادم بگم و اونهام هی اصرار می کنند که با فلان کس ازدواج نکن و میگن اون عصبی هست و بعید هم نیست دست بزن داشته باشه، ولی من تو دلم می گم خوب داشته باشه در عوض من از کنار اون قدم زدن و بغل کردنش لذت می برم.با اخلاق بدشم من کنارمیام،کاری می کنم عصبی نشه،نمی زارم کار به جایی بکشه که دست روم بلند کنه خانوادم این و اون رو مثال میزنن که این ها موقعیت هاشون خیلی بهتره!ولی من نمیتونم خودم رو متقاعد کنم.
این چندمین باری هست که موقعیت خوبی رو به خاطر عدم وجود اختلاف قدی مد نظرم رد کردم
طوری هستم که وقتی تو خیابون یا آشناها زوجی می بینم که دختره نسبت به پسره خیلی ظریف و کوچولو هست غبطه می خورم بهش و می گم خوش به حالش!!!
و ناخودآگاه حس می کنم اون زوج خیلی باکلاس و خوشبختن.
نمیدونم مشکل از کجا آب می خوره،بچه ام،بلوغ عاطفی پیدا نکردم؟حسم طبیعیه؟یا غیر طبیعی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)