به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 39
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    maryam123 ، فرمودید که به همسرم بگم فعلا کار نکنه ..
    همسرم کلا هیچ وقت کار نمی کرده که بخواد الان کار نکنه و کل کار کردنش الکی بوده . هر دفعه یک سری طراحی معماری تو اینترنت می دیده و می گفته خودش انجام داده ....

    در مورد اینکه بخام برم ببینم دقیق چه بیماری دارم ، فعلا اصلا شرایطش رو ندارم . کار ما خیلی ریسک داره . از برج 8 تا برج 12 برای خرید بخاری باید ماهی 4 میلیارد باید چک پاس کنیم . اگه نتونیم بفروشیم هم هیچ سرمایه ای نداریم جز فروش خونه هامون . بنابراین فعلا تا 6 ماه دیگه فقط روی فروش مغازه تمرکز می کنم ..

    یه خوبی آفانتازیا این هست که بیشتر از بقیه آدم ها در زمان حال زندگی می کنی . گذشته و آینده نمی تونه خیلی اذیتت کنه . اگه آفانتازیا نداشتم احتمالا با کارهایی که خانومم بام کرده و یادآوری اون ها در ذهنم، حالم خیلی بدتر بود .

    واقعیت خیلی از لحاظ روحی به هم نریختم ... فقط دیگه نمی خوام به کسی سواری بدم . هر چی تو این مدت بوده به نظرم کافیه . هیچ علاقه ای هم دیگه به همسرم ندارم .

    در مورد اعتقادات که پرسیدید ، من اعتقادات مذهبی ندارم . وقتی که خواستگاری رفتم به همسرم گفتم که نماز نمی خونم . ایشون هم گفت نماز نمی خونه . بشون گفتم که به حرف این روحانی ها اعتقادی ندارم .ولی خب بیشتر حرفی نزدم . کلا به نظرم اینا مسائل شخصی هست . شما شاید الان یه اعتقادی داشته باشی و هفته دیگه تغییر کنه .
    اما خب ایشون مشخصه یه اعتقاداتی داره . الان یه موقع هایی نماز می خونه یا مراسم مذهبی مثله روزه می ره . کلا در مورد اعتقادات باش حرف نزدم .


    student2 پدرش جانباز اعصاب و روان هست و مادرش هم مشکل قلبی شدید داره . اگه بخوام بگم باید به خانواده خودم بگم . گفته اگه به خانواده خودم یا خانوادش بگم خودش رو می کشه یا گفته می ره خونه پدرش و بی خیال بچه ها می شه و .....

    در مورد بحث خیانت ، واقعا نمی دوم چی بگم ....
    وقتی می تونسته این همه مدت ، انقدر منو اذیت کنه .... یعنی مشخصا هیچ علاقه ای توی این 6 سال به من نداشته .....
    پس شاید اون چیزی که فکر می کنم از بچه شنیدم درست باشه ...
    اما اینکه همچین آدم زرنگی هست ، اگه کاری هم کرده باشه خیلی زرنگه و راحت نمی تونم مچش رو بگیرم ...
    به ذهنم رسید که در خونه یک میکروفون جاساز کنم ..


    دیگه هیچ چیزی ازش بعید نیست . هر کاری شاید کرده باشه ....فکر کنم خیلی از زن هایی که به مردهاشون خیانت می کنند ، این کارایی که همسرم بام کرده رو با شوهرشون نکرده باشن ...

    حتی چند بار به من گفته حاضر هست مهریه اش رو هم ببخشه ، فقط من دروغ هایی که بم گفته رو فراموش کنم ... البته شاید هم الکی این حرفو زده . چون می دونه من نمی گم بش مهریه اش رو ببخشه ....
    اما مهریه اش به چه درد من می خوره . فوقش دادگاه هم بره ده ساله پرداخت می کنم و چیزی نمی شه ...
    ویرایش توسط hasan575 : پنجشنبه 30 شهریور 02 در ساعت 16:56

  2. کاربر روبرو از پست مفید hasan575 تشکرکرده است .

    maryam123 (جمعه 31 شهریور 02)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا


    سلام


    حسن آقا ، مطالبت رو خوندم ..... کاملا درک میکنم که شرایط سختی پیش اومده


    اما ....


    سوالهای زیادی در ذهن میاد که شاید مجال نشه همه اش رو اینجا پرسید


    مهندس جان در اینکه همسرت به خطا عمل کرده شکی نیست ، اما سوال اول : فکر میکنی سهم خودت در این ماجرا چقدره؟ ... اصلا خودت رو کجای داستان میبینی؟
    جواب به این سوال میتونه خیلی بهت کمک کنه تا مساله رو براش راه حل بهتری پیدا کنیم.


    توی نوشته هات گفتی که وقت عمده ات درگیر کار هستی ..... به نظرت همسرت خلاء عاطفی و یا حتی جنسی از جانب تو داشته؟
    حسن جان! فکر نکنی که دنبال مقصر هستم هاااا ...... اصلا ..... میخوام ببینم که آیا ریشه اینهمه دو رویی همسرت رو میتونیم پیدا کنیم و خشکش کنیم تا تو و بچه هات زندگی بهتری رو داشته باشید؟
    بعضی زنها عکس العمل وحشتناکی در برابر حس کمبود عاطفه یا کمبود رابطه جنسی با همسرشون دارند ....... یعنی پیغمبر خدا هم باشی فرقی نمیکنه ، کاری میکنند با شوهر که در تصور نمیاد!


    سوال دوم : بچه بازار باشی و این همه اعتماد ؟؟؟؟!!!!! ........... چه چیزی در همسرت دیدی که عاشقش شدی؟ یا حدااقل اینکه به عنوان زن زندگیت پذیرفتیش؟


    سوال سوم : مدل زندگی خانواده همسرت چطوریه؟ .... زن سالاریه؟ ... مرد سالاریه؟ .... مجزاست؟ .... متعادله؟ ......... و اینکه خانمت چه مدلی رو دوست داره؟




    حرف زیاده ، اما ببخش که فرصت نیست ..... فعلا تا اینجا رو بگو تا ببینیم خدا چی قسمت میکنه و کی ادامه بدیم.








    در پایان یک توصیه خیلی مهم : شدیدا مواظب سلامتی ات باش ..... فشار روحی این قضیه وحشتناکه (چشیدم که میگم !) ...... اما هیچ چیزی ارزش از دست دادن سلامتی رو نداره
    خلاصه : مواظب توان راکتیوی که از خودت میکشی باش ! ممکنه سیستم ات رو ناپایدار بکنه ! کنار سلف ات بودن خازن کمک کننده است ..... پس مشاور حضوری حتما برو !! (این رو تخصصی گفتم که از دید مهندسی هم ببینی موضوع رو)




    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا

  4. 2 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    hasan575 (سه شنبه 04 مهر 02), maryam123 (چهارشنبه 05 مهر 02)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد. سوال اول تون :
    فکر نکنم من مقصر باشم ....

    اگه من صبح تا شب سر کارم ، فقط به خاطر اون هست ....

    قبل از ۶ سال زندگی مشترک ، ۴سال عقد بودیم ...
    ده سال پیش اگه حقوق قانون کار ۶۰۰ هزار تومن ، من فقط ۸۰۰ هزار تومن برای بردن ایشون به رستوران ها و کافه های گرون قیمت در ماه اختصاص می دادم ....
    هفته ای چهار شب در چهار سال عقد باید بیرون می بردمش ..

    هم خانواده من و هم خانواده خودش معمولی بودن . بش می گفتم یه مقدار کمتر خرج کنیم . می گفتم الان باید پول جمع کنیم ...


    می گفت من پدرم با اینکه وضعی نداریم ، اما خیلی خرجم می کرده و هر هفته منو می برده رستوران های درجه یک و لباس های شیک می خریده و تو هم باید بخری ....

    می گفت اگه نمی خوای خرج کنی ، پس چرا زن گرفتی ؟؟ می گفت فقط بلدی فلان کارو بکنی و نمی خوای خرج کنی ؟؟؟!!

    شش ماه که از عقدمون گذشت ، دیگه فقط رستوران و لباس نبود که براش مهم باشه .....
    گفت باید خونه بگیری سریع تر . مادرم گفته اگه خونه از خودت نداشته باشی ، جاهاز خوب نمی ده ...گفتم بذار پول جهاز رو بدن من و خودم هم به پولی بذارم خونه نصف نصف بگیریم و جاهاز خیلی معمولی خودم می گیرم ... اما قبول نکرد ...

    دیگه من خودم رو جر دادم برای پول در آوردن ....سه شیفت کار می کردم ....البته حقوفم توی اون شرکت بازرگانی خوب بود و پول هم ارزش داشت .... تا آخر تونستم خونه با وام و قرض و... بخرم

    توی این ۶ سال زندگی هم گفتم دیگه چکار کرده ...

    به نظرم هدفش این بوده که به من القا کنه من عرضه پول درآوردن ندارم و خودش داره پول در می یاره و خرج زندگی منم می ده ....می خواسته من حس درموندگی داشته باشم تا مثله اسب فقط بخوام کار کنم ...
    می خواسته یه کاری کنه من بیشتر درگیر پول در آوردن بشم ....الان حدود یک ساله که خونه رو عوض کردم و خونه جدید گرفتم ( بم می گفت برای کارش می خواد خونمون نزدیک پدر مادرش باشه تا اون ها رو بذاره اونجا و راحت تر به کارش برسه و اصرار کرد این خونه رو بگیریم و خودش این خونه که الان خریدم رو پیدا کرد ) ....موقعیت خوب ، طراحی شیک ، کابینت ممبران خوب ، کاغذ دیواری خارجی ، آیینه کاری و .......

    من این جور زندگی رو دوست نداشتم و اونم می دونست . من دوست داشتم برم دنبال کار علمی و بتونم محقق بشم ..
    از صبح تا ظهر برم سر کار . ظهر بیام خونه استراحت کنم و باقی وقتم رو برای خانوادم بذارم . قناعت کنیم و کمتر خرج کنیم و سعی کنیم از زندگی مون لذت ببریم ...

    چون می دونست اینا رویاهای منه ، با من این کارو کرد ....

    با معدل ۱۸.۵ فوق لیسانس برق ، دارم کولر و بخاری می فروشم ..البته شاید به دلیل عارضه آفانتازبا ، در هر صورت نمی تونستم به آرزوهایی که داشتم برسم ....


    الان هم می گه ، مگه دروغ هایی که با بت گفتم برات بد شده ؟ بهترین خونه رو داری ؟ کار خوب داری ؟ چی الان کم داری ؟

    تازه مطمئنم خیلی از پولام رو حیف و میل کرده .....

    انقدر به من می گفت پول خرج ما نمی کنی ، خرداد ماه جلوی روی خودش پرینت حساب بانکی ام رو بررسی کردم و دیدم برج ۱ و ۲ براش ماهی ۳۵ میلیون کارت به کارت کردم .. هر دفعه می گفت الان ۲ تومن بزن پول وام. رو بدم ، سه تومن بزن برای دندونم بدم .‌۲ تومن بزن رفتم آرایشگاه ، ۲:تومن بزن بابام کوشت بخره و ....

    بعدش به من می گفت تو فقط پول غذا می دی و اصلا خرج ما نمی کنی و خرج خودم و خرج بچه ها رو از پول خودم که کار می کنم دارم می دم ...بعدشم که گفتم ماهی ۳۵ ملیون در دو ماه گذشنه بت دادم ، می گفت به من چه که آنقدر گرونی هست ....!!!

    توی عقد بودن ( ده سال پیش) یادمه می گفت مشکل زنونگی براش ایجاد شده و هر ماه باید یه آمپول خارجی بزنه . آمپول رو دکتر زنان خودش تو مطبش داره و خودش هم تجویز می کنه ..حدودا به پول الان ماهی حدود ۵ میلیون به مدت دو سال ازم پول گرفت ...تا بعدش گفت خوب شدم .... الان حدس می زنم که اون بیماری اش هم دروغ بوده .... بخشی از پول جهاز هم شاید از خودم گرفته...

  6. 2 کاربر از پست مفید hasan575 تشکرکرده اند .

    Aram_577 (یکشنبه 09 مهر 02), maryam123 (چهارشنبه 05 مهر 02)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد سوال دوم:
    من یه ازدواج سنتی داشتم . مادرم شاید بیشتر از ۲۰ جا رفته بود تا خانومم رو. پسند کرده بود ..
    منم اونجا اولین و آخرین جایی بود که خواستگاری رفتم ...


    چرا ازش خوشم اومد ؟
    ظاهرش رو دوست داشتم ،با مزه بود . خانواده فرهنگی داشت . تک دختر بود .به نظرم با حیا بود .

    بش گفتم زمان خواستگاری که من هیچی ندارم و می خوام زندگیم رو از صفر بسازم ...

    چرا بش اعتماد کردم ؟
    وقتی که حاضر بودم کل زندگیم رو به پاش بریزم ، حتی یک درصد هم فکر نمی کردم بخواد منو بازی بده . آخه مگه می شه شما کل زندگیت رو بخوای بریزی به پای کسی و بعدش بفهمی تمام مدت داشته از اعتماد تو سواستفاده می کرده ....

    خیلی سر زبون دار هست . آنقدر که من مطمئنم ببرمش مشاوره ، حق رو سریع به زنم می ده که آخه چرا آنقدر زنت رو اذیت می کنی ؟
    تازه الان فهمیدم چقدر حیله گر ‌ و مکار هست ... چقدر واقعا منو این مدت بازی داد ....من ندیده بودم کسی آنقدر فیلم بازی بکنه ...

    فکر می کردم اونم منو‌ دوست داره . فکر می کردم می فهمه دارم صد در صد توانم رو می ذارم برای اون و بچه ها .....فکر می کردم خیلی آدم درستی هست ...

    سوال سوم:
    خانواده همسرم نه مدل مرد سالاری هست نه زن سالاری ..
    تا جایی که فهمیدم ، پدر و مادر همسرم وقتی توی موضوعی اختلاف داشته باشن ، هیچ کدوم کوتاه نمی یان .‌

    همسرم دوست داره همیشه حرف خودش. باشه ...
    قبل از عقد یادمه با پدرش که صحبت می کردم ، می گفت من دخترم آذم منطقی هست و حرفی که منطقی باشه رو قبول می کنه و حرفی که منطقی نباشه رو قبول نمی کنه ....

    من اون موقع متوجه منظورش نشدم و بعد ازدواج فهمیدم ...
    خانومم هم هر وقت اخلاف داشتبم سر یک موضوع می گفت حرف منطقی رو فقط قبول دارم ...

    منظورش این هست که چون تفکرات خودش منطقی هست ، پس هر چی خودش صلاح می دونه باید بشه .
    دیگه من هر چی بگم ، بم می گه حرفت منطقی نیست ...
    کلا خانواده منطقی هستن ...

  8. 2 کاربر از پست مفید hasan575 تشکرکرده اند .

    Aram_577 (یکشنبه 09 مهر 02), maryam123 (چهارشنبه 05 مهر 02)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اردیبهشت 03 [ 15:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,820
    سطح
    71
    Points: 11,820, Level: 71
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 230
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من حالتو درک میکنم
    دقیقا برای برادرم همچین اتفاقی افتاده
    البته برادرم خبر داش از دروغ ها
    و فقط دروغ ها به ما منتقل میشد

    از معاون ادراره فلان بودن تا دکترای ...
    و...
    واقعا شرایط سختی داره
    ولی الان مهم بچه ها هستند
    و بهتره ه اونها رو ملاک قرار بدی تا تصمیم خوبی بگیری

  10. 2 کاربر از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده اند .

    Aram_577 (یکشنبه 09 مهر 02), hasan575 (چهارشنبه 12 مهر 02)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا

    سلام

    ممنون که پاسخ دادی و ببخش که دیر فرصت میکنم بیام اینجا

    از بین نوشته هات قسمتهایی رو جدا کردم که تا حدی میتونه چیزهایی رو برات روشن کنه


    1- "هفته ای چهار شب در چهار سال عقد باید بیرون می بردمش .. "

    این بخشی از سهم شما در تقویت مشکله هست .... چه لزومی داشت وقتی میگی خودت اهل قناعتی ، رفتاری رو انجام بدی که تضاد کامل با قناعت داره؟؟!!
    اولین تجربه رو از اینجا باید بدست بیاری که اگر به چیزی اعتقاد داری محکم باید سر نظرت بایستی و طرف مقابلت باید بفهمه که شما در مورد این اعتقادت محکمی لذا خودش رو تنظیم میکنه
    این موضوع تنها به خانمت لطمه نزده ، بلکه میتونه به فرزندانت هم لطمه بزنه ، پس خیلی مراقب باش که این کوتاه اومدنها باعث تربیت غلط بچه هات هم نشه
    در این زمینه به نظرم با کمک مشاور حتما روی خودت کار بکن تا در عمل بدونی چیکار باید بکنی


    2- " می گفت اگه نمی خوای خرج کنی ، پس چرا زن گرفتی ؟؟ می گفت فقط بلدی فلان کارو بکنی و نمی خوای خرج کنی ؟؟؟!! "

    این نشانه عمق نگاه غلط همسرتون به ازدواج هست ..... کاسبانه نگاه کردن به خصوصی ترین روابط زوجین که میبایست بی آلایش باشه ..... معلومه آموزه های درستی رو در این رابطه ندیده و در ذهنش هم صداقت در روابط رو درک نکرده ..... مگه زن گرفتن فقط یعنی روابط زناشویی و خرج کردن در ازای آن؟!!!
    این یعنی ریشه نگاه ایشان اشکال داره و مشکل سطحی نیست!


    3- " من این جور زندگی رو دوست نداشتم و اونم می دونست . من دوست داشتم برم دنبال کار علمی و بتونم محقق بشم ..
    از صبح تا ظهر برم سر کار . ظهر بیام خونه استراحت کنم و باقی وقتم رو برای خانوادم بذارم . قناعت کنیم و کمتر خرج کنیم و سعی کنیم از زندگی مون لذت ببریم ...
    "

    به نظر میاد دیدگاهت رو به درستی در انتخاب همسرت لحاظ نکردی و بررسی نکردی ببینی که آیا ایشان هم ، هم نگاه شماست؟
    من حدس میزنم همسر شما در داشتن لوازم شخصی مثل البسه و کفش و ... نقطه مقابل قناعت باشه و احتمالا در کمد لباسهاش به زور بسته میشه اما باز هم از نداشتن لوازم ناله میکنه .... اگر اینطوره ، این نکته رو هم با مشاور مطرح کن تا دقیق بررسی بشه ، چون میتونه نشانه اختلالاتی باشه


    4- " الان هم می گه ، مگه دروغ هایی که با بت گفتم برات بد شده ؟ بهترین خونه رو داری ؟ کار خوب داری ؟ چی الان کم داری ؟ "

    میبینی ملاک ایشان فقط مادیاته و داشتن اون رو با هر روشی مجاز میدونه و اصلا دردش نگرفته از بی صداقتی ! ...... خیلی مراقب خودت باش ، کار با همچین موجودی فوق العاده سخته به خصوص در جایگاه همسر ..... شاید لازم باشه تصمیمات سختی بگیری و بدان که اجرای تصمیمات هم جان فرسا خواهد بود با همچین شخصیتی!
    شاید درست نباشه این رو اینجا بگم ، اما حتی شاید لازمه با یک وکیل هم بدون اینکه کسی مطلع بشه ، مشورت بگیری تا بهتر بدونی اوضاع چطوره


    5- " بعدشم که گفتم ماهی ۳۵ ملیون در دو ماه گذشنه بت دادم ، می گفت به من چه که آنقدر گرونی هست ....!!! "

    این هم بخش دیگه ایی از سهم شما در مشکل !
    بدون اینکه ظرفیت سنجی کرده باشی قبلش ، زیادی خرجش کردی ... مراقب باش آدم حتی برای بچه اش هم نباید بدون دقت و حساب کتاب خرج کنه ..... خرابشون میکنه
    باید در این رابطه کلا عوض بشی و مهارت کسب کنی ... این رو از مشاور بخواه ...... خرج کردن در راه بهبودی بهتر از خرج کردن هایی هست که تا الان داشتی


    6- " وقتی که حاضر بودم کل زندگیم رو به پاش بریزم ، حتی یک درصد هم فکر نمی کردم بخواد منو بازی بده . آخه مگه می شه شما کل زندگیت رو بخوای بریزی به پای کسی و بعدش بفهمی تمام مدت داشته از اعتماد تو سواستفاده می کرده .... "

    بر فرض که طرف نمیخواسته بازیت بده ، اما باید این خطر رو احساس میکردی که ما همه انسانیم و شیطان قسم خورده ایی دائما در کمینه که وسوسه بکنه ما رو .... پس ممکنه در آینده وسوسه بشه که این کارها رو بکنه ..... نباید زمینه ایجاد میکردی برای انحراف
    لطفا دیگه این رویه رو نداشته باش و کمی بازاری ببین قضیه رو و اطرافیانت رو مثل بقیه مشتریات ببین ... در عین حال تعامل مثبت ، احتمال تغییر رفتار رو هم صفر ندان!




    به نظرم فرصت خوبیه تا روی خودت و استحکام شخصیتت بیشتر کار کنی .... شاید حکمت این مشکل زندگیت همین باشه که تو قوی تر بشی و همچنین نزاری بچه هات این مشکل رو داشته باشند


    ببخشید زیادی نوشتم و اگر جاهای تندی کردم حلال کن ..... اما خب به قول قدیمی ها : بزرگ شدن درد داره


    تا فرصت دیگه ...


    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا
    ویرایش توسط Aram_577 : یکشنبه 09 مهر 02 در ساعت 22:55

  12. 4 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    hasan575 (چهارشنبه 12 مهر 02), maryam123 (دوشنبه 10 مهر 02), مدیرهمدردی (چهارشنبه 12 مهر 02), باغبان (چهارشنبه 12 مهر 02)

  13. #27
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    سلام
    جناب حسن.. خبری ازتون نیست. مشاوره رفتید؟
    به کجا رسیدید؟

  14. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    hasan575 (دوشنبه 24 مهر 02), maryam123 (یکشنبه 23 مهر 02)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مشاوره رفتم .
    پیش مشاور همه کاراش رو توجیه کرد ...
    انگار اون قربانی هستش ....
    وقتی جلوی مشاور این جوری برخورد کرد ، امیدم رو کامل از دست دادم که همسرم تغییری بکنه ...

    خودمم اصلا نمی دونم چی ازش می خوام‌؟ اینکه دیگه بم دروغ نگه ؟ به اینکه نیازی نیست . چون کلا حرفاش حتی اگه راست هم باشه ، باور نمی کنم ...

    الان می دونم‌ اون کسی که می خواستم نیست ..... دوست نداشتم یه عمر با همچین آدمی زندگی کنم .
    از طرفی بالاخره برای بچه ها هم که شده ، باید به زندگی باش ادامه بدم ...
    دیگه سعی می کنم کمتر باش بحث کنم ....
    توی این مدت که دروغ هاش رو فهمیدم ، ده ها بار که بحث مون شده بش گفتم نمی خوام باش زندگی کنم و نرفته .‌
    از اینکه باعث شدم جلوم تحقیر بشه ناراحتم ..

    توی اوج کارم با یه عالمه استرس بالا پایین رفتن قیمت ها و گرفتن کالا از کارخونه ها و دغدغه پاس کردن چک ها و .. یک هفته باش رفتم مسافرت و چند روز هست اومدیم ...
    واقعا نیاز داشتم به یه تفریح . خوش گذشت ...

    اما نباید می رفتم . خیلی توی کارای مغازه عقب افتادم و فکر نکنم قابل جبران باشه ....

    از وقتی که اومدم کارای قبلی تلنبار شده و درگیر اونا هستم ..

  16. #29
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,427
    امتیاز
    287,586
    سطح
    100
    Points: 287,586, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,596

    تشکرشده 37,095 در 7,008 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hasan575 نمایش پست ها
    سلام
    مشاوره رفتم .
    پیش مشاور همه کاراش رو توجیه کرد ...
    انگار اون قربانی هستش ....
    وقتی جلوی مشاور این جوری برخورد کرد ، امیدم رو کامل از دست دادم که همسرم تغییری بکنه ...
    * مقصر من هستم یا شوهرم؟!


    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  17. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    hasan575 (پنجشنبه 27 مهر 02)

  18. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 آبان 02 [ 02:19]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 62.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    27

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من قبل ازدواج آدمی بودم که حال خوبی توی زندگی داشتم . حتی اندازه ای که توی هوای بارونی برم بیرون ... یا با دوستام بریم پارک ..... یا اینکه حتی یه آهنگ خوب گوش کنم ....


    اما با بلاهایی که این مدت همسرم سرم آورد ، حس می کنم دیگه اون حس سرخوشی بم دست نمی ده ...


    نمی دونم درست هست که اینجا می گم یا نه !!
    فکر کنم تنها راه این هست که یه زندگی جدیدی رو شروع کنم ...

    می خوام یا یه خانومی که طلاق گرفته هست ، دوست بشم و صیغه موقت هم بخونیم که از لحاظ شرعی و قانونی هم اوکی بشه .... توی هفته فوقش یک روز هم با همدیگه بیرون می ریم ... اما فکر کنم حسم نسبت به زندگی خیلی بهتر بشه ...


    همین الان که فقط تصمیم گرفتم و هنوز اقدام نکردم ، فکر کنم دارم یه مقدار حالم بهتر می شه
    ویرایش توسط hasan575 : یکشنبه 30 مهر 02 در ساعت 17:02


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.