به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تنفر از استایل زندگی متاهلی و استفاده بیجا از کلمه طلاق

    بارها خواستم اینجا از مشکلم حرف بزنم ولی نتونستم! به همون دلیلی که همسرم مرتب میگه! قاطی کردن مشکلات مختلف. من ۳۵ سالگی و در اوج روزهایی که از اینده مبهم ترسیده بودم، با همسرم اشنا شدم. اشنایی ما از طریق اینترنت بود و تا به توجه به اینکه ما غیر مسلمان و ساکن امریکا هستیم و جامعه کوچیک ما تقریبا هم رو میشناسند، این مدل اشنایی تقریبا رایج هست. من ادم فوق العاده دقیقی هستم و کلا دختر احساساتی نیستم. من عمیقا اعتقاد داشتم و دارم که ازدواج توسط مردها برای به تله انداختن زنها به وجود اومده و منفعتی که مردها از ازدواج عایدشون میشه، زنها عایدشون نمیشه( نتیجه تحقیقاتی هست که سالها پیش تو روزنامه خوندم و گذشت زمان و گذراندن وقت تو سایتها من رو کاملا به این موضوع معتقد کرد). اما من دوست داشتم که موردهام رو بررسی کنم و با دلیل اونها رو رد کنم و همیشه قشنگ به مادرم توضیح میدادم که به چه دلیل رد کردم و با توجه به جامعه کوچیک مذهبی ما، من از مجردی نمیترسیدم ( نمیدونم شاید هم گاهی ترس بود)! اشنایی با همسرم مثل معجزه بود و لعنتی عشق خیلی عجیبه. اصلا کنترل مغزت رو از دست میدی! در مورد من عشق باعث رفتارهای فداکارانه شده بود ولی هنوز متوجه رفتارهای منفی همسرم میتونستم بشم ولی درک عمیقی از اثرش روی زندگی اینده مون نداشتم. همه عیبها به نظر مدل و جوری میومد که میشه از عهده اش بر اومد. من میتونم یک لیستی از مشکلات و ناراحتی های که تو زندگی مشترک تحمل کردم یا باید بکنم، تهیه کنم ولی خیلی ها مشکلات بیشتر دارند و با عشق تحمل میکنند و زندگی رو میسازند. اما من همش فکر میکنم که اگر تنها بودم، این مشکل رو نداشتم و بیشتر غمگین میشم. خوبیهای همسرم هم کمتر به چشمم میاد چون همون طور که تحقیقات نشون داده اثر غم دائمی تر از اثر شادی هست. وقتی هم که از دست همسرم عصبانی میشم، نمیتونم خواسته هام رو صحیح بیان کنم. چیزی که تو این مواقع به شدت من رو اروم میکنه اینه که بگم باهات ادامه میدهم ولی اگر نشد من میرم طلاق میگیرم. همین حس، اینکه راه فرار برای خودم بذارم، باعث شده بود که دلم نخواهد که با همسرم توی خرید خونه شریک شم چونکه نمیخواستم ذهنم نااروم بشه که مراحل جدایی طولانی تر میشه. زمانی هم که در خرید خونه کمک مالی کردم، فقط برای این بود که مادرم بتونه اینجا پیشم زندگی کنه.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اردیبهشت 03 [ 15:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,820
    سطح
    71
    Points: 11,820, Level: 71
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 230
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به هرحال زندگی باید کرد
    حالا نتایج تحقیقات هر چی میخواد بگه
    به نظرم اون پشینه فکری رو بزارید کنار و با آرامش به زندگیتو ن بپردازین

  3. 2 کاربر از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده اند .

    MimiBahar (دوشنبه 31 مرداد 01), سحر بهاری (یکشنبه 30 مرداد 01)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام، انتخاب خوبی داشتین و ممنون که نوشتین.

    فرض میکنیم همسر شما رفتاری ازش سر زده یا حرفی زده، چون باور شما این هست که ؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    من عمیقا اعتقاد داشتم و دارم که ازدواج توسط مردها برای به تله انداختن زنها به وجود اومده و منفعتی که مردها از ازدواج عایدشون میشه، زنها عایدشون نمیشه.
    پس چون اعتقاد اشتباهی هست، هر مسئله ای که ازش عبور کنه درست تحلیل نمیشه و خروجی خوبی نخواهد داشت.

    پس لازمه به این مسئله رسیدگی کنیم.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  5. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (دوشنبه 31 مرداد 01)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نمیتونم مشکلات زندگی مون رو حل کنم چون اگر حس کنم که راه فرار ندارم، حس خفگی بهم دست میده.
    بذارید به یکی از بزرگترین مشکلاتم و روش برخوردم اشاره کنم. همه ما میدونیم که زندگی متاهلی با فرهنگ ایرانی، یعنی ازدواج دو خانواده. همسر من از روز اول حتی قبل از جدی شدن موضوع، با من صادق بود. ذکر کرد که که در بچگی پدرشون به خاطر رفتار بد مادرشون، اون و برادرش رو ترک کرده و هر چند که کاملا به پدرشون حق میدهند، اما مادرشون هم به هر حال مادرشون هست. مادرشون با زن برادر کوچک تر از همسرم که زودتر از ما ازدواج کردند، به شدت مشکل دارند. همسرم دلیل اخلاق مادرشون رو به این شکل مطرح میکنند که به خاطر اثرات بمباران جنگ، بعدها به تدریج شنواییشون کاهش پیدا میکرده ولی نمیرفتند سمعک بخرند و احساس میکردند که همه دارند پشت سرشون حرف میزنند. مادر شوهرم رو خارج از بعد مادرشوهر، فرد بسیار عجیبی هست که دلایل عجیبی برای تنفر از عروس دیگه شون ذکر میکنند. موارد عجیبی مثل، داشتن مادر شیطان صفت، حمله اسکندر و تغییر خلوص خون، سعی در جدا کردن اون از پسرشون و …. من تماس زیادی با مادرشون در این دو سال و هشت ماه از زندگی مشترک رو نداشتم، چونکه همسرم چندین کار رو انجام دادند، اول اطمینان به من از اینکه، کاملا سعی در مدیریت روابط میکنند، من برخلاف زن برادرش کار میکنم و چون تحصیلات دارم مادرشون با من به مشکل بر نمیخورند، اطمینان از اینکه سر مادرشون اگر با کار سرگرم بشه و کمتر فکر و خیال بکنند، به مشکل جاری ام برخورد نمیکنیم، موضوع مادرشون مسکوت موند. نفرت اغراق امیز مادرشوهرم نسبت به جاری ام باعث شد که برادر همسرم بعد از دو ماه زندگی تنش امیز مادرشوهرم و جاری ام در ایالت دیگه، هر گز اجازه نده که مادرشوهرم برای زندگی به خونه شون برگرده ولی تمام کارهای اداری مادرشون رو که با کمک همسر من مشغول به کار شده بودند، انجام بدهند. به طور خلاصه، در این دو سال و هشت ماه من کلا چهار روز مادرشوهرم رو دیدم که کاملا از طرفش به صورت اغراق امیزی در حضور همسرم و برادرشوهرم مورد تحسین قرار گرفتم ولی بعدها با فواصل طولانی پیغامهای عجیبی دریافت کردم که چرا در اتاقت رو بستی و منظورت خفه شدن من بود و ….. همسرم از من خواست که دلایلی برای کارم بگم و موضوع با خوبی و خوشی تموم شد اما من حس بدی پیدا کردم از اینکه سطح من به حد ادمی رسیده که باید وقتش رو تلف کنه و برخلاف طبیعت اخلاقی اش که جواب ندادن به اراجیف هست، عمل کنه. اوضاع در حال پیچیده شدن هست چون به دلیل اخلاق بد مادر شوهرم از کار بیکار شدند و دیگه هم با توجه به سنشون کسی انتظار کار نداره و به زودی میاند که تجربه زندگی با من رو داشته باشند. تفاوت مدل زندگی با مادر همسرم و توقعات بیجا ترس وحشتناکی در من ایجاد کرده. تنها چیزی که باعث ارامش من میشه فکر کردن به این موضوع هست که اگر شرایط بد شد، جدا میشم و ارامش میگیرم! همسرم به چند موضوع اشاره میکنه، ما زیاد کار میکنیم و خونه نیستیم، مادرش تو کارهای خونه کمک میکنه و مهمتر از همه اینکه حواسش هست. اما گاهی هم میگه مواظب باش مامانم نبینه من ظرف میشورم، مامانم نبینه من لباس تا میکنم، مامانم نبینه دعا گاهی میخونی و… من ناراحتم، خسته از شرایط و غمگین. سوالاتی مثل چرا؟ چی کار میشه کرد؟ اصلا چرا باید تحمل کنم؟ چی از ازدواج نصیب من شده؟ ازدواج دقیقا چه منفعتی به من میرسونه ذهنم رو پر میکنه و واکنش دفاعی ام اینه که نهایتا نمیشه و ول میکنم و میرم! این ارامش به من میده که اروم بشم و منتظر بشم که ببینم اینده چی میخواهد.
    اما این واکنش، نتایج بدی رو هم به جا گذاشته، ما هنوز مراسم عروسی رو نگرفتیم و دلیل طولانی شدنش، مشکلات کاری همسرم و کرونا و هزینه بالای ازدواج و عدم حضور اقوام بوده ولی الان که همسرم میخواهد سریعتر مراسم رو برگزار کنیم، من میخوام ببینم زندگیمون به کجا میرسه و به شدت همسرم ناراحت شده که این حرفها چیه. چی کار کنم که این وحشت زندگی مشترک، رسوم و تعامل و همنشینی با افراد انقدر برام سخته. پیچیدگی ازدواج واقعا از لحاظ روحی خسته ام کرده. اوایل به همسرم میگفتم ما شبیه زوجهای ازدواج کرده نیستیم و انگار دو مجرد کنار هم زندگی میکنند. حلقه هایی که به خاطر شرایط کاری نمیندازیم و تو مهمونی ها فراموش میشه، تمام خریدهای منزل که من تنهایی انجام میدهم چون مدل خاص و بسیار مقتصدی رو دنبال میکنم، روزهای تعطیلی که همسرم سر کار میره و شبهایی که تنها یی برای فوتبال و والیبال از سر کار میره و من خسته هستم و گشنه و علاقمند به بودن در محیط خونه. عدم مهارت در روابط فامیلی به دلیل دور بودن از اجتماعات و همه اینها واقعا گیجم کرده. من میدونستم ازدواج سخته و یه مهارته ولی فایده این همه سختی چیه؟ چی گیر من میاد؟ چی به من میرسه؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید MimiBahar تشکرکرده است .

    سحر بهاری (دوشنبه 31 مرداد 01)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    ممنونم

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    من میدونستم ازدواج سخته و یه مهارته ولی فایده این همه سختی چیه؟ چی گیر من میاد؟ چی به من میرسه؟.
    اشاره کردین ازدواج یه تله طراحی شده توسط مردها هست و «سود» چندانی برای ما زن ها نداره و در مورد این باور شما نوشتم. نگاه منفعت طلبانه یا قضیه ی منفعت طلبی که از باور شما سرچشمه میگیره بهتون میگه؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    اگر تنها بودم، این مشکل رو نداشتم.
    یعنی حقوق خودتون در ازدواج و زندگی مشترک ارجحیت داره. احساسات شما، هدف شما، درخواست شما، آزادی و استقلالتون مهمتر هست و چون نمیخواین خدشه ای بهش وارد بشه برای همین یک در خروج و یا فرار بنام «طلاق» رو انتخاب کردین، یک گزینه ی همیشه در دسترس که میشه ازش استفاده کرد. بدین ترتیب شما میتونین مدیریت رابطه رو در دست داشته باشین، اما؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    همسرم هم کمتر به چشمم میاد.
    هر چقدر این منفعت طلبی بیشتر بشه، ما رو نسبت به احساسات، نیازها، دوست داشتن و ... طرف مقابلمون بی تفاوت تر خواهد کرد و به همین نسبت اشتباهاتمون هم در نظرمون کوچکتر خواهد شد و رابطه به سمت انحلال پیش خواهد رفت.

    .................
    اگر شما اون باورتون رو اصلاح کنین که من بهتون میگم سخت اما شدنی هست، هر بحرانی، هر مسئله ای که از غربالش رد بشه بصورت عقلانی تحلیل میشه و نتیجه خوبی خواهد داشت.

    ................
    از طرفی مهاجرت کردن و قرار گرفتن در شرایط فرهنگی، زبانی، محیطی و ... میتونه روی مسئله اعتماد بنفس افراد و روابط اجتماعی اونها اثر گذار باشه.


  9. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (دوشنبه 31 مرداد 01)

  10. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,428
    امتیاز
    287,602
    سطح
    100
    Points: 287,602, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,596

    تشکرشده 37,095 در 7,008 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام


    مقدمه ای مهمتر از متن:

    ازدواج، شغل، فرزند، ارتباط، اوقات فراغت، مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و همه رفتار ما حتی نحوه ادراک هیجانات ما تابع نگاه کلی ما به زندگی هست. فهم مبدا و انتهای زندگی است. فهم هدف زندگی هست.
    در واقع فهم فلسفه زندگی ، مانند آهن ربایی هست که تمام اجزاء زندگی چون براده های آهن در راستای آن قرار میگیرند و معنی می یابند.






    1) دیدگاه و نوع نگاه به زندگی
    با توضیحی که در این مقدمه دادم ، ازدواج شما تابع نگاهتان به زندگی هست. در این نگاه شما همانطور که اشاره کردید ازدواج نمی تواند به شکل صحیحی پازل زندگی شما را تکمیل کند. و تنهایی را بهتر می دانید.

    ای کاش با توجه به فلسفه زندگی شما. مشکل به همین سادگی حل می شد و قبول طلاق، یا مجردی می توانست به تعارض های شما پایان دهد و آرامش و رشد را به شما هدیه دهد.
    اما متاسفانه ماهیت این نگاه به زندگی و فلسفه منفعت طلبانه تک بعدی، یا لذت جویی کوتاه مدت یا یک متغیری، در همه ابعاد زندگی سایه هولناک خود را می اندازد و پایدار و مستمر هست.
    وقتی ذهن دودوتا می کند و یک بعدی و ساده به نتیجه می رسد که فلان انتخاب سود کم و هزینه زیاد دارد، شما نتیجه می گیرید این انتخاب را کنار بگذارید.
    در حالیکه تمام انتخابهای این جهان تحت متغیرهای بی شماری هست. که از این میان دهها و صدها متغیر بسیار مهم نزدیک خود دارد که باید آنها را هم در نظر گرفت.


    یک مثال برای ساده سازی:
    یک ماه به کنکور هست. دانش آموزی حساب می کند که اگر روزانه 10 ساعت درس بخواند، ارتباط و پارتی با دوستانش را از دست می دهد. باید بیخیال مسافرت بشود، لذت خواب را کنار بگذارد، لذت بازی و فیلم دیدن و موسیقی و آزادی عملش را از دست بدهد. و در ازای آن فقط کنکور قبول شود که چه؟ این همه آدم کنکور قبول نشدند آیا مردند!!!؟؟؟
    دقت کردید این استدلال و حساب سود و زیان بر اساس چند متغیر منطقی به نظر می رسد. اما از آنجا که سایر متغیرهای مهم و ضریب وزنی و ارزشی آنها در نظر گرفته نشده منجر شده است که این دانش آموز با ساده سازی اشتباهش، نتیجه گیری اشتباه کند و زندگی خود را در معرض ضرر قرار دهد.
    اگر به ابعاد زندگی از جمله ازدواج این نگاه ساده براساس لذت و منفعت تک بعدی نگاه کنید. شما هم همین خطا را می کنید.
    اما اگر همه متغیرها را (حداقل آن دست از متغیرهای مهم و نزدیک) مورد ارزیابی و محاسبه خود قرار دهید متوجه می شوید باید تغییری درروش خود بدهید.
    کسی که ازدواج نمی کند یا طلاق می گیرد شاید راحت تر باشد و یا حتی در ابعادی رشد کند. اما بسیاری از موفقیت ها، خودسازی ها ، و معناهای زندگی در چارچوب خانواده و سختی های سازنده درون آن شکل می گیرد.
    سختی ازدواج و مشکلات آن، مانند سختی های وزنه زدن و تمرین های یک ورزشکار هست که او را قوی کرده و رشد می دهد. و نتیجه آن موفقیتی بیش از دیگران هست.
    تمام مسائل بالا در بعد شناختی و جهان بینی و فلسفی قابل بازنگری هست.

    لینک های ذیل در رابطه با این بند از توضیحاتم کمک کننده هست:
    آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي
    * ناسازگاری های شناختی و تعارض های ما

    * چگونه بر ناسازگاری های شناختی خود فائق آییم؟!





    2) خصوصیات روانشناختی و شخصیتی
    اما اینکه چرا شما در چنین دامی افتاده اید. بر می گردد به خصوصیات روانشناختی و شخصیت شما.
    برای آشنایی بیشتر با خود می توانید تست 240 neo از آزمون های معتبر و تخصصی روانشناسی شخصیت و همچنین تست mmpi را انجام دهید تا به بررسی اثر گذاری شخصیت شما در انتخابهایت پی ببریم.






    3) ضرورت تغییر و مهارت آموزی در جهت صحیح
    و در آخر پس از بررسی بخش اول (هدفمندی زندگی) ، و بخش دوم (خصوصیات شخصیتی و روانشناختی)، می توانیم سراغ بخش سوم که ضرورت تغییر، و مهارت آموزی در جهت صحیح هست را کار کنیم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    MimiBahar (دوشنبه 31 مرداد 01)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.