به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    موانع موجود در مسیر تغییر

    پس از سر و کار داشتن با چندین مراجعه‌ کننده، فهرستی از رایج‌ ترین موانع در مسیر تغییر و همچنین راه حل‌ هایی را برای آنها تهیه کرده‌ ایم.

    مانع شماره یک: به جای پذیرش مسئولیتِ تله، دست به ضدحمله می‌ زنید اگر با تغییر و تحول مشکل دارید، احتمالاً همچنان به‌ خاطر مشکلات و عدم پیشرفت تان دیگران را سرزنش می‌ کنید. همچنان با پذیرش اشتباهات و پذیرش مسئولیت‌ هایِ تغییر، مشکل دارید یا با کار و تلاش زیاد، تحت تأثیر قرار دادن دیگران، به‌ دست‌ آوردن پول بیشتر جلب رضایت دیگران و غیره، سعی در جبران بیش از حد دارید.

    جِد، مردی که از ارتباط با یک زن به سراغ دیگری می‌ رفت، برای خاتمه به ضد حمله‌ ها تلاش بسیاری کرد. انتقادش از زنان، انتظارش از زنان در جهت برآوردن استاندارد های ناممکنِ او در مورد زیبایی و مقام و موقعیت و همچنین نیاز مداوم او به هیجانات، همگی عواملی بودند که باعث می‌ شدند او نسبت به تنهایی خودش احساس بهتری داشته باشد.

    می بایست برای رسیدن به یک ارتباط انسانی با یک زن و رسیدن به رابطه‌ ای که در آن انتقاد و اثرگذاری وجود نداشته باشد، به فراتر از ضد حملات دست پیدا کند. می‌ بایست به قدر کافی نزدیک شود تا بتواند فراسوی تلۀ زندگی‌ اش را ببیند.

    راه‌ حل‌هایی برای این مانع وجود دارد:

    راه حل اول: دست به یک آزمایش بزنید. فهرستی از تمامی انتخاب‌ هایی که از آنها پشیمان هستید، تهیه کنید. اگر همه آنها تقصیر شما باشند چه؟ چه احساسی خواهید داشت؟ اگر انتقاد‌هایی که دیگران از شما می‌کنند درست باشد چطور؟

    سعی کنید درد ناشی از نقایص خود را حس کنید. سعی کنید رنج‌ های دوران کودکیتان را بپذیرید (آنچه را که می‌ خواستید، اما به دست نیاورده‌ اید).

    راه حل دوم: به تدریج کمتر کار کنید و کمتر پول در آورید. سعی کنید از تحت‌ تأثیر قرار دادنِ آگاهانۀ دیگران دست بردارید. به جای اینکه حس خاص‌ بودن و برتری داشته باشید، طعمِ مانند همانندی را بچشید. تا زمانی که به چنین احساساتی روی نیاورید، پذیرش کافی برای تغییر را به دست نخواهید آورد.

    مانع شماره دو: از تجربۀ تلۀ زندگیتان فرار می‌کنید.

    فرار کردن یکی از مشکلات رایج است. بسیاری از مراجعان با پایان‌ دادن به فرار مشکل دارند. شاید شما نیز چنین مشکلی را در خود حس کنید. به خودتان اجازۀ تفکر دربارۀ مشکلات، گذشته، خانواده یا الگوهای زندگیتان را نمی‌ دهید. خود را از احساسات تهی می‌ کنید یا آنها را از طریق نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر خنثی می‌ کنید.

    ما علت گریز شما را درک می‌ کنیم. پرهیز نکردن، یعنی پذیرشِ تشدیدِ رنج و اضطراب . تمام پنج مراجعه‌ کنندۀ فصل اول با چنین مشکلی رو به‌ رو بودند. پاتریک می‌ بایست از مشکلاتِ علاقۀ افراطیش نسبت به فرانسیس دست بر می‌ داشت. مدِلین می‌ بایست از فرار از رنجشی که روابط جنسی برایش به وجود آورده بود دست بر می‌ داشت. هدِر می‌ بایست از دوری‌ کردن از فعالیت‌ هایی که خطرناک می‌ پنداشت، دست بر می‌ داشت. جِد می‌ بایست فرار از برقراری روابط احساسی را متوقف می‌ کرد و کارلتون می‌ بایست به فرارکردن از نیازها و اولویت‌ های خود خاتمه می‌داد.

    غلبه بر فرارکردن نیاز به انگیزه دارد. بایستی ادامۀ مسیر خود را ببینید تا بتوانید از تلۀ زندگیتان رها ‌شوید.

    راه حل اول: بایستی به خودتان اجازه دهید تا در مورد مشکلات تان فکر کرده و پیش از تغییر کردن، رنجش و اندوه دوران کودکی خود را حس کنید.

    خودتان را ملزم کنید تا به تمرین خاطرات کودکی که در فصل تله‌ های زندگی توضیح دادیم، بپردازید. برخی انتقادهای والدینتان یا تعدادی از کاستی‌ها و نقاط ضعفتان را روی کاغذ بنویسید.

    این کار را هر روز تکرار کنید

    راه حل دوم: فهرستی از مزایا و معایب دوری از احساسات تان را تهیه کنید. این لیست را هر روز چند بار بخوانید تا دلیل انجام چنین کاری به شما یادآوری شود.

    راه حل سوم: برای چند روز از نوشیدن مشروبات الکلی، پرخوری، مصرف مواد مخدر، کار بیش از حد اجتناب کنید. دفتری تهیه کنید و احساسات خود را در آن بنویسید. در طول این روزها، تمرینات تصویر سازی را که در فصل تله‌ های زندگی توضیح دادیم، تکرار کنید. برنامه دوازده مرحله‌ ای را آغاز کنید.

    مانع شماره سه: درستیِ تلۀ نسبت به خود را رد نمی‌کنید. شما همچنان به شکلی منطقی تلۀ خود را پذیرفته‌ اید.مانع دیگر، تداوم باور داشتن در حقیقت تله است. اگر تلۀ زندگیتان را در سطحی منطقی بپذیرید، تلاشی در جهت تغییر نخواهید کرد. اگر می‌ خواهید تغییر را تجربه کنید باید کمی در صحت تله‌ تان شک داشته باشید.

    به‌ عنوان مثال، هِدِر برای مدتی طولانی در هر موقعیتی که وارد می‌ شد به شدت احساس اضطراب می‌کرد. دلیل این اضطراب این بود که همچنان «باور داشت» چنین موقعیت‌ هایی خطرناک هستند و هر لحظه ممکن است فاجعه‌ ای رخ دهد. او برای هر خطر احتمالی گوش به زنگ و مراقب بود.

    هِدر همچنان تله‌ اش را باور داشت. اطمینان داشت که به شدت در برابر صدمات آسیب‌ پذیر است. می‌ بایست باورهای خود را تغییر دهد و برای این کار راه‌ های مختلفی را امتحان کرد: خودش را از احتمالات خطر آگاه کرد، به طور مداوم روی رخدادهایی که آنها را خطرناک قلمداد می‌ کرد، کار کرد و اقدامات احتیاطی منطقی را از قبل در نظر گرفت. یاد گرفت تا بدنش را در چنین موقعیت‌هایی در آرامش نگه دارد. باورهای او به تدریج به واقعیت پیوستند

  2. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    تلۀ زندگی به طور ناگهانی از بین نمی‌ رود، بلکه بایستی خودتان را به آرامی و ذره‌ ذره از آن دور کنید و در نهایت کار آن را تمام کنید.

    راه حل اول: به تمرین تلۀ خود در فصل تله‌ های زندگی باز گردید. دوباره آنها را انجام دهید. برای جنگیدن در مسیر باورهایتان متعهد شوید.
    برای انجام‌ دادن این تمرین‌ ها، درخواست کمک از کسی که به او اعتماد دارید، می‌ تواند مفید باشد. چنین شخصی می‌ تواند دیدگاه عینی‌ تری را خلق کند.

    راه حل دوم: با دقت به زندگی خود و هر گونه دلیل که تلۀ شما را زیر سؤال می‌ برد، بنگرید. به دنبال هر راه ممکنی برای تغییر بگردید. آیا شرایطی وجود داشته که تلۀ زندگی شما را بی‌ اعتبار کند؟ آیا مورد تجاوز واقع شده‌ اید؟ آیا به‌ خاطر ترس از طرد شدن و شکست، از تلاش‌ کردن سر باز زده‌ اید؟ آیا دوستان، شریک زندگی ، رئیس و افرادی را انتخاب کرده‌ اید که تلۀ زندگی شما را تشدید می‌دکنند؟ سعی کنید نقش یک وکیل‌ مدافع را بر علیه تلۀ خود ایفا کنید.

    راه حل سوم: موانع تغییر را روی کارت بنویسید و هرروز چندین بار آنها را بخوانید.

    مانع شماره چهار: کار بر روی تله‌ ای را آغاز کرده‌ اید که بسیار سخت و دشوار است.

    ممکن است دچار چندین تله شده باشید و تله‌ ای را برای از بین‌ بردن انتخاب کرده‌ اید که می‌تواند برای شما ناراحت‌ کننده باشد. اگر این تله بیش از حد سخت و سردرگم‌ کننده باشد، ممکن است هرگز نتوانید پیشرفتی داشته باشید.

    گاهی نیز ممکن است تلۀ مناسبی را انتخاب کرده باشید، اما نقشۀ شما بسیار بلند پروازانه باشد. ممکن است برای تغییر راه بسیار دشواری را انتخاب کرده باشید. کارلتون که فردی در پی جلب رضایت دیگران بود، نمونه‌ ای از همین مسئله است. هنگامی که کارلتون برای اولین بار تمرینات جسور‌ بودن را آغاز کرد، این عمل را با جسارت و با جرأت در برابر پدرش شروع کرد. این عمل اشتباه و بسیار سخت بود. کارلتون بسیار ترسیده بود و نمی‌ توانست از احساساتش حرفی بزند. آغاز چنین کاری با پدرش، با قرار دادن خودش در موضع شکست برابر بود.

    کارلتون در نهایت به جسارت در برابر پدرش دست پیدا کرد، اما می‌ بایست پیش از آن توانایی‌ ها و اعتماد به نفسش را نسبت به افرادی که تهدید کوچک‌ تری محسوب می‌ شدند تقویت کند. با غریبه‌ هایی همچون فروشنده ها و خدمتکاران شروع کرد و کم‌ کم به آشنایان و همکاران رسید و در نهایت تمرکزش را بر روابط با افراد نزدیک معطوف کرد.

    این یکی از قوانین مهم است: «همیشه امور قابل مدیریت را انجام دهید.»

    راه حل اول: نقشه خود را به قدم‌ های کوچک تقسیم کنید.

    راه حل دوم: با گام‌ های کوچک آغاز کنید. به آرامی و به تدریج به درجۀ استادی برسید. مسیر خود را به سمت قدم‌های سخت‌تر هموار کنید.

    مانع شماره پنج: از نظر منطقی می‌ پذیرید که تلۀ زندگی شما حقیقت ندارد، اما از نظر احساسی همچنان آن را موثق و درست می‌ دانید.

    مورد زیاد پیش می‌ آید. اغلب مراجعه‌ کنندگان به ما می‌ گویند که حتی با وجود آنچه شواهد و منطق به آنها می‌ گوید، تا ماه‌ ها همچنان عمیقاً درستی تله را «احساس» می‌ کنند.

    پاتریک که همسرش به او خیانت می‌ کرد هم همین را می‌ گفت. حتی زمانی که با زنی درستکار در ارتباط بود و می‌ دانست که با او می‌ ماند، باز هم «احساس» می‌ کرد که ترک خواهد شد. اگر حتی لحظه‌ ای همسرش را سرگرم یا دور از خود می‌ دید، می‌ترسید و به شکلی نومیدانه برای بازگرداندن او به سمت خود تلاش می‌ کرد. او به همسرش هیچ فضایی نمی‌ داد.

    در نهایت پاتریک آزمایش رهاسازی را امتحان کرد. می‌ بایست یاد می‌گرفت تا کمی به او فضا دهد. قرار نبود او را از دست دهد. باید یاد می‌ گرفت که با کمی رهاسازی مشکلی پیش نخواهد آمد.

    راه حل اول: به خودتان یادآوری کنید که «آگاهی» سریع و «تغییر» بسیار آهسته رخ می‌ دهد. جنبۀ سلامتِ شما قوی و قوی‌تر می‌شود و جنبۀ گرفتارشده در تلۀ شما ضعیف‌تر. صبور باشید. احساسات شما تغییر خواهند کرد.

    راه حل دوم: با انجام‌ دادن آزمایشات بیشتر می‌ توانید به روند خود سرعت ببخشید. گفت‌ و گوهایی را بین نیمۀ سلامت و نیمۀ گرفتار در تلۀ خود بنویسید. از تلۀ خود عصبانی شوید. برای شکلی که در کودکی با شما رفتار می‌شده، گریه کنید. به خودتان اجازه دهید که این بی‌ عدالتی را احساس کنید.

    راه حل سوم: می‌ توانید از طریق تلاش برای تغییر رفتارهایی که تشدید کنندۀ تله‌ تان هستند، روندتان را سرعت ببخشید. در حین اینکه الگوهای قدیمی تان را تغییر می‌ دهید، شواهد جدیدی را می‌ بینید که در تضاد با تلۀ شما هستند. این شاهد جدید تأثیری قدرتمند بر احساس شما خواهد داشت.

    راه حل چهارم: در آخر از دوستان خود کمک و حمایت بخواهید. دوستان شما می‌ توانند به شما کمک کنند تا ببینید که تلۀ شما حقیقت ندارد.

    مانع شمارۀ شش: شما برای تغییر، سامان‌ یافته و منضبط نبوده‌ اید.

    ممکن است به شکلی حساب نشده به سمت تغییر حرکت کنید، یا شاید تنها هر از گاهی روی آن کار می‌ کنید. برخی قدم‌ ها را نادیده می‌ گیرید. از یک تله به تلۀ دیگر می‌ روید. از نوشتن تمام آنچه که ضروری است امتناع می‌ کنید.

    در چنین مواقعی، ما به همان جملۀ کلیشه‌ ای رجوع می‌ کنیم: «رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود/رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.» تلۀ شما همچون صخره است که باید با چکش و به تدریج آن را خُرد کنید. اگر گاهی از این چکش استفاده کنید، زمانی به یک سمت ضربه بزنید و گاهی به سمت دیگر . اگر با دودلی عمل کنید، تا مدت‌ های طولانی با آن صخره سروکار خواهید داشت. اگر به گونه‌ای سامان یافته و با ضربات محکم و با اراده به آن ضربه بزنید، عمل شما بسیار مؤثرتر و کارآمدتر خواهد بود

    راه حل اول: به فصل تله‌های زندگی برگردید و مطمئن شوید که تمام تمرینات را تکمیل کرده اید . آیا مرحله تصورکردن را گذرانده‌ اید؟ به والدینتان نامه نوشته‌ اید؟ برای تغییر رفتارتان برنامه‌ ریزی کرده‌ اید؟ تمام مراحل را از طریق نوشتن و نه تنها در ذهن خود انجام داده‌ اید؟

    راه حل دوم: هر روز چند دقیقه‌ای زمان بگذارید و روند پیشرفت خود را مرور کنید. کارت‌های خود را دوباره و دوباره بخوانید. آیا تلۀ شما امروز دوباره فعال شده است؟ آیا برای تسلیم در برابر والدینتان کاری انجام داده‌اید؟ خودتان را ملزم کنید تا «هر روز» فکر، احساس و عملی متفاوت داشته باشید.

    مانع شمارۀ هفت: برنامه‌ ای که ریخته‌ اید نکتۀ مهمی را نادیده گرفته است. ممکن است که کاملاً نتوانسته باشید تمامی افکار، احساسات و رفتارهایی که تلۀ شما را تشدید می‌کنند، درک کنید. شما در حال نادیده‌گرفتن مرحله‌ ای هستید که برای تغییر بسیار ضروری است.

    کارلتون نمونه ای از همین مانع است. علی رغم اینکه نسبت به همسر و فرزندانش جسورتر شده بود، همچنان ناراضی و خشمگین بود. می‌ توانست به آرامی از خشم خود به آنها بگوید، می‌ توانست به خواسته‌ های غیر معقولِ آنها «نه» بگوید، می‌ توانست از آنان بخواهد تا رفتارهایی را که برایش آزار دهنده بودند، ترک کنند، اما همچنان احساس خشم و مطیع‌ بودن می‌ کرد.

    مشکل را فهمیدیم. بسیار ساده بود. او با آنچه که می‌ خواست ارتباط برقرار نمی‌ کرد (با عقاید و اولویت‌ هایش). او آنچه را که می‌ خواست به دیگران نمی‌گفت و در نتیجه وقتی به آنها نمی‌رسید، عصبانی می‌شد. ارتباط با نیازها یکی از از عوامل ضروری برای کارلتون در مسیر تغییر بود.

    راه حل اول: از فردی معتمد بخواهید نگاهی دوباره به تلۀ شما بیاندازد و همراه با شما برنامه‌ ریزی کند. شاید چنین شخصی متوجه نکته‌ای دز الگوی زندگی شما شود که آن را ندیده بودید.

    راه حل دوم: فهرست رفتارهایی را که مربوط به تلۀ شما هستند، با دقت بیشتری مرور کنید. (برای پیداکردن این لیست، به فصل مرتبط با تلۀ خود رجوع کنید.) آیا بخشی از الگویی را که به شما مربوط می‌شود، نادیده نگرفته‌ اید؟

    مانع شماره هشت: تله شما آن‌ قدر محکم شده و ریشه دوانده است که به تنهایی از عهدۀ اصلاح آن بر نمی‌ آیید.

    بسیاری از مراجعه‌ کنندگان پیش از اینکه به سراغ ما بیایند، تلاش بسیار زیادی کرده بودند تا به تنهایی مشکل خود را حل کنند. لحظه‌ ای روند درمان را آغاز می‌ کردند که احتمال موفقیت بسیار کمی در کمک به خود می‌ دیدند.

    چنین اتفاقی ممکن است برای شما نیز رخ دهد. حتی اگر تمامی مراحل ذکر شده در این کتاب را پشت سر بگذارید، ممکن است باز هم نتوانید تغییر کنید. با وجود تمام تلاش‌ هایی که داشته‌ اید، آن تله همچنان حاکم بر زندگی شماست.

    دلیل این امر این است که شما نمی‌ توانید به تنهایی تغییر کنید. اگر بناست چنین اتفاقی رخ دهد، به دنبال درمان باشید. رابطه‌ ای نزدیک با فردی معتمد می‌ تواند همان چیزی باشد که نیاز دارید. یک پزشک معالج می‌ تواند والدینی تازه برای شما باشد، شما را با مشکلات رو به‌ رو کند یا تصویر عینی‌ تری برای نشان‌دادن آنها به شما ارائه دهد.

    راه حل: از فردی متخصص یا یک گروه خاص به صورت حرفه‌ ای کمک بجویید.

    اکنون شما نمایی کلی از برنامۀ کاری ما دارید. اکنون به سراغ فصل‌های مرتبط با هر تله می‌رویم. از این طریق روند تغییر آغاز خواهد شد.

  4. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    لطفا مرا تنها نگذار ، تلۀ ترک‌ شدن

    اَبی: بیست و هشت ساله. او با ترسِ از دست‌ دادن شوهرش زندگی می‌ کند.اولین نکته‌ ای که اَبی در مورد خودش به من گفت این بود که پدرش زمانی که او کودک بوده، از دنیا رفته است.

    اَبی: هفت سالم بود که این اتفاق افتاد. پدرم در محل کار دچار حمله قلبی شد.پذیرش این موضوع مرا آزار می‌ دهد، اما از رفتنش تنها خاطراتی مبهم و البته چند عکس برایم باقی مانده. او بزرگ و مهربان بود و بسیار مرا در آغوش می‌ گرفت.

    پس از مرگش کنار پنجره می‌ ایستادم و منتظر می‌ ماندم تا به خانه برگردد. (شروع به گریه می‌ کند.) نمی‌ توانم قبول کنم که چنین اتفاقی رخ داده است.هرگز احساس انتظاری را که کنار پنجره داشتم، فراموش نخواهم کرد.

    معالج: آیا الان هم در زندگیت همان احساس را داری؟

    اَبی: بله. الان هم چنین حسی دارم. وقتی همسرم از من دور می‌ شود، همین حس را دارم.

    اَبی و شوهرش کِرت دربارۀ سفرهای کاری مداومِ کِرت به مشکل خورده‌ اند. هر بار که شوهرش به سفری می‌ رود اَبی بسیار نگران می‌شود.

    اَبی: همیشه غوغایی به پا می‌ شود. من شروع به گریه‌ کردن می‌ کنم و او سعی می‌ کند مرا آرام کند، اما اثری ندارد. وقتی که از من دور است یا وحشت‌ زده هستم یا گریه می‌ کنم. به شدت احساس تنهایی می‌ کنم وقتی که بر می‌ گردد به دلیل شرایطی که مرا در آن قرار داده، از دستش عصبانی هستم. تمام اینها یک تناقض است. وقتی که به خانه بر می‌ گردد آن‌ قدر عصبانی هستم که نمی‌ خواهم او را ببینم.

    کِرت از آمدن به خانه هراس دارد. هنگامی که در سفر است اَبی مدام با او تماس می‌ گیرد. حتی یکبار او را از جلسه‌ ای بسیار مهم بیرون کشید، فقط به این خاطر که می‌ خواست صدای او را بشنود.

    پاتریک: سی و پنج ساله. او با زنی ازدواج کرده که با مردان دیگر رابطه دارد.

    پاتریک با چنین شکست‌ های شگرفی در زندگی‌ اش رو به‌ رو نشده است. داستان او بیشتر نوعی از دست‌ دادن همیشگی و هر روزه بوده است. تا هشت سالگی مادری معتاد به مشروبات الکلی داشت.

    پاتریک: «در بدترین حالتش، مادرم سراغ نوشیدن مشروبات الکلی می‌ رفت. برای دو یا سه روز از خانه بیرون می‌ رفت. اصلاً نمی‌ دانستم که به خانه بر می‌ گردد یا نه؟ در بهترین حالت نیز زمانی که در خانه مشروب می‌ نوشید، اصلاً به من توجهی نمی‌ کرد. چه در خانه می‌ نوشید و چه بیرون از خانه، در هر صورت من تنها بودم.»

    پاتریک با فرانسیس ازدواج کرده است؛ زنی که سلسله‌ای از روابط با مردان دیگر دارد. او مدام قول می‌ دهد که دست از خیانت‌ کردن بردارد و به پاتریک وفادار بماند، اما به قول خود عمل نمی‌ کند. او خانه را با هزاران بهانه ترک می‌ کند و پاتریک هم می‌ داند که او دروغ می‌ گوید.

    حتی پیش از اینکه معالجه را آغاز کند، پاتریک دچار چنین شُبَهاتی شده بود؛ احساسی که اکنون با انتظار کشیدن برای آمدن همسرش به خانه دارد و انتظاری که او در کودکی از مادرش برای بازگشت به خانه داشت.

    پاتریک: «واقعاً متعجبم. با اینکه فرانسیس مشروبات الکلی مصرف نمی‌ کند، اما باز هم تمام آنچه را که با مادرم تجربه کرده‌ ام تجربه می‌ کنم. این مسئله را درک نمی‌ کنم. در انتظار آمدن فرانسیس به خانه می‌ مانم و این همان احساس تنهایی قدیمی است.»


    لیندزی : سی و سه ساله . او یکی پس از دیگری وارد رابطه با دیگران می شود و هرگز در یک رابطه باقی نمی ماند

    اولین برداشتی که از لیندزی داشتیم، او را دوست‌ داشتنی و مشتاق یافتیم. اغلب افراد برای صمیمی‌ شدن و راحتی نیاز به کمی زمان دارند، اما لیندزی این‌ طور نبود. او خیلی سریع از نظر احساسی با ما انس گرفت. پس از گذراندن تنها چند جلسه با او، احساس می‌ کردیم که سال‌ هاست معالج او هستیم.

    در اولین جلسه، لیندزی دلیل مراجعۀ خود را به ما گفت : لیندزی: «دوست دارم بتوانم مردِ زندگی‌ ام را پیدا کنم. کسی که بتواند با من ازدواج کند و تا ابد باهم زندگی کنیم، اما گویا چنین اتفاقی هرگز رخ نمی‌ دهد.»

    معالج: پس چه می‌شود؟

    لیندزی: «از رابطه با مردی به مرد دیگر می‌ روم.»

    روابط لیندزی آشفته و در هم هستند. او خیلی سریع و مشتاقانه علاقه پیدا می‌ کند. گاهی حتی در اولین هفته‌ های یک رابطه از عبارت «دوستت دارم» استفاده می‌ کند، می‌ خواهد تمام زمانش را با آن مرد بگذراند و از رابطۀ ابدی سخن می‌ گوید. در واقع او به خاطر بیش از اندازه سریع بودنش، مردان را از خودش می‌ ترساند.

    لیندزی بسیار آتشی‌ مزاج و احساساتی است. او نسبت به یک فرد عادی احساسات شدیدتری دارد. در یک رابطۀ آرام از او دور می‌ شود، او را به ترک‌ کردن متهم می‌ کند. لیندزی گاهی نیز به امتحان‌کردن مردان می‌ پردازد و دست به‌کارهای عجیب و غریب می‌ زند؛ به‌ عنوان مثال، در جشن تولد مردی که با او رابطۀ عاشقانه داشت، تمام منطق و فکرش را از دست داد و در احساسات خود غرق می‌ شد. به محض اینکه مرد آرام رفت، با مردی دیگر آنجا را ترک کرد.




    پرسشنامۀ ترک‌ کردن (رهاکردن)

    این پرسشنامه، قدرت تلۀ ترک‌ کردن را در زندگی شما می‌ سنجد. با استفاده از معیارهای زیر به سؤالات پاسخ دهید. هر سؤال را بر اساس حسی که

    « به‌ طور کلی در دوران بزرگسالی داشته‌ اید» پاسخ دهید. اگر در دوران بزرگسالی احساسات متنوع و مختلفی داشته‌ اید، بیشتر بر سال‌ های اخیر یا دو سال اخیر تمرکز کنید.

    امتیاز دهی

    1 اصلاً دربارۀ من صدق نمی‌ کند.

    2. تا حد زیادی دربارۀ من صدق نمی‌ کند.

    3. تا حد اندکی دربارۀ من صدق می‌ کند.

    4. تقریباً دربارۀ من صدق می‌ کند.

    5. تا حد زیادی درمورد من صدق می‌ کند.

    6. کاملاً در مورد من صدق می‌ کند.

    اگر به سؤالات امتیاز 5 یا 6 دهید، باز هم ممکن است که این تله در مورد شما صدق کند، حتی اگر به‌طورکلی نمره پایینی به دست آورده باشید








    تفسیر نمرات پرسشنامۀ ترک‌ شدن

    10-19 بسیار کم. این تله در مورد شما صدق نمی‌ کند.

    20-29 تقریباً کم. این تله ممکن است «گاهی مواقع» در مورد شما صدق کند.

    30-39 متوسط. این تله در زندگی شما یک «معضل» است.

    40-49 زیاد. این تله، قطعاً تله‌ای «حیاتی» در مورد شماست.

    50-60 بسیار زیاد. این تله قطعاً یکی از تله‌ های اصلی شماست.

  6. 2 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 20 آذر 00), مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    احساس ترک‌ شدن

    شما باوری بنیادی دارید که افرادی را که دوست شان دارید از دست می‌ دهید و برای همیشه از نظر احساسی به انزوا کشیده می‌ شوید. چه دیگران از دنیا بروند، چه شما را از خود دور کنند و چه شما را ترک کنند. در هر صورت احساس می‌ کنید که ترک خواهید شد. انتظار دارید که شما را تنها بگذارند و این انتظار تا همیشه با شما خواهد ماند. معتقدید که شخصی را که از دست داده‌ اید، هرگز دوباره به دست نخواهید آورد. قلباً احساس می‌ کنید که سرنوشت شما تنها زندگی‌ کردن است.

    پاتریک: «گاهی اوقات، مثلاً وقتی که به رانندگی مشغولم، این فکر به سراغم می‌ آید. می‌ دانم که فرانسیس مرا ترک خواهد کرد. عاشق یکی از همین مردها می‌ شود و همه چیز به پایان می‌ رسد و تمام آنچه برای من باقی می‌ ماند، دلتنگی است.»

    این تله به شما نسبت به عشق احساس نا امیدی می‌ دهد. معتقدید که هر قدر هم شرایط خوب به نظر برسد، در نهایت روابط شما طلسم‌ شده است.

    باور این مسئله که دیگران در کنار شما می‌ مانند، برای شما مشکل است. نمی‌ توانید بپذیرید که حتی زمانی که حضور ندارند نیز می‌ توانند با شما باشند و نبودِ آنها به معنای ترک شما نیست. بسیاری از افراد از جدایی‌ های کوتاه‌ مدت از معشوق شان ناراحت نمی‌ شوند. آنها می‌ دانند که می‌ توانند به راحتی از چنین دوری‌ هایی گذر کنند، اما در مورد تله‌ های زندگی این‌ چنین نیست و چنین تضمینی وجود ندارد. همان‌ طور که اَبی می‌ گوید: «هروقت کِرِن را می‌ بینم که از در بیرون می‌ رود، حس می‌ کنم که دیگر باز نمی‌ گردد.»

    شما بیش از حد به دیگران می‌ چسبید و با احتمالِ هر جدایی ترسیده یا عصبانی می‌ شوید. بخصوص در روابط عاشقانه از نظر احساسی نسبت به فرد مقابل احساس وابستگی می‌ کنید و از اینکه روابط صمیمانه‌ ی خود را از دست بدهید واهمه دارید.

    تلۀ ترک‌ شدن تله‌ ای «پیش زبانی» است: در اولین سال‌ های زندگی و پیش از اینکه کودک زبان را یاد بگیرد آغاز می‌ شود. (اَبی یک استثناست. تلۀ او دیرتر و در سن هفت سالگی زمانی که پدرش از دنیا رفت، آغاز شد. تلۀ او تقریباً شدت کمتری هم دارد و در صورتی که در کودکی آغاز می‌ شد می‌ توانست بحرانی‌ تر باشد.)
    در بیشتر مواقع، تلۀ رهاشدن زود آغاز می‌ شود (پیش از اینکه کودک کلمات لازم را برای توصیف آنچه در حال رخ‌ دادن است، فرا گرفته باشد). به همین دلیل است که حتی در بزرگسالی ممکن است تصوری راجع به آنچه در کودکی رخ داده، وجود نداشته باشد. هر چند که اگر سعی کنید راجع به آن تجربیات سخن بگویید، کلماتی از این دست به‌کار خواهید برد: «من کاملاً تنها هستم.»، «هیچ‌کس کنار من نیست.».

    از آنجایی که تله بسیار زود آغاز می‌ شود، فشار احساسی شدید تری را نیز به همراه دارد. شخصی که به شدت دچار این تله شده است، نسبت به
    کوچک‌ ترین دوری‌ ها و جدایی‌ ها همچون کودکی کوچک واکنش نشان می‌ دهد که در همان دورانِ کودکی ترک شده است.

    تلۀ رها شدن ابتدا از طریق روابط «نزدیک» و «صمیمانه» آغاز می‌ شود و ممکن است در جمع‌ ها و روابط معمولی قابل توجه نباشد. جدایی از معشوق یکی از اصلی‌ ترین عواملی است که این تله را به وجود می‌ آورد. هر چند که نیازی نیست جدایی‌ ها الزاماً واقعی باشند یا به طور فیزیکی به وقوع بپیوندند. اگر دچار این تله باشید، بیش از حد حساس می‌ شوید و انتظار رها شدن دارید. قوی‌ ترین محرک‌ های این تله، جدایی‌ های حقیقی و واقعی همچون طلاق، نقل مکان کردن یک شخص یا مرگ هستند، اما عوامل محرک معمولاً شامل رویدادهای ظریف‌ تری می‌ شوند.

    اغلب از نظر «احساسی» احساس ترک‌ شدن می‌ کنید. احتمالاً همسر یا معشوق شما به شکلی سرد، فاصله گرفته، پریشانی‌ های گاه‌ گاه یا با علاقه به شخص دیگری عمل می‌ کند. یا شاید همسر یا معشوق شما به شما پیشنهاد می‌ دهد تا برای مدت کوتاهی جدا از هم زندگی کنید. هر مسئله‌ ای که به شما احساس قطع رابطه دهد، می‌ تواند عاملی برای ایجاد این تله باشد، حتی اگر واقعاً ارتباطی به یک جدایی واقعی نداشته باشد.

    مثلاً لیندزی یکبار به این دلیل که معشوقه‌ اش به حرف او توجهی نکرد، بی‌خبر و ناگهانی مهمانی را ترک کرد.

    لیندزی: «من وگِرِگ در یک ضیافت شام بودیم و او مشغول صحبت با زنی که کنارش نشسته بود، شده بود و به حرف‌ های من توجهی نمی‌ کرد. بلند شدم و از آنجا رفتم. کاملاً احساس سرخوردگی می‌ کردم. روز بعد وقتی با من تماس گرفت به شدت از او عصبانی شدم.»

    معالج: چه مسئله‌ ای تا این حد تو را ناراحت کرده بود؟

    لیندزی: «قبلاً هم دیده بودم که به این زن نگاه می‌ کند. مطمئن بودم که جذب او شده است.»

    گِرِگ که حتی حرف لیندزی را نشنیده بود از این واکنش تند گیج شده بود. چنین رخدادی او را متقاعد کرد که لیندزی شخص مناسبی برای او نیست. در نهایت (همان‌ طور که لیندزی همیشه تصور می‌ کرد)، گِرِگ او را ترک کرد.


    چرخه ترک شدن با آغاز شدن تله ترک شدن و شروع یک جدایی طولانی این حس از طریق چرخه ای از احساسات منفی ادامه پیدا می‌کند ترس اندوه و خشم. این چرخه ترک شدن است اگر دچار این تله باشید چرخه را نیز خواهید شناخت در ابتدا احساس اضطراب خواهید داشت و همچون کودکی هستید که در یک سوپر مارکت تنها مانده و موقتاً قادر به پیدا کردن مادرش نیست برآشفته می شوید مادرم کجاست ؟ تنها مانده ام ؟ گم شده ام ؟ آنها احساساتی هستند که در آن لحظه تجربه می‌ کنید اضطراب شما می‌ تواند به مرحله بیم و هراس برسد و تا ساعت ها و روزها در در شما باقی بماند . می‌ گذرد، فروکش می‌ کند و به این پذیرش ختم می‌ شود که آن شخص دیگر رفته است. سپس نسبت به این فقدان، احساس اندوه می‌ کنید؛ به گونه‌ ای که حس می‌ کنید هرگز از فکر از دست‌ دادن آن شخص رها نمی‌ شوید.

    این اندوه می‌ تواند به افسردگی و در نهایت خشم نسبت به فردی که شما را ترک کرده و نسبت به خودتان به خاطر نیازِ بیش از حدی که دارید منتج شود؛ به‌ ویژه در شرایطی که فردِ از دست رفته باز می‌ گردد.

  8. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    دو نوع مختلف از ترک‌ شدن

    دو نوع ترک‌ شدن وجود دارد که از دو نوع محیط مختلف در دوران کودکی سرچشمه می‌ گیرند: اولی از محیطی می‌ آید که بیش از اندازه در آن امنیت و حمایت وجود داشته. این نوع از ترک‌ شدن، نمایانگر ترکیبی از تله‌ های ترک‌ شدن و وابستگی است. نوع دوم از محیطی می‌ آید که از نظر احساسی محیطی بی‌ ثبات است. هیچ‌ کس به طور مداوم در کنار کودک حضور ندارد.

    دو نوع تله:

    1. ترک‌ شدن بر اساس وابستگی.

    2. ترک‌ شدن بر اثر بی‌ ثباتی و فقدان.



    بسیاری از افرادی که دچار تلۀ وابستگی هستند دچار تلۀ رها شدن نیز هستند. در واقع تصور فردی با تلۀ وابستگی و «بدون» تلۀ رهاشدن، کار دشواری است. افرادی که دچار تلۀ وابستگی هستند بر این باورند که نمی‌ توانند «به تنهایی» ادامه دهند. آنها به شخصی قدرتمند نیاز دارند تا آنها را در انجام امور روزانۀ زندگی هدایت و راهنمایی کند. آنها به «کمک» نیاز دارند. اَبی نمونۀ شخصی است که دچار هر دو تله شده است.

    معالج: فکر می‌ کنی اگر واقعاً کِرت را از دست بدهی چه اتفاقی برایت می‌ افتد؟

    اَبی: «نمی‌ دانم. بدون او نمی‌ توانم هیچ کاری انجام دهم. نمی‌ توانم زندگی کنم. زندگی‌ ام بدون او قابل تصور نیست.»

    معالج: فکر می‌ کنی بتوانی زندگی کنی؟ غذا بخوری، لباس بپوشی و مراقب خودت باشی؟

    اَبی: «نه. نمی‌ توانم به تنهایی در این دنیا نقشی داشته باشم. (مکث می‌ کند) فکر کنم بدون او بمیرم. »

    اگر فکر می‌ کنید که زندگی شما به شخص دیگری وابسته است، پس امکان از دست‌ دادن آن شخص وحشتناک است. به‌ ویژه افرادی که دچار تلۀ وابستگی هستند، گرفتار ترک‌ شدن نیز خواهند شد.

    هرچند که عکس این قضیه درست نیست. بسیاری از مردم دچار تلۀ شدیدی از ترک‌ شدن هستند و مشکلی از نظر وابستگی ندارند. آنها به دستۀ دوم تعلق دارند، دسته‌ ای که تلۀ آنها از احساسات ناپایدار دوران کودکی و در ارتباط با نزدیکانی همچون والدین، برادر، خواهر یا دوستان نزدیک نشئت گرفته است. پاتریک و لیندزی هر دو از اینکه توسط افرادی که دوستشان دارند ترک شوند واهمه دارند، اما می‌ توانند مستقل نیز عمل کنند.

    آنها نیز نسبت به والدین شان وابستگی دارند، اما این وابستگی بیشتر از نوع «احساسی» است تا از نوع «فیزیکی» و نقشی اگر تلۀ شما از ناپایداری و بی‌ ثباتی نشئت می‌ گیرد، می‌ توان نتیجه گرفت که شما ارتباطی احساسی را تجربه کرده و سپس آن را از دست داده‌ اید. به خاطر «احساسی» که بدون حضور دیگران دارید، نمی‌ توانید جدایی از افرادی را که دوست شان دارید تحمل کنید. اینجا بحث از ارتباط بشری مطرح است. زمانی که ارتباطی از دست می‌ رود، فرد به پوچی می‌ رسد.

    لیندزی: «پس از اینکه گِرِگ مرا ترک کرد کاملاً تنها شدم. مثل یک زخم، همیشه تنهایی را در کنار خودم حس می‌ کردم. همه چیز به پوچی رسیده بود.»

    شما برای رسیدن به احساس آرامش به دیگران نیاز دارید. این جمله با تلۀ ترک‌ شدن بر اساس وابستگی فرق می‌ کند؛ در ترک‌ شدن بر اساس وابستگی، شما به گونه‌ ای برای مراقبت از خود به دیگران نیاز دارید که بچه‌ ای کوچک به پدر و مادرش، نیاز دارد. در مورد اول شما به دنبال راهنمایی، هدایت و کمک هستید و در مورد دوم شما در جستجوی پرورش و عشق و نوعی رابطۀ احساسی هستید.

    تفاوت دیگری نیز وجود دارد: افرادی که وابستگی دارند، معمولاً لیستی از افراد دارند تا در زمانی که شخص اصلی آنها را ترک می‌ کند، جایگزینی داشته باشند. آنها شخصی را دارند تا به سرعت جایگزین فرد اصلی شود. گاهی نیز سریعاً فرد جدیدی را پیدا می‌ کنند و رابطه‌ ای دیگر با وابستگی دیگر را شکل می‌ دهند. افراد تنهای بسیار کمی هستند که دچار وابستگی نباشند. افراد وابسته تحمل تنهایی را ندارند. بسیاری از افراد وابسته، در پیدا کردن افرادی که از آنها مراقبت کند، بسیار با استعداد هستند. آنها از شخصی به سراغ شخص دیگر می‌ روند و به ندرت پیش می‌ آید که فاصله‌ ای بیش از یک ماه در این میان باشد.

    این مسئله الزاماً در مورد افرادی که ترس از ترک‌ شدن «احساسی» دارند، صدق نمی‌ کند. این دسته از افراد می‌ توانند برای مدتی طولانی تنها باشند. آنها می‌ توانند از ترسِ رنجِ ناشی از ترک‌ شدن مجدد، از هر رابطۀ صمیمانه ای دوری کنند. آنها با تنها شدن همچون یک کودک رو به‌ رو شده‌ اند و می‌ دانند که می‌دتوانند جان سالم به در ببرند. مشکل این نیست. مشکل اصلی فرآیند تخریب کنندۀ از دست‌ دادن است. مشکل، داشتن یک رابطه و سپس از دست‌ دادن آن و بازگشتِ مجدد به تنهایی است.

  10. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  11. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سرچشمه‌ های تلۀ ترک‌ شدن

    زمانی که در مورد سرچشمه‌ های تله‌ ها صحبت می‌ کنیم، ابتدا بر ویژگی‌ های محیط کودکی تمرکز می‌ کنیم. تا حد کافی در مورد اختلالات محیط خانواده‌ ها می‌ دانیم؛ اختلالاتی همچون بد رفتاری، نادیده‌ گرفتن و اعتیاد به الکل که تشدید کنندۀ تله ها هستند. در حال حاضر اهمیت «وراثت» را نادیده می‌ گیریم، چرا که محققان به میزان اندکی در مورد نقش زیست‌ شناسی در تشخیص الگوهای طولانی مدت زندگی ما آگاهی دارند. فرض را بر این می‌ گذاریم که وراثت باید خودش را در چهارچوب خلق‌ و خوی ما نشان دهد که در نتیجه بر چگونگی رفتار با ما در کودکی و چگونگی واکنش ما به آن رفتار، اثر می‌ گذارد.

    در حال حاضر راهی برای حدس‌ زدنِ چگونگی تأثیر گذاری خلق‌ و خوی کودکان بر گسترش یک تلۀ خاص وجود ندارد. اما تلۀ ترک‌ شدن از این قاعده مستثناست. محققانی که به بررسی نوزادان می‌ پردازند مشاهده کرده‌ اند که کودکان در مقایسه با دیگران واکنش شدیدتری نسبت به جدایی نشان می‌ دهند. این مسئله نشان می‌ دهد که «برخی» از انسان‌ ها ممکن است از نظر زیست‌ شناسی مستعد گسترش تلۀ ترک‌ شدن باشند


    چگونگی واکنش ما نسبت به جدایی از شخصی که از ما مراقبت می‌ کند، می‌تواند حداقل تا حدی ذاتی و مادرزادی باشد. در شروع و آغاز یک زندگی، جدایی از مادر می‌ تواند مسئله‌ ای بحرانی باشد. در دنیای حیوانات، نوزادان تا حد زیادی برای بقا به مادر خود وابسته هستند و اگر نوزادی مادرش را از دست دهد معمولاً می‌ میرد. نوزادان به گونه‌ ای رفتار می‌ کنند تا به جدایی از مادر خود خاتمه دهند. گریه می‌ کنند و با نشانه‌ هایی نگرانی خود را بروز می‌ دهند. همان‌ طور که جان بولبی در کتاب خود تحت عنوان «جدایی» عنوان می‌ کند، آنها دست به «اعتراض» می‌ زنند.

    بولبی راجع به نوزادان و کودکانی نوشته که موقتاً از مادر خود جدا شده‌ اند. کودکانی که در کنار سایر کودکان به پرورشگاه‌ ها سپرده شده‌ اند. تحقیق بر روی این کودکان، سه مرحله در فرآیند جدایی را نشان داد که در تمامی بچه‌ها رؤیت شد.

    سه مرحلۀ جدایی در کودکان از دیدگاه بولبی:

    1. اضطراب

    2. ناامیدی

    3. از هم گسیختگی

    همان‌ طور که اشاره کردیم، بچه‌ ها ابتدا «اعتراض» می‌ کردند و اضطراب زیادی از خود نشان می‌ دادند. آنها به دنبال مادر خود می‌ گشتند. آنها تحت هیچ شرایطی آرام نمی‌ گرفتند. کم و بیش خشم خود را نسبت به مادرشان نشان ‌می‌ دادند. با گذشت زمان و عدم بازگشت مادرشان، آرام شدند و دچار افسردگی شدند. در این مرحله آنها دلمرده و گوشه‌ گیر بودند. هیچ واکنشی نسبت به تلاش کارکنان برای برقراری رابطه نشان نمی‌ دادند. با گذشت زمان کافی، بچه‌ ها از این اندوه خارج ‌شدند و دلبستگی تازه‌ ای را شکل ‌دادند

    اگر مادر نزد فرزندان خود بازمی‌گشت مرحلۀ سوم آغاز می‌ شد که از هم‌ گسیختگی نام دارد. فرزند نسبت به مادرش سرد شده و علاقه‌ ای نسبت به او نشان نمی‌ دهد. هرچند که با گذشت زمان، وابستگی اضطراب او از بین رفته و بار دیگر به مادر خود دلبسته می‌ شود. این کودک در زمانی که مادرش در کنارش نبوده، دچار وابستگی اضطراب شده؛ مسئله‌ ای که بولبی آن را «وابستگی اضطرابی» می‌نامد.


    به اعتقاد بولبی، الگوی اضطراب، نا امیدی و ازهم‌ گسیختگی کاملاً رایج و جهانی است. واکنشی است که تمام بچه‌ ها نسبت به جدایی از مادرشان دارند. علاوه بر این، چنین واکنشی در قلمرو حیوانات نیز رخ می‌ دهد. نه تنها کودکِ انسان، بلکه کودکان تمام گونه‌ های جانوری نیز چنین الگویی را از خود نشان می‌ دهند. این الگوی جهانی، به شدت به نوعی استعداد زیست‌ شناسی و فطری اشاره می‌ کند.

    بین فرآیند جداییِ بولبی و آنچه که ما آن را چرخۀ ترک‌ شدن می‌ نامیم، شباهت‌ هایی وجود دارد: اضطراب، اندوه و خشم. برخی از افراد همچون لیندزی، ظرفیت این را دارند تا از زمان تولد به اندازه‌ ای قوی، این چرخۀ احساسات را تجربه کنند. هنگام وقوع یک جدایی، اضطراب، اندوه و خشمی که این افراد احساس می‌ کنند به قدری شدید هستند که قادر به تسکین خود نمی‌ باشند و کاملاً احساس انزوا و ناامیدی می‌ کنند.

    تنها می‌ توانند برای مدت کوتاهی خود را از این قبیل احساسات دور کنند. بدون حضور شخصی که جدا شده، نمی‌ توانند خود را آرام کنند. چنین افرادی به شدت نسبت به از دست‌ دادن کسانی که دوست شان دارند حساسند. به شدت به دیگران وابسته می‌ شوند (که یکی از موهبت‌ های آنهاست)، اما نمی‌ توانند تنهایی را تحمل کنند.

    افرادی که به طور ذاتی تمایل دارند تا نسبت به جدایی‌ ها واکنش شدیدی نشان دهند و نمی‌ توانند در غیاب شخصی که دوستش دارند خود را آرام کنند، احتمال گرفتاری در تلۀ ترک‌ شدن برای آنها بیشتر است، اما این بدان معنی نیست که هر فردی با چنین استعداد و ظرفیت مادرزادی ممکن است آن تله را تشدید کند و گسترش دهد. این مسئله تا حدودی به محیط دوران کودکی مربوط می‌ شود.

    اگر در دوران نوزادی محیط احساسی باثباتی داشته‌ اید، خصوصاً نسبت به مادرتان و سایر افراد مهم، حتی اگر به لحاظ زیست‌ شناسی مستعد باشید، ممکن است تلۀ خود را تشدید نکنید. گاهی نیز شرایطی خاص به قدری بی‌ ثبات هستند یا با چنین فقدان‌ هایی اشباع شده‌ اند که حتی اگر مستعد هم نباشید ممکن است تشدید کنندۀ تلۀ خود باشید.

    با این‌ حال، این‌ طور به نظر می‌ رسد که هر چه یک فرد از نظر زیست‌ شناسی مستعدتر باشد، برای فعال‌ کردن تلۀ شوک به ضربۀ کمتری نیاز است و نگاه‌ کردن به گذشته برای یافتن دلایلی در جهت توجیه شدت آن تله، امر بیهوده‌ای است.

  12. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سرچشمه‌ های تلۀ ترک‌ شدن

    1. ممکن است از نظر زیست‌ شناسی و فطری با تنهایی مشکل داشته باشید.

    2. زمانی که کودک بوده‌ اید یکی از والدین شما از دنیا رفته یا خانه را برای همیشه ترک کرده است.

    3. زمانی که کودک بوده‌ اید مادرتان برای مدتی طولانی در بیمارستان بستری بوده یا از شما جدا شده است.

    4. توسط یک پرستار بزرگ شده یا در پرورشگاه و نزد افرادی که جایگزین مادر شما بوده‌ اند بزرگ شده‌ اید یا در سنین خیلی کم برای تحصیل به مدرسه‌ ای بسیار دور فرستاده شده‌ اید.

    5. مادری بی‌ ثبات داشته‌ اید. او به آسانی خشمگین می‌ شد و به هر طریق دیگری از شما کناره‌ گیری می‌ کرد.

    6. والدین شما هنگامی که کودک بوده‌ اید از هم طلاق گرفته‌ اند یا به قدری با هم مشاجره می‌ کرده‌ اند که همیشه نگران از هم‌ پاشیدگی خانواده بوده‌ اید.
    در موردی خاص، توجه یکی از والدینتان نسبت به خود را از دست داده‌ اید؛ به‌ عنوان مثال، توجه آنها به برادر یا خواهر تازه به دنیا آمدۀ شما جلب شده یا والدینتان ازدواج مجدد داشته‌ اند.

    8. خانواده شما بیش از اندازه به هم نزدیک بوده‌ اند و از شما بیش از اندازه مراقبت می‌ شده است. هرگز به‌ عنوان یک کودک یاد نگرفته‌ اید که با مشکلات زندگی رو به‌ رو شوید.

    از دست‌ دادن پدر یا مادر در سنین پایین یکی از اصلی‌ ترین سرچشمه‌ های این تله است. این همان سرچشمه‌ ای است که تلۀ اِبی از آن سرچشمه می‌ گرفت. شاید پدر و مادر شما بیمار شده و مجبور بوده‌ اند که برای مدتی طولانی از شما دور باشند. شاید والدین شما طلاق گرفته باشند و یکی از آنها از شما دور شده و به تدریج شما را فراموش کرده باشد. مرگ پدر یا مادر، بیماری، جدایی و طلاق همگی در دستۀ روابط مهمی هستند که به جدایی ختم می‌ شوند. از دست‌ دادن پدر یا مادر در سال‌ های اول زندگی بسیار ویرانگر است. به طور کلی، هرچه از دست‌ دادن زودتر اتفاق افتد، کودک آسیب‌ پذیرتر می‌ شود و تلۀ زندگی بالفعل‌ تر خواهد شد.

    اینکه از دست‌ دادن یکی از والدین تا چه اندازه بر شما اثر می‌ گذارد به عوامل مختلفی بستگی دارد. البته که کیفیت سایر روابط صمیمانه شما نیز اهمیت دارد؛ به‌عنوان مثال، اَبی رابطه‌ای احساسی و باثبات با مادرش داشت که به ثبات او کمک کرد و او را یاری کرد تا در برابر تله‌ اش به قدرت برسد. تلۀ او محدود شده است. او تله‌ اش را تنها در روابط عاشقانه‌ اش با مردان بروز می‌ دهد. اگر قادر هستید تا رابطه‌ ای دیگر را جایگزین رابطه با پدر و مادرِ از دست رفتۀ خود کنید (مثلاً مادر خوانده) نیز دست به‌ کاری مفید زده‌ اید. چنین عملی در هنگام بازگشتِ پدر یا مادرِ از دست داده شده نیز مفید خواهد بود؛ مثل زمانی که پدر یا مادر بیمار شده بهبودی پیدا می‌ کند و به خانه باز می‌ گردد. پدر و مادر طلاق گرفته دوباره باز می‌ گردند یا پدر و مادری معتاد به مشروبات الکلی، ترک می‌ کنند و پاک می‌ شوند.

    تجربیاتی بسیاری هستند که می‌ توانند به بهبود تلۀ شما کمک کنند. هرچند که خاطرۀ ترک‌ شدن همچنان باقی می‌ ماند. اگر تجربیات بسیار زیادی برای درمان تلۀ خود دارید، بنابراین رخداد بزرگی لازم است تا تلۀ زندگی شما دوباره تحریک شود
    رخدادی مثل از دست‌ دادن شخصی که دوستش دارید. اگر در دوران کودکی یکی از والدینتان را از دست دهید، خواهید دانست که رنجِ فقدان چگونه است و احتمال بازگشت به چنین دردی برای شما ترسناک است.

    تفاوت مهم بین تلۀ ترک‌ شدن و تلۀ فقدان محبت در همین است. در فقدان محبت، والدین شما از نظر «جسمی» در کنار شما بوده‌ اند، اما کیفیت روابط احساسی آنها همیشه پایین بوده است. والدین شما نمی‌ دانستند چگونه عشق بورزند، تربیت کنند و به قدر کافی با شما همدردی داشته باشند. «رابطه با والدین باثبات بوده، ‌اما نه به قدر کافی.» در تلۀ ترک شدن رابطه وجود داشته و بعد از دست رفته است یا اینکه والدین شما به شکلی بی‌حساب و کتاب در رفت و آمدند
    متاسفانه برخی از کودکان هم پدر و هم مادر شان از نظر احساسی غیر قابل پیش بینی بوده اند در چنین محیطی که کاملاً هم رایج است، معمولاً بچه‌ ها گرفتار هر دو تلۀ فقدان محبت و ترک‌ شدن می‌ شوند.

    علاوه بر از دست‌ دادن والدین، سرچشمۀ دیگرِ تلۀ ترک‌ شدن غیابِ «یک» نفر است که مدام برای کودک نقشی همچون مادر را ایفا می‌ کند. برای مثال‌ هایی از این دست می‌ توان به کودکانی اشاره کرد که والدینشان برای صحبت و همنشینی با آنها وقت نمی‌ گذارند. کودکانی که توسط سلسله‌ ای از پرستاران و چندین پرورشگاه بزرگ شده‌ اند یا پرورش یافته در مؤسساتی هستند که مدام کارکنان خود را تغییر می‌ دهند.

    به‌ ویژه در سال‌ های ابتدایی کودکی، بچه به حضور مداوم تنها یک فرد به‌ عنوان مراقب نیاز دارد. این شخصِ مراقب لزوماً نباید پدر یا مادر باشد، هرچند که اگر این شخص مدام تغییر پیدا کند نیز موجب اخلال می‌ شود. چنین مسئله‌ ای برای کودک، همچون زندگی در دنیای بیگانه هاست.

    سرچشمۀ بعدی ظریف‌ تر است. ممکن است مادر یا مراقبی ثابت داشته باشید، اما شکل «ارتباط» او با شما بی‌ ثبات باشد؛ به‌عنوان مثال، مادرِ پاتریک که به نوشیدن الکل معتاد بود، لحظه‌ ای بسیار نزدیک و با محبت می‌ شد و لحظه‌ ای دیگر بسیار بی‌ اعتنا. مادرِ لیندزی که احتمالاً بازتابی از همان استعدادِ ذاتیِ خود لیندزی است نیز مدام خلق‌ و خوی مختلف داشت. جسم او به طور فیزیکی وجود داشت، اما شکل رابطۀ او با لیندزی قابل پیش‌ بینی نبود.


    لیندزی: «مادرم کنار من بود، یا بهتر است بگویم که حضور داشت. گاهی خوشحال و هیجان زده بود و به من علاقه نشان می‌ داد. گاهی نیز به شدت افسرده بود. تمام روز را روی کاناپه دراز می‌ کشید و هرکاری که می‌ کردم واکنشی نشان نمی‌ داد.»

    این سرچشمه نشان دهندۀ ارتباط لحظه به لحظه‌ ای است که میان مادر و فرزند وجود دارد. اگر این روابط ناپایدار باشند، فرزند گرفتار تلۀ ترک‌ شدن می‌ شود.

    مادرِ پاتریک زمانی که الکل مصرف می‌ کرد بد رفتاری نمی‌ کرد. او فردی بی‌ تفاوت بود. الزاماً این والدین بد رفتار نیستند که موجب ریشه‌ دار شدن تلۀ ترک‌ شدن می‌ شوند. اگر والدین شما به دلیل مصرف مواد مخدر یا مشکلات عصبی، مدام با شما خوش‌ رفتاری یا بدرفتاری می‌ کنند، ممکن است اصلاً در تلۀ ترک‌شدن گرفتار نشوید. گرفتاری در این مسئله بستگی دارد که آیا شما بدرفتاری را در نتیجۀ از دست‌ دادن یک رابطۀ احساسی تجربه کرده‌ اید یا خیر. برای یک کودک، حتی تنبیه هم می‌ تواند تجربۀ نوعی ارتباط باشد. والدین بدرفتار می‌ توانند نزدیک یا گوشه‌ گیر باشند. این مسئله توضیح می‌ دهد که چرا تلۀ بدرفتاری و ترک‌ شدن مسئله‌ ای یکسان نیستند.

    موقعیت‌های دیگری نیز در دوران کودکی هستند که به گسترش تلۀ ترک‌ شدن کمک می‌ کنند. شاید والدین شما مدام با هم مشاجره می‌ کردند و شما احساس می‌ کردید که خانواده‌ ای بی‌ ثبات دارید که ممکن است از هم بپاشد. یا شاید والدین شما طلاق گرفته‌ اند یا یکی از آنها یا هردو دوباره ازدواج کرده‌اند و به خانواده‌ ای با بچه‌ های دیگر پیوسته‌ اند. ممکن است شما ورود والدین خود به خانواده‌ ای جدید را نوعی ترک‌ شدن قلمداد کنید. یا شاید والدین شما نسبت به تربیت شما بی توجه‌ اند و توجه خود را معطوف خواهر یا برادر کوچک‌ تر می‌ کنند. البته تمام فرزندانِ تازه به دنیا آمده برای بچه‌ های بزرگ‌ تر حکم یک اتفاق ناخوشایند را ندارند. چنین رخدادهایی «همیشه» شکل‌ دهندۀ تله نیستند. خلق این تله به میزان قطع ارتباط بستگی دارد.

    برای به وجود آمدن یک تله، رخدادها بایستی احساساتِ قدرتمندی از ترک‌ شدن را تهییج کنند در اغلب مواقع، فرزندی که از طرف پدر یا مادرش احساس ترک‌ شدن می‌ کند، والدین خود را مدام دنبال می‌ کند. مثل سایه به دنبال آنها خواهد بود، آنها را نگاه می‌ کند و تمام مدت نزدیک آنها می‌ ماند. اگر از بیرون به ماجرا نگاه کنید ممکن است تصور کنید که رابطه‌ای قوی بین کودک و والدینش برقرار است. در حقیقت از آنجایی که این رابطه به قدر کافی قوی نیست، فرزند بایستی همیشه والدین خود را در دیدرس نگه دارد تا مطمئن شود که ارتباط همچنان باقی است. حفظ ارتباط با والدین می‌ تواند به مهم‌ ترین مسئله در زندگی کودک تبدیل شود و توجه کودک نسبت به سایر افراد زندگی‌ اش را از بین ببرد.

    در نهایت همان‌ طور که قبلاً اشاره کردیم، تلۀ ترک‌ شدن می‌ تواند از محیطی «بیش از حد مراقبت‌ شده» نشئت بگیرد و با تلۀ وابستگی نیز ادغام شود. فرزندِ وابسته‌ شده از ترک‌ شدن هراس دارد. این اتفاق برای اَبی نیز رخ داد.

    اَبی: «پس از مرگ پدرم، مادرم اصلاً نمی‌ خواست که او را ترک کنم. نگران بود که اتفاقی برای من نیفتد و نمی‌ خواست که مرا هم از دست بدهد. همیشه می‌ خواستم به مادرم نزدیک باشم. یادم هست که ترجیح می‌ دادم در خانه بمانم و به مدرسه نروم و با دوستانم بازی کنم.»

    نیاز اَبی مبنی بر نزدیکی به مادرش، استقلالِ او را از بین برد. او برای کشف دنیا و گسترش اعتماد به نفس در جهت مراقبت از خودش آزادی کافی نداشت. برای گرفتن راهنمایی و هدایت به مادرش وابسته ماند. حقیقت اینجاست که این وابستگی همان چیزی است که مادر اَبی نیز می‌ خواهد. مادر او تحمل یک فقدان دیگر را ندارد. واکنش سایر بچه‌ ها نسبت به ترک‌ شدن توسط والدینشان، یافتنِ استقلال بیشتر است. از آنجایی که هیچ‌ کس مراقب آنها نیست، یاد می‌ گیرند تا خودشان از خودشان مراقبت کنند.

  14. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    ترک‌ شدن و روابط صمیمانه


    اگر در تلۀ ترک‌ شدن گرفتار هستید، کمتر پیش می‌ آید که روابط عاشقانۀ شما آرام و باثبات باشد. در عوض، روابط شما همچون یک ترن هوایی پر سرعت و پر پیچ‌ و خم است. دلیل این امر این است که روابطتان را همیشه در حاشیۀ مصیبت‌ ها تجربه می‌ کنید. لیندزی برای ما چگونگی رابطه‌ اش را توضیح داد. در مورد مشاجره‌ ای که با گِرِگ داشت توضیح ‌داد که چگونه این ارتباط به شکل همیشگی و با عجز و درخواست‌ های لیندزی و سردی و فاصله‌ گرفتن‌ های گِرِگ، به پایان رسید.


    معالج: چشمانت را ببند و احساست را به من بگو.

    لیندزی: «خودم را در حال سقوط می‌ بینم. مثل سقوط در چاهی تاریک که قرار است تا ابد در آنجا تنها بمانم. گِرِگ در حال هُل‌ دادن من به سمت آن چاه است. چاهی که ورودی آن به زودی بسته می‌ شود و من کاملاً تنها می‌ شوم.»

    معالج: چه احساسی داری؟

    لیندزی: «وحشت زده‌ ام.»

    اگر تلۀ شما بحرانی باشد، حتی اختلالات کوچک نیز چنین احساساتی را برای شما به همراه خواهند داشت. احساس می‌ کنید که اگر رابطۀ شما با شخصی که دوستش دارید از دست برود، ناگهان به تنهایی محض دچار خواهید شد.

    برخی از افرادی که گرفتار تلۀ ترک‌ شدن هستند، به کلی از روابط صمیمانه اجتناب می‌ کنند. آنها تنهایی را به فقدانِ مجدد ترجیح می‌ دهند. پاتریک پیش از اینکه با فرانسیس ازدواج کند تا چندین سال به همین مشکل دچار بود.

    معالج: تو برای مدتی طولانی تنها بودی.

    کِرت: «نمی‌ توانستم این‌ گونه ادامه دهم. خیلی دردناک بود. نمی‌ توانستم کسی را پیدا کنم که کنار من باشد. تنهایی برای من بهتر بود. حداقل کمی آرامش داشتم.»

    اگر به سمت ایجاد روابط صمیمانه گرایش دارید، احتمالاً در زندگی شما آرامش وجود ندارد. روابط شما ناپایدار است. همیشه این حس را دارید که آنها را از دست خواهید داد.

    شما با تحمل هر نوع عقب‌ نشینی در روابط مشکل دارید. حتی نسبت به کوچک‌ ترین تغییرات نیز ابراز نگرانی و در خصوص پایان‌ یافتن رابطه‌ ها مبالغه می‌ کنید. لیندزی کوچک‌ ترین نشانه‌ هایی از نارضایتی از سمت دوستانش را به خاتمۀ روابط مرتبط می‌ سازد. هر وقت که یکی از دوستانش از او عصبانی می‌ شود، از او ناراحت می‌ شود، احساس دوری می‌ کند یا هر کاری را که باعث پایان رابطه می‌ شود، انجام می‌ دهد، لیندزی مطمئن می‌ شود که این پایان کار است. حسادت و حس مالکیت در این تله امری رایج است. او همواره دوستانش را به ترک‌ کردن «متهم» می‌ کند؛ عادتی که می‌ تواند کاملاً برانگیخته شود. روابط او بر اساس شکست‌ های مداوم و دوستی‌ های پرهیاهو بنیان شده‌ اند.

    به طور مشابه، ابی هر زمان که شوهرش به سفر کاری می‌ رود، به شکل وسواس‌ گونه‌ای نگران می‌ شود که هواپیما سقوط کند و شوهرش بمیرد. گاهی اوقات نیز در این نگرانی به سر می‌ برد که مبادا مادرش مریض شود و بمیرد یا اینکه فرزندان او از دنیا بروند. مدت طولانی را به مرگ فکر می‌ کند و به اینکه نمی‌ تواند به تنهایی به زندگی ادامه دهد.

    در شروع ارتباط تان به شکل افراطی به فرد مقابل می‌ چسبید. همین چسبیدن می‌ تواند تلۀ شما را تشدید کند، چرا که تشدید کنندۀ این تفکر است که شما قرار است شخص مورد نظر را از دست بدهید. این مسئله، احتمال ترک‌ شدن در روابط را «زنده» نگه می‌دارد.

    این وابستگی از سوی شما کیفیتی ناامیدکننده دارد. لیندزی به خوبی نشان‌ دهندۀ همین مسئله است. مثل مادرش، در رابطه‌ با دوستش هرگز به اندازۀ کافی احساس قدرت نمی‌ کند. او احساس تنهایی و سردرگمی می‌ کند و به همین خاطر تمام زندگی‌ اش در روابطش خلاصه می‌ شود. شیفتگی او به صورت تمام و کمال است. همان‌ طور که خودش می‌ گوید وسواسی و نگران شده و دنیای بیرون را فراموش کرده است. تمامی انرژی او صرف حفظ ارتباطش می‌ شود، چرا که این مسئله برایش بسیار اهمیت دارد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  17. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    تله‌ های ترک‌ شدن در یک رابطه:

    1. از روابط صمیمانه حتی با افرادی که مناسب هستند دوری می‌ کنید، چرا که از دست‌ دادن آن فرد یا نزدیکی بیش از حد و صدمه دیدن موجب ترس شما می‌ شود.

    2. بیش از اندازه نگران این احتمال هستید که شریک شما می‌میرد یا از دست می‌رود و شما نمی‌دانید که چه باید بکنید؟

    3. نسبت به چیزها و کارهای جزئی که شریک شما بیان می‌ کند و انجام می‌ دهد واکنش شدید نشان

    می‌ دهید و آنها را نشانه‌ ای می‌ بینید مبنی بر اینکه او قصد ترک شما را دارد.

    4. شما بیش از حد حسادت و احساس مالکیت می‌ کنید.

    5. به شریک خود می‌ چسبید. تمام زندگی شما صرف حفظ‌ کردن او می‌ شود.

    6. تحمل اینکه از شریک خود دور باشید حتی برای چند روز را ندارید.

    7. هرگز کاملاً قانع نمی‌ شوید که شریک شما با شما خواهد ماند.

    8. عصبانی می‌ شوید و شریک خود را به وفادار نبودن متهم می‌ کنید.

    9. گاهی برای تنبیه شریکتان که شما را تنها گذاشته، او را ترک یا از او دوری می‌ کنید.

    ممکن است که در رابطه‌ ای باثبات و سالم باشید و همچنان «احساس» کنید که رابطه‌ ای بی‌ ثبات دارید. اَبی نیز دچار همین مسئله شده بود. ما چندین‌ بار کِرت را ملاقات کردیم و کاملاً باور داریم که او به ازدواجش متعهد است. هیچ گواهی مبنی بر اینکه او قصد ترک اَبی را دارد وجود ندارد. برعکس او بسیار عاشق است، اما اَبی هرگز نمی‌ تواند از این مسئله مطمئن باشد. این مشکل کِرت را خسته کرده، چرا که نمی‌تواند اعتماد اَبی را جلب کند.

    کِرت: هر کاری که می‌ کنم باز هم به من شک دارد. مرا دیوانه می‌ کند. به‌ ویژه نسبت به سفرهای کاری من بسیار مشکوک است. بدون هیچ دلیلی فکر می‌ کند که با زنی دیگر رابطه دارم. گاهی وقت‌ ها فکر می‌ کنم که شاید او کسی است که دلش می‌ خواهد با مردی دیگر باشد. چرا تا این اندازه درمورد این مسئله حرف می‌ زند؟

    همچنین ممکن است که شما گرفتار تلۀ ترک‌ شدن دیگری نیز بشوید؛ رفتار کردن به روش‌ هایی که می‌ تواند شریک شما را از شما دور کند؛ به‌ عنوان مثال، لیندزی بحث‌ های کوچک و جزئی را به قدری بزرگ می‌ کند که تهدیدی مبنی بر پایان یک
    رابطه محسوب می‌ شوند. او درست مانند اَبی که سفرهای کاری همسرش را بزرگ می‌ کند، مشاجره‌ ها و بحث‌ های لفظی را به اغراق می‌ کشاند.

    لندزی و اَبی مدام چنین جملاتی را به شریک زندگی خود می‌ گویند: «تو مرا واقعاً دوست نداری،» «تو از جدا بودنمان خوشحال می‌ شوی،» «دلت برایم تنگ نمی‌ شود،» «می‌ دانم که می‌ خواهی مرا ترک کنی.» می‌ دانیم که لیندزی و اَبی چنین حرف‌ هایی را به شریک زندگی خود می‌ گویند، چرا که چنین حرف‌ هایی را به ما نیز می‌ گویند. آنها مدام منتظر می‌ مانند تا بالاخره آنها را از روند درمان خارج کنیم و از آنها دور شویم. اتهامات آنها به شریکشان مدام به این نکته اشاره می‌ کند که آنها به همسران خود «اهمیت» نمی‌ دهند و آنها همسرانشان را ترک «خواهند» کرد. لیندزی و اَبی با یک دست افرادی را که دوست دارند از خود دور می‌ کنند و با دست دیگر به شکلی نا امیدانه به آنها می‌ چسبند.

    هر زمان که به هر طریقی رابطه مورد تهدید قرار می‌ گیرد، واکنش احساسی شدیدی را نشان می‌ دهید. این تهدید می‌ تواند هر چیزی باشد که رابطۀ شما با شریکتان را قطع می‌ کند؛ مثل یک جدایی موقت، اشاره به شخصی که حسادت شما را بر می‌ انگیزد، یک مشاجره یا یک تغییر در رفتار شریکتان. شریک شما تقریباً همیشه فکر می‌ کند بیش از حد واکنش نشان می‌ دهید و ممکن است سردرگمی خود را نیز ابراز کند. چنین مسئله‌ ای مانند نشان‌ دادن واکنشی مهیب در برابر اختلالی جزئی است. کِرت این مسئله را توضیح می‌ دهد:


    کِرت: «به فرودگاه رسیده بودیم که ناگهان اَبی به هم ریخت. طوری گریه می‌ کرد که گویا کسی از دنیا رفته است. کاملاً گیج شده بودم. من فقط می‌ خواستم به سفری دو روزه بروم و او طوری اشک می‌ ریخت که انگار ازدواج ما به پایان رسیده ‌است.»

    چنین کاری مانند واکنشی وحشتناک نسبت به شریکی است که در آن تله با شما سهیم نیست.
    معمولاً در هنگام تنهایی احساس خوبی ندارید: احساس اضطراب، افسردگی و انزوا می‌ کنید. شما به احساس اتصال و نزدیکی به شریک خود نیاز دارید. به محض اینکه شریک شما از شما دور می‌ شود، احساس جدایی می‌ کنید. معمولاً این احساسِ ترک‌ شدن تا زمان بازگشتِ شخصی که شما را ترک کرده در شما باقی می‌ ماند. شاید بتوانید حواس خود را از آن پرت کنید، اما احساس جدایی همیشه همراه شما خواهد بود. این احساس همیشه در کمین است تا بتواند در زمان مناسب شما را در خود غرق کند. تقریباً تمامی افرادی که گرفتار این تله هستند، مدت زمان محدودی می‌ توانند حواس خود را پرت کنند.

    هرچه در پرت کردن حواس خود بهتر عمل کنید، مدت طولانی‌ تری نیز می‌ توانید تنها بمانید. هرچه در این کار ضعیف‌ تر عمل کنید، احساس انتظار، احساس فقدان و نیاز بیشتری را برای نزدیک‌ بودن تجربه خواهید کرد.

    اَبی: «مشغول رسیدگی به باغچه‌ ام بودم و داشتم سعی می‌ کردم تا رفتن کِرت را فراموش کنم که یکی از همسایه‌ ها از راه رسید. از طریق صحبت با او فهمیدم که از دیدِ افرادی دیگر، مثل شخصی هستم که کاملاً از تنهایی خود لذت می‌ برد و کاملاً خوش است، اما من لذت نمی‌ بردم. بیشتر احساس کسی را داشتم که مدام برای فرار از احساس بدی که دارد مشغول دوندگی است و زمانی که خسته می‌شود و می‌ ایستد، احساساتِ بد دوباره به سراغ او می‌ آیند.»

    کناره‌ گیری یکی از راه‌ های مقابله با ترک‌ شدن است. زمانی که کناره‌ گیری می‌ کنید در واقع نیاز به نزدیک‌ شدن را نادیده می‌ گیرید. این یک دفاعیه است: «من به تو نیازی ندارم.» معمولاً کمی خشم نیز با کناره‌ گیری همراه می‌ شود و تا حدی نیز از سر مجازات است. شریک خود را به خاطر دوری از شما و برای اینکه آنچه می‌ خواستید به شما نداده، مجازات می‌ کنید. هر چند که این عمل برای مقابله با تله‌ تان به شما کمک می‌ کند، اما بهایی نیز دارد. شما احساسات خود را تسلیم می‌ کنید و در یک شرایط سرد و بی‌ احساس زندگی می‌ کنید
    ویرایش توسط طنین باران : شنبه 20 آذر 00 در ساعت 07:24

  18. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  19. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 983 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    یک فقدان واقعی همچون پایان‌ یافتن یک رابطه می‌ تواند برای شما بسیار ویرانگر باشد. این مهر تأییدی است بر اینکه هر سمت که بروید باز هم نمی‌ توانید رابطه‌ ای باثبات پیدا کنید. ممکن است نسبت به آغاز یک رابطۀ جدید وسوسه شوید. بخشی از شما رابطه را می‌ خواهد و بخش دیگرِ شما انتظار ترک‌شدن را می‌کشد. بخشی از شما نزدیک‌ بودن را م ی‌خواهد و بخش دیگرِ شما عصبانی است. حتی پیش از اینکه اتفاقی مبنی بر جدایی رخ دهد. رابطۀ شما تازه آغاز شده، اما در عین حال احساس می‌ کنید که فرد مقابل را از دست داده‌ اید.

    دوستان

    اگر تلۀ ترک‌ شدن شما شدت زیادی داشته باشد می‌ تواند بر سایر روابط نزدیک شما مانند دوستی‌ های نزدیکتان نیز اثر بگذارد. موارد مشابه نیز می‌ تواند به روابط نزدیکی همچون روابط عاشقانه نیز راه پیدا کند، هرچند که ممکن است به همان اندازه شدید نباشد.

    شما دیدگاهی اساسی دارید که دوستی‌ ها را بی‌ ثبات می‌ بینید. نمی‌ توانید روی ماندگاری آنها حساب کنید. افراد در زندگی شما می‌ آیند و می‌ روند. شما نسبت به هر چیزی که رابطۀ دوستانه شما را تهدید می‌ کند، بیش از حد حساسیت نشان می‌ دهید. این تهدید می‌ تواند دور شدن شخص مقابل، جدایی، پاسخ‌ ندادن شخص به تلفن‌ ها و دعوت‌ های شما، اختلافات یا دیدنِ علاقۀ شخص به فرد دیگری باشد.

    لیندزی: «خیلی از دوستم والِری عصبانی هستم. روز دوشنبه با او تماس گرفتم و الآن چهارشنبه است و هنوز با من تماس نگرفته. قصد دارم با او
    تماس بگیرم و به شدت مؤاخذه‌ اش کنم. او حق ندارد با من این‌ طور رفتار کند!»


    تغییرِ تلۀ ترک‌ شدن

    قدم‌هایی که برای تغییر تلۀ ترک‌ شدن باید پشت سر بگذارید:

    تغییرِ ترک‌ شدن:

    1. ترک‌ شدن دوران کودکی خود را درک کنید.

    2. احساساتِ ترک‌ شدن را در خود کنترل کنید. حساسیت بیش از اندازه خود را نسبت به از دست‌ دادن افراد بشناسید، ترس‌ های نا امید کنندۀ خود از تنها ماندن و نیازتان به حضور افراد را تشخیص دهید.

    3. روابط گذشتۀ خود را مرور و الگوهای تکرار شونده را مشخص کنید. فهرستی از خطرات تلۀ ترک‌ شدن تهیه کنید.

    4. از افرادی که تعهدی ندارند، بی‌ ثبات یا دمدمی مزاج هستند دوری کنید حتی با اینکه آنها جاذبۀ زیادی ایجاد می‌ کنند.

    5. هنگامی که فردِ باثبات و متعهد را یافتید، به او اعتماد کنید. باور کنید که برای همیشه در کنار شما خواهد ماند و شما را ترک نخواهد کرد.

    6. در یک رابطۀ سالم، زیادی به فرد مقابل نچسبید، حسادت نکنید یا نسبت به جدایی‌ های معمولی واکنش غیر معمولی نشان ندهید.


    1. ترک‌شدن دوران کودکی را درک کنید



    ابتدا باید بفهمید که آیا برای گسترش تله‌ تان از نظر زیست‌ شناختی مستعد هستید یا نه. آیا همیشه فردی احساسی بوده‌ اید؟ آیا به‌ عنوان یک کودک، نسبت به افرادی که دوستشان دارید احساس جدایی داشته‌ اید؟ آیا مدرسه‌ رفتن یا خوابیدن در خانۀ یک دوست برایتان سخت بوده است؟ آیا هنگامی که والدینتان خانه را ترک می‌ کردند یا به سفری کوتاه‌ مدت می‌ رفتند، کاملاً ناراحت می‌ شدید؟ آیا در مکان‌ های جدید بیشتر از سایر بچه‌ ها به مادرتان می‌ چسبید؟ آیا همچنان برای مقابله با احساسات شدیدتان مشکل دارید؟

    اگر به تعداد زیادی از این سؤالات پاسخ «مثبت» داده‌ اید، احتمالاً می‌ شود شما را با دارو درمان کرد. مراجعان بسیاری را دیده‌ ایم که که به وسیلۀ دارو درمانی احساسات خود را کنترل کرده‌ اند. اگر پزشک معالج دارید، برای استفاده از روش دارو درمانی با او صحبت کنید یا با یک روانپزشک قرار ملاقات بگذارید.

    چه از نظر زیست‌ شناختی مستعد باشید و چه نباشید، بایستی موقعیت‌ هایی را که در دوران کودکی به تلۀ شما مرتبط هستند، بشناسید. در فرصتی مناسب و در آرامش، دوران کودکی خود را تصور کنید. وقتی چنین کاری را آغاز کردید، سعی نکنید افکارتان را به زور در جهتی خاص سوق دهید. اجازه دهید تصوراتتان بدون دستکاری بروز پیدا کنند.

    بهترین زمان برای آغاز این کار زمانی است که در زندگیِ حالِ حاضرتان احساس ترک‌ شدن می‌ کنید. زمانی که اتفاقی رخ می‌ دهد و احساس ترک‌ شدن، شما را تحریک می‌ کند، چشمان خود را ببندید و احساسی را که در گذشته داشته‌ اید به خاطر آورید.

    لیندزی: «زمانی که گِرِگ فکر جدایی‌ اش را مطرح کرد، آن‌ قدر ناراحت شدم که نمی‌ توانستم در مورد مسئلۀ دیگری فکر کنم. با افراد دیگر و حتی در محل کارم نیز پرخاش می‌ کردم. نمی‌ توانم باور کنم که با من چنین کاری می‌دکند. بسیار عصبانی‌ ام. مدام با او تماس می‌ گیرم. دست خودم نیست. او هم کم‌ کم از من عصبانی می‌ شود، اما دست خودم نیست.»

    معالج: چشمانت را ببند و گِرِگ را تصور کن. چه می‌ بینی؟

    لیندزی: «صورتش را می‌ بینم که با حالتی تواَم با انزجار به من نگاه می‌ کند. انگار که فکر می‌ کند مثل بیچاره‌ ها به او نیازمند شده‌ ام.»

    معالج: چه احساسی داری؟

    لیندزی: «هم می‌خواهمش و هم از او متنفرم.»

    معالج: زمانی را در گذشته تصور کن که حسی مشابه با حالا را داشتی.

    لیندزی: «(مکث می‌ کند). ملاقات با مادرم در بیمارستان را به خاطر می‌ آورم. هشت سال سن دارم و پدرم مرا به ملاقات مادرم می‌ برد. پدرم می‌ گوید که مادرم به اشتباه تعداد زیادی قرص مصرف کرده‌، اما می‌ دانم که یک جای کار می‌لنگد. وارد اتاق می‌ شوم و مادرم را می‌ بینم. بسیار از او متنفرم، اما در عین حال به شدت دلم می‌ خواهد که به خانه برگردد.»
    افکار خود را از طریق تصورات بین حال و گذشته به هم متصل کنید. سعی کنید سرآغاز احساسِ ترک‌ شدنتان را پیدا کنید

  20. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.