به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 تیر 95 [ 01:55]
    تاریخ عضویت
    1395-3-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    هیچ تمایلی به ادامه زندگی با همسرم ندارم

    سلام.دیگه نمیتونم این همه دردو تنهایی ب دوش بکشم
    خودم میدونم هیچ راه نجاتی برای من نیست فقط میخوام یکم حرف بزنم که خفه شدم
    اول ی کم از گذشتم میگم بعد انتخاب اشتباهم برای ازدواج
    پدرم چندسال پیش برشکست شد, خیلی شکستیم خیلیا انگار منتظرن ادم زمین بخوره و لهش کنن.زخم زبونا منو کشت روحمو داغون کرد
    مجبور شدیم تو یه منطقه ی خیلی داغون زندگی کنیم پر از معتاد و.... بعد ازاین که کمی اروم شدیم برادرم فوت شد و ننیخوام بگم چی برما گذشت بعد هم مادرم مریض شد و....
    من یه دختر افسرده ی داغون و تنها شده بودم باهر چیزی سریع میشکستم دلم میخواست یکی پناهم باشه یکی نجاتم بده,دلم میخواست ازدواج کنمو راحت شم اما یه خاطره تلخ ازارم میداد (یه اتفاقی برام افتاد البته همین اول میگم نه رابطه جنسی بود و نه خودم کاری کرده بودم, اما یه مسیله ای بود ک من همیشه فکر میکردم پرده بکارت ندارم ک البته فکرم اشتباه بود ولی به خاطر این افکار مزخرف من زندگیمو باختم..
    تو همون روزای مزخرف با همسرم اشنا شدم, من ک تا قبل اون باهیچ پسری صحبت نکرده بودم کمی عذاب وجدان داشتم و همش میگفتم کارم گناهه اما به دوستی با همسرم ادامه دادم برای ازدواج بهش فکر نمیکردم چون هیچ کدوم از معیارامو نداشت ۱۵سال ازم بزرگتر بود,ظاهرشو اصلا دوست نداشتم, حتی راه رفتنشو دوست نداشتم و اینکه ۷ ساعت از شهر ما فاصله داشت اصلا گزینه مناسبی برای ازدواج نبود فقط همدرد خوبی بود باهاش حرف میزدم اروم شم
    وقتی قضیه بکارت بهش گفتم مجبورم کرد و گفت برو دکتر معاینه تاازین استرس راحت شی منم یه دکتری ک میدونستم ترمیم هم انجام میده انتخاب کردمو اون خانم دکتر به دروغ ب من گفت سالم نیست و باید ترمیم کنی
    وقتی به همسرم ک اونموقع باهاش دوست بودم قضیه رو گفتم, بهم گفت ترمیم اشتباهه تو پاکی پس همینجوری پاک بمون اینکار کثیف و اشتباهه
    یکسال بعد همسرم بهم پیشنهاد ازدواج داد من اصلا برای ازدواج قبولش نداشتم من حتی عاشقش نبودم
    بزور خودمو متقاعد کردم باهاش ازدواج کنم چون منففکر میکردم شانسی برای ازدواج ندارم
    من هم به خودم خیانت و ظلم کردم هم به همسرم
    الان هیچ انگیزه ای برای درکنارش بودن ندارم
    من همه سعیمو کردم دوسش داشته باشم چون اون همه ی پناه من بود
    اما مسایلی ک پیش اومد داغونم کرد مثالا روز عقدم خانواده همسرم کاری کرردن ک تمام اون روز رو گریه کردم خیلی دلم شکست خیلیییییییی
    و شوهرمم کاراش عذابم میده مثلا الان عقدیم اما اون یک ماه هم نیاد دیدنم دلش تنگ نمیشه سه ماه عقدیم اما هردفعه اومده دیدنم با دعواهای منو خواهشای من بوده همیشه بهانه اورده
    درضمن اونم ب من دروغ گفت وضع مالیش بدتر از چیزی بود ک میگفت
    و اینکه بعد عقد ب من گفت بیا یبار دیگ برو دکتر برای معاینه(دلایلی ک اورد برای رفتنم قانع ام کرد ک دیگ توضیح نمیدم)

    من رفتم پیش یه دکتر دیگه و اون گفت سالمه سالمه چندبار ازش سوال کردک گفتم به من ی متخصص معروف گفته سالم نیست اما اون اصرار ک سالمه سالم هیچ مشکلی نیست دلم نمیخواست بهم بگه سالمه چون من بخاطراین خودمو بدبخت کرده بودم

    من الان دلم نمیخواد طلاق بکیرم یا جدا شم من فقط میخوام شوهرم یه کم بهم انگیزه بده,اخه چرا دلش برام تنگ نمیشه
    من خیلی داغونم مثلا روم نمیشه عکس شوهرمو ب دوستام نشون بدم اما بازم باخودم میجنگم تا دوسشدداشته باشم چون انتخاب خودم بوده اما اون و خانوادش اصلا نمیزارن دلگرم باشم من همش خودمو اروم میکنم اونا داغونم میکنن

    من زندگیمو باختم

    - - - Updated - - -

    ببخشید طولانی شد

    این هم بگم شوهرمن فوق العاده مهربونه, خیلی پاکه خیلی سر به زیره, تحصیلکرده اس, هرکسی تو فامیل دید تایبدش کرد حتی کسایی ک میگفتن چرا راه دور ازدواج کردی چرافلان و چرا...با دیدن شوهرم همه تاییدش کردن
    انقد به خانوادم احترام میزاره که همیشه سرم بالاست, خسیس هم نیست تواین مدت کاملا نشون داده
    با مشکلات مالی ک داره هیچی برام کم نذاشته توهمین مدت کم خیلی کارا برام کرده

    اما من حس میکنم اون هم مثله منه دلش برام تنگ نمیشه اون هم مثل من فقط برای اینکه ازدواج کنه انتخابم کرده

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 تیر 95 [ 01:55]
    تاریخ عضویت
    1395-3-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کمکم کنید

    این زندگی کوفتی بپذیرم
    ظاهر همسرمو
    موقعیت مالیشو
    راه دور و غربت رو
    هردفعه یکی ب من میگه چحوری تونستی انقد راه دور ازدواج کنی چه دلی داااری!!! من نابود میشم دلم میخواد فریاد بزنم انتخاب خودم بود اما مجبور بودم بخدا منم دل دارم منم دلتنگ میشم منم دلم نمیخواست مادرمو بااین حال ولش کنم
    رابطه پدر و مادرم انقدر باهم بده ک نمیدونم وقتی ازدواج کنم و برم مادرم بااین تنهایی چه میکنه
    بخدا خودم عذاب میکشم هردفعه مامانم میگه تو بری تنها میشم من داغون میشم خوردذمیشم میشکنم من اصلا حال روحیم خوب نیست من زندگیمو باختمو اشتباه کردم
    من یه بدبخت تنها هستم ک قدرت مقابله با مشکلات رو نداره
    هیچکس درد من رو نمیدونه
    میدونم از نظر شماهم من خودم مقصرم اما شماهاهم یه لحظه از زندگی منو لمس نکردید حالم رو نمیدونید حتی نمیدونید چقدر زجر کشیدم تا ب همسرم جواب بله دادم
    چقدر زجر میکشم وقتی دوستانم میگن عکس نامزدتو نشون بده

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    میفهمم خیلی سخت است شما به دلیل داشتن مشکلات در خانوادت دچار کمبود محبت و زود رنج شدید
    و کم طاقت
    کمی به خود فرصت دهید زمان همه مشکلات را درست میکند باز زندگی خیلی خوبی داشتید چون خدای بزرگ کسی را در سر راهت قرار داده که درکت میکرده سنگ صبورت بوده و کسی بوده که قصد سوئ استفاده از شما را نداشته است قصدش فقط کمک به شما و رهایی از این همه رنج وسختی بوده است
    قشنگی که به ظاهر زیبا نیست بلکه به سیرت زیباست
    بیا یک مدت تمام خصلت های خوبش را بنویس هرشب قبل از اینکه بخابی هر اتفاق خوشایندی که برایت پیش امده که مسببش همسرت بوده را برای خود یادداشت کنید و تا میتوانی خدا را بابت داشتن چنین همسری شکر کنید ان وقت است که حسه خوشبختی وشامانی میکنید
    افکار منفی را از خود دور کنید هرز مان که فکر منفی سراغت امد فکر کنید چه راه حل مثبتی ممکنست داشته باشد
    همان پیامد مثبت را به خود با صدای بلند بگویید
    هر زمان که ناراحت شدی در یک فضای باز 3 نفس عمیق بکشید تا انرزی لازم به بدن برسد
    برای رهایی از فکر منفی خودت را مشغول کاری کن تا ذهنت منحرف شود
    جهت مشکل مادرت از خدای بزرگ بخواه کمکش کند و او را به خدا بسپار اونم از ته دلت از اعماق وجودت با تمام احساست ان وقت است که میبینی مادرت در کمال صحت و سلامت زندگی میکند
    پس قوی محکم قدم بردار سعی کن ورزش کنی خیلی کمکت میکند
    زن دانا شوهرش را پادشاه میکند و خودش هم میشود ملکه ولی زن نادان از شوهرش غلام میسازد و...
    صوت کلید مرد و اقتدار مرد دکتر حبشی را دانلود کن ید وحتما با دقت گوش کنید
    شما تازه اول راهی پس زندگی توام با ارامش خوشبختی برای خود و همسرت رقم بزن
    کاری به حرفای دیگران نداشته باش در عوض بگویید من از زندگیم راضیم همسرم فوق العادست من خوشبختم
    با رفتا ر صحیح و پسندیده میتوانی با خانوادش همراه شوی توام با احترام
    وقتی این قدر دل مرده ای چه جوری انتظار داری همسرت دلش برات تنگ شود ؟
    خودت را اصلاح کن
    ویرایش توسط اسما@ : دوشنبه 24 خرداد 95 در ساعت 14:30

  4. 4 کاربر از پست مفید اسما@ تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 25 خرداد 95), tanha67 (سه شنبه 25 خرداد 95), بارن (سه شنبه 25 خرداد 95), ستاره زیبا (سه شنبه 25 خرداد 95)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 تیر 95 [ 01:55]
    تاریخ عضویت
    1395-3-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره من دلمرده ام همیشه براش از غم میگم از شکست از زندگی ک هیچ اختیاری درموردش نداریم
    من همه این صوتارو گوش دادم توان اجرای هیچ کدومو ندارم

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:13]
    تاریخ عضویت
    1395-3-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,681
    سطح
    31
    Points: 2,681, Level: 31
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    31 days registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,207

    تشکرشده 23 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا انقدر ناامید؟؟

    حس میکنم مساعلی که در گذشته در زندگیت به وجود اومده و سختی هایی که کشیدی باعث شده تا این حد افسرده و دلمرده باشی چه بسا هرکس دیگه ای مقبول تر از شوهرت هم در کنارت بود نمیتونستی آرامش داشته باشی.

    در مورد شوهرت هم والا با این خصوصیات مثبتی که ازش نوشتی فکر نمیکنم ظاهرش چندان مشکلی باشه به شرط اینکه واقعن انتخابتو بپذیری. در مورد خونواده اش هم بذار یچیز بهت بگم. این مساعل برای همه عروس ها هست. من خودم عروس تک پسر خانواده هستم. با همسرم با عشق ازدواج کردیم و خونوادشم اینو میدونن. خاهرشوهرام و مادرشوهرم بخاطر جذبه شوهرم جرات زیادی ندارن که باهام بدرفتاری کنن منم درسته اشتباهاتی دارم اما سعی میکنم آتو ندم دستشون (البته گاهی وقتا واقعن از دست آدم در میره) اما بازم میدونم هیچکدومشون دوسم ندارن و چشم دیدنمو ندارن !!!! اماااا چیزی و کسی که مهمه شوهرته. فقط شوهرت. چرا دلتنگت نمیشه؟؟ این سوالو از خودت بپرس. چه میکنی که دلش برات تنگ نمیشه اونم توی دوران عقد که تازه اول راهه و عروس و داماد باید تشنه باهم بودن باشن. خودت باید کاری کنی دلش برات تنگ شه. خودت باید عاشق خودت بکنی اش. این انتخابی بوده که درست یا غلط انجامش دادی و باید تا جایی که در توانته براش بجنگی و اثباتش کنی که انتخاب درستی بوده. بجای افسردگی و دلمردگی وقتتو صرف زندگیت و شاد بودن خودت و همسرت کن. نگران نشون دادن عکس شوهرت به دوستات نباش. اگه واقعن از صمیم قلب دوسش داری کاستی های ظاهریشو بپذیر و دوست داشته باش و نذار نظر دیگران برات مهم باشه. هیچکس کامل نیست هیچکس زیبای به تمام معنا نیست اینو همیشه در نظر داشته باش..

    بذار اگه توام فقط به انتخاب برای شوهرت بودی به جایی برسه که از انتخابش افتخار کنه نه اینکه دلتنگت نشه و به فراموشی بسپردت. موفق باشی.

  7. 3 کاربر از پست مفید fahimeh.a تشکرکرده اند .

    tanha67 (سه شنبه 25 خرداد 95), بارن (سه شنبه 25 خرداد 95), ستاره زیبا (سه شنبه 25 خرداد 95)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 تیر 95 [ 01:55]
    تاریخ عضویت
    1395-3-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array


    - - - Updated - - -

    اشتباه.شد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.