به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 93 [ 14:46]
    تاریخ عضویت
    1390-4-05
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    2,677
    سطح
    31
    Points: 2,677, Level: 31
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    680

    تشکرشده 721 در 128 پست

    Rep Power
    27
    Array

    من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    سلام دوستان کمک لطفا
    هفته پیش خونه خواهرشوهرم شام دعوت بودیم همه چی آروم بود(البته اینا مدلشون اینه که باهم خیلی خوبن بظاهرولی خدا میدونه که تودلشون ...)تا اینکه آخرشب حرف از فیلم وکارتون شروع شد وبه فیلترشکن و امربه معروف و.... کشیدده شد من ازاون دسته آدمهایی هستم که نمیتونم حرف زور بشنوم و جونموواسه کسی که مظلومه به خطر میندازمو بجاش حرف میزنم تا مگه حقش ضایع نشه (چیکارکنم میدونم اشتباه میکنم ولی نمیتونم خودمونترل کنم)وقتی حرف به مانتویی شدن خواهرم که جاریم هم هست رسید من صاف البته اولش باشوخی ولی خیلی قاطع جلوی تنها خواهرشوهرم که نورچشم مادرشوهرمه ویه زهرا میگه 100 زهرا ازکنارش در میره وایستادم وتمام حرفای دلموکه تواین دوسال جمع شده بود گفتم توی اون جمع شوهرم واقعا پشتم بود وشوهرخواهرم تقریبا همراه وبرادرش دیگم توی فکر وخواهرشوهرم چون دفعه اولی بود که یکی بهش انتقاد میکرد حاضر نبود قبول کنه ولی خواهرم وجاریم نم پس ندادن
    حدود 3-4 ساعت بحث کردیم ولی بااحترام وحتی تو نگفتیم شب به ظاهر همه باخوبی از هم خداحافظی کردن ولی من تاصب خوابم نبرد یه جورایی پشیمونم میدونم در نظرشون من عروس زبون درازم وخواهرم وجاریم عزیزتر هم شدن ولی چیکارکنم اخلاقمه
    دوروز بعد ناهاردعوت بودیم همه بودن مانرفتیم بهونه اوردیم بعدازاون خواهرشوهرم وبرادرشوهرمودیدم عادی رفتارکردن ولی
    1-دلم گرفت ازخواهرم که به فکرم نبود وطرفداریمونکرد حتی فرداش واسه مادرشوههرمون هدیه خرید آخه واسه چی؟اونم حالا؟
    2-بااینکه رفتارشونودوست ندارم میترسم تنهاشم آخه خیلی حساسم
    3-آیاجواب صداقت همینه؟
    4-از تبعیضی که بین من وخواهرم میزارن دارم نسبت بهش متنفر میشم
    چیکارکنم بعدازچند روز هنوز درگیرمش

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 00 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    367
    امتیاز
    10,548
    سطح
    68
    Points: 10,548, Level: 68
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    811

    تشکرشده 815 در 286 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    سلام
    مشکل شما دقیقا چیست؟
    اصلا مساله ای وجود داره؟
    یا شما خودتان قصد دارید مشکل را در ذهن خودتان بپرورانید!
    وسواس فکری را کنار بگذارید که این چه گفت و ان چه در ذهنش فکر می کند...

    صحبت کردید و صحبت های دیگران را شنیدید ، توهینی به کسی نشده ، دلخوری پیش نیومده

    موفق باشید

  3. 3 کاربر از پست مفید eng.aydin تشکرکرده اند .

    eng.aydin (چهارشنبه 16 فروردین 91)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دیروز [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    سلام دوست عزیز

    این اخلاقت که میگی جونتو برای مظلوم به خطر میندازی خوبه.اما توجه کن که هر نکته و هر سخنی جا و مکانی داره.

    اونم مظلومی که نتونه از خودش دفاع کنه.

    خواهر شما که مشخصه باسیاسته که برای مادر شوهرش کادو میگیره و ..پس نیازی به حمایت شما نیست.

    دوست عزیز تا میتونی با خانواده شوهر وارد اینجور بحث ها نشو.چون شدیدا تنش ایجاد میکنه.
    خانواده همسر منم خیلی علاقه به بحث سیاست دارن و هربار که دور هم جمع میشن کلی باهم بحث و جنگ و دعوا میکنن سر همین سیاست.

    اما من در این مواقع کنترل تلویزیون رو برمیدارم و کانالا رو بالا پایین میکنم.چون میدونم اگر وارد این بحثا بشم چیزی جز دلخوری و ناراحتی ایجاد نمیکنه.

    فکر نمیکنی کارت غلط بوده؟حرفای دو سال رو در عرض 2 ساعت گفتی؟
    خوب ادمایی بودن که نترکیدن !!!

    نکته مهم اینکه دوست خوبم.اولا اینکه حمایت خواهرات به دلیلی که گفتم در اون جمع کار درستی نبود.
    نکته بعدی اینکه اگر برای کسی کار خوبی میکنی به هیچ عنوان توقع جبران..تشکر و ...نداشته باش

    چراکه مثل الان سرخورده و پشیمون میشی

    آخه خیلی حساسی؟!
    خوب خانومی حساسیتت رو کم کن.این حساسیت به زندگیت و روحیه ات ضرر زیادی میزنه

    تبعیض همیشه بوده و هست.

    شما هم مثل خواهرت زیرک باش.شما هم کادو بخر و دل مادر شوهرت رو بدست بیار.

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  5. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (پنجشنبه 17 فروردین 91)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    سلام

    قبل از اینکه تصمیم به انجام کاری بگیری بهتره مسئولیت حرف و کارت را بعهده بگیری .

    رفتارت هیجانی بوده و بدون اندیشه . در کاری دخالت کردی که ابدا به شما مربوط نبوده . خودت هم این چیزها را می دانی که کارت اشتباه و هیجانی است اما با یک " من اینجوریم دیگه ....!‌" برای خودت راه فرار از مسئولیت را باز می کنی .

    اگر اینجوری هستی و نمی خواهی خودت را کنترل کنی خوب بهای اینجوری بودنت را پرداخت کن . حال این بها بسته به هر اینجوریم دیگه ! هر چیزی می تواند باشد .در اصل بهای بی مسئولیتی و عدم تفکر بالغانه و ...........هر چیزی می تواند باشد

    ضمن اینکه نباید توقع داشته باشی که دیگران هم در راه اشتباه شما با شما همقدم و همگام بشوندحتی اگر یکی از این دیگران خواهر شما باشد .

    و باز دقت کن

    اگر بر کاری که کرده ای و خرفی که زده ای باور داری ترس برای چیست ؟ از چه می ترسی ؟
    ترس از خوب نبودن ؟
    ترس از واکنش منفی ؟ ( این بنده های خدا که به تو واکنش بد نشان نداده اند )
    و یا ...............

    در هر حال از نگاه من نیاز هست که برای
    " چیکارکنم میدونم اشتباه میکنم ولی نمیتونم خودمونترل کنم " حتما یک فکری بکنی .

  7. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 16 فروردین 91)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 91 [ 16:21]
    تاریخ عضویت
    1389-3-22
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    2,735
    سطح
    31
    Points: 2,735, Level: 31
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    219

    تشکرشده 216 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    نقل قول نوشته اصلی توسط single
    وتمام حرفای دلموکه تواین دوسال جمع شده بود گفتم
    دختر خوب این حرفت خیلی خطرناک هست.عزیزم سعی کن رفتار جرات مندانه رو که اقای بی بی تاپیک زدن بخونی.و تو زندگی سعی کن جوری نباشی که اینهمه از کسی پر شی چون بالاخره یه روز منفجر میشی مثه اون مهمونی که گفتی .

  9. 2 کاربر از پست مفید گل بیرنگ تشکرکرده اند .

    گل بیرنگ (پنجشنبه 17 فروردین 91)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 93 [ 14:46]
    تاریخ عضویت
    1390-4-05
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    2,677
    سطح
    31
    Points: 2,677, Level: 31
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    680

    تشکرشده 721 در 128 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    سلام دوستان واقعا ممنون که همراهیت
    شاید بقول eng.aydin عزیز زیادی وسواس دارم آخه طفلی شوهرم وقتی میبینه تو فکرم میگه هیچی نشده سخت نگیر و چون از روحیاتشون خبردارم میدونم به روشون اصلا نمیارم آخه اونجاهمه به این میبالیدن که باظرفیتند
    مریم عزیزم متاسفانه اصلا نمیتونم به کسی که علاقه ندارم احساس نشون بدم من احترامشونو دارم ولی ابراز محبت نمیتونم
    آنی عزیز من احساس ترسم فقط بخاطر افراد مقابلم آخه متاسفانه الگو برترخودشونند یعنی همیشه حرف حرف اوناست اگه بگن ماست سیاهه هرکی بگه سفیده باهاش مقابله میکنند من نخواستم خواهرم راه اشتباهو بره نه من فقط نیاز داشتم خنثی باشه حداقل اگه با من نیست با اونا که حودش هم میدونه در اشتباهند نباشه
    من فک کنم طرفدار حق بودن اشتباه نیست که البته تو این زمان آدما باید نسبت به بقیه بی تفاوت باشند هرچند که الگوی دینیمون پیامبرمون غم امت میخورد
    و گل بیرنگ عزیز من وقتی مقاله رفتار جراتمندانه رو خوندم حس کردم منم شامل اون گروه میشم ولی متاسفانه تواین دوسال جایی تواین خانواده پیدا نکردم و رفتارمو عوض کردم شدم منفعل آخه منفعلا جاشون اینجا عزیزتره
    بازم مرسی گلا

  11. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    نقل قول نوشته اصلی توسط single

    آنی عزیز من احساس ترسم فقط بخاطر افراد مقابلم آخه متاسفانه الگو برترخودشونند یعنی همیشه حرف حرف اوناست اگه بگن ماست سیاهه هرکی بگه سفیده باهاش مقابله میکنند من نخواستم خواهرم راه اشتباهو بره نه من فقط نیاز داشتم خنثی باشه حداقل اگه با من نیست با اونا که حودش هم میدونه در اشتباهند نباشه

    چرا احساس می کنی که باید نظر خودت را اعلام کنی . اساسا پذیرفتن یا نپذیرفتن و بحث با آنها چه اثر و نتیجه ای دارد؟!

    فرض بگیر طبق تعریف آنها ماست سیاه باشد و طبق تعریف تو ماست سفید باشد .

    تو چرا سعی می کنی به آنها چیزی را از نگاه خودت تحمیل کنی؟ اگر کار و تحمیل آنها بد است کار تو هم یک چیزی در همان مایه هاست .( من اهل خوب و بد کردن و رتبه دادن نیستم بد یک کد است )

    و بعد فرض بگیر یک نفر کور رنگی دارد . رنگ ها را درست تشخیص نمی دهد به نظر تو چه حرف و تعریفی از رنگ برای او باید داشته باشی و با چه علمی و............؟ حتی یک آدم کور ؟

    تو کسی که کور رنگی دارد را می پذیری با علم به اینکه او همین است و میزان درک و توانایی و......همین است و یا حتی در مورد آدم نابینا .................آیا تو آدم نابینا را با همان از توانایی نمی پذیری ؟

    پس تو نیاز به پذیرش داری .

    و اما مسئله ی خواهر جان


    تو روشهای خودت را داری و خواهر جان هم روش های خودش را دارد حتی اگر درک مشترکی از یک موضوع داشته باشید اما تو باید به او و انتخاب واکنش هایش احترام بگذاری و تفاوت های رفتاری او را بپذیری و.....................

    پس باز برای تو مسئله ی مهم پذیرش است .


    درد بزرگ تو و علت اصلی وجود ترس برات همین عدم پذیرش است . این را درستش کن . آدم ها را همانجور که هستند بپذیر نه آنجور که دلت می خواهد باشند و.........





  12. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 17 فروردین 91)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 93 [ 14:46]
    تاریخ عضویت
    1390-4-05
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    2,677
    سطح
    31
    Points: 2,677, Level: 31
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    680

    تشکرشده 721 در 128 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: من میترسم آخه حرفه دلمو بهشون گفتم(به خانواده شوهرم!!)

    مرسی آنی عزیز
    راست میگی من از پس زدنم میترسم دروغه بگم که به تاییدشون نیاز ندارم
    سعی میکنم از این به بعد خودمو کنترل کنم
    ولی دلم آرومتر شده نسبت به چند روز پیش آخه اینجا میشه راحت درددل کرد و شما گوش کردید مرسی واسه همراهیتون


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قلبم داره میترکه
    توسط بی _پناه در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 بهمن 95, 21:51
  2. داریم به نامزدی نزدیک میشیم اما میترسم!!!
    توسط mahan26 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 52
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مرداد 92, 18:33
  3. میترسم هرگز ازدواج نکنم
    توسط lida afshari در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 تیر 92, 21:13
  4. از مریض بودن همسرم میترسم!
    توسط mehr-banoo در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 21:24
  5. از اینده میترسم
    توسط selin در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 فروردین 92, 13:12

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.