به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    بهار عزیز ممنون برای توضیح مفصل و خوبی که دادی.

    معمولا مطالبی که درج میکنم سعی دارم تکه تکه به مسائل بپردازم و از شما میخوام تکه ها رو کنارهم بچنین، البته ممکن هست بزرگواران دیگه هم برای شما نظرات ارزشمندی درج کنن که به اونها هم توجه کنین.‌

    خب بهتره اول به این نوشته طولانی شما اشاره بکنم، بعد مطالب تکمیلی تر دیگر در روزهای آینده ، توسط من یا بزرگوارن دیگر میخونین.
    .....................

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    عاشق تحلیل شخصیت ادمها هستم.
    تحلیل شخصیت افراد شاید مسئله ای هست که خیلی ها رو درگیر خودش کرده و حتی مطالب متعددی درباره اینکه چطور دیگران رو تحلیل کنیم وجود داره.

    نکته ی مهمی که حائز اهمیته اینه که، اگر درباره خودمون به شناخت رسیده باشیم و حالا بخوایم شناخت درباره دیگری صرفا در جهت بهبود روابط انجام بدیم، این ارزشمند هست. در غیر اینصورت متضرر میشیم.

    یعنی ما دنبال حدس زدن، کنترل دیگران، تعیین حرکت بعدی و ... نیستیم، میخوایم رابطه بهتر و مؤثرتری داشته باشیم.
    ما وقتی ازدواج میکنیم، خانوادمون رو گسترش میدیم و افراد زیادی رو با ویژگی های متفاوتی ملاقات میکنیم. نمیشه برای همه ی اونها به یک شیوه عمل کرد و شناخت اونها روشهای خودش رو میطلبه.
    .....................

    دو بار متن شما رو خوندم ولی کلمه ای از تهمت جنسی پیدا نکردم، اگر اشتباه میکنم لطفا پست بعدی اطلاع بدین. تنها به دو جمله بر خوردم؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    تاریخ ازدواج مایی که فقط ثبت ازدواج کردیم و ازدواج نکردیم رو نه تنها فراموش کرد ... .
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    مادرشوهرم گفت تو سام کجا با همدیگه اشنا شدید؟ نمیدونید چه قدر تعجب کردم! یعنی اون برادر احمق سام بهش گفته؟ .
    اگر منظور شما از جمله ی اول این هست که من در یک رابطه ای بودم که تنها اون رو به ثبت قانونی رسوندم و مراحل عقد و عروسی رو مطابق با شرایط دینی جامعه ی خودم و فرهنگ عمومی عروسی در ایران انجام ندادم. در اینصورت خب ایراداتی مطرحه. وقتی اینها حذف میشن و دو نفر یهو زندگی رو شروع میکنن به ازای اون اجازه داده میشه که دیگران سوالاتی در ذهنشون ایجاد بشه، که یا میپرسن یا برداشت های خودشون رو خواهند داشت و رفتارها و گفتارهای خودشون رو با توجه به همین موارد تنظیم کنن.
    پس شما بعنوان یک بال این رابطه مؤظف هستین در مسئله ی ازدواج دقت بیشتری رو بخرج بدین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    اونروز بعد از ۸ سال فهمیدم پدرم مرده و برادرم دنبال زندگی خودش هست.
    از طرفی رابطه شما با خانواده خودتون و بالعکس اون هم سهم خودش رو خواهد داشت.

    _‌اینکه شما در این هشت سال با پدر تماس نگرفتین؟
    _ شما برای دیدار اونها نرفتین، یا اونها نیومدن؟
    _متوجه شدن زندگی مشترکی رو در خانه خودتون شروع کردین؟
    _ خانواده ها با هم دیدار داشتن؟


    و ده ها سوال دیگر ، که میتونه برای هر خانواده ای جدای از شخصیت تک تک اعضای اون بوجود بیاد و قابل پرداخت باشه. بخاطر داشته باشین شما بعد ازدواج و گسترش خانواده بنظر میاد خودتون در صحنه تنها هستین، اون هم دست و پا شکسته و این بنوبه ی خود میتونه در دراز مدت آسیب های متعددی رو بشما وارد کنه.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 31 فروردین 02 در ساعت 23:38

  2. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 01 اردیبهشت 02)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون بابت زمانی که برای پاسخ گویی صرف میکنید، یک دنیا ممنون. کاملا صحیح هست، همه ما ایده ال هایی در ذهن داریم که گاهی هر کاری میکنیم شرایط جوری نیست که امکان پذیر باشه. اومدن کرونا، بیکاری همسر، مشکلات دادگاهی مادرم در ایران، همگی ضربه های شدیدی بودند که من رو از ایده ال هام دور کرد. خودم هیچ وقت فکر نمیکردم با پسر های غریبه تو فیس بوک اشنا بشم ولی ایا راه دیگه ای هم برای اشنایی بود؟ من به جز دو بار، هرگز ملاقات دیداری نداشتم. یکی همسر فعلیم و دیگری هم اقایی که برادرم از طریق دوستانش تحقیق کرد تا مطمئن بشه مشکلی برام پیش نمیاد ولی همین چت ها و‌تماسهای تلفنی، حس جالبی برای تجربه نبود به خصوص که یکیشون هر چند واقعا صحبتی بینمون رد و بدل هم نشد، دوست صمیمی همسرم هست.
    - پدرم ۸ سال پیش فوت کردند وقتی من تازه رسیده بودم. همیشه به خودم میگم زنده هست و تو ایران داره زندگی میکنه.
    - با فوت پدرم، زندگیمون زیر و رو شد و مادرم درگیر دادگاهی شد که رفتن ما به ایران مقدور نبود. مادرم الان امریکا هستند و اگر برگردند ممنوع الخروج میشند. چیزی که ذکر نکردم، لطف بزرگ همسرم بود که من و مادرم و همسرم تو خونه یک اتاق خوابه در حالیکه همسرم بیکار بودند، زندگی میکردیم. هر چند واقعا دوران خوبی بود و ارامش فکری بیشتری داشتم.
    -من مادرم ایران بودند زمان اشنایی و برادرم سعی میکرد دخالت نکنه. احساس اینکه با ازدواجش باعث شده من تو اتاق اجاره ای زندگی کنم، براش خیلی سخت بود و نمیخواست که نظرش باعث بشه که من از اشنایی منصرف بشم. مادرم خیلی به نظر من در انتخاب احترام میذاشت و اعتقاد داشت که من اگر ازدواج کنم، بهترین انتخاب رو میکنم. ما شروع اشناییمون دقیقا زمانی بود که مادرشون رفته بودند ایران و من حتی به شوخی گفتم که صبر کردی مادرتون برند ایران و بعد برای اشنایی اقدام کنید؟ اونم فقط گفت، با مادرم نمیشه زن پیدا کرد. منم واقعا فکر نمیکردم ادمی که تو ده سال قبل از ازدواج ما میاد و میره، باید ببشتر دقت کنم و واقعا به همسرم هم همون موقع گفتم که من باید مادرت رو همون اول میدیدم ولی بهت اعتماد میکنم که روابط رو کنترل کنی. برادرم و همسرم فقط وقتی هم رو ملاقات کردند که ما تصمیمون رو گرفته بودیم و بیشتر به منزله اشنایی بود.
    - به همه گفتیم که ازدواج کردیم. مادر و برادرم و دوستان من میدونستند که ما ازدواج کردیم و خونه ازدواج کردیم. کسی از طرف خانواده همسرم چیزی از من نپرسید و فکر کنم دیگه میدونستند. برای بسیاری معمول هست که اینجا بعد از بچه دار شدن تازه مراسم ازدواج بگیرند.
    - مادرم و ماپر شوهرم همدیگه رو در امریکا دیدند، اما برادرم و زنشون رو بعد از سه سال خیر. مادر شوهرم اتفاقا مرتب میگه من ندیدمشون، دعوت کن ببینمشون! باهاتون شرط میبندم که مادر شوهرم تا برادرم رو ببینه میگی چه قدر چاقی و برادرم همون جا جوابش رو‌میده.
    شوهرم به من قول داده که مادرش رو بعد از تموم شدن این یک هفته دیگه لازم نیست ببینم. مادر شوهرم هم تو مود نقش بازی کردن رفته و کاملا اروم شده و حالا اون اسه میاد و میره! ایا واقعا قطع رابطه فقط من ( من کاری به کس دیگه ای ندارم) نشونه بدی هست؟ یعنی واقعا ما ازدواج میکنیم که هر سختی رو تحمل کنیم؟
    - من فکر میکنم تحلیل شخصیتی ام باعث شد که مادرم به ناسزاهای مادر شوهرم جواب نده و سعی نکنه زیاد حرف بزنه و وقتی مادر شوهرم دیده هر چی ناسزا میخواسته داده و ما جواب ندادیم، از در مهربونی وارد شده. مادر شوهرم از حرف قدرت میگیره.

  4. #13
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم بهار عزیز

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimibahar نمایش پست ها
    برای بسیاری معمول هست که اینجا بعد از بچه دار شدن تازه مراسم ازدواج بگیرند.
    چندی پیش تاپیکی‌ در تالار ایجاد شد که بنظرم جواب مدیریت محترم قابل تامل بود. بحث تاپیک بر سر مسائل مالی زن و شوهر بود، قسمتی از نوشته ی مدیریت این بود که؛↓↓↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیر همدردی نمایش پست ها
    معلوم نیست طبق چه الگویی هر خانواده عمل می کند.
    وقتی بحث اجازه دادن مرد به زن برای کار کردن در بیرون خانه هست....... شرعی هست.
    وقتی بحث خرج کردن در آمد زن در منزل هست..... غربی هست.
    با این توضیحات معلوم میشود خانواده ها چون شفاف خودشون نمی دانند چه الگویی دارند یا مبهم هست یا احساسی برخورد می کنند، درگیری هایی پیش می آید.
    و دها مورد دیگر در حوزه های مختلف، مثل ازدواج.

    ما لازم هست قبول کنیم در هر جامعه ای فرهنگی وجود داره که شامل باورها، ارزشها، آگاهی ها، قوانین، اخلاقیات، آداب و رسوم و ... جاری و زنده هست. جابجایی مکانی، نمیتونه سبب جابه جایی فرهنگی بشه.

    حتما شما هم که اقلیت محترم مذهبی هستین، علاوه بر فرهنگ ایرانی که بصورت گسترده در زندگیتون جاری بوده، آداب و رسوم خاص خودتون رو دارین.

    شما از نگاه غربی به مسئله ی ازدواجتون میپردازین، اما همونطور که میبینین سوال پیش میاد، چرا؟ کی؟چگونه؟ و ده ها موردی که ممکنه هرگز پرسیده نشه یا در آینده اتفاق بیافته یا شبه هایی رو بوجود بیاره. بدیهی هست در کنار مسائلی که وجود داره، حالا رابطه ای با دهها علامت سوال هم هست که بی جواب مانده و معلوم نیست اول چه بود و آخرش به کجا ختم میشه. ↓↓↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimibahar نمایش پست ها
    گفت خوب شوهری تور کردی و من هم گفتم نه اون خوب زنی تور کرده، مادر شوهرم حرفش رو با این جمله تموم کرد که سام مثل پدر برای برادرش میمونه و من نباید این خانواده رو تکه تکه کنم.
    ..................

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimibahar نمایش پست ها
    به همه گفتیم که ازدواج کردیم. مادر و برادرم و دوستان من میدونستند که ما ازدواج کردیم و خونه ازدواج کردیم. کسی از طرف خانواده همسرم چیزی از من نپرسید و فکر کنم دیگه میدونستند.
    در ثبت قانونی ازدواج قید شده نیازی به طی کردن روال فرهنگی، مذهبی و حتی عرف خانوادگی نیست و این دقیقا همون زنگ خطر ورود به دنیای متاهلی هست. درسته زن و مرد نقش کلیدی در پیوند خانواده دارن، اما این پیوند لازمش طی کردن مسیری هست که بتونه سبب پذیرش فرد، توسط سایرین بشه. ما نمیتونیم بگیم خودم و همسرم همه چیز رو حل میکنیم، چون نیاز به حمایت خانواده داریم، چون نیاز داریم در کنار دیگران زندگی مسالمت آمیزی داشته باشیم و ...‌ . دوستان شما هیچ کجای این پازل خانوادگی قرار ندارن، شما بحثی درباره خانواده همسر نکردین و انگار فقط به پنجاه درصد سهم خودتون و خانواده قانع بودین و اونها رو هم با دانستن یا ندانستن رها کردید.
    ...................

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimibahar نمایش پست ها
    شوهرم به من قول داده که مادرش رو بعد از تموم شدن این یک هفته دیگه لازم نیست ببینم.
    وقتی شما به همسرتون میگین مادرتو دور نگه دار، او دقیقا حال وسط طنابی رو داره که دو سرش در حال کشیده شدن هست، اما با فرق اینکه این طناب کشی برنده نداره، چون برنده هم بازنده هست.
    ما چیزی رو منع میکنیم که طرف مقابل به اون نیاز داره، وقتی او آسیب ببینه این آسیب وارد زندگی مشترک میشه و مجددا به طریق دیگری رابطه دچار مشکل میشه.

    من مجددا بهتون تاکید میکنم، حتما برای این مسئله فکری بکنین و به شرایط فرهنگی و مذهبی و خانوادگی دقت داشته باشین.
    ...................

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimibahar نمایش پست ها
    مادرم و ماپر شوهرم همدیگه رو در امریکا دیدند، اما برادرم و زنشون رو بعد از سه سال خیر. مادر شوهرم اتفاقا مرتب میگه من ندیدمشون، دعوت کن ببینمشون! باهاتون شرط میبندم که مادر شوهرم تا برادرم رو ببینه میگه... .
    قرار شدن ذهن خوانی نکنیم، حدس نزنیم، فرضیه نسازیم و ... . شما حتما اجازه بدید خانوادها با هم ارتباط بگیرن، این موارد که میفرمایین بگه چاقی یا لاغری و این دست مسائل لازم نیست ما دخالت کنیم.
    حساسیت درمورد نظرات دیگران، مطالب اونها و افکارشون، خودش پست جداگانه ای میطلبه و مشخص میکنه که عمده مشکل از جانب خودمون هست و باید چگونه این مسئله رو برطرف کنیم که در پست های آینده مفصل بهش پرداخته خواهد شد.
    ...................

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    یعنی واقعا ما ازدواج میکنیم که هر سختی رو تحمل کنیم؟ .
    پاسخ این رو هم در پست های دیگر خواهیم نوشت.
    ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 01 اردیبهشت 02 در ساعت 12:31

  5. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 01 اردیبهشت 02)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاملا حرفهای شما رو قبول دارم، میدونم که ازدواج در فرهنگ ایرانی، ازدواج دو نفر نیست و ازدواج یک خانواده هست. میدونم یک فرد در ازدواج با یک پسر خوب که خونه داره، راحتتره تا ازدواج ففط با یک پسر خوب! اما دومی هم بالاخره ازدواج میکنه با تصور اینکه پسر خوب هم خونه دار میشه! من هرگز قصدم این نبوده که خانواده همسرم در جریان و روندی نباشند به خصوص که اوایل حتی من از این اخلاقها دور نگه داشته شده بودم. منم دلم میخواست مادرم به جای اینکه مرتب بگه، تو عاقلی خودت میدونی، مثل یه بزرگتر رفتار میکرد. منم دوست داشتم که مادرش برای عروسی گرفتن به ما فشار میاورد و بهمون میگفت دلم عروسی بچه ام رو میخواهد. منم دلم میخواست برادرم خودش رو عقب نمیکشید، منم دلم میخواست که کرونا همسرم رو بیکار نمیکرد تا شاید ما زودتر به روال زندگی بر میگشتیم. منم واقعا دلم میخواست مثل یه مدل سنتی ازدواج کنم، نه تو فیس بوک. منم دلم میخواست یه بزرگتر کمکم میکرد، اما چه کنم که نشد. من مجبور شدم چیزهایی که کم اهمیت تر میرسید رو فدا کنم. مجبور شدم زودتر مستقل بشم و بفهمم که الان من دارم یه زندگی رو میچرخونم. منم گاهی میشینم و فکر میکنم کاش اینجور نمیشد، اما مجبور بودم برای به دست اوردن ماهی بزرگتر، ماهی کوچکتر رو رها کنم.
    ذهن من نمیتونه بپذیره که در سالگرد ازدواجمون، مادر همسرم ساعت ۶ صبح، قبل از رفتن سر کار من، با بستن در اتاق همسرم و خودش رو به طبقه پایین رسوندن، فقط میخواسته به سوالات ذهنی اش پاسخ بده. درک من فقط این بود که شما ها که تو فیس بوک هم رو پیدا کردید انقدر ارزش ندارید که یه جشن دو نفره بگیرید، حالا یاالله پاشو و برید برادرشوهرت رو از فرودگاه بیارید. فکر کن با چه سختی خونه خریدیم، هر روز از ۶ صبح تا ۶ عصر سر کارم، خانم نشسته فیلم ترکیه ای میبینه و انقدر با روح ادم بازی میکنه. صادقانه بگم که حضور مادر شوهرم هزینه مالی به ما وارد میکنه و با جایی برای پیدا کردنش، این فشار مالی بیشتر میشه و من چون کاملا در هزینه ها مشارکت دارم و خیلی بیشتر از همسرم اهل صرفه جویی و پس انداز پول هستم، باید درک کنید که چه قدر حس میکنم که روانم ازار دیده که حاظرم این فشار رو تحمل کنم.
    رابطه همسرم و مادرش عجیب ترین رابطه مادر و فرزندی هست. مادرشون خودخواه ترین مادری هست که خودشون هم واقف هستند به این موضوع و حس من این هست که از مادرشون متنفرند ولی با گفتن مادر مونه، سعی میکنند تحمل کنند. مادرشون مثل یک بار غیر قابل تحمل بین دو برادر در حال رفت و امد هست که برادر شوهرم با کلک خونه خریدن، و وضعیت مالی ضعیف تر باعث شد که مدت ببشتری پیش ما بمونند و حالا که دیگه مشخص شده خونه نمیخره براش، شوهرم هم به تکاپو افتاده. من به همسرمم گفتم زندگی ما هرگز به ۶ ماه قبل بر نمیگرده و جوری به زندگی زناشویی ما اسیب رسوند که شوهر من که حسن بزرگش اخلاق خوبش بود، دیگه به چشمم نمیاد. ایا همسر من هم فیلم بازی میکنه که پول بیشتری گیرش بیاد؟ ایا همسر من هم مثل مادرش از واژه ها برای خر کردن استفاده میکنه؟ ایا زندگی من و همسرم هم فیلم هست؟ جوری مادر شوهرم تو خونه من راحت بود که مادرم نبود و من چه قدر مادرم رو کنترل میکردم که ظرفی رو جا به جا نکنه، در کار من و همسرم دخالت نکنه، بخاری روشن نکنه و .. خیلی عصبانی ام که این زن بار مالی، عاطفی روی من هست و انقدر سنگ دل. باورتون میشه اخرهاش غذا درست میکرد و قائم میکرد که من نخورم! اونم منی که میتونم روز ها گرسنه بمونم و چیزی نخورم.

  7. #15
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    زندکی ما شاید قبل از مادر شوهرم هم عالی نبوده باشه، تنها مشکل من نگاه مجردی همسرم به زندگی بوده و هست. دوستان مجردی داره که حتی تو مهمونی هاشون حرف هم نمیزنند، فقط مافیا بازی میکنند و من هیچی درباره اشون نمیدونم و فقط میبینم قلیون میکشند و مست میکننند و حرف های نامربوط میزنند.
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    من مجبور شدم چیزهایی که کم اهمیت تر میرسید رو فدا کنم.
    در واقع اگر از بالا بعنوان ناظر سوم زندگیتون نظاره گر باشین متوجه میشین، تمام آن مواردی که کم اهمیت تر بود، امروز رفته رفته اهمیت خودش رو نشون میده.

    دقت کنین ازدواجی رخ نداده، که سالگردی داشته باشه، شما فقط در یک رابطه قراردادی بسر میبرین که توسط قانون بر مسائل حقوقی اون نظارت میشه. (حالا من کلمه ی جایگزینی بکار نمیبرم ) اما همین همسر شما باید متوجه بشه که زندگی مشترک چیزی نیست که آسان بدست بیاد و همینطور مثل یک بازی سرگرم کننده جذاب پیش بره، یا خانواده او شما رو کاملا بپذیرن و درک کنن که عضو جدیدی در خانواده دارن و لازمه با او رفتار درستی داشته باشن . ↓↓↓


    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    در تمام مراحل حضور چشمگیر داشتم، از قسمت پول پیش تا صحبت با ایجنت. اکثر خرید خورد و خوراک خونه با منه، کلا همسرم میره سر کار و میاد و با اجبار من قبض های اب و برق رو میده.
    ← که در یک رابطه ثبتی به این مهم نمیرسین.

    تا وقتی که دم دست شما مواردی باشن که اونها رو از جیب زندگیتون در بیارین و سبب بدونین و نخواین بعنوان اولین نفر قدم های اساسی بر دارین متاسفانه خواسته شما از یک رابطه خوب برآورده نخواهد شد.
    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 02 اردیبهشت 02 در ساعت 00:28

  8. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (شنبه 02 اردیبهشت 02)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون. من متوجه این قسمت نشدم «
    تا وقتی که دم دست شما مواردی باشن که اونها رو از جیب زندگیتون در بیارین و سبب بدونین و نخواین بعنوان اولین نفر قدم های اساسی بر دارین متاسفانه خواسته شما از یک رابطه خوب برآورده نخواهد شد.»
    تا الان برداشت من این هست که چون در شروع اشنایی و ایجاد زندگی مشترک، بیشتر دو تایی تصمیم گرفتیم و از طرفی مراسم نداشتیم، راه برای توهین مادر همسرم باز شده. چی بگم والا! به من گفتند ادمی هست که اگر بذارم هر وسیله ای که میخواهد بخره، به پول اب و برق و گازی که مصرف میکنه کار نداشته باشم، تو اشپزخونه هر کار میخواهد بکنه، غذاهای بدش رو بخورم، هر چی گفت بگم چشم، باهاش مخالفت نکنم و فقط لبخند بزنم، دیگه بهم توهین نمیکنه. امروز بالاخره رفت و من هم همه وسایلش رو جمع کردم و گذاشتم تو گاراژ و حداقل ذهنم الان رها شده. الان دارم سعی میکنم مقدمات یه مراسم کوچیک رو بچینم که به عنوان عروسی فرض کنیم ( حداقل بهتر از هیچی هست!)، شاید اعلام رسمی تر به رابطه مون کمک کنه. هر چند جاری ام هم که عروسی مفصل و ازدواج رسمی در ایران داشته، بدتر از. من درگیر توهین شده. شاید حالا که همسرم کار پیدا کرده و خونه رو هم خریدیم، خالا که مادر همسرم نیست که توی روح و روان من اثر بذاره، بتونم هم خودم و همسرم مثل یک زوج متاهل فکر کنیم.
    من هیچ وقت نخواستم برنده باشم، من فقط میخواهم ارامشم رو حفظ کنم، ارامشی که براش سختی های زیادی کشیدم.

  10. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    گاهی وقت ها هست که ما برای اینکه با مشکلات فردی خودمون، اشتباهاتمون مواجه نشیم و ترس از این مواجهه داریم، راه های ساده تر رو انتخاب میکنیم تا اصلاحا کمتر درد بکشیم.

    شما بجای حذف مادر همسرتون، بهتر هست اول یکسری تعمیرات رو در رابطه با خودتون انجام بدین.

    « شرم بیرونی، فاجعه سازی یا درشت نمایی، آگاهی پایین نسبت به ارزش های خودتون و همچنین محرک های احساسی، اعتماد بنفس ضعیف، تایید طلبی، و ... » که در تاپیک‌ اواتون در موردش راهنمایی شدین.
    در واقع قسمت اعظمی از رنجی که افراد متحمل میشن مربوط به گره های روانشناختی خودشون هست.
    ...................

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    هر چند جاری ام هم که عروسی مفصل و ازدواج رسمی در ایران داشته، بدتر از من... ..
    مثلا همین مقایسه ای که انجام میدین، به شما اجازه نمیده حرکت مثبتی اتفاق بیافته.
    اونم که عروسی مفصل و ازدواج داشت اینطور شد، پس من انجام بدم یا ندم، هر دو یکی هست!

    دقت کنین، بنظر میاد لازمه درباره خود مسئله ی ازدواج به آگاهی هایی برسین و منظور ما هم صرفا برپایی یک جشن نیست!

    * ثبت قانونی ازدواج ( بدون طی کردن روال مذهبی، فرهنگی و عرفی ) و ازدواج سیاه هر دو غلط و آسیب زا هستن.
    افرادی که در چهارچوب شناخته شده و مورد قبول ازدواج میکنن و زندگی پایداری رو تشکیل میدن، اینها آدمهایی رو برای زندگی مشترک انتخاب میکنن که؛

    ۱. به انواع بلوغ رسیدن و مسئولیت پذیر هستن↓↓↓

    _ نگاه مجردی همسرم به زندگی.
    _ خرید خونه در تمام مراحل حضور چشمگیر داشتم.
    _ اکثر خرید خورد و خوراک خونه با منه.
    _ با اجبار من قبض های اب و برق رو میده.
    و ...


    ۲. اخلاقیات و سبک زندگی درست دارن↓↓↓

    _ دوستان مجردی داره که حتی تو مهمونی هاشون حرف هم نمیزنند، فقط مافیا بازی میکنند و من هیچی درباره اشون نمیدونم.
    _ فقط میبینم قلیون میکشند و مست میکننند و حرف های نامربوط میزنند.
    _ شب خوابیدن دوست همسرم در خانه ما.
    و ...


    ۳. به ویژگی های شخصیتی، مثل درونگرایی گرایی و برون گرایی و ده ها مورد دیگر اهمیت دادن ↓↓↓

    _ من ادمی هستم بسیار درونگرا.
    _ از همسرم خواهش کردم، تمنا کردم که اینها یک هفته قبل از مسافرت نیاند خونه ما و فقط برای مسافرت هم رو ببینیم.
    _ خونه خیلی شلوغ میشه و من اذیت میشم.
    _ زیاد اهل بیرون رفتن نیستم.
    و ...


    و ده ها مورد دیگر تا آن چیزهایی که به ما منتهی میشن. مثل خودشناسی، مثل یادگیری مهارت های مختلف نظیر سازگاری، مثل مراجعه به مشاوره و ... .

    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  11. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    MimiBahar (دوشنبه 04 اردیبهشت 02), مدیرهمدردی (یکشنبه 10 اردیبهشت 02)

  12. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    یعنی واقعا ما ازدواج میکنیم که هر سختی رو تحمل کنیم؟ .
    شرایط و باور های ما، میزان آگاهی هامون از حوزه های مختلف.......، تاثیر زیادی در بوجود آمدن سوالاتمون داره.
    در رابطه با مسئله ازدواج ؛

    ۱. پرسش های قبل و بعد ازدواج↓

    _ من کی هستم؟ چقدر خودمو میشناسم؟ تا چه حد به مشکلات فردیم واقفم؟
    _ هدف و فلسفه ازدواج چیه؟
    _ معیارهای من کدامند ؟ معیارهای ازدواج‌ موفق چی هست؟
    _ چقدر درباره نقش ها و مسئولیت ها در زندگی مشترک میدانم؟
    _ چطور میتونم باورهای غلط خودم رو شناسایی کنم؟
    _ یک رابطه ی عاطفی سالم بر چه پایه و اساسی هست؟
    _چطور میتونم مهارت های لازم رو تقویت کنم؟
    _ یک رابطه محل چه چیزهایی هست؟
    _ شیوه ی صحیح حل اختلاف چی هست؟
    _ چطور سازگاری بیشتری پیدا کنم؟
    _ چطور میتونیم حمایت بیشتری از خانواده ها دریافت کنیم؟
    و ...

    ۲. افکار نادرست↓

    _ برخی فکر میکنن «عشق»، میتونه مسائل رابطه رو کاملا دربر بگیره و همه چیز رو حل کنه.
    _ یه عده دیگه گمان میکنن میتونن بعد ازدواج، همسرشون رو تغییر بدن.
    _ دسته ای دیگه این تفکر رو دارن که تفاوت ها، تناسبی که وجود نداره و ... میتونه کمرنگ بشه و تاثیرش در زندگی مشترک ناچیز باشه.
    _ برخی دیگر، از افراد اشتباهی انتظارات درست و خوبی دارن. مثل اینکه از سارق توقع نگهداری اموالمون رو داشته باشیم.
    و...

    ۳. زندگی بهشتی↓

    حتی در رابطه ای که توی چهار چوب خودش شکل میگیره، افرادش آگاهانه همدیگر رو انتخاب میکنن هم، اون رابطه محل چالش هایی هست. محل بروز تضاد ها و اختلاف هایی هست و تفاوت هایی مطرحه. اما افراد اون رابطه بواسطه شناخت و آگاهی بیشتر و بکارگیری روش های صحیح به رشد فردی و ارتقاء رابطه خواهند رسید.

  13. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    MimiBahar (جمعه 27 مرداد 02), مدیرهمدردی (یکشنبه 10 اردیبهشت 02)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.