به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 اردیبهشت 90 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,079
    سطح
    34
    Points: 3,079, Level: 34
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل خانوادم با عشقم

    سلام و عرض ادب خدمت مدیران و دوستان عزیز و مهربان سایت
    من پسری هستم 22 ساله الان حدود 6 ماه است با دختری 17 ساله دوست هستم و روش دوستی از طریق سایت گوهردشت بوده و هدف دوستی من این بوده که اگر از دختر اطمینان کامل پیدا کردم و فهمیدم کاملا پاک و بانجابت است و اگر همسویی در فکر و سلیقه هامون یکسان است باهاش ازدواج کنم و الان این دختر خانم دقیقا همه مشخصاتی که گفتم را داره و به طور کل دختر خیلی خوبی است
    وضع کاری و زندگی من : من الان فوق دیپلم کامپیوتر هستم و هنوز کار خوب گیرم نیومده و چند وقتی است بیکارم ولی الان به این دختر خانم علاقه شدیدی به اخلاقش و رفتارش و تمام مشخصات ظاهری و درونیش دارم و فکر نمیکنم با کسی جز این خانم زندگی خوبی داشته باشم
    و خیلی خیلی زیاد دوستش دارم از این رابطه خانواده من باخبرند ولی خانواده دختر خانم نه چون اگر بفهمند دوست بودیم به این دختر خانم و من بدبین میشند(راستی من و اون حتی دست هم دیگر هم نگرفتیم چون خواستیم رابطه پاک باشه)

    اولش هر وقت من موضوع را با خانوادم در میان میزاشتم فقط میگفتند تو فعلا کار خوب پیدا کن ولی چند شب پیش خودشون موضوع را باز کردند و این طور که از حرفاشون فهمیدم چون دختره با من دوست شده و کلا چون اولش دوستی بوده کاملا مخالفند و به دختره بدبینند البته بهش تهمت نزدنند و گفتند با تحقیقشون هم مشخص نمیشه و حرف منم هر چی میگم قبول نمیکنند من تمام این حرف ها را به دختر خانم گفتم و ازم خواست تمومش کنیم و از هم جدا بشیم ولی من مخالفت کردم و گفتم خودم خانوادم را راضی میکنم ولی دختر خانم گفت من نمیتونم در خانواده ای باشم که بهم بدبینند و تهمت بخوان بهم بزنند و اگرهم باهام مهربون باشند من بازم حس میکنم دارند بد بهم نگاه میکنند و همش اصرار داره تمومش کنیم حالا من موندم چیکار کنم
    از شما مشاور سایت و دوستان محترم کمال راهنمایی را دارم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    نقل قول نوشته اصلی توسط rezaSat_2008
    سلام و عرض ادب خدمت مدیران و دوستان عزیز و مهربان سایت
    من پسری هستم 22 ساله الان حدود 6 ماه است با دختری 17 ساله دوست هستم


    سلام با عرض معذرت سن هر دوي شما براي ازدواج پايينه و به نظر مياد خانم 17 ساله هنوز معيار خاصي براي ازدواج نداره...در واقع هنوز شكلي از مرد ايده ال رو در ذهنش نداره...


    و روش دوستی از طریق سایت گوهردشت بوده و هدف دوستی من این بوده که اگر از دختر اطمینان کامل پیدا کردم و فهمیدم کاملا پاک و بانجابت است و اگر همسویی در فکر و سلیقه هامون یکسان است باهاش ازدواج کنم و الان این دختر خانم دقیقا همه مشخصاتی که گفتم را داره و به طور کل دختر خیلی خوبی است


    بعد از اشنايي اينترنتي رابهط شما خارج از نت بوده يا فقط در حد چت و نت و تلفن؟
    چند بار از نزديك ديديش؟




    وضع کاری و زندگی من : من الان فوق دیپلم کامپیوتر هستم و هنوز کار خوب گیرم نیومده و چند وقتی است بیکارم ولی الان به این دختر خانم علاقه شدیدی به اخلاقش و رفتارش و تمام مشخصات ظاهری و درونیش دارم و فکر نمیکنم با کسی جز این خانم زندگی خوبی داشته باشم

    اگر شرايط ازدواج نداريد ...دميدن در تنور احساسات ممنوع


    و خیلی خیلی زیاد دوستش دارم از این رابطه خانواده من باخبرند ولی خانواده دختر خانم نه چون اگر بفهمند دوست بودیم به این دختر خانم و من بدبین میشند(راستی من و اون حتی دست هم دیگر هم نگرفتیم چون خواستیم رابطه پاک باشه)


    اولش هر وقت من موضوع را با خانوادم در میان میزاشتم فقط میگفتند تو فعلا کار خوب پیدا کن ولی چند شب پیش خودشون موضوع را باز کردند و این طور که از حرفاشون فهمیدم چون دختره با من دوست شده و کلا چون اولش دوستی بوده کاملا مخالفند و به دختره بدبینند البته بهش تهمت نزدنند و گفتند با تحقیقشون هم مشخص نمیشه و حرف منم هر چی میگم قبول نمیکنند من تمام این حرف ها را به دختر خانم گفتم و ازم خواست تمومش کنیم و از هم جدا بشیم


    گويا دختر خانم بيشتر از شما به عاقبت اين رابطه اشراف دارن...



    ولی من مخالفت کردم و گفتم خودم خانوادم را راضی میکنم ولی دختر خانم گفت من نمیتونم در خانواده ای باشم که بهم بدبینند و تهمت بخوان بهم بزنند و اگرهم باهام مهربون باشند من بازم حس میکنم دارند بد بهم نگاه میکنند و همش اصرار داره تمومش کنیم حالا من موندم چیکار کنم
    از شما مشاور سایت و دوستان محترم کمال راهنمایی را دارم


    اين رابطه با توجه به عدم اطلاع خانواده دختر و مخالفت خانواده شما سرانجام خوبي نخواهد داشت...روي كار و ساير ملزومات زندگي مشترك متمركز شو و فعلا بازار عشق و عاشقي رو تعطيل كن...

  3. کاربر روبرو از پست مفید parnian1 تشکرکرده است .

    parnian1 (دوشنبه 25 مرداد 89)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    نه تو نه اون سنتون مناسب ازدواج نیست غزاله م گفت.به جای اینکه از الآن خودتو درگیر کنی.به فکر ادامه تحصیل باش.

    هم بذار اونم درسشو ادامه بده.اون دختری م که تو ذهنت هست هیچ وقت نمیاد با دوستی با پسر دیگران نسبت به

    خودش بد بین کنه.هر موقه تکلیف سربازیتو مشخص کردی بعدش کار پیدا کردی.اون وقت می تونی به فکر ازدواج باشی

    دنبال دختر مناسب بگردی.پیشنهاد من ادامه تحصیل،معافی یا سربازی،شاغل شدن،پیدا کردن دختر مناسب،شاخت،

    ازدواج.

  5. کاربر روبرو از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (جمعه 30 اردیبهشت 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 اردیبهشت 90 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,079
    سطح
    34
    Points: 3,079, Level: 34
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    ممنونم که به من راهنمایی میکنید
    ما اوایل تا مدت 2 هفته فقط از طریق ایمیل با هم ارتباط داشتیم و یواش یواش دختر خانم به من اعتماد کرد و شماره ایرانسلش را داد و مدتی هم از طریق تلفن با هم تماس داشتیم که وقتی کامل بهم اعتماد کرد شماره اصلیش که همراه اول بود را بهم داد و تا مدت 1 ماه فقط مسیج روزی بالای 70 مسیج در روز میدادیم و تمام سلیقه ها و ... را از هم میپرسیدیم و حرفی از عشق و عاشقی نبود تا بعد که موقیتی پیش اومد ببینمش این دختر خانم چون خانوادش روش خیلی حساسند و برادری هم ندارد و دختر اول خانواده هم هست به بهانه رفتن کتابخانه اومد مرا دید که این چند بار تکرار شد من در کل همش 6 بار دیدمش و هر کدام هم 3 ساعت فقط حرف زدیم

    الانم این دختر خانم به هرگز از تصمیمش منصرف نمیشه و میگه فقط جدایی و همین الان مسیج داد که دیگه نمیخوامت و میخوام فراموشت کنم و خواهش کرد کرده که دیگه مسیج ندم ولی من هنوز جوابی بهش ندادم
    دوست عزیز من سربازی معاف شدم نه معاف پزشکی
    فقط مشکلم کار است روزهای اول بهم میگفت تا 5 سال هم باشه صبر میکنه ولی من باور نمیکردم

    یه مشکل دیگه من تله پاتی را تا حدودی بلدم و همیشه قبل از اینکه که دختر خانم حرفی بزنه من احساس میکردم که ناراحته چون تمام تنم یه جوری بود و وقتی هم قلبم تیر میکشه میفهمم که داره گریه میکنه و مشکل اینه که قلب هامون به هم وصل شده ولی شایدم من زیاد احساسی هستم

    یه چیز دیگه شما گفتید سنم کمه برای ازدواج همان طور که میدانید انسان در یه سن خاص شور و شوق ازدواج داره و البته درسته تا 25 سالگی این شور و شوق هست ولی یه چیز دیگه من سی ساله هم باشم از دخترای جوان میان سن 18 تا 20 خوشم میاد و از دخترانی که سنشون بالاتر باشه خوشم نمیاد فقط نظرم را درباره سن گفتم همین
    منتظر راهنمایی های شما عزیزان هستم

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    شما خودتون هم کاملا دچار احساسات شدید نه فقط اون دختر خانم . با توجه به خانواده دختر خانم و حساسیتشون دختر تصمیمش رو گرفته .
    اگر خانواده ایشون متوجه بشن مخالف خواهند بود و با توجه به مخالفت خانواده شما به دلیل اینکه دوست بودین بعید نیست که خانواده دختر هم متوجه بشن بنابراین گذشته از سن پایین و شرایط ازدواج بزرگترین مشکل شماها مخالفت خانواده هاست که خیلی مهمه .
    ببینید فقط شما نیستید که با هم ازدواج می کنید بلکه خانواده ها هم وصلت می کنند و بهتره بدونید ازدواج با مخالفت خانواده ها خود به تنهایی عامل بسیاری از مشکلات در زندگی مشترک هست که در این سایت هم نمونش کم نیست . بنابراین شما خانوادت رو مجبور نکن که این دختر رو بپذیرند چرا که در آینده دختر بیشتر عذاب خواهد کشید که از سوی خانواده همسر پذیرفته نشده و همینطور با ادامه رابطه و بی خودی کش دادن این رابطه تا بلکه چند سال دیگه هم شرایطتون فراهم بشه هم خانواده ها راضی بشن خودتون رو فریب ندین و با سرنوشت و احساسات همدیگه بازی نکنید .

  8. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    یه چیز دیگه شما گفتید سنم کمه برای ازدواج همان طور که میدانید انسان در یه سن خاص شور و شوق ازدواج داره و البته درسته تا 25 سالگی این شور و شوق هست
    ببین،من که سن تو بودم به خودم می گفتم باید تا 25 ازدواج کنم.وقتی مامانم می گفت 27 8 می گفتم اووووووو تا اون موقه

    خیلی دیره حس و حالی ندارم.ولی الآن 27 شدم.نه حس و حالم کم شده هم خوشحالم زودتر ازدواج نکردم هم

    اشتیاقم م بیشتر شده.

    من سی ساله هم باشم از دخترای جوان میان سن 18 تا 20 خوشم میاد و از دخترانی که سنشون بالاتر باشه خوشم نمیاد فقط نظرم را درباره سن گفتم همین
    تو این سن اون سن ها طبیعیه.سنت که بره بالاتر اوناهم می رن بالا تر.

  9. 2 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (دوشنبه 25 مرداد 89)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 اردیبهشت 90 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,079
    سطح
    34
    Points: 3,079, Level: 34
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    بازم ممنونم از شما دوستان عزیز
    خب این درسته چون خانوادم فعلا ناراضی هستند و خانواده دختر خانم هم بی اطلاع است " ادامه رابطه اشتباه است؟؟؟؟؟ البته خانوادم اونقدر هم ناراضی نیستن چون روزهای اول راضی بودن ولی شرط تحقیق گذاشته بودن ولی بعد تموم شدن این فیلم فاصله ها گفتند نه اگر تحقیق باشه ما نمیکنیم خودت تحقیق کن یا خودت تنها برو خواستگاری و از این جور حرف ها که قلب آدم را میشکنند (دیشب بابام میگفت اگر فامیل ازدواج کنی خیالمون راحته ولی من فامیل نمیخوام

    تا حالا شما عاشق شدید ؟؟؟
    تا حالا اینجور فکری کردید که اگر اون را از دست بدم زندگیم جهنم میشه؟؟؟
    من هم همین چند روزی که گفته بود میخواد جدا بشه 5 شب اصلا خواب به چشمان نیومد دچار حواس پرتی شده بودم همه اعضای خانوادم نمیدونند فکر میکنند من دارم مسخره بازی در میارم حرف هایی میزنم که همه مسخره میکنند اصلا حواس و فکرم اینجاها نیست تو جمع نشستم ولی ولی خودم تو فکرم .

    وای دیروز که فهمیدم که اونم اینقدر بهم علاقه داره و از جدایی مصرف شد البته تا صبح باهاش حرف زدم که مصرف شد ولی تو خوابم فکر نمیکردم دیگه منصرف بشه و خدا را شکر میکنم که منصرف شد از رفتن

    شما درست گفتید " دمیدن در تنور احساسات ممنوع اگر شرایطش ندارید " این حرف برای من خیلی دیر شده چون هم عاشقشم و هم وابسطش شدم و همه ی فکر پیش اونه و فقط تو فکر اینم چطور بهش برسم

    به نظر شما دوستان و مشاوران سایت من چیکار کنم لطفا حرف جدایی نزنید که امکان پذیر نیست برام چون من آدمی نیستم که بخوام یه دختر خانم خوب را الکی برای خودم نگه دارم پس تو کارم جدی هستم و در مورد کار هم تو فکر اجاره مغازه و راه اندازیش هستم
    من معیار های انتخاب همسر را برای خودم در دفتر یادداشتم نوشتم و همچنین تمام رفتار های خوب و بد این خانم هم تو دفتر یاد داشتم نوشتم و همه چیز های خوب و بدش را سنجیدم و همین طور به دختر خانم هم گفتم اینکارا در مورد من بکنه که بعد نگه دچار اشتباه شدم و ...




    سلام و عرض ادب
    اول از همه دوستان چرا من نمیتونم پست هایی که ارسال کردم را ویرایش کنم ؟؟ دکمه ویرایش اصلا نیست و باید پست جدید ارسال کنم

    راستی یه چیزی دیگه که من و اون دختر خانم خوب را داره آزار میده اینه که اون حس میکنه که داره تو خانواده ما کوچیک میشه چون از طرفی دوست بودن با من و از طرفی دیگر مخالفت خانوادم
    خودش گفت به خانوادم بگم که ازش جدا شدم (البته برای خودمون جدا نشدیم و فقط باید خانوادم فکر کنند ما جدا شدیم) و بعد در خونه رفتارهایی کنم که خانوادم مجبور بشند بیان خاستگاری این دختر خانم ولی من هر چی فکر میکنم بازم کوچیک میشه
    حالا موندم چیکار کنم ؟؟؟؟
    مشکل راحل نداره ولی مسئله ها را میشه همیشه حل کرد پس من به مشکلات زندگی به شکل مشکل هیچ وقت نگاه نکردم و همیشه مشکلات را مسئله هایی دیدم که همیشه راحل و قابل حله دیدم پس به من نگید که راهی نیست چون اگر انسان در اتاقی هم زندانی باشه بازم راهی برای آزادی هست
    منتظر راهنمایی های شما دوستانم

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    اگر علاقه ای که بهش داری بر اثر شناخت و معیارات باشه هیچ.ولی اگر از روی احساسات بدی هاشو چشم پوشی

    می کنی و خوبی هاشو بزرگ می کنی به بن بست می خوری.

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    مخالفت خانواده شما بعد ها در زندگي مشتركتون سر اين خانم خراب ميشه...اين دختر بيچاره حق داره نگران حقير شدن و اني حرفها باشه والله مادر شوهري كه ده بار رفته خواستگاري و بلاخره جواب مثبت گرفته خيلي ببخشيد پدر عروس رو در مياره چه برسه به وقتي كه مخالف هم بوده و دلش نميخواسته فلاني عروسش بشه!!

    با شما كسي كاري نداره به هر حال شما پسر اون خانواده اي و مادرت هر چه قدر هم دلخور باشه با تو كاري نداري اما ببين اگه فردا روز مادرت و زنت بحثشون شد تو ميتوني عدالت رو رعايت كني و كاري كني كه نه سيخ بسوزه نه كباب؟

    مديريت روابط بين همسر و مادرت رو بلدي؟چون با وجود مخالفت خانواده ات ياد گرفتن اين فنون(مديريت رابطه بين زن و مادرت)برات ضروريه...

    بازم فكراتو بكن...در ضمن 17 سالگي هم براي ازدواج يه دختر خيلي پايينه...بعيد ميدونم به بلوغ كافي براي ازدواج رسيده باشه...تصوري از زندگي مشترك و مسئوليت هاي يه خانم در زندگي متاهلي نداره...

  13. 5 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (چهارشنبه 07 دی 90)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 اردیبهشت 90 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,079
    سطح
    34
    Points: 3,079, Level: 34
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل خانوادم با عشقم

    بازم ممنونم از شما دوستان عزیز که صمیمانه و دلسوزانه به من و سایر دوستان کمک میکنید
    خب اولش آره از روی احساسات تصمیم گرفتم و همه جوره کوتاه میومدم البته این رفتارم باعث شد که شاید باورتون نشه ولی یه خصوصیات بدی که داشت را بدون اینکه من بهش بگم خودش متوجه بشه (خانم ها معمولا اگر ازشون انتقاد یا بهشون گیر بدیم که این کار اشتباه است بهشون بر میخوره و خیلی ناراحت میشند و دقیقا همانند کودکان لج بازی میکنند پس من اشتباهات او را طوری میگفتم که انگار خودم تماما مشکل دارم و چند ترفند دیگه و اون یواش یواش متوجه اشتباهاش شد و حالا دیگه زودی ناراحت نمیشه و انتقاد پذیر شده بدون اینکه من ازش درخواست کنم چون اگر بخاطر من اینکار را میکرد هرگز نمیشد بهش اعتماد کرد چون فعلا عاشق است و هر چی بگم گوش میده ولی بعدا در زندگی مشترک تمام کارهایی که گفته به خاطر من انجام میده را کنار میذاره و به حالت اولش بر میگردد ولی وقتی انسان خودش بخواد عوض بشه دیگه به حالات و اشتباهاتش بر نمیگردد )

    خانم ( جی اچ سنا ) چرا شما به مادر شوهر اینقدر بدبین هستید ؟قبول دارم که تجربه ها گذشته نشان داده کمتر مادر شوهری پیدا میشه که با عروس خوب باشه ولی من دیدم که مادرانی که مادر شوهران بدی داشتند چون خودشون در زندگی زجر کشیدند و هنوزم که هنوزه حتی بعد از مرگ مادر شوهرشان دارند نفرینش میکنند و هیچ وقتم حلالش نمیکنند پس به نظر شما این جور مادری که اینقدر خودش در زندگی زجر کشیده میاد به عروسش ظلم کنه؟؟؟
    به نظر من که خیلی خیلی کم پیش میاد اینکار را کنه چون چند نمونش را در زندگی های دیگران دیدم

    خب البته بازم نظر شخصی خودم را میگم اگر عروس بلد باشه با مادر شوهر رفتار کنه ( منظورم مهارت های حرفه ای ارتباطات است) خب دیگه خلاقیتش بستگی داره چطور باشه اگر کمی حرفه ای باشه میاد تحقیق میکنه که مادر شوهرش از چه چیز خوشش میاد و از چی در زندگی گذشته اش حسرت داشتنش را داشته و خیلی چیزهای دیگر که باید یاد بگیره ( بازم نظر شخصی خودم را میگم اگر ما انسان ها مهارت های ارتباط برقرار کردن را بلد باشیم هیچ وقت کارمون به طلاق و غیره نمیکشه شاید باورتون نشه من انسان هایی میشناسم که فقط با این روش ها همه دوستشان دارند و هر کسی فقط با یه برخورد عاشقشون میشه و حاضرن جونشون را براش بدند )

    همیشه گفتن در انتخاب همسر (زن) برو مادرش را ببین دخترش هم همینجوری هست ولی من طبق بررسی های که انجام دادم فهمیدم که بهتره کل خانوادش و نحوه رفتار پدر و مادرش را در خانه دید و صد در صد فرزندم از همین ها الگو برداری کرده ( اینم یه مشکل برای منه که نمیتونم خانوادش را ببینم و فقط میدونم مادرش خیلی مذهبی است و پدرش هم به ظاهر که از دور دیدمش مرد خوبی به نظر می اومد تا زمانی که نرم خاستگاریش نمیتونم اینا را بفهمم قبول دارید ؟؟؟)


  15. کاربر روبرو از پست مفید rezaSat_2008 تشکرکرده است .

    rezaSat_2008 (پنجشنبه 28 مرداد 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.