نوشته اصلی توسط فرشته مهربانسلام
طاهره عزیز زیبا بست دادی موضوع را ، با اجازه میخوام تکمیلی بر صحبتهاتون داشته باشم .
فاز این انتخاب بنا به اختیاری که داریم ، از درون شروع میشه ، همون درونی که در محدودیت زمان و مکان نمیگنجه . واضحتر میگم .
من انتخاب می کنم که دیگران چگونه رفتاری با من داشته باشند . اینگونه :
با رفتاری که خودم با خودم دارم ، با نظری که نسبت به خودم دارم ، حتی احساسی که به خودم دارم ، و.... وقتی این انتخابها در مورد خودم به عمل در میاد و تدام می یابد ، موج صادر می کند و این اموج به دیگران میرسد ، نتیجه :
اونی که سنخیت با من دارد را جذب خواهم کرد .
رفتاری که با خودم دارم با من خواهند داشت .
احساسی که به خودم دارم نسبت بهم جاری میشه .
این انتخابهای مربوط به خود تا وقتی که به حالات و روحیات و کلاً رفتار خود توجه نکنیم و نشناسیم ، برایمان غیر محسوسه به قول طاهره عزیز. و حتی در ناخوداگاه ذهن ثبت میشه . وقتی شناخت نسبت به خود بیشتر بشه میتونیم پی ببریم .ما اونقدر به انتخابهای ساده و روز مره ی خودمون عادت کردیم که در کمال بی توجهی انجامشون می دیم
بنده به شخصه این رو در خودم از همان سالهای نوجوانی درک کردم و دیدم اینکه دیگران با من چگونه باشند بسته به اینه که من با خودم چطورم ، و انتخاب کردم و با خودم آنطور رفتار کردم که دوست داشتم با من رفتار شود و نتیجه هم همین شد . مثلاً دوست داشتم مورد احترام باشم ، احترام گذاشتن به خودم را درپیش گرفتم ، به خودم اجازه نمیدادم هر رفتاری داشته باشم ، یادمه تو همون سنین ، از خیابان رد میشدم ، یه کاغذ باطله دستم بود ، ظرف زباله اطرافم نبود ، همینجور که میرفتم ، دیدم جایی آشغال تلنبار شده ، خواستم کاغذ مچاله شده دستم رو بندازم تو اون آشغالا ، چون مراقبه در پیش گرفته بودم که حواسم به کارام باشه ، از خودم پرسیدم :
اینجا جای آشغال ریختن هست ؟
نه نیست .
پس اجازه داری آشغال بریزی ؟
نه
چرا میخوای بریزی ؟
چون اینجا آشغال زیادی ریخته شده پس حتماً شهرداری جمع می کنه
گیریم که اینطور باشه ، جایی که نباید این آشغالا ریخته بشه ، اینکه دیگران ریختن و آشغال اینجا هست ، دلیل قابل قبول و منطقیه ؟
نه
پس نباید شخصیتت بهت اجازه بده این کار رو انجام بدی ، برای شخصیتت احترام قائل شو .
باشه ، چقدر جالب بود ، چه احساس خوبی دارم ، که اینو درک کردم .
دوستان این عین مکالمه اون سال من با خودمه و از اون به بعد اصلاً نمیتونم جز در جایی که جاشه این کار رو بکنم ، حتی به بهانه کود شدن پای چمنا ، یه بار به توجیه کود شدن پوست میوه ای را ریختم داخل چمن ، بلافاصله ناآرام شدم ، و اثرش رو مدتی یدک کشیدم و همین تنبیهم شد .
و نمونه هایی
اینچنین ، اینا به نظر من یعنی احترام به خود .
مهربانی ... صداقت ... تعهد و.... امثال این رفتارها مطلوب هر کسیه ، پس اگر انتخاب کردیم که با خود چنین باشیم ، حتماً دیگران با ما چنین خواهند بود ، و غیر اینا با ما و ما با اونا مانوس نمیشیم حتی اگر مواجه باشیم و معاشرت عادی اجتماعی داشته باشیم باهاشون اما فاصله ای در بین خواهد بود و به سختی میتوانند غیر اونی که رفتار ما با خودمونه با ما داشته باشند ، و یا حداقل موارد نقض را دارد . و این چیزیه که بنده تجربه کردم .
به قول ضرب المثل ؛ " از ماست که برماست "
.
.
علاقه مندی ها (Bookmarks)