[/size][/b]پس کجا زارد؟کجا نالد لئیم
گر تو نپذیری بجز نیک ای کریم
این اصلاح شده اشه .
تشکرشده 160 در 86 پست
[/size][/b]پس کجا زارد؟کجا نالد لئیم
گر تو نپذیری بجز نیک ای کریم
این اصلاح شده اشه .
تشکرشده 160 در 86 پست
اول
باید یه عذر خواهی غلیظ از شما و جلال الدین، بابت غلط های ویرایشی و املایی موجود در متن های گذشته ام بکنم
و طلب مغفرت از حظورتون داشته باشم وشما هم سعی کنید اینا رو به حساب شوق و گداختگیه بنده بگذارید نه مشکل کهنه من با املا.
توی این دنیای خاکی گاهی اوقات با مسائل و موارد متناقضی رو برو میشیم که موجبا ت سرگردونی و در شک ماندن رو برامون فراهم میکنه،که توی جامعه شناسی از این دست تناقض ها به اسم دیالکتیک یاد میشه که گاهی اوقات همین مباحث و تناقض ها میتونه یه جورایی توی حرکتمون تاثیر بذاره و ما رو به سمت رکود ببره.
اما حالا این تحلیل جامع جلال الدین محمد رو به گوش جان بنیوشیم:
[b]چونکه روغن را ز آب اسرشته اند
آب با رو غن چرا ضد گشته اند
چون گل از خوار است و خوار از گل چرا
هر دو در جنگ اند اندر ماجرا
یا نه جنگ است این برای حکمتیست
همچو جنگ خرفروشان صنعتست
یا نه این است و نه آن حیرانی است
گنج باید جست این ویرانی است
تشکرشده 3,584 در 906 پست
هرچه از وي شاد گردي در جهان
از فراق او بينديش آن زمان
زآن چه گشتي شاد,بس كس شاد شد
آخراز وي جست و همچون باد شد
از تو هم بجهد ,تو دل بروي منه
پيش از آن كو بجهد , از وي بجه
تشکرشده 3,584 در 906 پست
بحر,كو آبي به هر جو مي دهد
هر خسي رابرسر رو مي نهد
كم نخواهد گشت دريا زين كرم
از كرم ,دريا نگردد بيش و كم
تشکرشده 3,584 در 906 پست
نان دهي ازبهر حق ,نانت دهند
جان دهي از بهر حق ,جانت دهند
گربريزد برگ هاي اين چنار
برگ بي برگيش(عدم تعلق) بخشد كردگار
گرنماند از جود,دردست تو مال
كي كند فضل الهت پاي مال؟
هر كه كارد ,گردد انبارش تهي
ليك اندر مزرعه باشد بهي
و آنكه در انبار ماند وصرفه كرد
اشپش و موش و حوادث هاش خورد
اين جهان , نفي است ,دراثبات جو
صورتت صفر است ,در معنيت جو
تشکرشده 3,584 در 906 پست
اي همه دريا چه خواهي نم ؟
و اي همه هستي چه مي جويي عدم؟
اي مه تابان چه خواهي كرد گرد؟
اي كه مه در پيش رويت روي زرد
تو خوش و خوبي و , كان هر خوشي
تو چرا خود منت باده كشي؟
تاج كرمنا ست بر فرق سرت
طوق اعطيناك آويز برت
جوهرست انسان , چرخ او را عرض
جمله فرع و يا يه اند واو غرض
اي غلامت عقل و تدبيرات و هوش
چون چنيني خويش را ارزان فروش ؟
خدمتت بر جمله هستي مفترض
جوهري چون نجد ه (ياري)خواهد از عرض؟
علم جويي از كتب ها اي فسوس
ذوق جويي تو زحلوا , اي فسوس
بحر علمي , درنمي پنهان شده
در سه گز تن عالمي پنهان شده
مي چه باشد يا سماع و يا جماع؟
تا بجويي زو نشاط و انتفاع
آفتاب از ذره يي شد وام خواه
زهره يي از خمره يي شد جام خواه
جان بي كيفي شده محبوس كيف
آفتابي حبس عقده , اينت حيف
تشکرشده 3,584 در 906 پست
چون جفا آ ري , فرستد گوش مال
تازنقصان وا روي سوي كمال
چون تو وردي ترك كردي در روش
برتو قبضي آيد زرنج و تبش
آن ادب كردن بود , يعني :مكن
هيچ تحويلي از آن عهد كهن
پيش از آن كين قبض , زنجيري شود
اين كه دل گيريست , پاگيري شود
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگيري اين اشارت را به لاش
در معاصي قبض هادلگير شد
قبض ها بعد از اجل زنجير شد
او همي گويد : عجب اين قبض چيست ؟
قبض آن مظلوم كز شرت گريست
چون بدين قبض , التفاتي كم كند
باد اصرار , اتشش را دم كند
قبض دل ,قبض عوان شد لاجرم
گشت محسوس ا ن معني,زد علم
تشکرشده 3,584 در 906 پست
نفست اژدهاست , او كي مرده است؟
از غم و بي آلتي افسرده است
گر بيابدآلت فرعون , او
كه به امر او همي رفت آب جو
آنگه او بنياد فرعوني كند
را ه صد موسي وصد هارون زند
كرمك ست آن اژدهااز دست فقر
پشه يي گردد زجاه و مال , صقر(شاهين و باز)
اژدها را دار در برف فراق
هين مكش او را به خورشيد عراق
تا فسرده مي بود آن اژدهات
لقمه اويي چو او يابد نجات
مات كن اورا و , ايمن شو زمات
رحم كن , نيست او زاهل صلات (عطا و بخشش)
كآن تف خورشيد شهوت بر زند
آن خفاش مرده ريگت برزند
مي كشانش در جهاد و در قتال
مردوار الله يجزيك الوصال
چون كه آن مرد اژدها را آوريد
در هواي گرم و خوش شد آن مريد
لاجرم آن فتنه ها كرد اي عزيز
بيست همچندان ك ما گفتيم نيز
تو طمع داري كه اورا بي جفا
بسته داري در وقار و در وفا ؟
هر خسي را اين تمني كي رسد ؟
موسيي بايد كه اژدها كشد
صد هزاران خلق از اژدها ي او
در هزيمت كسته شد از راي او
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
این غزل را مولانا در بستر بیماری خطاب به فرزند خویش سرودهاست.
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدهٔ ما، صد سنگ آسیا کن
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا
بکشد، کسش نگوید: تدبیر خونبها کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
بس کن که بیخودم من، ور تو هنز فزایی
تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
keyvan (دوشنبه 18 بهمن 89)
تشکرشده 289 در 103 پست
دانی که جه ها جه ها جه ها می خواهم وصل تو من بی سرو پا می خواهم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)