به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آزار کلامی مادرشوهر داره روانیم میکنه

    سلام
    من ۳۱ سالمه، همسرم ۳۴ سالشه
    ما آشنایی سنتی داشتیم و توسط خواهر همسرم آشنا شدیم و ازدواج کردیم.
    شوهرم همه جوره خوبه، به جرات میگم ما جزو معدود همسرانی هستیم که هیچ مشکلی نداریم.
    همسرم خانواده من رو دوس داره و خانوادمم براش احترام زیادی قائلن و از گل نازکتر نمیگن.
    امان از دست خانواده شوهرم، مخصوصا مادرش، هرچقدر احترام میزارم، هرچقدر محبت میکنم فایده نداره.
    اینا توقع دارن عروس با حجاب کامل ۲۴ ساعته خونشون باشه، بشوره بسابه و...
    ولی من آدمش نیستم، من شغل پاره وقت دارم، درگیری های خاص خودمو دارم.
    فقط کافیه سه چهار روز دیر برم خونشون، در بدو ورود چنان مورد آزار کلامی مادرشون قرار میگیرم
    یه نمونه‌ش امروز که بعد از کلی محبت و در خدمت بودن، چون سه روز احوالی از خانم نگرفتم چنانی زد تو پوزم که بغض راه گلوم رو گرفته بود، نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم تو اتاق و به همسرم گفتم و به بهانه ای زدم تو حیاط و شوهرم اومدم دنبالم و التماسم میکرد بگذرم
    ولی من دیگه خسته شدم، امروز آرزوی مرگ خودمو کردم
    سر نماز گریه‌م گرفت و واگذارش کردم به امام حسین

    متاسفانه این خانم یک عفریته به تمام معناست، واقعا کم آوردم و از ازدواج پشیمونم.
    جالبه دقیقا علت اینکه ۳ روز بهشون سر نزدم این بود به حدی شب آخر مورد آزارش قرار گرفتم که واقعا دلم نمیخواست تا ۳ ماه ریختشو ببینم
    امروزم به احترام عید فطر رفتم خونشون
    متاسفانه تو دلم دارم به شدت فحش میدم و نفرین میکنم
    بارها این رفتارهای زننده رو بخشیدم و از اول شروع کردم ولی تحملم تموم شده
    از نظر این خانم خودش فقط خوبه، تو خونشون که میشینی مداااااااااااااام و بی وقفه، اصلا عجییییبببب فقط غیبت این و اون
    همش میگی فلانی آدم نیست، فلانی دیوانست و ....

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آرزوی مرگ خودت رو کردی؟؟؟! جدا؟!!! خب آرزوی مرگ مادرشوهر رو می‌کردی! چه کاری هست دختر جون!
    از همسرت خواهش کن که تو رو با مادرش تنها نذاره. اونجا اگر مشکلی پیش اومد، همسرتان مهربونانه میتونه جواب بده.
    ذهن آدم تو هر لحظه فقط به یه چیز میتونه فکر میکنه. آنقدر نشین به مادر شوهرت فکر کن. اخه آدم که نباید از حرف آنقدر ناراحت شه. حرف باد هواست! سعی کن یه کمی بنشینی پای غیبت های مادرشوهر. حالا چه اهمیتی داره که میگه بقیه آدم نیستند :) تا زمانی که آدم بودن شما رو زیر سوال نبرده، خداییش بیخیال باش :)

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره آروزی مرگ خودمو کردم.
    من بمیرم و ببینم میخواد برای پسرش چه زنی بگیره که خوشش بیاد.

    من نمیتونم مثل شما دریا دل باشم و هر اراجیفی رو باد هوا بدونم.
    اگه پدر و مادر خودم یه چیزی بگن باز میشه گذشت، چون هزاران حق به گردنم دارن
    ولی این خانم هیچ حقی به گردن من نداره.

    من اصلا نمیتونم یه آدم متکبر رو تحمل کنم و مدام بگه من خوبم و بنده برگزیدم خدام، بقیه بد و معتاد و دزد و ... هستن.

    متاسفانه همسرم اصلا نمیشنوه که بخواد جواب هم بده.
    میخواد هم جلوی من ماسمالی کنه که من ناراحت نشم هی میگه منظوری نداره و ما باید بخشنده و بزرگوار باشیم!!!!!
    که متاسفانه این حرفها اصلا تو مخ من نمیره

    من بارها تصمیم گرفتم رفت و آمدم رو خیلی کم کنم یا تنها نمونم
    ولی رو تصمیمم نمیمونم و خر میشم و باز ادامه میدم.

    کاش میتونستم یه تصمیم قاطع و درست بگیرم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید نیکی 69 تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 16 اردیبهشت 01)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اردیبهشت 01 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    5,963
    سطح
    50
    Points: 5,963, Level: 50
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    آرزوی مرگ خودت رو کردی؟؟؟! جدا؟!!! خب آرزوی مرگ مادرشوهر رو می‌کردی! چه کاری هست دختر جون!
    از همسرت خواهش کن که تو رو با مادرش تنها نذاره. اونجا اگر مشکلی پیش اومد، همسرتان مهربونانه میتونه جواب بده.
    ذهن آدم تو هر لحظه فقط به یه چیز میتونه فکر میکنه. آنقدر نشین به مادر شوهرت فکر کن. اخه آدم که نباید از حرف آنقدر ناراحت شه. حرف باد هواست! سعی کن یه کمی بنشینی پای غیبت های مادرشوهر. حالا چه اهمیتی داره که میگه بقیه آدم نیستند :) تا زمانی که آدم بودن شما رو زیر سوال نبرده، خداییش بیخیال باش :)
    عه عه ببخشید سرکار خانم
    شما تصادفی یا ناتصادفی از نام کاربری یکی از دوستان گمشده من در یکی از پلتفرم های اجتماعی استفاده میکنید احیانا خودش نیستید؟!

    با عرض پوزش از مدیران متاسفانه گزینه پیام خصوصی را نیافتم


  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 فروردین 02 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1399-12-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,744
    سطح
    24
    Points: 1,744, Level: 24
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوشبختانه رابطت با همسرت خوبه بهش بگو متوجه رفتار های زشت مادرش هستی و اذیت میشی و اذیت شدنت تو رابطته دو نفریتون تاثیر میزاره این جور‌ مواقع باید همسر بیاد جلوی مادرشو بگیره منم با همسرم خیلی خوبم با مادرشم در ظاهر خوبم ولی اخیرا فهمیدم مادرش پشت من حرف میزنه و چند روز پیش گفته خونه رو به اسم خانمت نزن بهش اعتماد نکن و ... همسرم گفته لازم باشه جونمم میدم خونه چیزی نیست لطفا دخالت نکن با این حرف فکر‌ کنم کم پیش میاد مادرش دوباره جرئت کنه چیزی بگه فقط مادرشوهرت باید بفهمه همسرت طرف شماست و با کوچکترین حرفی پسرش ناراحت خواهد شد
    یکیم اینکه زیاد بهش فکر‌ نکن مادرشوهر های ایرانی اکثرا همینن تو تنها نیستی به خودت بفهمون رفتارش شخصیتش درهمین حده توجهی بهش نکن نزار اون برنده این اعصاب خوردی بشه

  7. کاربر روبرو از پست مفید هستی یانو تشکرکرده است .

    MimiBahar (یکشنبه 18 اردیبهشت 01)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط cigar نمایش پست ها
    عه عه ببخشید سرکار خانم
    شما تصادفی یا ناتصادفی از نام کاربری یکی از دوستان گمشده من در یکی از پلتفرم های اجتماعی استفاده میکنید احیانا خودش نیستید؟!

    با عرض پوزش از مدیران متاسفانه گزینه پیام خصوصی را نیافتم

    فکر نکنم والا! من معمولا از نامهای کاربری دیگه ای استفاده میکنم. این هم ترکیب اسم خودم و لقب مادربزرگم هست:) تا جاییکه یادم میاد اولین و تنها جایی هست که از این نام کاربری استفاده کردم. امیدوارم دوستتون رو پیدا کنید. خدا رو چه دید، شاید ما هم بشیم دوستهای جدید:)
    با عرض پوزش از نیکی خانم

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اردیبهشت 01 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    5,963
    سطح
    50
    Points: 5,963, Level: 50
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    فکر نکنم والا! من معمولا از نامهای کاربری دیگه ای استفاده میکنم. این هم ترکیب اسم خودم و لقب مادربزرگم هست:) تا جاییکه یادم میاد اولین و تنها جایی هست که از این نام کاربری استفاده کردم. امیدوارم دوستتون رو پیدا کنید. خدا رو چه دید، شاید ما هم بشیم دوستهای جدید:)
    با عرض پوزش از نیکی خانم
    زنده باشین شما خدایی کرده اخیرا درگیر یک بیماری خاص نبودین

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چرا احساس میکنم که من رو با خانمی به نام می می ناز که کاربر نی نی سایت بودند و بر اثر سرطان سینه فوت کردند، اشتباه گرفتید. خدا رحمتشان کنه.

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اردیبهشت 01 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    5,963
    سطح
    50
    Points: 5,963, Level: 50
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط MimiBahar نمایش پست ها
    نمیدونم چرا احساس میکنم که من رو با خانمی به نام می می ناز که کاربر نی نی سایت بودند و بر اثر سرطان سینه فوت کردند، اشتباه گرفتید. خدا رحمتشان کنه.
    ببخشید ایشان چند سال داشتند

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط cigar نمایش پست ها
    ببخشید ایشان چند سال داشتند
    شرمنده نمی‌دونم! اما فکر کنم حدودا ۳۵-۳۶ ساله بودند
    https://www.ninisite.com/discussion/...88%D8%A7%D8%AA


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.