به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 87 [ 15:51]
    تاریخ عضویت
    1387-4-04
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,592
    سطح
    37
    Points: 3,592, Level: 37
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +كمك: چگونه او را مجاب كنم كه بي خيال من بشه

    سلام دوستان
    من جواني 28 ساله هستم ، در حدود 8 سال قبل وقتي كه دوران مقدس سربازي رو در تهران ميگذروندم ، در همون اوايل خدمت با دختري آشنا شدم كه از نظر قيافه وخيلي زيبا و از نظر تن پوش و آرايش خيلي ساده بود من هم از ايشون خوشم اومد و دوران دوستي ما شروع شد . ما دوران خوبي با هم داشتيم تا حدي كه من اصلا ً متوجه نشدم 2 سال خدمت من چطور تموم شد ( اي كاش 4 سال بود ) .
    خلاصه اينكه كم كم با رفت و آمدهاي هم بيشتر با هم آشنا و از خصوصيات اخلاقي هم خوب اطلاع داشتيم بعد از يه مدت فهميدم كه خونوادشون فوق العاده ثروتمند و پدرش از اون افراد سر شناس تهران بوده و پيش مردم از اعتبار خاصي برخوردارن . با اتمام خدمت من هم مثل بفيه تو يه شركت حسابداري خارج از تهران مشغول به كار شدم واسه همين كمتر ميشد با هم بيرون بريم و صحبت كردن ما در حد تلفن شد . آخرهاي ماه با هم بيرون ميرفتيم و دلمون به همين آخر ماه خوش بود .
    چند سال گذشت تا اينكه خواهر ايشون بر اثر يه بيماري لا علاج در بستر بيماري افتاد و ... .
    همه افراد خونواده علت فوت رو اختلاف با دوست پسره ميدونستن ، چون ميدونست بيماره از اون جدا شد و روحيه شد صفر و آخرش هم ........................ .
    حالا 8 سال از دوستي من و ايشون گذشته و ما در حدود 1 سال پيش از هم جدا شديم و علت اختلافي كه بين ما پيش اومد مقصر خود ايشون بودن و خودش هم خوب اينو مي دونست .
    دست روزگار چرخيد و پزشكان پس از آزمايشهاي زياد و ... متوجه شدن كه من هم دچار يه بيماري بد هستم ، به همين دليل من از كارم اومدم بيرون و همراه خونوادم اومديم شمال ( رامسر ) . مادرم اهل همين جاست و ما اينجا آشنا هاي زيادي داريم . پدرم در منطقه ييلاقي جواهرده يه ويلايي اجاره كرده كه ما به خاطر آب و هوا و دوري از سرو صدا اينجا موقت زندگي كنيم . در همون دوراني كه ما با هم دوست بوديم من آدرس اينجا رو بهش داده بودم و پيشش خيلي از آب و هواي اينجا حرف زدم از اون مكاني كه من خيلي دوستش دارم و هر وقت دلم ميگرفت ميرم اونجا .
    چند روز پيش وقتي ميرفتم سر جاي هميشگي من ديدم يه زانتيا سر راه پارك كرده ، اصلاً هم به فكرم نرسيده بود كه اينجا رو پيدا ميكنه ، نشسته بودم كه يهو اومد و منو غافل گير كرد . كلي با هم خرف زديم ازش خواهش كردم برگرده تهران و دور منو خط بكشه اما ............... .
    به هر دري زدم اما نشد ... از اينكه به دروغ من طول اين يه سال با دها نفر دوست بودم و هستم، اما نه فقط ميخنديد . به دروغ خاطرات سكس واسش تعريف كردم اما بازم ....... .
    شده آئينه دق من ... يه ويلايي روبروي ما اجاره كرده زنگ زده واسه خونوادش اونها هم اومدن اينجا ... مادرش از جريان ما خبر داره ميدونه اما هيچي نميگه ... من شرايط روحيم مناسب نيست نميخوام تو اين شرايط كسي وابسته من باشه اما ........ .
    حالا شما دوستان شما ميگيد من چي كار كنم .... ؟
    چه برخوردي باهاش كنم كه من خودم عذاب وجدان نگيرم ؟
    اون ميخواد جبران كنه ... ميخواد جريان ما مثل خواهرش نشه و ....اما واسه من ديگه ارزشي نداره . من از ظاهر سازي خوشم نمياد .
    راهنمايي كنيد
    ممونتونم .................................................. .................................................. ..
    حرفهاي نگفته ام رو اينجا بخون :
    http://sokooooooot.blogfa.com/

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 87 [ 11:06]
    تاریخ عضویت
    1386-11-29
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمممممممممممممممممك

    سلام
    زندگی شما به یک فیلمنامه شبیه ..
    اول اینکه آرزو می کنم حالتون خوب خوب بشه
    و دوم اینکه
    به نظر من به خاطر 8 سال عشق و علاقه خالصانه ای که به هم نثار کردید می تونید گذشت کنید
    مطمئنم که اون دختر چون شمارو دوست داره براتون این کار هارو انجام می ده نه از سر ترحم
    اینو مطمئن باشید
    به نظرم قدر این لحظه هارو بدونید
    به هم وایسته نشید ولی قدر همو خوب بدونید
    بیشتر از این همو اذیت نکنید
    موفق
    یا علی

  3. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمك: چگونه او را مجاب كنم كه بي خيال من بشه

    سلام npm
    البته يه چيزايي در صحبتهاي شما مبهم است.
    - چرا 8 سال....، اين زمان براي شناسايي يكديگرف بحث ازدواج يا ... بوده است، يا نه فقط يه دوستي....
    - اينكه بيماري شما بد هست يعني چه؟ يعني لاعلاج است، آيا شما نمي توانيد زندگي زناشويي داشته باشيد؟ يا دوره درمان دارد. يا....؟
    - دقيقا چه مشكلي بين شما پيش آمده است كه اين همه مدت آشنايي به كلي ناديده گرفته شد؟
    - چرا ايشون پس از يكسال برگشتند؟
    - و جواب اين سئوال مهم است كه آيا تصميم شما قطعي هست كه ديگر به او فكر نكنيد. اگر جوابتون مثبت است به جاي اين دختر خانم ، بهتر است با والدين او به طور رسمي صحبت كنيد و به آنها اين مسئله را صريحا بفرمائيد.
    اما اگر نظرات ديگري داريد،و مسائلي هست كه ما از انها بي خبريم ‌بايد نخست موارد مبهم بالا مشخص شود.

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 87 [ 15:51]
    تاریخ عضویت
    1387-4-04
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,592
    سطح
    37
    Points: 3,592, Level: 37
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمك: چگونه او را مجاب كنم كه بي خيال من بشه

    سلام
    اون موقع 7 سال بود . بحث ازدواج بود اما ايشون به همراه خونواده قصد سفر به خارج از كشور رو داشتن . من مخالف بودم . در واقع دوست داشتم برم اما اونها يه سري شرايطي گذاشتن كه ............. .
    در مورد سوال بعدي : بله . من شيمي درماني ميشم . دوست ندارم اسمشو بيارم ... ببخشيد ...
    مشكل اصلي ما سفر دائم بود كه من نمي تونستم . شرايط يه خونواده ثروتمند رو همه خوب ميدونن . در ضمن ايشون تا حد عقد با پسر عمشون رفتن اما نشد و برنامه بهم خورد .
    تصميم من كه ....... نمي دونم . من كاري به خونوادش ندارم . پدر من هم كمي از پدر اون نداره اما كله من به كله پدرش نميخوره واسه همين شرايط رو خيلي سخت كرده .
    به نظر شما تو اين شرايط فعلي ميتوني به فكر ازدواج باشي ؟
    من با دردثر هايي كه واسه من ايجاد ميكنه چي كار كنم ؟
    حرفهاي نگفته ام رو اينجا بخون :
    http://sokooooooot.blogfa.com/

  5. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمك: چگونه او را مجاب كنم كه بي خيال من بشه

    سلام
    پس بهتر است به جاي اين دختر خانم ، با والدين او به طور رسمي صحبت كنيد و به آنها اين مسئله را صريحا بفرمائيد.(اينكه قصد ازدواج با دخترشون را نداريد)
    يه نكته ظريف، شما ابتدا بايد براي خودت قطعي بشه كه تصميمت را در رابطه با او گرفتي، چون اگر مردد باشي، همين ترديد شما در كلماتتون به آن دختر منتقل ميشه.

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 87 [ 15:51]
    تاریخ عضویت
    1387-4-04
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,592
    سطح
    37
    Points: 3,592, Level: 37
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمك: چگونه او را مجاب كنم كه بي خيال من بشه

    چرا كسي نميگه چي كار كنم

    چرااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااا ؟
    حرفهاي نگفته ام رو اينجا بخون :
    http://sokooooooot.blogfa.com/


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.