من یه دختر 27 ساله ،اهل تهران با مدرک کارشناسی ارشد و آینده شغلی مناسب هستم. اخیرا خواستگاری برای من اومده که تفکراتش خیلی به من نزدیکه. کلا خیلی شبیه هم هستیم. این آقا الان دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاده و اهل یکی از شهر های شمالی.
من با توجه به روحیه ای که از خودم سراغ دارم، می دونم که نمی تونم برم و در شهر ایشون زندگی کنم لذا شرط زندگی در تهران رو براش گذاشتم. در مقابل او فکر می کنه اگه بره شهر خودش موقعیت شغلی خیلی بهتری داره .
او دایم من رو متهم می کنه به این که من گذشت ندارم و می خوام به خاطر خودخواهی خودم اون رو از آینده درخشانش دور کنم.
نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی می خوام به مواردی اشاره کنم که نشانه گذشت منه: رشته تحصیلی من بسیار کاربردی تر از ایشونه و من در دانشگاه دولتی درس خوندم.
وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده من بالاتر از ایشونه.
ایشون هنوز درسش تموم نشده، سربازی نرفته و کار نداره . با همه این احوال من اون رو به خاطر خودش قبول کردم. هر چند می دونم که زندگی ما با مشکلات اقتصادی شروع میشه. و قبول این مساله برای من که در خانه پدرم از همه نوع امکاناتی برخوردارم یه خرده سخته.
او با توجه به این که اهل یه شهر کوچیکه و در اونجا واقعا شرایط خوبی داره دچار توهم شده در حالی که در شهری مثل تهران او اصلا آدم موفق و آینده داری به حساب نمیاد. با توجه به رشته تحصیلی اش که شاخه ای از علوم انسانیه.
من خواستگاران متعدد دیگری هم داشتم که شرایطشون خیلی بهتر از ایشون بوده و تمام شرایط من رو هم می پذیرفتند ولی با من اختلاف فکری داشتند.
من اصلا دلم نمی خواد به موارد گذشت خودم نسبت به ایشون اشاره کنم. لطفا راهنماییم کنین چطور می تونم بهش بفهمونم که من هم از خیلی چیزها گذشته ام؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)