به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array

    ✤ رهایی از زندان ذهن ✤

    « بسم الله الرحمن الرحیم »

    مقدمه

    هنر رهایی از زندان ذهن

    وقتی که از خواب بیدار می‌ شوید ذهن شما سفر خود را آغاز می‌ کند مثل اینکه در اتوموبیلی نشسته اید که ذهن شما راننده آن است گاه با سرعت سرسام آور رانندگی می‌ کند و گاهی حتی نمی‌ تواند از پارکینگ خارج شود گاهی دقیقاً شما را به مقصد می رساند و زمانی شما را در میان ناکجا آباد رها می‌ کند .
    ممکن است ذهن تان به شما خیابان‌ هایی را نشان دهد که در آن خانه های پر زرق و برق وجود دارند که با دیدن آنها احساس حسرت و سرخوردگی می کنید. گاهی هم ممکن است شما را به دالان های تاریک و ترسناک ببرد. برای بسیاری از ما پیش می آید که ذهن مان ما را به جاهایی می برد که دوست نداریم آنجا باشیم افکار ما به طور ناخودآگاه طوری تنظیم شده است که ما را به سمت احساس ترس ، باخت ، بی ارزشی یا خشم سوق می‌ دهد

    آنقدر در افکارمان غرق می شویم که به نظرمان می‌ رسد آنها واقعیت دارند و ما را به انجام کارهایی وا می‌دارند که حتی اوضاع را وخیم‌ تر نیز می‌ کند .
    موضوع این کتاب رسیدن به آرامش و رصد کردن ذهن است . در این مورد سخن گفتیم که چطور بگذاریم مرغ ذهنمان به هر جا دلش خواست پرواز کند اما زیاد به جایی که می رود توجه نکنیم.
    در اینجا می آموزید که چطور بعضی از صحنه هایی که ذهن ترسیم می‌ کند ببینید و لذت ببرید اما آنها را باور نکنید و درگیر آن نشوید.

    بخش اول این کتاب به معرفی پنج نوع از افکار می‌پردازد ، در این بخش یاد میگیرید که چطور این افکار را تشخیص داده و آنها را رصد کنید همچنین می آموزید که چگونه فکر خود را از سویی به سوی دیگر تغییر دهید .
    در بخش دوم کتاب می آموزید که چطور کارکرد و تأثیر افکار خود را تشخیص دهید. وقتی بتوانید افکار خود را رصد کنید وقتی بدانید که این افکار قرار است چطور عمل کند و چه نتیجه ای در بر خواهد داشت غلبه ی آنها بر ذهن شما کمتر خواهد شد.
    در فصل سوم به شما نشان خواهیم داد چگونه بی آنکه در محتوای افکار غرق شوید بتوانید آنها را رصد کنید و چطور در برابر اثرات مخرب برخی از افکار مصون بمانید.

    نویسندگان : متیو مک کی ، کاترین سوتکر

  2. 8 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    bahar91 (سه شنبه 06 اردیبهشت 01), fariba293 (پنجشنبه 08 اردیبهشت 01), miss seven (دوشنبه 27 دی 00), نوردخت (چهارشنبه 24 اسفند 01), میشل (سه شنبه 28 دی 00), مدیرهمدردی (سه شنبه 28 دی 00), باغبان (دوشنبه 27 دی 00), شمیم الزهرا (دوشنبه 26 اردیبهشت 01)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    افکار با زندگی ما چه می کنند ؟ تأثیر افکار بر زندگی


    مسئله این نیست که افکار اشتباه دارید مشکل این است به جای اینکه آن افکار را ببینید و بررسی کنید با این افکار اشتباه زندگی می کنید و در آنها حل می شوید . ما تمایل داریم که یک مهارت بسیار مهم را به شما بیاموزیم یعنی مهارت مشاهده ی عملکرد و وظیفه افکار . به این معنا که افکار بر زندگی ما چه تاثیری می گذارند از آنجا که شما نمی توانید انتخاب کنید چه افکاری از ذهن شما بگذرد زیرا نمی توانید جلوی ورود افکار به ذهنتان را بگیرید باید در رابطه خود با افکارتان و نتایج برآمده از این رابطه قدرت و تسلط داشته باشید. چه باور کنید یا نه این مسئله مهم‌ تر از فهمیدن ، تشریح و تحلیل محتوای افکار است. زیرا چرایی ها اموری قراردادی و مدام در حال تغییر است. ممکن است این سوال را مطرح کنید که خوب حالا چطور اثرات افکار بر زندگی را بفهمم ؟

    پاسخ این سوال را با مطالعه این مقوله بدهید که چطور افکار در خدمت شما هستند آیا افکارتان شما را به چیزی که بشدت در زندگی به آن اهمیت می‌دهید نزدیک‌ تر می‌کند یا فقط از شما در برابر چیزی که چندان هم برای شما مهم نیست محافظت می کند ؟
    فکری که در اول صبح وقتی بیدار می شوید از ذهن تان عبور می کند را در نظر بگیرید
    امروز دوست ندارم سر کار بروم ! آیا این فکر غلطی است؟ خیر ، زمانی این فکر بد تلقی می‌ شود که به آن اهمیت داده و آن را عملی کنید ، در رختخواب بمانید و وضعیت شغلی خود را که ابزاری برای حمایت از خودتان است به خطر بیندازید

    بنابراین آیا این فکری است که به خوبی در خدمت شماست ؟ نه این فکر در زندگی به شما خدمت نمی کند و عملکرد مناسبی ندارد . ممکن است در فرآیند بررسی آثار افکار خود بر زندگی با سوالاتی مواجه شوید آیا این فکر به خوبی در خدمت من است و به من منفعت می رساند یا خیر ؟
    آیا این طرز تفکر به من کمک می کند به چیزی که در زندگی خیلی برایم مهم است نزدیک شوم؟
    آیا این فکر ، راننده خوبی است و مرا به مقصدی که می‌خواهم می‌رساند ؟
    سوالی که برای شما روشن گر و معیار است این است که این طرز فکر در زندگی من چه تاثیر و کاربردی دارد. از آنجا که افکار بسیار خودکار هستند شما معمولاً متوجه تفاوت بین قضاوت درباره خود و توجه به افکار بدون قضاوت نمی‌ شوید . خود قضاوت نوع دیگری از تفکر است . هر چه قدر که بیشتر در مورد فرآیند ایجاد افکار مطلع باشید انعطاف پذیری تان بیشتر می شود و حق انتخاب های بیشتری برای رسیدن به مقصد زندگی خود در دست خواهید داشت


    آزمون کارایی

    ذهن ما هفت طرز تفکر ایجاد می‌کند که عبارتند از خاطره ، مشاهده ، برنامه ریزی ، قضاوت ، پیش‌ بینی ، روایتگر ، تخیلات.
    تمام این افکار به پیشرفت ما کمک می کنند تمام این هفت نوع فکر می توانند هم در راه مفید و هم در راه مضر استفاده شوند.

    مثال :

    خاطره

    خاطره به ما در بازیابی اطلاعات کمک می‌ کند از آنجا که ما توانایی بازگشتن به لحظات مهم را نداریم می توانیم از طریق خاطره به آنها برگردیم و لذت ببریم کسانی هستند که به واسطه یادآوری شکست‌ های خود به زوال کشیده شده و از پای درآمده اند . بعضی ها چنان در گذشته غرق می‌شود که ارتباطشان با زمان حال را از دست می‌ دهند

    مشاهده

    مشاهده ی زمان حال می تواند آرامش بخش باشد همچنین می تواند احساس عمیق و واقعی در زمان حال را ایجاد کند اما گاهی اوقات نیاز است که مشاهده را کنار گذاشته و اقدامی انجام دهیم در غیر اینصورت اوضاع تغییر نخواهد کرد

    قضاوت

    قضاوت به شناخت خوبی و بدی کمک می‌کند و ما را از شرایط زیان بار دور نگه می دارد اما همین قضاوت می تواند در حکم فلک باشد که شما خود و دیگران را با آن تنبیه می کنید قضاوت بی رحمانه می تواند هم عزت نفس خودتان را خدشه‌ دار کند و هم به روابط صمیمی شما با دیگران آسیب بزند

    روایت‌ گری

    روایت گری هم برای توضیح دلیل وقوع وقایع بسیار ضروری است اما همانطور که قبلاً بیان کردیم گاهی اوقات این افکار روایتگر تبدیل به ذهن خوانی شده و اتفاقات را به بدترین شکل ممکن تفسیر می‌ کنند.

    برنامه ریزی

    برنامه ریزی هم به منظور حل مشکلات و آماده شدن برای آینده برای ما سودمند است اما گاهی اوقات بعضی از افراد بسیار وقت خود را صرف برنامه‌ ریزی و آماده سازی می کنند که زندگی زمان حالشان با مشکل پیش می‌ رود

    مانند داستان مردی که سال ها مشغول ساختن خودرو ایده آل خود بود در نهایت بعد از ۱۰ سال که رنگ و روی خوشی را در دنیا ندیده بود سکته قلبی کرد در آخر هم زن و فرزندانش که مورد بی‌ مهری و بی‌ توجهی او قرار گرفته بودند نفهمیدند که این همه تلاش بیهوده او برای چه بوده است .

    پیش‌ بینی

    پیش بینی افکار آینده به شما در عاقبت اندیشی امور و نیفتادن در چاله های زندگی کمک می‌ کند اگر بدانید که یک شیر در فلان غار زندگی می‌ کند تفکر پیش‌ بینی به شما می‌ گوید که اگر به آن غار بروید ممکن است به شما حمله کند اما این طرز تفکر می‌ تواند تبدیل به شکنجه ای شود که شما را مدام به این فکر وا می دارد که اگر چنین و چنان شود چه می شود. در این صورت شما مدام در تصور احتمالات ناراحت کننده و ناخوشایند خواهید بود.

    تخیلات

    تخیلات یا افکار آینده می‌توانند منبع حظ و لذت باشند زیرا با تخیل شما تعطیلات لذت‌ بخش دوست داشتنی و موفقیت های آینده را تصور می‌ کنید اما تخیلات از آنچه که شما را از برداشتن گام‌ های عملی برای واقعیت بخشیدن به رویاهای دوست داشتنی باز می دارند می‌ توانند خطرناک باشند. همچنین تخیلات می‌ تواند منجر به افسردگی شما شوند زیرا ممکن است شما زندگی حال خود را پوچ و کسل‌ کننده تصور کنید و فقط در خیال آینده باشید.

    سوال بسیار مهم این است که چه طور می فهمید که چه زمانی ذهن شما از چارچوب خارج شده و به قول معروف به جاده خاکی می زند ؟
    چطور می فهمید که گرفتار افکار نامعقول شده اید؟ به خاطر داشته باشید که ذهن شما هر چیزی که به آن فکر کنید را باور می‌ کند.
    پاسخ به این سوال در چیزی به نام کارآمدی نهفته است بعضی از افکار خاصی که غالباً از ذهن شما می گذرند چطور بر شما تاثیر می گذارند .آیا به شما کمک می کنند یا نه !
    به عنوان مثال افکار روایتگر را در نظر بگیرید می‌توانید روایت هایی را که معمولا برای توجیه وقایع بیشتر استفاده می کردید را به یاد بیاورید؟ روایت هایی برای پاسخ به چرایی اتفاق افتادن یا نیفتادن برخی رویدادها وجود داشت؟ یا روایت هایی درباره اینکه چرا شما با دیگران چنین و چنان رفتار کردید؟ حالا در خصوص هر روایت این سوالات را از خود بپرسید این فکر چه تاثیری بر شما گذاشت؟ آیا باعث انگیزه شما شد یا شما را متوقف و تسلیم کرد ؟ آیا سبب شد شما احساس خوبی نسبت به خود داشته باشید یا بد ؟

    آیا این فکر شما را بر آن داشت که در قبال چیزی که برایتان مهم است کاری انجام دهید یا شما را به خاطر ترس از اقدام بازداشت؟ به طور کلی یک فکر زمانی کارآمد است که زندگی شما را بهبود بخشد و به جای ایجاد مشکل آن را حل کند افکاری که شما را از انجام اقدام مثبت باز دارند و مانع شما شود کارآمد نیستند

    اگر فکری برای شما کارآمد نیست بهتر است که دست از باور آن بردارید در عوض فقط مراقب آن باشید و آن را جدی نگیرید
    ویرایش توسط طنین باران : سه شنبه 28 دی 00 در ساعت 00:04

  4. 4 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    fariba293 (چهارشنبه 07 اردیبهشت 01), میشل (سه شنبه 28 دی 00), مدیرهمدردی (سه شنبه 28 دی 00), باغبان (سه شنبه 28 دی 00)

  5. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,102 در 7,012 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    مفاهیم آمده در این کتاب ، از مبانی اساسی بعضی رویکردهای مشاوره ای هست. و علمی و کاربردی هست.
    البته برای هر کدام از اینها تمریناتی نیز هست.

    خواستم اینجا تاکید کنم برای داشتن آرامش باید از یک جایی شروع کرد. این کتاب بنیان خوبی را نشان می دهد برای شروع آرامش.
    کاربران با دقت مطالب این کتاب را مطالعه کرده و تفکر کنند و به کار گیرند.

  6. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    bahar91 (سه شنبه 06 اردیبهشت 01), fariba293 (چهارشنبه 07 اردیبهشت 01), نوردخت (پنجشنبه 25 اسفند 01), میشل (سه شنبه 28 دی 00), باغبان (سه شنبه 28 دی 00), طنین باران (سه شنبه 28 دی 00)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    پیوندهای ذهنی

    ما افکاری داریم که خود به خود از ذهن ما می گذرند و قادر نیستیم مانع ورود آنها شویم. مثلا: بدون اینکه به خود زحمت دهید، جای خالی را پر کنید:

    توانا بود هرکه ----------------

    یک توپ دارم قلقلیه، سرخ و----------------

    به مثال دیگر در زیر توجه کنید و سعی کنید به کلماتی که قرار است در جای خالی بیایند فکر نکنید:

    یکی بود یکی نبود، غیراز ----------

    منظور همین است. این که کلمات بعد از این عبارات به صورت ناخودآگاه از ذهن می گذرند به افکار و احساسات شما گره خورده است. شما هم مانند همین جملاتی که مطرح شد، در درون خودتان جملاتی مختص به خود دارید. گاهی این جملات ناشی از تجربه های شخصیتان است و گاهی نیز اصلا منشاء مشخصی ندارند.
    به جای جمله توانا بود هرکه دانا بود؛ جمله درونی شما مثلا اینگونه است که: ( اگر قرار باشد فردا در میان جمع حرف بزنم، دستپاچه خواهم شد. پس بهتر است در خانه بمانم.)

    شاید به این دلیل ذهن تان به شما این جمله را می گوید که قبلا برای شما اتفاق افتاده است که در جمعی صحبت کرده و دستپاچه شده اید.
    چه بسا ماندن در خانه بعد از آن شرایط به شما احساس راحتی داده است. بنابراین شما زنجیره کلمات «صحبت کردن در جمع، دستپاچه شدن و ماندن در خانه» را فرا گرفته اید و ذهن تان در کسری از ثانیه، این کلمات را برای شما آماده می کند. حالا چه می شود اگر که آن صحبت کردن و
    گفت وگو برای شما دارای اهمیت ویژه ای باشد و برایتان مهم باشد اطلاعاتی که برای به دست آوردنش وقت صرف کرده اید را به دیگران انتقال دهید؟! آیا با اعتقاد به این فکر که (دستپاچه خواهم شد، باید در خانه بمانم) کاری پیش خواهد رفت؟
    آیا این فکر، شما را به سمت یک زندگی بانشاط و پر تحرک سوق می دهد یا شما را از انجام کارهایی که برایتان مهم است، باز خواهد داشت؟ بسیار مهم است که به چگونگی عملکرد ذهن خود واقف بوده و آگاه باشید که چطور راه حلها و دستورالعمل هایی که فقط واکنش هایی غیر ارادی و خودکار هستند را ایجاد می کند. اگر به خاطر اینکه افکارتان شما را از عواقب کارهایتان میترساند، از انجام کارهای مختلف دوری کنید، عرصه زندگی بر شما هر روز تنگ تر خواهد شد. اکنون با دانستن این موضوع که نمی توانید ذهن خود را از ساختن زنجیره های کلیشه ای بازدارید و مدام شما را در معرض اندرزهای خود قرار میدهد؛ می توانید با تمرین و بر روی نپذیرفتن این افکار در برابر آنها مقاومت کنید و نگذارید که عملکرد شما را تحت تأثیر قرار دهند.

    قضاوت

    همه ما دچار بیماری قضاوت هستیم و تلاش می کنیم در هرچیزی عیبی را جست وجو کنیم.
    مثلا:

    • درختی که آنجاست کج و معوج است؛
    • صندلی که روی آن نشستم بیش از حد نرم و
    اسفنجی است؛ و غروب خورشید زیاد خوشرنگ نبود؛
    • چمن های پارک کمی زرد شده اند؛
    • مادرشوهرم خیلی ایرادگیر است.
    حالا این تمرین را انجام دهید. هرجا هستید، چه در خانه چه در بیرون، به اطراف خود نگاه کنید و
    همه چیز را از زیر نگاه خود بگذرانید.
    حالا در مورد هرچیزی که به آن می نگرید، قضاوت کنید. هر عیب و ایرادی که می توانید، بگیرید. به این کار ادامه دهید و به سراغ هر شیء که می بینید بروید و به نوبت هرچیزی را مورد ارزیابی قرار دهید. سؤال این است: آیا چیزی هست که نتوانید از آن عیب و ایرادی بگیرید؟ احتمالا خیر. این تمرین ساده، از آن جهت اهمیت دارد که همه ما لحظاتی را تجربه کرده ایم که در آن به دنبال عیب و ایراد در خودمان، دیگران و یا اشیاء اطرافمان بوده ایم و همیشه عیب و ایرادی پیدا کرده ایم. چرا دچار قضاوت می شویم؟ چه چیزی ما را به جست وجوی نکات منفی وا می دارد؟

    در زیر به چند علت اشاره شده است: درباره ی هرکدام کمی تأمل کنید و ببینید که علت قضاوت کدام دلیل است؟

    • قضاوت به منظور پیش بینی یا حل یک مشکل
    (مفیدترین نوع قضاوت )

    . برای اینکه خود را از یأس حفظ کنیم؛

    • برای اینکه خود یا دیگران را اصلاح و بی نقص
    کنیم؛
    • برای اینکه ثابت کنیم ما از دیگری بهتر هستیم
    دیگری ایرادی دارد که ما نداریم

    • تا ثابت کنیم ما یا دیگران همان قدر که فکر
    می کنیم، بد هستیم؛
    • تا خود را به خاطر انجام کار اشتباه تنبیه کنیم؛

    • تا از شر آسیب روحی و شرمندگی خلاص شویم


    وظیفه این فکر چیست؟

    هر فکری وظیفه ای دارد. چرا برخی افکار بارها و بارها به ذهن شما خطور می کنند؟ چون چیزی برای شما تدارک دیده اند. افکاری که غالبا از ذهن می گذرند، افکار بسیار با ارزشی هستند. شما را از درد و آسیب حفظ می کنند، هویت تان را به شما یادآوری می کنند، شما را از انجام کارهای خطرناک باز می دارند و هزاران وظیفه دیگر به عهده دارند.

    حتی افکار دردناک نیز با ارزشند. وظیفه این افکار همواره محافظت از شما در برابر تجربیات و احساسات دردناک تر است. هر وظیفه و هدفی که افکار داشته باشند، مطمئن باشید دلیلی داشته که این فکر دقیقا در همان لحظه به ذهن شما خطور کرده است. دانستن این موضوع که چرا فکری به ذهن شما ورود می کند؟ می تواند به شما دید وسیع تری بدهد. افکار ما شبیه به سخنرانی سیاسی هستند. تا وقتی ندانیم که فلان وزیر از ساختن فلان بزرگراه برای رسیدن به اهداف پشت پرده و سود چند صد میلیونی خود حمایت می کند، این سخنرانی متقاعد کننده و درست به نظر می رسد. قبل از اینکه در فکری غرق شوید و به گونه ای باور کردنی آن را بپذیرید، پیشنهاد می کنم که کمی عمیق تر شوید و به دنبال پی بردن به هدف واقعی آن باشید. به مثال های زیر توجه کنید. ممکن است افکاری داشته باشید که وظیفه آنها:

    * یادآوری این موضوع که شما فرزند پدر یا مادر خود هستید! (یعنی پدرومادرتان را دوست دارید)؛
    * ترساندن شما؛
    * وادار کردن شما به پیروی از قوانین و قواعد! (از طریق آموزش خانواده یا کسب تجربه)؛
    * تنبیه به خاطر اشتباه یا گناه؛
    * اصلاح کردن؛
    * از کار انداختن شما؛
    * نشان دادن نقایص و عیبهایتان؛

    * تایید این موضوع که ----------- (جای خالی را پر کنید)؛
    * گیج کردن شما؛
    * وادار کردن شما به انجام ریسک؛
    * اثبات بی گناهی (یا قربانی بودن شما؛)
    * تسلیم کردن شما باشد.

    ذهن شما میلیونها دلیل برای افکار خود دارد. آنچه در بالا به آن اشاره شد، نمونه کوچکی از دنیای اهداف و مقاصد افکار است. سه فکری که اخیرا به ذهن شما خطور کرد و بر احساس شما تأثیر گذاشت را بررسی می کنیم. انتخاب کنید:

    * فکری که شما را ترساند؛
    * فکری که باعث شد درباره خود احساس بدی بی ارزشی، شرمساری و گناه) داشته باشید؛
    * فکری که باعث شد خشمگین شوید.

    حالا از خود بپرسید: آن فکر چه قصدی داشت؟ چه فوریتی ایجاد کرد؟ اگر براساس این فوریت عمل کنید، چه تأثیری بر نکات زیر خواهد داشت؟:

    * بر ارزشمندی شما؛
    * بر هویت شما؛
    * بر اهداف شما؛
    * برترس های شما
    * بر روابط شما (گذشته و حال)؛
    * بر بایدها و نبایدهای شما ( قوانینی که برای زندگی خود وضع کرده‌ اید. )

    بار دیگر که فکری به ذهن تان خطور کرد و نیت آن را دانستید از ذهن خود برای کاری که می خواست انجام دهد تشکر کنید.

    * ذهن من از تو تشکر می کنم که سعی کردی مرا به موفقیت برسانی

    * ذهن من از تو سپاسگزارم که کمک کردی فردی بشوم که پدرم همیشه می گفت.

    * ذهن من از تو متشکرم که سعی کردی مرا اصلاح کنی.
    ویرایش توسط طنین باران : سه شنبه 28 دی 00 در ساعت 22:05

  8. 3 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    نوردخت (پنجشنبه 25 اسفند 01), میشل (چهارشنبه 29 دی 00), مدیرهمدردی (چهارشنبه 29 دی 00)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    جهانی که ذهن می سازد

    جهانی‌ که در آن زندگی‌ می‌ کنیم را توسط افکارمان می سازیم.

    اینگونه که:

    * چیزی که به آن فکر می کنیم باور می کنیم؛
    * آنچه که باور می کنیم، برای ما تبدیل به واقعیت می شود.
    * باورهای ما اساس امیدها، ترس ها و انتخاب های ما را تشکیل میدهد.
    * انتخاب های ما تبدیل به زندگی ما می شوند.


    افکار ما چیزی جز جرقه های نورون های عصبی نیستند، اما ما آنها را این قدر جدی می گیریم که می توانند ما را بترسانند، ما را از خودمان متنفر کنند، یا دیگران را در نظر ما خوار جلوه دهند. افکار، قدرت از کار انداختن ما یا به راه انداختن جنگ را دارند. در حقیقت ما نقاش هایی هستیم که به ذهن خود اجازه میدهیم رنگ، نوع و شکل بوم نقاشی زندگی ما را تعیین کند. و برنامه نویس هایی هستیم که افکارمان را در جهانی با قواعد و نظام ها و نتایج خودش درهم می تنیم.

    اگر افکار شما جهان پیرامون تان را می سازند، شاید بهتر باشد به زیبا کردن جهانی که در حال طراحی آن هستید بپردازیدم. در این تمرین، از شما می خواهیم بر روی این موضوع متمرکز شوید که شما کیستید؟ و در زندگی از خود، دیگران و سرنوشت خود چه انتظاری دارید؟ سپس به مارورای این افکار و جهانی که می سازند توجه کنید! آیا جهان سردی را می سازد که مردم خطرناک و سرسخت آن، برای به تاراج منابع محدود آن با هم در ستیزند؟ یا جهانی گرم و صمیمی است که مردم در آن با سخاوت و مهربانی از یکدیگر مراقبت می کنند؟
    مکانی است که هیچ کس در آن احساس امنیت ندارد یا جایی که میتوان به مردم آن اعتماد کرد؟ جهانی لبریز از تلاش بیهوده برای هیچ و شکست خوردن است یا جایی است که در آن با سخت کوشی می توان موفق شد؟
    حالا جهانی را که ساخته ی افکار خودتان است روی کاغذ شرح دهید. مردم در آن جهان به چه کارهایی مشغولند؟
    چطور زنده می مانند؟ قوانین آن جهان چیست؟ چه خطراتی دارد؟
    شما چگونه خود را با آن وفق داده اید؟ وقتی نوشتن تمام شد، از خود بپرسید آیا این همان جهانی است که شما دوست دارید در آن زندگی کنید؟ به یاد داشته باشید که این جهان، چیزی بیشتر از یک سری کلمه نیست. اگر دوست ندارید در این جهان زندگی کنید، زمان آن فرا رسیده که دیگر نباید هرچه به ذهنتان خطور کرد را باور کنید.


    فرار بزرگ

    وظیفه ی برخی از افکار این است که خیلی به سرعت شما را تسکین بدهند. وقتی احساس درد از هر نوعی می کنید، یک ساز و کار درونی مخصوص شما وجود دارد که در درون شما، توسط خود شما طراحی شده است و به شما در گریختن از احساسات منفی کمک می کند. احتمالا بعد از تجربيات ناراحت کننده ای که در گذشته برای شما پیش آمده است، این آسایش و تسکین خود را طراحی کرده اید. برای جلوگیری از درد یا برای اینکه هرچه سریع تر از آن خلاص شوید، راه هایی را شناسایی کرده اید. بدن شما برای واکنش به خطر این طور طراحی شده است که یا بجنگد یا فرار کند. از زمان انسان های اولیه وقتی بدن با خطری مواجه می شود که زندگی اش را تهدید می کند، مثلا با یک ببر مواجه می شود، به طور فیزیولوژیک برای فرار کردن یا جنگیدن تغییر وضعیت پیدا می کند. نکتهه ی جالب در مغز این است که فقط کافیست به خطر فکر کنید تا بدن شما برای واکنش آماده شود؛ یا فرار کند یا بجنگد.لازم نیست یک ببر وجود داشته باشد تا شما را وادار به واکنش کند. فقط کافیست از طریق تجربیات شخصی خود فکر کنید که چه چیزی شما را تهدید می کند و میترساند. در موقع فرار ممکن است برای خلاص از درد به سراغ روشهایی بروید که در زندگی به نفع شما نیستند.

    مثلا: خیلی از مردم برای جلوگیری از به وجود آمدن احساسات وحشتناک، غذا می خورند، مینوشند، کار می کنند و غیره. فکر فرار بزرگ تفکری است که شما را وادار به انجام کاری می کنند تا احساس درد، ناراحتی و خشم را از خود دور کنید. متاسفانه، غریزه ی فرار نمی گذارد شما درد و رنج اولیه ای که برای التیام لازم است را احساس کنید. بعضی از افکار فرار بزرگ، که هنگام مواجهه با درد ممکن است به ذهن شما خطور کنند چیست؟ حداقل سه نمونه از آنها را روی کاغذ بنویسید. سپس به سؤالات زیر پاسخ دهید:

    * آیا درباره کارتان خیال پردازی می کنید یا آن را نادیده می گیرید؟
    * آیا به خرید می روید؟ یا میدوید؟ یا شروع به تمیز کردن خانه می کنید؟
    * آیا این رفتارها برای شما مؤوثرند؟
    * آیا تمایل دارید که احساسات اولیه را حس کرده و با آنها مشغول شوید؟

    با دوری جستن از احساساتان، به جای یک درد، دو درد را ایجاد می کنید! افکار فراری که شما را به گریز از درک بعضی از احساسات وادار می کنند، فقط فکر هستند. شما این قدرت را دارید که اجازه بدهید آن فکر به واقعیت تبدیل شده و اقدامی بر اساس آن صورت گیرد یا اینکه به شیوه ی دیگری به آن فکر واکنش نشان دهید. وقتی فکری به ذهنتان ورود کرد و فهمیدید که آن فکر، جزء افکار فرار بزرگ است؛ دقت کنید که آیا شما را به سمت مقصدی که مورد نظر شماست هدایت می کند یا خیر؟
    * آیا این فکر مطابق با ارزش های شماست؟ و با چیزی که برای شما مهم است برابری می کند؟

    * آیا قادرید فکر فرار بزرگ را به همراه احساس اولیه داشته باشید و از مشاهده ی منطقی بهره ببرید و نگذارید براساس آن فکر اقدامی صورت گیرد؟

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    اغفال گر

    افکار به ذهن شما خطور می کنند چون ذهن شما بخشی از وجود شماست. این بدان معنی است که ذهن شما جانبدار شماست. اما در واقع گاهی اوقات افکار از شما جانبداری نمی کنند، بلکه درصدد تباه کردن شما هستند. آیا در دوران دبیرستان کسی را داشته اید که به اصطلاح دوست شما بوده باشد؟ کسی که در ظاهر مانند یک دوست رفتار می کرده، اما همیشه شما را به دردسر می انداخت؟ یا شما را اغفال می کرده و باعث می شد که در کلاس به فردی تنبل تبدیل شوید؟ یا شما را اغوا کند که سیگار بکشید و یا به سراغ مشروبات الکلی بروید؟ چنین فردی را تصور کنید که سیگار می کشد، کاپشن چرمی به تن دارد، موهایش شلخته است و شرارت از چشمانش پیداست. بعضی از افکار ما مانند این فرد هستند.

    ممکن است به نظر برسد که در خدمت ما هستند و از ما جانبداری می کنند، اما در واقع مخربند. افکار گمراه کننده معمولا به صورت زیر در ذهن ما ظاهر می شوند:
    - امروز واقعا نمی خواهم فلان کار از قبل برنامه ریزی شده را انجام دهم.
    - همین یک بار به آن جلسه ی کاری واجب نمی روم.
    - او اصلا به کمک من نیاز ندارد.
    - مطمئنم که می توانم فلان کار را به جای این هفته، هفتهای آینده انجام دهم.

    این افکار مانند همین فرد شرور در دبیرستان هستند که به شما پوزخند می زنند و شما را برآن می دارند که برخلاف قضاوت درست تان عمل کنید. این افکار به سلامت زندگی شما حمله می کنند. این افکار هدایت کننده های رفتاری خوب و مثبتی نبوده و شما را به سمت ارزش هایتان راهنمایی نمی کنند. این افکار ممکن است در لحظه، به عنوان یک تسکین آنی عمل کنند و شما را از مسئولیت، یا چیزی که از مواجه شدن با آن می ترسید برهاند، اما در طولانی مدت به خوشایند شما نیستند.
    به این فکر کنید که کدامیک برای شما مهم تر است؟ خلاصی از یک وظیفه؟ یا اهمیت به وظیفه ای که به شما در پیشبرد اهدافتان در زندگی کمک می کنند؟

    * چند لحظه بر روی کار و وظیفه ای که انجام آن برای شما مهم تر از به تأخیر انداختن و انجام ندادن آن است، تعمق کنید.
    * بگذارید آن افکار گمراه کننده به ذهن شما راه یابند. به این افکار که باعث حواس پرتی شما می شوند به اندازه ی یک حاشیه اهمیت دهید و آنها را جدی نگیرید.
    * حالا بگذارید آن تفکر گمراه کننده از ذهن شما محو شود و آن کار و وظیفه ای را که ممکن است به خاطر آن فکر از انجام آن اجتناب کرده باشید را در ذهن خود پررنگ کنید.
    * به مدت سه ثانیه، نفس عمیق بکشید. سه ثانیه آن نفس را بیرون دهید. حالا خود را در حال رسیدگی به آن کار و وظیفه تصور کنید.
    * هرگاه که افکار گمراه کننده به ذهن تان خطور کرد و بر آن بود که شما را از انجام کار و وظیفه تان باز دارد، آن فکر را کمرنگ و محو کنید. به آن کاری که می خواهید انجام دهید فکر کنید.
    وقتی که کار انجام شد، شما احساس می کنید که نماینده ی کلاس هستید و نه دانش آموزی سیگاری در گوشه ی حیاط مدرسه.


    افکار بیهوده


    بیشتر مردم افکار اتفاقی نامأنوسی را تجربه کرده اند که کاملا به آن چیزی که در لحظه اتفاق می افتد بی ربط است. مثلا ممکن است در هنگام گفت وگو با رئیستان یک باره این تصور به ذهنتان بیاید که سر او در حال انفجار است. یا ممکن است در حال استراحت با دوست تان، مشغول صحبت هستید که به ذهن تان خطور می کند انگشت تان را در چشم او فرو کنید.
    در یک مهمانی سر میز شام نشسته اید که این تصور در ذهنتان نقش می بندد که سکوت را بشکنید و یک حرفی شرم آور، رو به سایر مهمانان بر لب آورید که هم شما و هم همسر بی گناهتان را شرمگین کند.در حقیقت، نود درصد افراد دارای افکار بیهوده هستند؛ افکار کفرآمیز، جنسی، آسیب رسان و غيره. این افکار سیاه، خشن یا ویرانگر هستند و شما حتی قصد داشتن آن افکار را ندارید. ممکن است با خود فکر کنید که: (من دیگر چه جور آدمی هستم که چنین فکری به ذهنم خطور کرد؟!)
    به خاطر داشته باشید که فکر، فقط یک فکر است واقعیت ندارد و شما هرگز براساس این افکار بیهوده، اقدامی انجام نداده اید. این افکار برای یکی دو ثانیه به ذهن شما می آیند و سپس از بین می روند. این افکار بیهوده هرگز منجر به انجام اقدامی نمی شوند، زیرا بين فكرو انگیزه برای انجام یک کار، تفاوت وجود دارد. معمولا در ورای هر انگیزه، محرکی وجود دارد. مثلا شما میل به نوشیدن دارید یا دوست دارید فلان کفش را بخرید، اما در پس یک فکر، خصوصا یک فکر بیهوده؛ محرک و انگیزه ای وجود ندارد.

    واقعا نمی خواهید انگشت تان را در چشم دوست تان فرو کنید یا خودتان را در یک مهمانی در معرض مضحكه قرار دهید. فکر بیهوده ای که قبلا به ذهنتان خطور کرده را به یاد بیاورید. آن فکر را در ذهن خود نگه دارید. به یاد داشته باشید که این تفکر، قدرتی برای انجام هیچ کاری ندارد. فقط یک فکر است و واقعیت ندارد. از ذهن خود به خاطر این فکر عجیب تشکر کنید و حتی اگر می توانید از جالب و غیر معمولی بودن این فکر لذت ببرید.

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    طوفان فکر

    قاعده در طوفان فکر این است که هیچ فکری، احمقانه نیست. هر کس این حق را دارد که نظر خود را بیان کند و یا پیشنهادی که ممکن است
    جمعی را به هدفشان برساند ارائه دهد. نکته ی مهم این است که ابتدا هدف آن جمع را تشخیص دهیم. اگر این گونه نباشد پس چطور می توان گفت که کدام پیشنهاد بهتر می تواند به آن جمع کمک کند؟ اگر هدفی نباشد پس بحث بی فایده می شود. در هنگام طوفان فکر، افکار فقط شنیده می شوند و کسی تشخیص نمی دهد که این طوفان فکری است. هر کسی در این خصوص، که چه می توانید بکنید؟ پیشنهادی ارائه میدهد چه باید می کردید؟، و چطور باید کار را انجام دهید؟ بعضی افراد فقط به صحبت های دیگران گوش داده و به آنها فکر می کنند.

    هر کس در گروه وظیفه ی خاص خود را دارد. یکی ممکن است محافظه کار باشد و درباره عواقب و خطرات کار هشدار دهد و دیگری ممکن است به گروه روحیه دهد و با اشتیاقی که ایجاد می کند شاید بدون در نظر گرفتن خطرات، آن جمع را به سمت مقصد جدیدی راهنمایی کند.
    تصور کنید که ذهن شما در شرایط طوفان فکری قرار گرفته است. افکار خوب و معقولی هستند که به ذهن متبادر می شوند. برخی از این افکار شما را در مقابل درد و رنج حفاظت می کنند، برخی افکار نیز به شما در انجام دادن وظیفه کمک می کنند و برخی نیز منجر به پیشرفت می شوند.

    تصور کنید که در جلسه ای نشسته اید و میتوانید هر تفکر که از ذهنتان می گذرد را مثل فردی که در حال استدلال است بشنوید. از آنجا که این افکار هنوز تبدیل به واقعیت نشده اند و فقط در حد یک ایده هستند؛ بنشینید و قبل از اینکه بخواهید بر اساس یک فكر تصمیم به انجام کاری بگیرید، فقط به هر استدلال به صورت عینی گوش کنید. فرض کنید که تنها هستید. به یک مهمانی دعوت شده اید و ملاقات با دیگران برای شما سخت است. ناگهان افکار شما جلسه ای تشکیل داده و هرکدام چیزی می گویند:

    - چطور می توانم به آن مهمانی بروم؟
    - میتوانم از روی نقشه محل مهمانی را پیدا کنم یا با یکی از دوستانم که به آن منطقه آشناست به آنجا بروم.
    - کسی دوست ندارد با من گپ بزند؛ پس چرا باعث آزار آنان شوم؟
    - در حال حاضر سر و وضعم جالب نیست.
    - سه ماه است که در جمع این چنین نبوده ام و میخواهم حالا در جمع مردم باشم.

    چگونه تصمیم می گیرید که به کدام فکر گوش فرا دهید؟ به هر حال تمامی این افکار منطقی به نظر می رسند. بعضی از آنها شما را فورا از اضطراب رفتن به مهمانی خلاص می کنند. برخی دیگر از افکار هم شما را به چیزی که می خواهید، یعنی دیدار مردم و بودن در جمع، نزدیک تر می کنند. حالا به چیزی که می خواستید فکر کنید و در ذهن خود مشغول بحث کردن باشید. از خود بپرسید:

    * واقعا خواسته ی من چیست؟
    * آیا این فکر مرا به چیزی که برایم مهم است نزدیک تر می کند؟
    * آیا افکاری وجود دارند که معقولانه به نظر برسند و مرا در پیشرفت کمک کنند؟
    * آیا در این برهه از زندگیم میتوانم به افکاری گوش کنم که مطابق با خواسته ی من هستند و تصمیم بگیرم که کدام فکر برای من بهتر است؟


    ریاست افکار

    قطعأ شما نمی خواهید که افکارتان بر شما ریاست کنند، زیرا گاهی اوقات افکار تمایل به ریاست اند. این افکار مانند یک فرد قلدر و زورگو به شما می گویند که چه کاری را باید انجام دهید. افکاری که رگه ای از اضطراب و عصبانیت دارند می توانند بر شما ریاست کنند. عصبانیت و پرخاش می خواهد راه خود را باز کند. اگر قصد دارید با جمعی از دوستان جدیدتان که زیاد با آنها احساس راحتی نمی کنید، به گردش بروید؛ احتمالا افکاری که قصد ریاست بر شما را دارند سعی می کنند شما را از راحتی در آن جمع بازدارند.

    این افکار مدام در گوش شما می خوانند که بهتر است در خانه بمانید و به گردش نروید، و روی مبل راحتی خود لم داده و تلویزیون تماشا کنید. اضطراب و عصبانیت درست مانند آن فرد زورگو با قدرت پیش می آید و ممکن است شما در ابتدا از ترس آن در خود مچاله شوید. اما انتخاب دیگری هم دارید. می توانید آن افکار را این طور ببینید که فقط فکر هستند و می خواهند بر شما ریاست کنند، اما چیزی نیستند که بتوانند رفتار شما را مدیریت کنند. اگر یکی از این افکار رئیس مآبانه در پیش پای راه شما قرار گرفت و می خواست مانع شما از رفتن به سوی چیزی که به آن تمایل دارید شود، مراحل زیر را انجام دهید:

    * وقتی این افکاری که قصد ریاست بر شما را دارند به ذهنتان خطور کردند، ابتدا آنها را متوقف کنید و بدانید که (فقط افکاری هستند که ریاست طلبند.)
    * سپس حتی اگر این افکار ریاست طلب مدام در ذهن شما در حال رژه رفتن هستند؛ به دلایل دیگری که شما را به انجام دادن آن کار سوق میدهد فکر کنید.
    * به آن افکار توجه کنید، اما راه خود را ادامه دهید. آیا واقعا می خواهید رفتار خود را فقط به خاطر یک تفکر پوچ تغییر دهید؟
    * پرداخت هزینه برای آن فکر مهم تر است یا اینکه بگویید: (به هرحال با وجود این فکر، من می خواهم کاری بر خلاف آن انجام دهم.) یا (من قصد دارم فلان کار را انجام دهم چون تصمیم گرفتم که فلان شرایط را تجربه کنم و ببینم در پایان چه خواهدشد؟)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    نان بیات

    گاهی اوقات ما به افکاری چسبیده ایم که مانند نانی که یک هفته مانده باشد، بیات و سفت است. مثلا شاید فکری مثل این (من نمی توانم کارهای جدید انجام دهم) سالها در ذهن شما مانده باشد. خود را از شر این توشه ی نان بیاتی که در پستوی ذهن خود انبار کرده اید رها کنید. روی کاغذ حداقل پنج فکری که سال هاست در ذهن خود پرورش می دهید را بنویسید. از افکاری استفاده کنید که میدانید سودی برای شما ندارند. اگر همین حالا فکری همین حالا به ذهنتان خطور کرد روی همان کار کنید. فرض کنیم که از یک رابطه در گذشته صدمه دیده اید و فکری که در این سالها گریبان گیر شما بوده این است که: (زن ها مردها قابل اطمینان نیستند.). این فکر در گذشته برای شما معنی داشت. شما صدمه دیده بودید و می خواستید که از آسیب دوباره ی خود جلوگیری کنید.

    آیا این فکر شما را از درد و رنج دور نگه می دارد؟ آیا پایبندی به این فکر شما را از باز شدن چشمتان به روی واقعیت و برقراری رابطه ی صمیمی با کسی در زمان حال باز نمی دارد؟ خود را ملزم کنید که اگر همین حالا چنین فکری به ذهنتان خطور کرد آن را در نظر بگیرید و بنویسید: (این فکر همان نان بیاتی است که در پستوی ذهن من وجود دارد و مرا در زندان گذشته حبس کرده است. چیزی که امروز اتفاق می افتد با این فکر بیات من تطابق ندارد.)


    شما، یک فکر نیستید


    اگر چه که افکار فقط کلمه اند؛ اما ذهن ما تمایل دارد که این کلمات را به عنوان معنایی واقعی در نظر بگیرد و قبل از اینکه ما متوجه شویم، کلماتی را که در فکر ما هستند را به واقعیت ذهنمان تبدیل کنند. اگر متوجه باشیم که این افکار فقط کلمه اند، کمتر آنها را جدی می گیریم.

    کلمه ی «عنکبوت» را در نظر بگیرید. وقتی به عنکبوت فکر می کنید، چه تصویری از آن در ذهن شما ایجاد می شود؟ عنکبوت را می بینید که روی پاهایش می خزد؟ اگر وقتی عنکبوت واقعی را می بینید می ترسید ممکن است فکر کردن به این کلمه کمی تشویش در شما ایجاد کند. با اینکه عنکبوت را نمی بینید اما میترسید،. چرا؟ چون فکر کردن به چیزی می تواند این احساس را در شما پدید بیاورد، که گویا آن را به صورت واقعی حس می کنید.
    تصور کنید که عریان و بدون لباس به محل کار خود می روید. مجسم کنید که بدون لباس در حال قدم زدن در جلوی دفتر کارتان هستید. واکنش همکارانتان از دیدن شما در این وضع چگونه است؟ آیا این تصویر باعث شد که از خجالت سرخ شوید یا ماهیچه های بدنتان تا اندازهای منقبض شود که گویا واقعا بدون لباس و عریان به محل کار رفته اید؟ ذهن یک واقعیت پرداز قدرتمند است، اما واقعیت همیشه آن چیزی نیست که شما فکر می کنید.

    حالا یک کلمه ی منفی درباره خودتان به ذهن بیاورید؛ مانند «زشت» یا «کسل کننده» آیا فقط در حد یک کلمه احساس می شوند یا حقیقت دارند؟ ممکن است ابلهانه به نظر برسد، اما به سراغ یافتن برچسبی بروید که بتوانید آن را به جلوی لباس خود وصل کنید و نام خود- همان صفتی است که به خود نسبت می دهید- را روی آن بنویسید. به یک واژه ی منفی فکر کنید تا صفتی را بیان کند که دوست ندارید آن را درباره
    خود به کار ببرید؛ مثل دهن لق، ریاکار، احمق، بزدل، یا مضطرب.
    هر چه که هست روی برچسب بنویسید و آن را به لباس خود الصاق کنید. توجه کنید که این فقط یک کلمه است. این احساسات منزجر کننده که در مورد خود دارید فقط کلمه، اسم و برچسبی هستند که به خود میزنید. این حس حقیقت ندارد و تنها واقعیت موجود درباره ی شما نیست. اگر یکی از اعضای خانواده تان این برچسب روی لباس شما را ببیند و بپرسد: این دیگر چیست؟ خوشبختانه میتوانید خودتان نیز به این کلمه ی احمقانه بخندید.

  13. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    طبق میل افکار عمل نکنید


    چشمان خود را ببندید و یک دقیقه در سکوت کامل بنشینید. چه چیزی در ذهنتان می گذرد؟ نگران کاری هستید که باید فردا در محل کارتان انجام دهید؟ نگران این هستید که آیا فرزندتان تکالیف خود را نوشته است یا خیر؟ وقتی چشمان خود را باز می کنید آیا تغییر خاصی در این یک دقیقه اتفاق افتاده است؟ به احتمال خیلی زیاد، خیر. همانطور در همان جا نشسته اید و افکار و ایده های شما چیزی را تغییر نداده است. هنوز هیچ کاری برای محل کارتان انجام نداده اید و از فرزندتان نپرسیده اید که آیا تکالیفش را انجام داده است یا خیر؟ اگر یکی از دوستانتان به شما تلفن بزند و مدتی با او صحبت کنید چه میشود؟ حتی فراموش می کنید که آن افکار را داشته اید.آن افکار در گذشته ناپدید شدند.

    وقتی بفهمید که افکار چقدر ناپایدارند، شاید حتی دیگر تسلط سخت ترین افکار نیز بر شما کاهش یابد. یک فکر از فکر دیگر قدرتمندتر نیست. همه ی افکار، از یک جنس در ذهن شما ساخته شده اند؛ حتی اگر جنس افکار هم تفاوت داشت باز هم مهم نبود. میتوانید یاد بگیرید که حتی اگر فکری داشتید باز هم مطابق آن رفتار نکنید. اگر الآن ناگهان به خود بگویید که (من انسان نابغه ای هستم) آیا در کسری از ثانیه تبدیل به فردی (نابغه) می شوید؟

    حالا به سه صفتی درباره خود فکر کنید که دوستشان ندارید:
    - من تنبلم؛ - من چاقم؛ - نمیدانم چطور تغییر کنم؟
    آیا داشتن این فکر که (من تنبلم شما را ناگهان به
    فردی تنبل تبدیل می کند؟ یا هنوز می توانید صبح زود بیدار شوید و به مدت هشت ساعت به سرکار بروید؟ می توانید با خودتان فکر کنید که من چاقم) حتی اگر در آخرین چکاپ، پزشکتان به شما گفته باشد که در بهترین وزن هستید. میتوانید روی مبل جست و خیز کنید، ولی با خود این فکر را داشته باشید که من روی مبل نشسته ام. میتوانید با خود فکر کنید که من آدم کسل کننده ای هستم)، ولی در عین حال هنوز هم میتوانید با شوهر خود به تئاتر بروید و یک شب خوب داشته باشید.

    تمرین های زیر را امتحان کنید:

    * فهرستی از این دست افکار خود تهیه کنید. اینها افکاری هستند که با آن مخالفید اما در مورد خودتان، یا رابطه ی عاشقانه یا دوستانه ی خود دارید.
    * یکی از آن افکار را در نظر بگیرید و عامدانه کاری بر خلاف آن فکر انجام دهید

    * وقتی این کار را کردید دوباره به آن فهرست نگاه کنید و سعی کنید در روزهای آینده این کار را با بعضی دیگر از آن افکار نیز انجام دهید. این کار باعث می شود که بین شما و آن فکر فاصله بیفتد و شاید اصلا آن فکر کاملا برطرف شده و از بین برود.


    پذیرش روز بارانی


    همه ی ما این تجربه را داشته ایم که برای گردش در یک روز به خوبی برنامه ریزی کرده و همه چیز را تدارک دیده ایم، اما وقتی صبح بیدار می شویم که به گردش برویم، باران شروع به بارش می کند. ابتدا غرولند می کنیم و فکر می کنیم که باران بند خواهد آمد. اصلا قرار نبود باران بیاید. کمی بعد می فهمیم که این باران بند آمدنی نیست و هر چقدر هم غرولند کنیم نمی توانیم جلوی بارش باران را بگیریم. بنابراین مجبور می شویم برنامه را تغییر دهیم. یا گردش رفتن را کنسل می کنیم یا تصمیم می گیریم به ساحل برویم و کار دیگری انجام دهیم. (تفریح) کاری که برای ما اهمیت دارد، اما همان چیزی که از قبل برایش برنامه ریزی کرده بودیم نیست.

    شما هم ممکن است افکاری داشته باشید که هر از گاهی مانند باران شروع به بارش می کنند؛ افکاری که واقعا نمی خواهید آنها را داشته باشید. مثلا نمی خواهید درباره مورد شغل جدیدتان فکر منفی بکنید و یا درخصوص ازدواجتان بدبین باشید. اما ممکن است این افکار همینطور بلاانقطاع ببارند و نگرش شما را هم خیس کنند. شما حق انتخاب دارید رفتاری برخلاف آنچه که افکار بارانی برای شما برنامه ریزی کرده اند انجام دهید. به جای نشستن و قیافه ی مغموم به خود گرفتن، برنامه را تغییر دهید. به سمت چیزی بروید که حتی با وجود بارش افکار بارانی می خواهید آن را تجربه کنید.، قدمی بردارید. این که اقدام خود را تغییر داده و در هر صورتی به دنبال خواستهای خود بروید؛ یک انتخاب بسیار شگفت آور است. شاید درباره یک جلسه ی کاری بدبین بوده و حس خوبی نداشته باشید. در حالی که تمام جلسات قبلی شبیه به این را نیز پشت سرگذاشته اید؛ این جلسه را هم شروع کنید. در عین حال این افکار بارانی را نیز با خود داشته باشید، لباس مناسب بپوشید و آماده شوید تا به جهان بیرون قدم گذارید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (شنبه 02 بهمن 00)

  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    105
    Array
    وقتی تمام فکر و ذکرتان درگیر یک مسئله میشود


    گاهی اوقات پیش می آید هر چه تلاش می کنیم نمی توانیم یک فكر خاص را از ذهن مان بیرون کنیم. ممکن است فکری باشد که ذهن شما بارها و بارها آن را ایجاد می کند و باعث میشود که شبها از خواب بپرید یا در هنگام کار، حواستان پرت شود. شاید به یک دوست یا یکی از اعضای خانواده که شما را با کوهی از احساسات مبهم رها کردند دشنام می دهید. همچنین این فکر می تواند یک ترس باشد؛ مثل یک عکس العمل تشویشی به کاری که می دانید باید انجام دهید. مثلا صحبت کردن در جمع، یا پرواز با هواپیما و یا شرکت در یک رویداد اجتماعی.

    آن فکر می تواند حالت وسواس پیدا کند چرا که به شما غالب می شود و ممکن است هر اتفاق دیگری را تحت الشعاع خود قرار دهد. اگر تمام فکر و ذهنتان درگیر یک چیز باشد، توجه به اینکه چه تجربیات دیگری ممکن است به وجود بیاید سخت است؛ اما معلوم نیست درست باشد.
    شما باید یک «مهارت» و یک «انتخاب» را یاد بگیرید. «انتخاب» شما این است که یاد بگیرید به سایر احساسات و افکاری توجه کنید که ذهن شما در مواقع گیر افتادن در شرایط ترس، منفی، قضاوت و یا عدم تمرکز آن را ایجاد می کند. و آن « مهارت ، آگاهی» است.

    آگاهی می تواند به شما در شناخت فکری که شما را آزار می دهد، همانند تجربیاتی که درست و واقعی هستند کمک کند. مثلا اگر یک فکری که عامل ترس است به سراغ شما آمده، میتوانید به این توجه کنید که چه اتفاق دیگری برای شما خواهد افتاد؟ ممکن است به آسمان بالای سر خود نگاه کنید و متوجه ابر، یا نور یا تاریکی آسمان شب شوید. با این روش می توانید ذهن و هوشیاری خود را گسترش دهید.

    اگر فکری شما را به ستوده آورده، آن را در ذهن خود آورده و تمرین آگاهی زیر را انجام دهید. اگر هم در حال حاضر فکر آزار دهنده ای ندارید، فقط کافیست این تمرین را با تمایل قبلی خود انجام دهید. یا فقط تمرین آگاهی را انجام دهید تا وقتی که تمام فکر و ذهن تان داشت درگیر یک مسئله ای شد آماده باشید و بدانید برای مقابله با آن لااقل یک مهارت در چنته دارید. این تمرین را چندبار بخوانید

    تا جایی که بتوانید چشم خود را ببنید و خودتان بدون خواندن از روی متن آن را انجام دهید. از پنج دقیقه تا یک ساعت وقت صرف انجام این تمرین کنید. و هرچیزی که حین انجام این تمرین به شما احساس راحتی را در زمان حال و در هرجایی که هستید میدهد را فراهم کنید.

    * به راحتی روی مبل لم دهید و یا روی تخت خود دراز بکشید؛. * و سپس در همین حال سه نفس عمیق بکشید. * به فکری که غالبا از ذهن تان عبور می کند و یا هر فکر دیگری، توجه کنید. لازم نیست قضاوت کنید که این فکر درست است یا غلط؟. * توجه کنید که وقتی این فکر را دارید، همانطور که در این حالت استراحت می کنید اتفاقات دیگری نیز خواهد افتاد. تماس مبل یا تخت با بدن خود را حس کنید. آیا تشک یا صندلی که در زیرتان قرار دارد نرم و راحت است؟ پشت صندلی که به آن تیکه داده اید چطور؟

    بدن خود را از سر تا پا مورد کنکاش قرار دهید و همینطور که به سمت پایین بدن خود میروید حداقل در طول این مدت پنج بار نفس عمیق بکشید. از سر خود شروع کنید. آیا احساس فشار و تنش درصورت، پیشانی یا فک خود دارید؟

    اکنون سه نفس عمیق بکشید. حالا گردن و کت فهای خود را احساس کنید. آیا با هر نفس، عضلات تان احساس راحتی می کنند؟ اگر چنین نیست، فقط تمرکز کنید و به سراغ سینه و شکم خود بروید. آیا سینه و شکمتان با هر نفس بالا و پایین می رود؟ همینطور به پایین رفتن ادامه دهید و به هر بخش توجه کنید. هر درد، ناراحتی، و احساس ناخوشایند را مورد توجه قرار دهید. تا رسیدن به انگشت شست پای خود این کار را با هوشیاری و دقت انجام دهید.

    حالا، به هرچه که حس می کنید دقت کنید. آیا بیشتر از یک احساس را درک میکنید؟ مثلا ممکن است هم احساس ترس توأم با هیجان داشته باشید هم هیجان.

    توجه داشته باشید که اگر یک حس را درک می کنید ممکن است آن حس تغییر کند. به افکار دیگری که در کنار فکر غالبتان به ذهن خطور می کنند توجه کنید. برای چند لحظه بر افکار دیگر تمرکز کنید و سپس به سراغ فکر اصلی و غالب بروید. به آن توجه کرده و ببینید آیا از بین میرود؟.
    در پایان این تمرین شما علاوه بر فکری که تمام ذهنتان را درگیر کرده بود، خود متوجه سایر افکار، احساسات و حواس خود خواهید شد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (سه شنبه 06 اردیبهشت 01)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.