به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb روان درمانی توانمند - مدار




    به نام خدا





    سلام





    روانشناسی مثبتگرا جنبش جدیدی در روانشناسی است که بر بنا نهادن و گسترش هیجانهای مثبت به ایجاد سپر و مانع در برابر اختالالت روانی و افزایش شادکامی تأکید میکند.
    این رویکرد بر شناسایی سازه ها و پرورش توانمندیهایی تأکید دارد که ارتقای سالمت و شادکامی انسان را فراهم می آورد.
    زیربنای نظری روان شناسی مثبتگرا متعلق به
    مارتین سلیگمن است. او معتقد است که شادی شامل زندگی لذتمند، متعهدانه و معنادار است.
    هیجانهای مثبتی که روان شناسی مثبتگرا بر آن تأکید دارد، اغلب توانایی بهتری برای سازگاری و تاب آوری در مواجهه با مشکلات زندگی ایجاد میکند.
    مولانا ، به عنوان یکی از بزرگترین عارفان و شاعران ادب فارسی، حاوی برجسته ترین آموزه های روانشناختی است.
    این شاعر عارف در مثنوی معنوی خویش به طور عملیاتی، متنوع ترین روش های روان درمانی را ارائه کرده است.
    در پژوهش پیش رو سعی بر آن است تا در یکی از داستانهای مندرج در این اثر شگرف با عنوان
    " اعرابی درویش و همسر او " روش " روان درمانی توانمند - مدار " که یکی از شیوه های روان درمانی مثبتگراست ، تحلیل و بررسی شود تا در نهایت مشخص گردد که آراء و اندیشه های مولوی علاوه بر ظرفیتهای ادبی و زیبایی شناختی ، حائز ظرفیتهای روان شناختی بسیاری است.
    ان شالله در انتهای تاپیک ، منابع استفاده شده بیان خواهد شد .





    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 18 اسفند 00 در ساعت 23:06 دلیل: تایپی

  2. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 18 اسفند 00)

  3. #2
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مقدمه




    یکی از شاخه های تازه تأسیس روانشناسی با نام روانشناسی مثبت گراست که حدوداً دو دهه از عمر آن میگذرد.
    این شاخه با ارائۀ نظریات نوین و کاربردی، انقلاب و تحولی عظیم درنظریه پردازی و شیوه های روان درمانی ارائه کرده است.
    در این شیوه درمانی به جای تمرکز بر ناتواناییها و کنترل آنها، بر تواناییها و نکته های مثبت شخصیت انسانها تکیه شده است و در کنار به رسمیت شناختن ناتوانی ها و ضعفهای بشر، این نکته های مثبت برجسته شده اند.
    مارتین سلیگمن به عنوان نظریه پرداز این گرایش از روانشناسی ، معتقد است «فهم، درک و شفاف سازی ِ شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی موضوع محوری روانشناسی مثبتگرا است»
    بنای این شاخه از روانشناسی به گونه ای منحصر به فرد مبتنی بر معنویت و معناست.




    روانشناسی مثبتگرا «با غلبه بر احساسات منفی و تغییر دادن آنها و بهبود عواطف مثبت و معنابخشی به زندگی، مشکلات روحی افراد را کاهش میدهد و بهزیستی افراد را ارتقا می بخشد» (190:2015, Donaldson )
    پیش از سلیگمن، در روان شناسی انسانگرا ،آبراهام مازلو با تکیه بر تواناییهای انسان و معنویت گرایی، اولین بار شیوه های نوین روان درمانی را ارائه کرده بود و با تکیه بر تواناییها و استعدادهای بالقوه انسان، مهمترین راهکار برون رفت بشر از میان مشکلات گسترده روانی و روحی را پرورش، گسترش و هدایت این استعدادها و شکوفایی تواناییهای درونی میدانست .
    مزلو معتقد بود خود شکوفایی ( self-Actualization ) یعنی گرایش بنیادی هر شخص برای تحقق بخشیدن به عینیت درآوردن هر چه بیشتر تواناییهای بالقوه ذاتی خود .
    در روانشناسی مثبتگرا نیز به گونه ای خاص و ویژه بر توانمندیها و استعدادهای درونی و شکوفایی آنها تکیه و تأکید شده است .
    نظریه پردازان این شاخۀ جدید روان شناسی معتقدند «برای رشد و بالندگی،،، زیستن باید در حد بهینه و مطلوب باشد و موقعیتهای خوبی همچون رشد شخصی، زایندگی و تاب آوری تجربه شود .




    یکی از کارکردهای مؤثر و عملی در عرفان و تصوف نیز پرورش استعدادهای درونی سالک، خودسازی و بارور کردن تواناییهای پنهان او از طریق شناخت خود (نفس) و آگاهی از زوایای پنهان آن است.
    «عرفان که به لحاظ ریشۀ لغوی، بر نوعی شناخت و بینش دلالت دارد در اصطلاح نوعی شناخت و معرفت مستقیم فراحسی و فراعقلی است و فرایند رفع موانع و کشف حجابهای قلب با نوعی سلوک یا جذبۀ آن را میسر می کند و بدین سان عارف به باطن، غیب و وحدت اصیل نهفته در وراء ظواهر و کثرتها وقوف مییابد. این روند سیر انفسی دارد و مستلزم کمال نفس است و از راه خودشناسی و اشراق درون حاصل میشود»
    (رحیمیان ، 1383 : 5 ) . تجربۀ اوج در عرفان از مصادیق بارز خودشکوفایی است. این نوع تجربیات توسط عارفان بارها بیان شده است ( عطار ، 1382 :208 ) .
    مزلو نیز اعتقاد دارد که در لحظات اوج، انسان نسبت به گذشت زمان و چگونگی مکانی که در آن قرار دارد، آگاهی ندارد. در روانشناسی مثبتگرا به این گونه غرق شدن در یک پدیده خاص غرقگی گفته میشود. «غرقگی یک حالت روانشناختی است که هنگام فعالیتهای جذاب رخ میدهد. در این حالت زمان به سرعت میگذرد و توجه به طور کامل روی فعالیت متمرکز میشود به طوری که فرد در آن لحظه خود را احساس نمیکند» (111: 2008,Rashid ) .
    کارکرد این نظریه در روان درمانی به این ترتیب است که فرد مورد مشاوره از طریق هدایت به سوی استعدادهای دلخواه که در وجود او نهفته است، هر چه بیشتر به توانمندیها و علایقش جذب میشود و به جای نشخوار افکار منفی و پریشان که به علت حالت حواسپرتی و عدم تمرکز بر روی یک فعالیت دلخواه شکل میگیرد، حالت ذهنی رضایت و انگیزه در آنها به وجود میآید و در نهایت، این غرقگی در فعالیت دلخواه، به ارتقای شادکامی در افراد منجر میشود . بنابراین پرورش تواناییهای درونی انسان مهمترین ابزار برای نیل به کمال، توانمندسازی و تقویت تاب آوری اوست.




    «یکی از مهمترین موضوعاتی که جلال الدین محمد مولوی در آرا و آثار خویش به طور جدی به آن پرداخته است تحلیل ابعاد و مراتب مختلف روح انسانی و شرایط تحول و شکوفایی نیروهای درونی و چگونگی پرورش آنهاست»
    مولوی ازجمله اندیشمندانی است که شخصیت را از دیدگاه پدیدارشناختی بررسی کرده است .
    در داستان «اعرابی درویش و همسر او» با یک زن نگران و مضطرب روبه رو هستیم که نیاز به مشاوره و درمان روحی و روانی دارد.
    بر اثر فقر و فاقه، نیروی مقاومت و تابآوری او کاهش مییابد و با پرخاشگری و اضطراب با کمبودِ پیش آمده برخورد میکند و اعرابی همچون یک روانکاو او را متوجه نیروها و توانمندیهای درونی خود میکند و سرانجام، این مشاوره نتیجه میدهد و همسر اعرابی با نگاهی مثبت و سازنده به مشکلات مینگرد و به آن پاسخ میدهد.
    در پژوهش پیش رو، این روند مشاوره و درمان چهار مرحله ای که در روان شناسی مثبتگرا «درمان و مشاوره توانمند ـ مدار» نام گرفته است ـ تحلیل میشود.




    در رویکرد درمانی توانمند ـ مدار، درمانگران در حکم متخصصانی نیستند که اطلاعات لازم را در اختیار درمانجویان قرار میدهند؛
    بلکه درمانجویان و درمانگران در کنار یکدیگر تلاش می کنند معنایی برای تجربه های درمانجو به وجود آورند ( براتی سده ،1391: 107).
    این روش درمانی شامل چهار مرحله است که عبارت اند از:
    1. تصریح سازی یا روشن سازی ،
    2. مجسم-سازی ،
    3. توانمندسازی ،
    4.شکل گیری نهایی.
    در ادامه مراحل این روش درمانی در داستان مذکور تحلیل میشود.
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 17 اسفند 00 در ساعت 19:55 دلیل: تایپی

  4. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 18 اسفند 00)

  5. #3
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1. تصریح سازی یا روشن سازی






    هر دو حالت درماندگی و خوش بینی، در سبک اِسناد فرد ریشه دارد .
    سبک اسناد به چگونگی نسبت دادن های فرد اشاره میکند. به بیان دیگر، اینکه فرد وقایع خوشایند و ناخوشایند زندگی اش را به چیزی نسبت دهد، نوع سبک اسناد او را مشخص میکند.
    سبک اسناد خوش بینانه یا سازگار ، به انتظارات مثبت در فرد منجر میشود و سبک اسناد بدبینانه یا ناسازگارانه ،انتظارات ناخوشایند را در فرد ایجاد میکند.
    از طریق آموزش خوشبینی میتوان به فرد آموخت که باورهای ناسازگارانۀ خود را که به احساس درماندگی و عدم کنترل بر وقایع زندگی منجر میشود، تغییر دهد و باورهای سازگارانه که احساس خوشبینی و کنترل را در فرد ایجاد میکند، جایگزین آن کند ( سلیگمن) . بر این اساس میتوان با اصلاح سبک اسناد و یا در واقع خوشبینانه کردن آن ،دیدگاه فرد را نسبت به علت موفقیتها و شکستهایش تغییر داد و از این طریق، عواطفی مثبت مانند قدردانی و امید را جایگزین عواطف منفی کرد که پیامد آن سوق دادن فرد به تلاش بیشتر و کسب موفقیت بیشتر است ( Weiner, 1985: 34).
    در خوشبینی آموخته شده ، سبک اسناد فرد و اصلاح و بهسازی آن هدف قرار میگیرد. بنابراین، آموزش خوشبینی به درمانجویان میتواند به بهزیستی آنان کمک کند.
    بنابراین، تغییر عواطف و هیجانهای منفی به مثبت در این روش درمانی مثبتگرا، با اصلاح سبک اسنادهای منفی آغاز میشود.
    در داستان مورد نظر هیجانهای منفی حاکم بر همسر اعرابی عبارت اند از: 1. شکایت از وضع موجود - 2. حسادت به موقعیت دیگران - 3. نارضایتی از فقر و فاقه - 4. احساس گناه
    درمانگران در این مرحله به درمانجویان کمک می کنند توانمندیهای عملی خود را نامگذاری کنند. در کنار اینکه نباید از مشکلات و نگرانیهای جاری درمانجویان غافل شوند (براتی سده ،1391: 109).
    در داستان اعرابی و همسر او ، مرد نماد یک فرد توانمند و همسرش نماد یک فرد ناخویشتن پذیر و نیازمند درمان و ناتوان در به کارگیری توانمندیهای درونی و روانی است.
    مهمترین ویژگی افراد توانمند این است که «فرد خودش را با تمام نقاط قوت و ضعف میپذیرد» (شریعت باقری و عبدالملکی ،1387: 57)







    در این داستان، درویشی و فقر باعث شده است همسر اعرابی که به لحاظ شخصیتی ناخویشتن پذیر است از وضعیت و شرایطش شکایت کند و او را دستخوش نگرانی، اضطراب و افسردگی کند :

    یک شب اَعرابی زنی مر شُوی را / گفت و از حَد بُرد گفت و گوی را ( شبی یک زن عرب بیابان نشین با شوهرش به گفتکو پرداخت و در این باره زیاده روی کرد و از حد گذشت )

    کین همه فقر و جَفا ما می کَشیم / جمله عالَم در خوشی ، ما ناخوشیم ( این همه فقر و ستم را ما می کِشیم - اما تمام مردم دنیا در خوشی اند . فقط ما هستیم که حال خوش نداریم . )

    نانمان نی ، نان خورشمان دَردُ رَشک / کوزه مان نَه ، آبمان از دیده اَشک ( نان نداریم و به جای نان ، نان خورشمان ، درد و رشک و غبطه بر اموال دیگران است . حتی کوزه آب هم نداریم و آبمان ، اشک چشممان است )

    جامۀ ما ، روز تابِ آفتاب / شب نهالین و لِحاف از ماهتاب
    ( هنگام روز ، لباسمان پرتو و گرمای خورشید است وشب زیرانداز و لحافی جز مهتاب نداریم )

    قُرصِ مَه را قُرٌصِ نان پنداشته / دست ، سوی آسمان برداشته
    (چنان به گرسنگی گرفتار شده ایم که قرص ماه را گِردۀ نان می پنداریم و دست به سوی آسمان دراز می کنیم که آن قرص ماه را به جای قرص نان بگیریم )

    خویش و بیگانه شده از ما رَمان / بر مثال سامری از مَردمان ( خویشاوند و بیگانه از ما می رمند و می گریزند . مانند رمیدن سامری از مردم )

    گر بخواهم از کسی یک مشت نَسک / مَرمَرا گوید : خَمُش کن ، مرگ و جَسک
    ( فرضاََ اگر از کسی یک مشت عدس بخواهم . بی تردید به من می گوید : خاموش و ساکت باش . بمیر و دم مزن )

    چه غزا ؟ ما بی غزا خود کُشته ایم / ما به شمشیرِ عدم ، سرگشته ایم
    ( ما چگونه می توانیم به جنگ و غارت رویم زیرا که بدون این نیز ما نابود شده ایم و به تیغ فقر و فاقه سر بر باد داده )

    چه عطا ؟ ما بر گدایی می تنیم / مر مگس را در هوا رگ می زنیم
    (ما که با گدایی و مسکنت زندگی می کنیم . چه عطایی می توانیم بکنیم ؟ واقعا مانند عنکبوت در هوا رگِ مگس را می زنیم .)

    گر کسی مهمان رسد ، گر من منم / شب بخُسبَد ، قصدِ دلقِ او کنم
    ( اگر کسی به عنوان مهمان بر ما وارد شود با این حال فقر و فاقه ای که من دارم ناچار شبانه برمی خیزم و جامۀ ژنده او را مورد دستبرد قرار می دهم )








    اسمیت برای کمک کردن به درمانجو به منظور بازآرایی یک حادثۀ تلخ، مراحل زیر را پیشنهاد میکند: ( 9: 2006, Smith )
    1- شناسایی واقعۀ تلخ
    2- پذیرش
    3-شناخت و درک
    4- تغییر نگاه به ناگواری ها
    5- تغییر دادن اسناد واقعۀ تلخ
    6- بازتعریف توانمندیهای شخصی
    7- اقدام دادن عمل سازنده
    در این داستان، همسر مرد اعرابی به علت ناتوانی مالی که در نگرش او کمبود و نقص محسوب میشود، به شوهرش اعتراض میکند و به علت فقر و فاقه، نگرانی و اضطراب بر او چیره میشود و دست به مقایسۀ زندگی خویش با دیگران می زند - . نتیجه اینکه در این داستان به خاطر درماندگی آموخته شده همسر اعرابی، با یک زن مضطرب و افسرده و غمگین روبه رو هستیم که نیاز به درمان دارد و اعرابی همانند یک درمانگر مثبت گرا، در اولین گام آموزش خوشبینی با ایجاد اِِسناد مناسب و معنایابی برای شداید درمانجو ( همسرش)، آلام و دردهای او را به اهداف بزرگتری مستند میکند.
    زیرا «زندگی با معنا مستلزم استفاده از برترین توانمندیها برای پیوستن و خدمت کردن به چیزی بزرگتر از خود است» (سلیگمن و همکاران ،2002 : 67)
    اعرابی در راستای این تغییر اِِسناد میگوید:

    دانکه هر رنجی ، ز مُردن ، پاره ای است / جزوِ مرگ از خود بران ، گر چاره ای است
    این را هم بدان که هر رنج و دردی که بر جسم و روح ما عارض شود . پاره و بخشی از مرگ است . پس تا می توانی باید پیک مرگ را از خود دور سازی . [ برای همین است که اولیاءالله را بیم و اندوهی نیست . زیرا همه بیم ها و اندوه ها از آرزوی بلند ، زاده می شود . و کسی که بر آرزوهای دنیوی غالب شود و از وزش بادهای مادی در امان باشد . مانند شعله ای راست و فروزان خواهد ایستاد


    چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت / دانکه کُلَّش بر سَرت خواهند ریخت
    حال که نمی توانی از پاره و جزء مرگ رهایی یابی . بدان که کُلِ مرگ ، تو را دررباید .


    هر که شیرین می زید ، او تَلخ مُرد / هر که او تن را پرستد ، جان نبُرد
    هر کس که زندگانی خود را به شیرینی سپری کند . او با تلخی خواهد مُرد . و هر که تن خویش را بپرورد او از مرگ سخت و تلخ خلاصی نمی یابد .
    [ تلخی مرگ که آن را سَکَرات می گویند . برای کسی است که بر خوشی ها و لذات حیات ، دل نهاده و رنج ها را بر خویش آسان نکرده است . وگرنه هنگام عُروض مرگ ، حواس از کار فرو می ایستد و آدمی مرگ را به معنی علمی آن ادراک نمی کند










    در این اظهار نظر، تحمل سختی و رنج حاصل از فقر نه تنها آسانتر خواهد شد؛ بلکه از آنجا که این رنج و دشواری تمرینی برای مواجهه با تلخی بزرگ یعنی مرگ محسوب میشود ،هدفمند و شیرین خواهد شد.
    در واقع، درجۀ توانمندی اعرابی به قدری است که در مقابل سختیهای فقر انعطاف دارد. مولانا معتقد است اولین قدم برای بیرون آمدن از درد و رنج ،شناخت ماهیت درد و رنجی است که انسان را اسیر خود کرده است. همچنین، شناخت اندیشه ای که نوع نگرش انسان را به خود، جهان هستی و زندگی شکل داده است، گام بعدی رها شدن از درد و رنج خودساخته یا خودنساخته است. او به کرات تأکید دارد که «رنج و درد و غم واقعیت ندارد و صورتی از خیال و وهم است و بشر را تشویق میکند که تفکر و باورهای خود را به زندگی تغییر دهد» (گرجی ،1301 : 139 -162) این نگرش مولانا در روان شناسی مثبتگرا به تغییر اسناد تعبیر میشود و در واقع مولانا با آموزش تغییر نگاه مخاطب به مصائب و مشکلات، معنایابی برای ناگواری ها را اولین گام مقابله با آنها می-داند. در این داستان نیز بر اساس تفکر محوری مولوی، مرد اعرابی به علت شخصیت توانمندش به این درک رسیده است که غم و اندوهی که دامنگیر انسان است واقعیت ندارد و ناشی از تکبر و غرور و وسواس فکری و توهم اوست و میگوید:

    این همه غم ها که اندر سینه هاست / از بخار و گَردِ بود و بادِ ماست
    این همه غم و اندوه که به خاطر معاش و کسب روزی در سینه ها انباشته شده ، نتیجه غُباری است که از طوفان «من» و «مایی» برخاسته است .
    [ چرا انسان از فقدان چیزی غمگین می شود ؟ به خاطر آنکه بدان دلبستگی دارد و هرگاه این آویزش نباشد . فقدان آن چیز او را اندوهگین نسازد

    این غمانِ بیخ کَن چون داسِ ماست / این چنین شد و آنچنان وسواسِ ماست
    این اندوه ها همچون داسی است که عُمرِ ما را می درود و اینکه بگوییم ، این کار چنین شد و آن کار چنان شد ،،، همانند وسواسی بر پیکر روح ما می افتد و آن را آرام آرام می خورد و می تراشد .
    { از اینرو فرزانگان و حکیمان گفته اند که اندوه داس عمر است }








    در واقع «افرادی فعالیتهای هدفمند موفقی دارند که آنها را با اهداف بزرگتری پیوند میدهند و به چیزی میرسند که به آن زندگی با معنا میگوییم» (رشید ،2008 : 198)
    در اولین مرحلۀ درمان، اعرابی با روشن کردن و برجسته کردن توانایی روحی و روانی خویش یعنی برخوردار بودن از فضیلت قناعت، همسر خویش را به پرورش و تقویت این استعداد و توانایی درونیاش دعوت میکند:

    تو جوان بودی و قانع تر بُدی / زر طلب گشتی ، خود اول زر بُدی
    تو در آغاز ، جوان و پُر طراوت بودی و در عین حال قانع تر نیز بودی . ولی اینک خواهان زر و مال شده ای . در صورتی که در ابتدا خود زر بودی و وجود گرانبها داشتی .

    من روم سوی قناعت دل قوی / تو چرا سویِ شَناعت می روی ؟
    من که با دل قوی و استوار از قناعت استقبال می کنم . تو چرا به سوی نکوهش و عیب جویی من می روی ؟







    بنابراین دعوت به فعال کردن توانایی و امکان پنهانی که در وجود همسر او وجود دارد و نام بردن و تصریح و روشنسازی این توانایی، گام اول در درمان غم و افسردگی همسر اعرابی است و مرد اعرابی همچون روانکاوی متخصص گام اول توانمندسازی روانی را آغاز میکند. «یکی از ویژگیهای افراد توانمند احترام گذاشتن به احساسات و درک آنها از زندگی و وقایع آن است» ( شریعت باقری و عبدالملکی ،1387: 57).
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 17 اسفند 00 در ساعت 23:38 دلیل: نگارشی

  6. #4
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    2- مجسم سازی




    در این مرحله درمانجویان توانمندیهایی را که میخواهند داشته باشند مشخص و مجسم میکنند و به این امر میپردازند که چگونه از آنها برای دستیابی به اهدافی که از درمان دارند استفاده کنند ( براتی سده ،1391: 110)
    در این روش درمانی، دیدگاهها و نظرهای تخصصی درمانجویان درباره آسیبها و بهباشی شخصیشان مهمتر از دیدگاهها و نظرهای تخصصی درمانگران است. بنابراین، در این رویکرد، درمانگران در حکم متخصصانی نیستند که اطلاعات لازم را در اختیار درمانجویان قرار میدهند؛ بلکه درمانجویان و درمانگران در کنار یکدیگر تلاش میکنند معنایی برای تجربه های درمانجو به وجود آورند ( وونگ ،2006 : 76)
    در ادامۀ داستان، اعرابی که در جریان درمان در کنار همسرش ایستاده است، اگرچه اطلاعات لازم وتخصصی روانشناختی درمان را ندارد؛ اما در یک پروسۀ عملیاتی مشغول درمان همسر خویش است.
    دیدگاه همسر اعرابی این است که توانمندی قناعت در او موجود و فعال است و به تشریح اعتقاد خویش در این باره میپردازد و در واقع توانمندی روحی و روانی خود را مشخص و مجسم میکند و با تخطئۀ موضع همسرش در این باره، تعریف دیگری از این توانمندی ارائه میدهد:

    از قناعت کی تو جان افروختی ؟ / از قناعت ها تو نام آموختی
    تو کی از قناعت روحت را فروزان کرده ای . تو از قناعت فقط اسمی و نامی یاد گرفته ای

    گفت پیغمبر : قناعت چیست ؟ گنج / گنح را تو وا نمی دانی ز رنج
    پیامبر (ص) فرمود : قناعت چیست ؟ قناعت گنجی پایان ناپذیر است . ولی تو گنج را از رنج باز نمی شناسی

    این قناعت نیست جز گنج روان / تو مزن لاف ، ای غم و رنج روان
    این قناعتی که از آن یاد کردیم . چیزی نیست مگر همان گنج روان . یعنی آن گنجی که سرشار و تمام نشدنی است . ای کسی که مایه اندوه و رنج روح هستی . تو دیگر از قناعت دَم مزن و دعوی یاوه مکن .








    درواقع میزان توانمندی همسر اعرابی به علت فقر و پیامدهای آن، کاهش مییابد و با مقایسۀ زندگی خود و سایر مردم، اضطراب او تشدید و به شخصیتی پرخاشگر تبدیل میشود:

    زن بر او زد بانگ ، کای ناموس کیش / من فسونِ تو نخواهم خورد بیش
    زن صحرانشین بر سرِ شوهرش فریاد زد : ای ریاکار ، من افسون تو را بیش از این نخواهم خورد و دیگر آن را نمی پذیرم

    تُرّهات از دعوی و دعوت مگو / رَو سخن از ، کبرُ وز نَخوَت مگو
    این قدر قیافه دعوت به حق مگیر و این همه ادعای یاوه مکن . برو و این همه از خودبینی و نخوت حرف مزن

    چند حرفِ طُمطُراق و کار و بار ؟ / کار و حالِ خود ببین و شرم دار
    چقدر با آب و تاب راجع به کار و بارت حرف می زنی ؟ تو به کار و حال خودت نگاه کن و شرم کن

    جند دعوی و دَم و بادِ بروت / ای تو را خانه چو بیت العنکبوت
    آخر تا به کی ادعای یاوه می کنی و باد در سبیلت می اندازی و تکبر می ورزی ؟ ای که خانه ات مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است








    این موضع همسر اعرابی و پرخاشگری او در مقابل تصریح سازی همسرش، به علت ناهنجاری روانی «عدم توانمندی» رخ میدهد.
    مرد اعرابی از آنجایی که فردی توانمند است ،نیازی به تعریف و تمجید همسرش ندارد و به طور راسخ معتقد است که تکیه بر توانمندی قناعت میتواند بر کمبود و نقص پدیده فقر چیره شود.
    مزلو، روانشناس انسانگرا، نیز یکی از ویژگیهای انسانهای خودشکوفا را بینیازی آنان از تعریف و تحسین دیگران میداند .
    در این داستان همسر اعرابی با موضعی تند نسبت به واقیعت درون خود از پذیرش نقص خود سر باز میزند و مدعی است از این توانایی روحی برخوردار است؛ اما در واقع اینچنین نیست و عدم پذیرش واقعیت و کمبودهایش، درجۀ توانمندی او را به پایین ترین سطح رسانده است و لذا همسر خویش را به دغلکاری متهم میکند:


    تو مخوانم جُفت ، کمتر زن بَغَل / جُفتِ انصافم ، نیم جُفتِ دَغَل
    تو مرا همسر خود مخوان و جفت خود مدان و مرا کمتر مورد تمسخر قرار ده که من جفتِ با انصافم و خالص نه جفتِ ریاکار


    چون قدم با میر و با بَگ می زنی ؟ / چون مَلَخ را در هوا رگ می زنی ؟
    تو که مدعی هستی که با امیران و بزرگان همراه و همقدم هستی پس چرا از شدّت فقر و نداری ، سخت می کوشی و این در و آن در می زنی تا غذایی ناگوار و پست پیدا کنی ؟
    [ رگ زدن ملخ در هوا = کنایه از جستجوی بسیار در طلب معاش و بسنده کردن به طعامی ناخوش و ناگوار ]


    سویِ من منگر به خواری سست سست / تا نگویم آنچه در رگهایِ توست

    به من با دیده حقارت منگر . والّا باطن تو را فاش خواهم ساخت .










    یکی دیگر از پیامدهای شخصیت ناتوانمند همسر اعرابی، مقایسۀ زندگی خویش با دیگران از طریق شکایت از وضعیت موجود ،احساس گناه و در نهایت تحقیر طبقِِۀ اجتماعی و تمسخر خویش است.
    «عادت به مقایسه عملی نابهنجار است؛ زیرا هر کس دنیایی در درون خود دارد ،هر کس استعدادهای ویژه ای در درون خود دارد و برای کشف آنها باید به جست وجو در وجود خویشتن خویش بپردازد» (هاشمی ،1379: 242)
    رابطۀ بین مقایسه و میزان شادمانی در روان شناسی مثبتگرا یک اصل پذیرفته شده است (رشید ،1349 :520 )
    یکی از مصادیق عدم توانمندی شخصیتی ، مقایسۀ خود با دیگران و به دنبال آن احساس گناه است و از پیامدهای آن، خواری طلبی یا خودآزاری ( مازوخیسم اخلاقی) است.
    یکی از دلایل ابتلا به مازوخیسم اخلاقی «احساس گناه معصوم» است؛ یعنی انسان بدون دلیل منطقی یا به دلایل واهی، خود را متهم و از بابت آن احساس گناه کند:

    کین همه فقر و جَفا ما می کَشیم / جمله عالَم در خوشی ، ما ناخوشی ام
    این همه فقر و ستم را ما می کشیم اما تمام مردم دنیا در خوشی اند . فقط ما هستیم که حال خوش نداریم

    نانمان نی ، نان خورشمان درد و رَشک / کوزه مان نه ، آبمان از دیده اشک
    نان نداریم و به جای نان ، نان خورشمان ، درد و رشک و غبطه بر اموال دیگران است . حتی کوزه آب هم نداریم و آبمان ، اشک چشممان است

    جامۀ ما ، روز تابِ آفتاب / شب نهالین و لحاف از ماهتاب
    نان نداریم و به جای نان ، نان خورشمان ، درد و رشک و غبطه بر اموال دیگران است . حتی کوزه آب هم نداریم و آبمان ، اشک چشممان است








    یکی از تمرینهای روان شناسی مثبتگرا که به افزایش توانمندی در افراد منجر میشود ،تمرین شکر است.
    کارکرد این توانمندی به این صورت است که از درمانجویان خواسته می شود قُلّّکی همچون قلّّک سکه را تهیه کنند و به ازای هر اتفاق خوشایندی که در طول روز برای آنان رخ میدهد یک سکه در قلک بیندازند و پس از پر شدن آن، سکه های آن را به یک مرکز خیریه ببخشند. این شیوه باعث تقویت توانمندی شکرگزاری خواهد شد و درمانجو خواهد فهمید اتفاقات بسیاری در زندگی رخ میدهد که او باید بابت آن شگرگزار باشد ( براتی سده،1391: 195)
    در این داستان نیز مرد اعرابی شکر و ستایش انواع موجودات را درک میکند و معتقد است وقایع بسیاری در اطراف آنها رخ میدهد که بابت آن باید شگرگزارباشند و سعی میکنند این توانمندی را در همسر خود بارور کند و آن را گسترش دهد و همسر خود را به شکر و ستایش خداوند دعوت میکند:

    اندرین عالم هزاران جانور / می زند خوش عیش ، بی زیر و زبر
    در این جهان هزاران جانور در نهایت آسایش می زیند و به زندگانی خود ادامه می دهند بی آنکه دچار اضطراب و پریشانی باشند

    شکر می گوید خدا را فاخته / بر درخت و برگِ شب ناساخته
    پرنده زیبای فاخته ، آرام روی درخت می نشیند . خدای تعالی را سپاس و شکر می گوید . در حالیکه روزی شبانه اش فراهم نیست

    حمد می گوید خدا را عندلیب / که اعتمادِ رزق بر توست ای مُجیب
    بلبل ، خدای تعالی را حمد می گوید و با زبان حال و قال اظهار می دارد . اعتماد روزی و رزق بر توست ای اجابت کننده دعاها . [ حضرت عیسی مسیح (ع) فرموده است : مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند . و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند . آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید ؟ ( انجیل متّی ، باب ششم ، آیه 26 )

    باز ، دستِ شاه را کرده نوید / از همه مُردار بُبریده امید
    پرنده دلیر یعنی بازبلند پرواز از همه مردارها قطع امید کرده و از آنها روی برتافته است و تنها بر دستشاه ، امید بسته است








    در واقع مولانا با تعمیم شخص به کلیت آفرینش، اصرار دارد که دستیابی به آرامش درونی را در گرو به فعلیت در آوردن و تجسم خود در یک قالب کلی تلقی کند.
    فدریک پرز در این باره میگوید: انسان به منزلۀ یک ارگانیزم و یک کل است که برای دستیابی به تعادل و سلامت روانی باید کلیت و وحدت خود را به فعلیت در آورد (شفیع آبادی ،1365: 188)
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 17 اسفند 00 در ساعت 23:37

  7. #5
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    3- توانمندسازی







    وجود منابع حمایت کننده مانند احساس شایستگی، هدفمندی، حمایت اجتماعی، و فعالیت های اجتماعی ،،، عامل مهمی در افزایش تاب آوری محسوب میشود (هاس و گرایدن ،2009: 12)
    درمانجویان در این مرحله شاهد افزایش انگیزه های خود هستند و احساس توانمندی میکنند؛ زیرا به این باور میرسند که استفاده از توانمندیها به گونهای مثبت بر زندگی آنان تأثیر میگذارد.
    این احساس توانمندی میتواند ناشی از به وجود آوردن عادت هایی مثل کار داوطلبانه در یک خیریۀ محلی باشد که به استفاده اثربخش از توانمندیها می انجامد.
    در این مرحله و در ضمن انجام کار داوطلبانه، درمانگر باید درمانجویان را به محدوده تواناییهایشان آگاه کند تا دریابند که چه وقتی توانمندیشان مفید است و چه وقت این توانمندی برای آنان میتواند مشکلآفرین باشد (براتی سده ،1391 ) .
    در داستان اعرابی ،پذیرفتن کمبود و فقر و نازیدن به آن از سوی درمانگر و همراهی کردن همسر او به عنوان درمانجو و پذیرش کمبود با نگاهی مثبت، به کنار آمدن همسر با کمبود خویش و به تبعآن کاهش اضطراب و نگرانی ناشی از آن منجر میشود. مرد اعرابی به علت تغییر نگاه خویش به یک پدیده واحد، از زاویۀ دیگری به آن می نگرد و در صدد است همسر خود را با این نگاه مثبت همراه کند:

    گفت : ای زن ، تو زنی یا بوالحَزَن ؟ / فقر ، فخر است و مرا بر سر مزن
    آن مرد ، خطاب به همسرش گفت : ای زن ، تو واقعا زنی یا مایه اندوه و غم ؟ فقر برای من فخر و مایه مباهات است و این قدر سرزنشم مکن.
    مصراع دوم اشاره است به حدیث معروفی که منسوب به حضرت ختمی مرتبت است . « فقرمایه مباهات و نازش من است و بدان می بالم»
    فقر ، از جمله مقامات و مراحل سیر و سلوک است و نخستین گام تصوف به شمار می رود .
    فقر در بدایت ، ترک دنیا و در نهایت فناست .فقیر آن است که از سر همه چیز گذشته باشد . ( لب لباب مثنوی ، ص 383 ) .
    بطور کلی فقر بر دو نوع است . یکی فقر ذاتی و دیگری فقر صفاتی .
    فقر ذاتی آن است که همه موجودات و ممکنات ، برای پدیدار شدن و ظهور نیازمند ذات باری تعالی هستند .
    چنانکه حضرت سبحان در آیه15 سوره فاطر می فرماید : « ای مردم ، شما فقیر و نیازمندحضرت حق تعالی هستید و اوست بی نیاز ستوده »
    فقر صفاتی آن است که همه موجودات پس از به ظهور آمدن ، باید راه کمال پویند و متخلق به اخلاقالله و مظهر اسماء و صفات او شوند .
    در آیه 50 سوره طه میفرماید : « پروردگار ما آن کسی است که بیافرید آفریدگان را و آنگاه به راه کمال ،ره نمود »
    در اصطلاح تصوف ، فقر ازجمله مقامات است نه احوال . در تعریف فقر گفته اند : فقر درآغاز ترک دنیا و مافیهاست ، و در انجام ، فنا شدن است در ذات احدیت .
    بنابراین فقیر کسی است که هیچ ندارد . یعنی از سر همه چیز گذشته تا به همه چیز رسیده است .( لب لباب مثنوی ، ص 383 )
    ملا هادی سبزواری در کلامی پُر معنا می گوید : «هر گاه فقر حقیقی ، به نهایت رسید غنای حقیقی است و عبودیت حقیقی به کمال رسید ،مولوّیت حقیقی است » ( شرح اسرار ، ص 67 ) .
    و درباره نشان و علامت فقر گفته اند: نام فقیر در زبان اهل تصوف بر کسی افتد که خود را بدین صفت بیند و این حالت بروی غالب باشد که بداند که هیچ چیز ندارد و هیچ چیز به دست وی نیست در این جهان ودر آن جهان . نه در اصل آفرینش و در دوام آفرینش .


    مال و زر ، سَر را بُوَد همچون کلاه / کَل بُوَد او ، کز کُلَه سازد پناه
    دارایی و طلا در مَثَل ، کلاه را می ماند . آنکه با کلاه ، عیب سرش را می پوشاند و کلاه را هرگز از سرش دور نمی کند . معلوم می شود که کچل است .( کَل = کچل )

    آنکه زلفِ جَد و رعنا باشدش / چون لاهش رفت ، خوشتر آیدش
    ولی کسی که زلفان مجعد و زیبا داشته باشد . اگر کلاه از سرش بیفتد ، یا از دستش برود . این بیشتر شادمانش می کند .
    زیرا وقتی کلاه از سرش بیفتد تازه زلفان زیبا و گیسوان رعنایش آشکار می شود . [ شخص دنیادار می خواهد با دارایی ظاهری ، نداری ها و نقص های خود را بپوشاند ]










    در واقع اعرابی هیجان منفی فقر را جایگزین هیجان مثبت عزت نفس میکند و با نوعی تغییر اسناد به یک رخداد ناخوشایند خوشبینانه مینگرد.
    به عبارت دیگر «کسی که به سختی های اجتماعی و اقتصادی تن میدهد، باید برای تحمل سختیها دلیل محکمی داشته باشد. این دلیل جز هیجان مثبت عزت نفس نیست و این مؤلفه از قویترین کنشهای روان شناختی گزارش شده است» (چنگ، 1996: 329) هنگامی که یک شیء بر یکی از اندامهای حسی ما اثر میگذارد و ما آن را احساس می کنیم، با افکارمان آن را تعقیب میکنیم و براساس انتظارات و گرایشهایی که حاصل تجارب گذشتۀ ماست، آن را تعبیر و تفسیر کرده و به آن معنی میبخشیم. بنابراین، احساس ما، اداراک ما از یک پدیده است. ادراک فردی از یک پدیده با ادراک فرد دیگر از همان پدیده ممکن است متفاوت باشد (راس ،1382: 127). فقر از نگاه همسر اعرابی پدیده ای ناخوشایند و نگرانکننده است؛ اما همین پدیده از نگاه مثبت شوهر او مایۀ افتخار و سربلندی اوست و همچون زینتی پنداشته شده است که انسان را می آراید. نگاه مثبت به یک پدیده واحد از سوی اعرابی به عنوان درمانگر، این پدیده را زیبا و مثبت جلوه میدهد:

    کارِ درویشی ، وَرایِ فهمِ توست / سویِ درویشی بِمَنگر سست سست
    حقیقت و گوهر مشرب درویشی از ظرف ذهن تو بیرون است . پس با نگاه حقارت باز به مقام درویشی حقیقی منگر .

    ز آنکه درویشان ، ورایِ ملک و مال / روزیی دارند ژرف ، از ذوالجلال
    زیرا که درویشان برتر از مال و منال ، روزی سترگی دارند که از بارگاه الهی به آنان می رسد . ( ذوالجلال = دارنده شکوه و حشمت )

    آتشش سوزد که دارد این گمان / بر خدایِ خالقِ هر دو جهان
    هر کسی گمان کند که خداوند دو جهان ، در تقسیم ارزاق ، ستم و بیداد کرده است . آتش او را فرو گیرد .
    [ حقیقت درویشی ، بی نیازی از خلق و نیازمندی به حق است که ثمره آن ، استغنا و توانگری واقعی و راستین است .
    مردم به حکم حس و آنچه در معیشت روزانه با آن روبرو هستند تصور می کنند که توانگری آن است که مال و منال بیشتر بدست آورند
    در صورتی که بیشی ثروت مولد حاجت افزونتر است از نگهداری مال و نگرانی از تباهی آن ، و غم آنکه دزد ببرد و وام دار بازش ندهد و نظایر آن .
    بدین جهت ، صوفیان ، توانگری را از صفات و احوال قلب می شمارند و فزونی ثروت را دلیل غنای قلب نمی انگارند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 1004 ) ]



    فقر ، فخری از گَزاف است و مَجاز / نَی هزاران عِز ، پنهان است و ناز
    اگر پیامبر (ص) گفت : فقر ، مایه مباهات و نازش من است . این کلام از روی گزاف و مجاز نیست . بلکه بر اساس حق و حقیقت است .
    زیرا با فهمیدن معنی حقیقی فقر ، خواهی دید که هزاران عزت و سربلندی در این فقر نهفته شده است
    .













    همانطور که گفته شد «یکی از راههای توانمندسازی، انجام اعمالی داوطلبانه است که منجربه تقویت تواناییهای درونی یا تغییر نگرش به یک پدیده خواهد شد .
    از طرف دیگر، یکی از تمرینهای دیگر برای تقویت توانمندیهای درونی، اشتغال پر سود است و از آنجایی که قسمت بزرگی از زندگی کار است و کار تأثیر عمده ای بر بهباشی دارد؛ امکان دارد درمانجویانی که برای درمان می آیند نیاز به پیدا کردن کاری داشته باشند که از آن منتفع شوند ( همان ،200) .این تمرین باعث می شود :
    1- فرد، درگیر و مشتاق کار شود.
    2- فرد حس کند هدف بزرگی پیدا کرده است.
    3- فرد با همکار و شریک همکاری کند و به او وفادار باشد.
    4- حداقلی از درآمد را برای خانواده تأمین کند.
    5. درنهایت موجب رضایت و شادکامی از زندگی شود (همان،122) .
    در ادامه داستان ، گفتگوها بین اعرابی و همسرش ادامه می یابد تا آنکه مرد به زن می گوید که اگر دست از اینگونه سخنان درشت و ناهموار نکشی ، عاقبتِ کارمان خوب نخواهد بود .
    زن که مرد را ناراحت می پندارد ، از گفته خود پشیمان می شود و سِلاح بُرنده عاطفه را به کار می گیرد و سیلاب اشک از فرو می بارد .مرد اعرابی نیز در برابر گریه و لابۀ زن ، تسلیم می شود و از گفته های خود که باعث ناراحتی و گریه او شده بود پشیمان می گردد و انگشت ندامت به دندان می گَزَد و از زن تقاضای عفو و گذشت می کند و می گوید که اینک از مخالفت گذشته ام و هرچه بگویی فرمان می برم . زن ، مرد را به سوی خلیفه و عرضِ حاجت بر وی راهنمایی می کند . مرد می گوید بی بهانه و عذری نمی توان به بارگاه خلیفه راه یافت .
    در داستان اعرابی، علاوه بر تغییر نگرش به پدیده فقر از سوی مرد اعرابی، عمل و اقدام داوطلبانۀ آنان مبنی بر بردن هدیه برای خلیفه، اقدامی مثبت است که به گمان آنها این اقدام با پاداشی درخور از سوی پادشاه مواجه میشود و از طرف دیگر تجارت آنان با بزرگترین سرمایه شان که آب باران است و همفکری آنان برای جلب منفعت و سود مادی باعث میشود در این کار و اشتغال به زعم آنان پر سود، مشارکت داشته باشند و از این راه در آمدی برای خود کسب کنند و بدینوسیله سبب رضایت و شادی درونی را برای خویش فراهم کنند. این اعمال مشترک در نهایت به توانمند شدن و درنتیجه افزایش تاب آوری آنان خواهد منجر شد.
    محور احساس شایستگی و افزایش توانمندی یک محور دوسویه است و این دو فرایند در عرضِ هم هستند .

    گفت زن : صدق آن بُوَد کز بودِ خویش / پاک برخیزند از مجهودِ خویش
    زن گفت : در این راه صداقت در این است که از «بود» و هستی مجازی خویش به کلّی دست برداری و از همه علایق و وابستگی ها برهی

    آبِ باران است ما را در سَبو / مُلکَت ُ سرمایه ُ اَسبابِ تو
    ما در سبو ، آبِ باران داریم و دار و ندار ما همین سبوی آب است .

    این سبویِ آب را بردار و رُو / هَدیه ساز و پیشِ آن شاهنشاه شو
    این سبوی آب را بردار و برو و آن را به شاه پیشکش کن .

    گو که ما را غیرِ این اَسباب نیست / در مَفازه هیچ بِه ، زین آب نیست
    و به پادشاه بگو که ما غیر از این سبوی آب ، دارایی دیگری نداریم و در دشت خشک و بی آب و علف ، هیچ چیز بهتر از این آب نیست

    گر خزینه اش پُر زرست و گوهر است / این چنین آبش نیابد ، نادر است
    اگر چه گنجخانه شاه از کالاهای گرانبها پُر است ولی نظیر و مانند این آب در آنجا پیدا نمی شود . زیرا این نوع آب ، کمیاب است .










    برخی از روانشناسان مثبتگرا بین ثروت و شادمانی ارتباطی نمیبینند (Veenhoven, 1991: 32) .سلیگمن در یافته های خویش که در بین فقرای کلکته انجام داده به این نتیجه رسیده است که این افراد در مواجهه با سختیهای بزرگ، بخش زیادی از زندگی خود را رضایت بخش مییابند (سلیگمن ،1389: 77) اما برخی دیگر همچون ساکس نیز معتقد است درآمد اقتصادی تأثیر مثبتی بر بهزیستی دارد؛ زیرا بر دیگر معیارهای آن تأثیر مثبت میگذارد .
    ( ساکس و همکاران،2010 :1). در این داستان مرد اعرابی با شناسایی نکته های منفی شخصیتی همسرش و تشویق او به پذیرش محدودیت فقر و دعوت او به قناعت و «برچسب زدن» بر این توانمندی، موجبات احساس بهباشی در شخصیت او را به وجود می آورد و همسر او نیز با شناسایی افکار منفی خویش در صدد اقدام عملی برای کنترل این احساسات و ارتقای بهزیستی و بهباشی است و به همین خاطر پیشنهاد عملیاتی هدیه دادن به خلیفه را به همسرش مطرح میکند و مرد با این پیشنهاد از سوی همسر موافقت میکند.لازم به ذکر هست که مرد اعرابی و همسرش نمی دوستن که رود عظیم و خروشان و آب در آن دیار ( سرزمین خلیفه ) فراوان است .


    مرد گفت : آری ، سبو را سَر ببند / هین که این هَدیه است ما را سودمند
    مرد اعرابی گفت : سَرِ سبو را ببند و آگاه باش که این ارمغان برای ما سودمند خواهد افتاد .

    در نمد در دوز تو ، این کوزه را / تا گشاید شه ، به هَدیه روزه را
    ای زن ، این سبو را تو با نمد بپیچ تا شاه ، روزه خود را با آن بگشاید . [ عادتِ بیابانیان و صحرا نشینان است که سبو را در نمد می پیچند تا آبِ آن سرد بماند . ]

    ز آنکه ایشان ز آبهایِ تلخ و شور / دایماََ پُر علت اند و نیم کور
    زیرا که آنان از این آبهای تلخ و شور ، همواره دچار بیماریهای گوناگون اند و چشمانشان خیره و بی فروغ است .











    به طور کلی شناسایی و تمرکز بر توانمندیهای درونی گامی مهم در پرورش و شکوفاکردن استعدادهای انسان است و عامل اصلی تغییر در خودانگاره اوست که در نهایت به گشایش دریچه های خلاقیت و حرکت به سوی کمال منجر میشود ( شولتز ،1377: 115 -121) پس از شناسایی توانمندی، آنچه اهمیت دارد استفاده از آن توانمندی در پیشبرد بهباشی و کیفیت نگرش به اتفاقات پیرامون است. در این مرحله درمانجو کاملاً از موارد بهباشی آگاهی مییابد و درمانگر به او کمک میکند باورها و افکاری را که مزاحم تجربۀ بهباشی اوست و همچنین احساسات همراه با بهباشی را شناسایی کند ( براتی سده ،1391: 172) زمانی که درمانگران و درمانجویان پی بردند که کدام یک از حیطه های بهباشی تحت تأثیر افکار منفی قرار گرفته و کدام یک تحت تأثیر این افکار قرار نگرفته است، میتوانند کمک کنند تا با بررسی شواهدی که مؤید باورهای رایج است و در عین حال با تشویق اعمال و رفتارهایی که احتمالاً موجب احساس بهباشی میشود، به چالش با افکار معیوب یا رفع آنها بپردازند (همان ،173)
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 24 اسفند 00 در ساعت 14:06 دلیل: نگارشی

  8. #6
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    4- شکل گيری نهایی






    یکی دیگر از تمرینهای روان درمانی مثبتگرا ، رها شدن از کینه هاست. در این تمرین از درمانجویان خواسته میشود تا درباره کسی که از او کینه به دل دارند فکر کنند و سپس کارهای او را به یاد بیاورند و بنویسند که میتوانند از آن شخص برای کارهایی که انجام داده است حتی ممنون باشند. تحلیل شخصیت فرد مقابل به صورت یک کل باعث میشود انسان سپاسگزار او باشد و در این صورت کینه ها کم میشود و فرایند بخشش را تسریع میکند (براتی سده ،1391 :190).
    همسر اعرابی پس از آنکه شکایت و گله گزاری اش از شوهر پایان یافت، با در نظر گرفتن او به عنوان یک مجموعه، کینه و ناراحتی از او را رها میکند و با کلام محبت آمیز و دلسوزانه او را مورد خطاب قرار میدهد و به عبارت دیگر با کنترل رذیلت درونی کینه و فعال کردن فضیلت بخشش، کینه از شوهر را کنار میگذارد و با دادن پیشنهاد تجارت با پادشاه و اعزام کردن همسر و دعا کردن برای به سلامت رسیدن او، در رهایی از کینه از او پیشقدم میشود. به عبارت دیگر، این رخداد تلخ باعث میشود رفتار همسر اعرابی پس از شناسایی توانمندیهای درونی خود، متفاوت باشد؛ به گونه ای که کنش پرخاشگرانۀ او در ابتدای داستان به کنش همدلانه و مثبتگرا تبدیل میشود و برای دستیابی به انعام و بخشش پادشاه، دلسوزانه کوزه آب را آماده میکند و فراتر از این کنش، دعای خیر و انرژی مثبت خود را همراه شوهر میکند:

    زن مُصلّا باز کرده از نیاز / ربَّ سَلَّم وِرد کرده در نماز
    زن ، سجاده نیاز و زاری گسترد و مرتب این جمله وِردِ زبانش بود . پروردگارا تو آبِ این کوزه را از گزند روزگار مصون دار . ( ربَّ سَلَّم = پرودگارا سلامت دار )

    که نگه دار آبِ ما را از خَسان / یا رب آن گوهر بدان دریا رسان
    که آبِ ما را از آسیب و گزند فرومایگان حفظ بفرما . ای پروردگارم ، آن گوهر را به دریا یعنی به بارگاه خلیفه برسان .
    [ این معنی ظاهری بیت است اما وجه باطنی آن این است که « نَفسِ سالک در حال سیر الی الله برای حفظ کردن آبِ ایمان و طاعتی که در کوزۀ وجودش است باید روز و شب در حال نماز و راز و نیاز رو به درگاه حضرت حق دعاها بخواند که : الهی تو این گوهر را به آن دریای حقیقت برسان »


    گرچه شُویم آگه است و پُر فَن است / قطره ای زین است کاصلِ گوهر است
    اگر چه همسرم آگاه و ذوالفنون است . ولی قطره ای از آب کوثر ، اصلِ همۀ گوهرهاست .









    در واقع، با بالا رفتن قدرت توانمندی همسر اعرابی، او به درجه ای از خوشبینی دست می یابد که امید دارد خلیفه کوزه حقیر آبشان را بپذیرد.
    به عبارت دیگر، با تثبیت هیجانات مثبت در شخصیت او، خوشبینی را آموزش میبیند و دیگر نه انتقاد میکند و نه دست به مقایسه میزند؛ بلکه با هدایت و نظارت همسرش به شخصیتی توانمند و تاب آور تبدیل میشود و با پی بردن به صفات برجستۀ درون و شکوفا کردن آنها، به طور عملیاتی برای بهبود اوضاع، به فعالیت مثبت میپردازد.این گرایش و کنش مثبت نه تنها در انتزاع و ذهن شوهر مؤثر است؛ بلکه در کنشهای داستانی نیز تأثیرگذار است و موجب میشود شوهر کوزه را به سلامت به دارالخلافه برساند :

    از دعاهایِ زن و زاریِ او / وز غمِ مرد و گرانباریِ او
    بر اثر دعاهای زن و شیون و نیایش او و اندوه آن مردِ عرب که در اثر حفاظت و مراقبت شدید از کوزۀ آب تحمل کرد ( ادامه در بیت بعد )

    سالم از دزدان و از آسیبِ سنگ / بُرد تا دارالخِلافه ، بی درنگ
    از دستبرد دزدان و گزند سنگ ها ، سالم ماند و بیدرنگ آن را به بارگاهِ خلیفه رسانید .
    [ در واقع سالک ، با ریاضت و مواظبت بر نفس و مراقبه های بسیار سرانجام می تواند سبوی علم و عمل و طاعت خود را به دور از حرامیان طریق و دزدان راه سلوک به سرمنزل حقیقت برساند . ]











    این مرحله آخرین فرایند توانمندسازی است. در این مرحله پیشرفتها بررسی و مرور میشود و موفقیتهای ایجادشده تثبیت میشود و درمانگران و مراجعان حیطه های رشد بیشتری را مشخص و شناسایی میکنند و به مراجعان آموزش داده میشود چگونه از توانمندی مشخص شده برای مقابله با چالشهای پیش رو بهره بگیرند (براتی سده ،1391:111)
    مولانا معتقد است نگرش مثبت به حوادث زندگی، پدیده ای مسری است که میتواند در کل یک مجموعه جاری و ساری باشد.
    در این داستان به علت مثبتگرایی پادشاه، نقیبان وخدمتکاران او نیز دارای نگرش و اندیشۀ مثبت هستند:

    آن سبوی آب را در پیش داشت / تخمِ خدمت را در آن حضرت بکاشت
    عرب صحرا نشین آن سبوی آب را پیش گرفت و در آن پیشگاه بذرِ خدمتگزاری و بندگی را کاشت .

    گفت : این هَدیه بدان سلطان بَرید / سائل شَه را ز حاحت واخرید
    اعرابی به حامیان شاه (خلیفه) گفت : این ارمغان را نزدِ خلیفه ببرید و خواست و مراد مرا که از شاه (خلیفه) برآورد سازید .

    خنده می آمد نقیبان را از آن / لیک پذرفتند آن را همچو جان
    نقیبان و حامیان خلیفه ، از این ارمغان ناچیز خندیدند ولی این خواسته او را همچون جان پذیرفتند .

    ز آنکه لطفِ شاهِ خوبِ با خبر / کرده بود اندر همه ارکان اثر
    زیرا که لطف و مهربانی شاهِ آگاه و خوب ، بر تمام ارکان و اجزاء مملکت اثر کرده بود .









    خلیفه بر احوال آن عرب بیابانی واقف شد و فرمود تا کوزه اش را از زر و سیم پُر کنند و از فقر و نیاز رهایی اش دهند و آنگاه فرمان داد تا آن مرد را به وسیله کشتی از طریق رود به وطنش باز گردانند .
    آن مرد بیابانی وقتی عظمت رود را دید بر کرم و احسان خلیفه بیشتر واقف شد که با وجود این همه آب صاف و گوارا ، آب ناصاف و دُردآلود بیابان را از او با رویی گشاده پذیرفته است .
    در روان شناسی مثبتگرا نیز این اعتقاد وجود دارد و روحیۀ مثبت و شادی در معاشرت ، گاه از برتری اقتصادی در ایجاد خوشبینی مؤثرتر است.
    آیزنک در این باره میگوید: «افراد صاحب پایگاه اقتصادی ِ اجتماعی پایین که از روحیۀ بالای معاشرت برخوردارند، در مقایسه با اشخاصی که دارای جایگاه اقتصادی ِ اجتماعی بالا و معاشرت اندک هستند، عاطفۀ مثبت بیشتری را تجربه میکنند» (آیزنک ،1375: 116 ) مولانا معتقد است اندیشۀ مثبت و سازنده و نیروی بالای معاشرت اجتماعی، قابلیت سرایت دارد و برای پرورش آن باید نگرش انسان به اتفاقات پیرامون تغییر یابد:

    شَه چو حوضی دان ، و هر سو لوله ها / وز همه آبِ روان چون گوله ها
    شاه را همانند حوضی بدان و خادمان و چاکرانش را مانند لوله هایی بدان که آن آب را به گودالها می ریزند .

    چونکه آبِ جمله از حوضی است پاک / هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک
    چونکه آب همه لوله ها از حوضی پاک است . پس آب تک تک لوله ها ، لذیذ و گوارا است

    ز آنکه پیوست است هر لوله به حوض / خَوض کن در معنی این حرف ، خوض
    زیرا هر لوله ای به آن حوض ، وصل شده و ناچار آب همان حوض را به این سو و آن سو می برد و تو باید در معنی این سخن ، نیک اندیشه کنی .

    لطفِ شاهنشاهِ جانِ بی وطن / چون اثر کرده ست اندر کُلِ تن
    برای مثال ، ببین که چگونه الطاف شاهِ جان و پادشاهِ روح که بیمکان است در سرار کالبد اثر نهاده است

    لطفِ عقلِ خوش ، نهادِ خوش نَسَب / چون همه تن را درآرد در ادب ؟
    مثال دیگر ، ببین که لطفِ عقلِ خوش سرشت و نیک طبع ، وجود آدمی را چگونه به زیور ادب می آراید . پس همه صفات نیک و خصال نیکو از آثار عقل است .

    هر هنر که اُوستا بدان معروف شد / جانِ شاگردان بدان موصوف شد
    مثال دیگر ، به هر هنری که استاد به آن معروف باشد و در آن مهارت داشته باشد روح شاگردانش نیز با همان هنر آراسته و موصوف خواهد شد.









    در این داستان مولانا پس از شرح ماجرای اعرابی و همسرش و شرح مصائب آنها در یک سیر منطقی پس از بر شمردن هیجانهای منفی چون نارضایتی، احساس گناه، احساس ناتوانی و فقر، احساس حقارت و ... هیجانهای مثبتی همچون کینه زدایی، صبر، قناعت، توکل ،نوآوری، تجارت پر سود، همدلی و شادی را جایگزین آنها میکند. به عبارت دیگر هیجان های مثبت را جایگزین هیجانهای منفی میکند و این گونه نتیجه میگیرد که در صورت ریاضت و تحمل سختی و مشکلات دنیوی است که انسان به تقویت نیروها و تواناییهای درونی ترغیب میشود:

    تا بُوَد تابان ، شکوفه چون زِرِه / کی کند آن میوه ها پیدا گِره ؟
    تا وقتی که شکوفه ها ، همانند زره ، بر اندامِ درختان ، می درخشند . میوه ها ، گره های خود را کی ظاهر می کنند ؟ یعنی ظاهر نمی کنند .

    چون شکوفه ریخت ، میوه سَر کند / چونکه تن بشکست ، جان سر بر زند
    اما وقتی که شکوفه ها از پیکر درختان ، بریزند . میوه ها سر می کشند و خود را نمایان می کنند . همینطور وقتی که کالبدِ خاکی و تن مادی آدمی شکست . جان ، سر بلند می کند و خود را ظاهر می سازد .
    [ بنابراین تکاملِ روحی آدمی ، تدریجاََ صورت می گیرد . درست مانند تکامل و رویش درختان و گیاهان ]


    تا که نان نشکست ، قوّت کی دهد ؟ / ناشکسته خوشه ها ، کَی می دهد ؟
    برای مثال ، تا وقتی که نان خُرد نشود . کی می تواند نیرو بخش باشد و تا خوشه های انگور ، افشرده نشوند . کی شراب ناب حاصل می گردد ؟

    تا هلیله نشکند با اَدوِیه / کَی شود خود ، صحت افزا اَدوِیه ؟
    مثال دیگر ، تا وقتی که هلیله با ادویه دیگر آمیخته و ممزوج نشود . کی موجب صحت و سلامتی بدن می گردد ؟
    [ ای ابیات نیز مترتّب با بحث پیشین در باره قیامت و ظهور مراتب نیک روزان و تبه روزان است . بدین معنی که قیامت مانند بهار است که خاصیت هر درختی را ظاهر می سازد . لاجرم اجزای جهان همه از روی استعداد ، حشر خویش را خواهانند و منتظر آن روزند که خواص و آثار وجودی آنها آشکار شود . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 1311 ) ]









    تبدیل هیجانات منفی به مثبت به انسان اجازه میدهد تا احتمالات و امکانات بیشتری را ببینند و خوشبینانه تر فکر کنند.
    در عرفان و تصوف این منازعۀ مداوم بین انفاس مختلف انسان و کشمکش و نزاع انسان با آنها و در نهایت سرکوب نیروهای منفی و پایان نزاع و رسیدن به مرحلۀ اطمینان در اکثر آثار و متون عرفانی به خوبی نمایانده شده است (آقاحسینی و خسروی ،1388: 22 )
    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 24 اسفند 00 در ساعت 13:17 دلیل: تایپی

  9. #7
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array

    **نتيجه



    در داستان اعرابی درویش و همسر او ، مشخص شد که مولانا همچون یک روان درمان ِ ترجیحاً مثبتگرا با پیگیری مشکل و اختلال رفتاری و شخصیتی همسر اعرابی، به تدریج و مرحله به مرحله با به رسمیت شناختن ناتواناییهای درونی و شخصیتی او، نکته های روشن و امیدوارکننده زندگی او را برجسته میکند و با تأکید بر تواناییهایی همچون قناعت و مهربانی او را بر تمرکز بر این تواناییها دلالت میکند و این روند را تا مرحله ای ادامه میدهد که تغییر رفتار و گفتار همسر بر اثر باورداشت تواناییهای درونی اش، کاملاً نمایان و مشهود است.
    درمان توانمندمدار که به عنوان یکی از نظریات روانشناسی مثبتگرا مطرح است، یکی از روشهای محوری بالا بردن تابآوری است. این روش درمانی چهار مرحله دارد که عبارتاند از:
    تصریح سازی ، مجسم سازی ، توانمندسازی ، شکل گیری نهایی.
    اعرابی با شناسایی ناتواناییهای همسرش در کنار پذیرفتن آنها، توانمندیهایی مثل قناعت، رضایت درونی و مهربانی را در او کشف میکند و سعی در فعال کردن آنها دارد.
    روش او برای فعال کردن قناعت این است که توانمندیهای پیشین همسرش را در این باره یاد آوری کند و او را به کاربست و تقویت دوباره این توانمندی که از نظر او کار آمدترین راه برای بسترسازی بهباشی روانی اوست، ترغیب کند:
    تو جوان بودی و قانع تر بُدی / زر طلب گشتی ، خود اول زر بُدی




    و بدینوسیله کارکردهای مثبت پیشین همسرش را به او یادآور میشود و در ادامه رنج و سختیهای زندگی را از طریق تغییر اِسناد اتفاقات ناگوار معنادار میکند.
    چون شکوفه ریخت ، میوه سَر کند / چونکه تن بشکست ، جان سر بر زند



    درنتیجه شکست و ناکامی دنیوی را پیش زمینۀ خوشی های ابدی و جاودانی میداند و با این ترفند پذیرش آنها را بر همسرش آسانتر و گواراتر میکند و در ادامۀ این روش درمانی ، فقری را که همسرش را آزرده خاطر کرده است عامل فخر و مباهات خویش میداند و همسر نیز بعد از زاری بر مصائب خویش، با نیرویی مضاعف با روندی مثبت به رویدادها می نگرد.



    یکی از معنایابی هایی که می تونیم در این حکایت انجام بدیم اینکه :
    اعرابی و زنش نماد بندگان اند و خلیفه ، نماد خداوند است . بندگان از بیکرانی دستگاه الهی بی خبرند . و «آب سبو» نماد افکار و طاعات و عبادات آنان است که هم شورناک است و هم قلیل .
    با این حال خداوند از سرِ کَرم بدان پاداشی وافر عطا فرماید .




    -----------------------------------------------------------------------------------------------------


    منابع کمک گرفته شده در این تاپیک :


    گنجور

    تحلیل داستان اعرابی درویش و همسر او

    تفسیر اشعار مثنوی معنوی مولوی ، دیوان حافظ و سعدی - دیدار جان




    در پناه حضرت دوست






    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 18 اسفند 00 در ساعت 14:37


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.