به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 زخم زبان های مادر زن

    با سلام
    بنده شاید از محدود افرادی باشم که مرد هستند و مشکل با مادرزن دارند. خانمها اکثرا از مادر شوهر می نالند و جالب بود وقتی مشکلاتم رو در اینترنت سرچ می کردم حتی گوگل هم به من ایراد گرفت که باید بنویسی مادر شوهر و مادر زن رو به مادر شوهر تصحیح می کرد.

    و خلاصه مشکل اساسی من با مادر زنم هست. برای بهتر خوانده شدن مطالبم، آنها را تیتروار بیان می کنم که شما اساتید گرانقدر بتوانید بهتر راهنمایی بفرمایید.

    * ایشان (مادر زن) دائم زخم زبان می زند. نمونه هایی از زخم زبانهایش این است: قبل از توضیح زخم زبان باید عرض کنم که ما اهل شهرستان الف هستیم. در شهرستان الف یک روستایی به فاصله یک کیلومتر است که بهش میگن ایکس آباد. خانواده همسرم مال ایکس آبادند. ولی ما حدود بیست سال می شود که به مرکز استان مهاجرت کرده ایم. در شهر ما مثلا به شب می گویند شِو و خانمم یه بار داشت حرفی می زد و این واژه را بکار برد. مادر زنم جلوی من و با نیم نگاهی به من، رو به خانمم کرد و گفت: چرا اینقدر میگی شِو ... ؟ مثل مادر شوهرت!!! هی این کلمه رو تکرار می کنی... این در حالی است خودشان کاملا سطحشون از ما پایین تره و مسلما آنها این واژه ها را بیشتر تکرار می کنند.

    * مادر شوهرم اخلاقی داشت که مثلا می آمدند خانه ما انتظار داشت من پارکینگ خانه را خالی کنم تا بتوانند ماشینشان را در پارکینگ ما پارک کنند. این در حالی است که وقتی خانه آنها می رفتیم (شهرستان) و من دنبال جای پارک برای ماشینم می گشتم می گفت دم درب خانه ما امنه و شما همینجا پارک کنید نمیخواد ماشین رو بیارید داخل. در حالیکه خودم یه بار توی خانه خودمان بهش اینو گفتم ناراحت شد.

    * همسر بنده بسیار آرام و بی سر و صداست. ولی مادر و خواهرهایش وحشتناک فضول و پر رو هستند.

    * روزیکه مادرزنم به خانمم دور از چشمم گفت: "تو بچه دار شو، به شوهرت چه ... " را هرگز فراموش نمی کنم.

    * در خانواده همسرم مرد وجود ندارد بجز پدر زن و بعبارتی من فقط خواهر زن دارم. و به همین دلیل یکروز که همه نشسته بودیم مادر زن گفت اگر شما بچه تون پسر بشه مال منه و اگر دختر بشه پرتش می کنم پیش خودتون.

    * وقتی بچه دار شدیم، تصمیم داشت بچه ما رو به شهرستان ببره و وقتی با مخالفت من مواجه شد قهر کردند و به شهرستان رفتند. چند روز بعد خواهر زنم زنگ زده به خانمم و میگه بهنظرم منطقی تر اینه که اینقدر مطیع شوهرت نباشی و مثلا اگه اون مخالفه که بچه ات رو بیاری پیش ما بهش بگو سه روز هفته باشه شهرستان پیش ما و سه روزم پیش خودتون. (خواهر زنم که این حرف رو زده بود 16 ساله بود.)

    * بچه ام تا الان که حدود سه سال دارد هیچ علاقه ای به آنها نداشت. و آنها هم هیچ محبتی به بچه ما نمی کردند در حالیکه والدین بنده تمام جانشان را فدای بچه ما می کنند ولی الان اتفاق بسیار عجیبی افتاده و آن اینکه فرزندم، به شدت به این خانواده علاقمند شده و دائم یاد مادر زن و خواهر زنهایم می کند و این موضوع هم برای من عجیب و هم ناراحت کننده است.

    * ضمن اینکه موضوعات متعدد و زیادی هست که از حوصله این تاپیک دور است و صلاح می دانم که خلاصه این موضوع را گفته باشم تا شما مخاطب گرامی خسته نشوید. بعدا موضوعات دیگر را هم بیان خواهم کرد.

    لطفا راهکار بدهید و اگر کسی تجربه داره منو از اون تجربه اش بی نصیب نذاره

    متشکرم
    ویرایش توسط ارشد : دوشنبه 17 خرداد 00 در ساعت 19:30

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا دوستان نظر خودشون رو بفرمایند. بنده واقعا دیگه نمی دونم با این مادر زن و خواهر زن ها چه کنم. بریدم...

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    27
    Array
    شما مادر خانمتون را نمی تونید تغییر بدین جناب . یه جورایی روی خودتون و زندگیتون کار کنین .با همسرتون بشینید صحبت کنین و تصمیم بگیرید اجازه دخالت بیش از حد دیگران را به زندگیتون را ندین . شما چه مردی هستین همچین اجازه ای میدین آخه ؟ قوانین درست درمون برای زندگیتون بزارید .شما مرد هستید ها . این قوانین را نباید مادر زن و خواهر زن ها بزارن برای شما که .
    خانم شما هم مقصره در این جریانات . معمولا این اتفاق ها به خاطر وابستگی های افراطی خانم ها به خانواده شون هست . ببخشید عامل دوم زن ذلیلی مردها هم مهمه . شاید اختلاف طبقات زیاد فرهنگی در دو خانواده هم دخیل باشه .احترام و ادب جای خودش را داره و باید باشه . ولی سعی کنین بالغانه به همسرتون و خانواده اش تذکر بدین . بعدش به نظرم رفت و آمدها را هم محدودتر کنین . همه چیز بین خودتون و همسرتون را لازم نیست شما و همسرتون به خانواده هاتون بگین . اگه همسرتون این کار را میکنه باهاش صحبت کنین این کار را نکنه . چقدر زندگی ها اینجوری فرو پاشیده . رفتار قاطعانه داشته باشین یه خورده .
    راستی انتظار تغییر هم نداشته باشین از دیگران . یعنی به فکر تغییر مادر همسرتون نباشین . روی خودتون و قوانین خودتون و همسرتون با هم بیشتر کار کنین . اینجوری راحتر زندگی می کنین .
    ویرایش توسط لاله123 : دوشنبه 17 خرداد 00 در ساعت 23:44

  4. کاربر روبرو از پست مفید لاله123 تشکرکرده است .

    ارشد (سه شنبه 18 خرداد 00)

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    جالبه مدیر همدردی تاپیک 10 سال پیشت با موضوع کاملا متفاوت گفته:

    ما معمولا چیزهایی برایمان مهم هست و از بیرون جذب می کنیم که جاذب آن درونمان باشد.
    این مشکل بیشتر از اینکه به خاطر شخصی باشد که در بیرون توست، ناشی از نگاه و تمرکز شما روی این مسئله درون ذهنتان هست.
    ادرس پست :
    http://www.hamdardi.net/showthread.p...l=1#post166036

    یکم حساسیتت بالاست،
    فک کنم سنت رو 34 و اینا باشه در اون صورت :
    (خواهر زنم که این حرف رو زده بود 16 ساله بود.)
    واقعا حرف یه بچه 16 ساله باید بریزدت بهم؟

    اینو ببین:
    مسلما آنها این واژه ها را بیشتر تکرار می کنند.
    این یکی از مصداقای صحبت مدیر همدردیه . شِو بیشتر برای تو مهمه تا مادرزنت وگرنه چه اهمیتی داره ؟ تو هر لهجه و گویشی به سری لغت غیر معبار هست. مثلا اونایی که فرانسوی حرف میزنن و کلا به شب یه چیز دیگه میگن بی کلاسن؟

    الیته مادرزنتم (داشتم مینوشتم مادر شوهر !!) اخلاقای خاص خودشو داره اما خب صبر بیشتری از سمت تو انتظار میره. مثلا:
    اگر شما بچه تون پسر بشه مال منه و اگر دختر بشه پرتش می کنم پیش خودتون.
    من اینو بیشتر یه شوخی تلقی میکنم.

    میتونی چند تا ویژگی مثبت مادر خانمتو بگی؟ کارای مثبتی که براتون کرده؟ مثه همین که میگی بچت الان بهشون علاقه مند شده. این یه نکته مثبته چرا بدت میاد؟ بذار بچت بزرگ شد 4 تا آدم داشته باشه.

    سعی کن به شخصیتش پی ببری ، بعضیا ظاهرشون یکم تنده ولی باطنشون خوبه بلعکس بعضیا خیلی موجه اند اما فوق العاده خبیث اند.

    راهکار دومم اینه که رابطتو کمتر و کنترل شده تر کن باهاشون . ولی حتما باید رو خودتم کار کنی . با همچین روحیه ای نمیدونم چه جوری با مردم بیرون تعامل و کار میکنی
    ویرایش توسط m.reza91 : سه شنبه 18 خرداد 00 در ساعت 00:02

  6. 4 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (سه شنبه 18 خرداد 00), لاله123 (سه شنبه 18 خرداد 00), افسونگر (سه شنبه 18 خرداد 00), ارشد (سه شنبه 18 خرداد 00)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط لاله123 نمایش پست ها
    شما مادر خانمتون را نمی تونید تغییر بدین جناب . یه جورایی روی خودتون و زندگیتون کار کنین .با همسرتون بشینید صحبت کنین و تصمیم بگیرید اجازه دخالت بیش از حد دیگران را به زندگیتون را ندین . شما چه مردی هستین همچین اجازه ای میدین آخه ؟ قوانین درست درمون برای زندگیتون بزارید .شما مرد هستید ها . این قوانین را نباید مادر زن و خواهر زن ها بزارن برای شما که .
    خانم شما هم مقصره در این جریانات . معمولا این اتفاق ها به خاطر وابستگی های افراطی خانم ها به خانواده شون هست . ببخشید عامل دوم زن ذلیلی مردها هم مهمه . شاید اختلاف طبقات زیاد فرهنگی در دو خانواده هم دخیل باشه .احترام و ادب جای خودش را داره و باید باشه . ولی سعی کنین بالغانه به همسرتون و خانواده اش تذکر بدین . بعدش به نظرم رفت و آمدها را هم محدودتر کنین . همه چیز بین خودتون و همسرتون را لازم نیست شما و همسرتون به خانواده هاتون بگین . اگه همسرتون این کار را میکنه باهاش صحبت کنین این کار را نکنه . چقدر زندگی ها اینجوری فرو پاشیده . رفتار قاطعانه داشته باشین یه خورده .
    راستی انتظار تغییر هم نداشته باشین از دیگران . یعنی به فکر تغییر مادر همسرتون نباشین . روی خودتون و قوانین خودتون و همسرتون با هم بیشتر کار کنین . اینجوری راحتر زندگی می کنین .
    ضمن تشکر از شما دوست گرامی بابت پاسخهای خوب و دلسوزانه تون. ببخشید اگر مطالبم رو ناقص گذاشتم. اما برای شفاف سازی چند مورد رو خدمت شما عرض می کنم تا بتوانم از راهنمایی بهترشما خوبان نتیجه بگیرم.

    1. بنده قصد تغییر مادر خانمم را ندارم. بارها این موضوع را حتی به خانمم تذکر داده ام. فقط مسئله ام این است که بتوانم دخالت آنها را در زندگی کم کنم که جلوتر توضیح خواهم داد.

    2. با همسرم خیلی صحبت می کنم. یه روزی مادر خانمم جلوی من و خانمم دقیقا همین رو گفت. خانمم خیلی مطیع بنده بودند. ایشون به صراحت و پر رویی تمام گفت: "دختر تو خیلی ساده ای. باید مدیریت زندگی دستت باشه. من بخاطر خوبی خودت میگم. ...!!!" بنده هم به شدت محدودیت اعمال کردم. به حدی که کلا از استان هم خارج شدیم و رفتیم یه استانی که فرسخ ها دور تر از آنجاست. ولی تلفن و موبایل و ... اجازه نمی ده. و وقتی ایام عید و امثالهم میریم خونشون از خجالتمون حسابی در میاد.

    سعی کنین بالغانه به همسرتون و خانواده اش تذکر بدین .
    این موضوع خوبی بود که فکر کنم در این زمینه قوی نیستم. مشکلی که دارم نمی تونم خیلی متین باشم و کنترل داشته باشم. سریعاً قلبم شروع به تپش می کنه و عصبانی میشم. یه بار این کار رو کردم و تماس گرفتم به مادر خانم ولی پدر خانم جوابمو داد. گفتم گوشی رو بدید به ایشون من با ایشون کار دارم ولی گوشی رو ندادند و کاملا صداشون میومد که فال گوش وایساده و منتظره که شوهرشو در جهت خواسته اش هدایت کنه. (لازم به ذکره که پدرخانم انسان بسیار مهربان و ساده ای هستند. ولی الان تحت تاثیر این مادر خانم دیگه از حالت عادی خارج شده.)

    روی خودتون و قوانین خودتون و همسرتون با هم بیشتر کار کنین .
    ممنون می شوم دقیق تر توضیح بدهید. روی خودم و همسرم کار کنم دقیقا چه کاری بکنم؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید ارشد تشکرکرده است .

    لاله123 (سه شنبه 18 خرداد 00)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکم حساسیتت بالاست،
    راهکار پایین آوردن حساسیت چیه؟

    واقعا حرف یه بچه 16 ساله باید بریزدت بهم؟
    حرف اون بچه منو بهم نمی ریزه. بیشتر غرض اینکه میخوان شخصیتم رو تحقیر کنند و اینکه اصلا چرا باید این کار رو انجام بدهند برام مهمه.


    ما معمولا چیزهایی برایمان مهم هست و از بیرون جذب می کنیم که جاذب آن درونمان باشد.
    این مشکل بیشتر از اینکه به خاطر شخصی باشد که در بیرون توست، ناشی از نگاه و تمرکز شما روی این مسئله درون ذهنتان هست.
    این حرفها خیلی قشنگن و آدم با خواندن اونها واقعا لذت می بره ولی راهکار چیه؟ اینکه یکی واقعا دلش درد کنه و یکی دیگه بیاد بهش بگه ببین باید غذاهای خوب بخوری و ورزش کنی و سعی کنی غذا رو خوب بجوی بسیار قشنگه و کاربردی ولی الان این بنده خدا که مثل مار به خودش میپیچه و درد داره بگید باید چه کار کنه. جاذب این موضوع در درون من چیست؟ نگاه من چگونه بوده که اینها رو برای من جذب کرده؟

    شِو بیشتر برای تو مهمه تا مادرزنت وگرنه چه اهمیتی داره ؟
    ببین دوست خوبم، بحث اینها نیست. بحث سر اینه که این افراد سعی در تحقیر من می کنند. شما به من بگو من چه کار کنم که این تحقیر ها برام اهمیتی نداشته باشه. لطفا نگید بهشون بی توجه باش. بهم راهکار بدید.


    من اینو بیشتر یه شوخی تلقی میکنم.
    آره منم شوخی تلقی کردم ولی وقتی بچه به دنیا اومد واقعا جدی شد. اینها اصلا میخواستن ما خونه زندگیمونو بیخیال شیم بریم شهرستان. تازه اینطوری هم نیست که مثلا بگن خب شما بیایید. میگه: شما نمیخواد بیایید من خودم بچه رو می برم. یه زمانی اوایل ازدواجمون یه بار خواهر زنم و یه بار مادر زن دقیقا این حرف رو زد. بهم گفتند: بذار یه بار دخترم تنها بیاد شهرستان پیش ما...!!! به نظر شما نباید ناراحت شم؟ واقعا اگر ناراحت کننده نیست به صراحت بهم بگید. چون خودمم الان کلا قاطی کردم چی خوبه و چی بد...

    میتونی چند تا ویژگی مثبت مادر خانمتو بگی؟ کارای مثبتی که براتون کرده؟ مثه همین که میگی بچت الان بهشون علاقه مند شده. این یه نکته مثبته چرا بدت میاد؟ بذار بچت بزرگ شد 4 تا آدم داشته باشه.
    ویژگی های مثبت ایشون که به درد ما بخوره فقط این بوده خیلی دخترشو نصیحت دلسوزانه می کنه که خوبیشو میخواد و دخترشم وقتی صحبتهای مادرشو می شنوه میخواد شوهرش یه زی زی به تمام معنا باشه و تازه هرچی خودش گفت رو نه، بلکه هرچی مادرش گفت رو شوهرش مو به مو اجاره کنه. البته کل مشکلات من هم از همین جا شروع شد. مادر زن خیلی دلش میخواست من سمعا و طاعتا در اختیارش باشم. در حدی که برو ماشین رو بنزین کن. برو برامون نون بگیر. برو خواهر زنهاتو برسون مدرسه.
    مثلا یه مورد این بود که زمانیکه با خانمم نامزد بودم رفتیم روی زمین های کشاورزیشون. خودش دست به سینه نشست و با حالت دستوری بهم گفت برو کمک شوهرم علف های هرز رو از زمین در آر. حالا روز عید غدیر بود و من خیلی شهرستان نمی رفتم ولی شب قبلش خانمم خیلی پشت تلفن گلایه کرد که پسرخاله اش از راه دور آمده دیدن نامزدش و فلانی این کار رو کرده ولی من فردا تنهام و منم دلم سوخت و یه هدیه گرفتم و با لباس پلو خوری راهی شدیم که وقتی از روی زمین های کشاورزی آمدم خانه البته با اعصاب خورد کل لباسهای نو و اتو کشیده ام خاکی شده بود و مادر زن هی بهم می خندید که ببین چه تیپی شدی. دیگه باید عادت کنی کمک همسرم بدی چون دیگه کمر درد شده و یکی باید کارهاشو انجام بده.

    حالا از یه طرف از روی دلسوزی کمکشون دادم بخاطر اینکه خانمم رو خوشحال کرده باشم و از طرفی اعصابم خورد بود که مث یه برده با من برخورد می کنند. همان موقع هم میخواستم به صراحت بگم این کار من نیست ولی گفتم چقدر خوبه که آدم بدی های دیگران رو چشم پوشی کنه و تا میشه خدمتی بکنه ولی نگو داستان این نبود خدمتی کرده باشیم. داستان این بود که داشتند ما رو تربیت می کردند که سواری بگیرند و این موضوع زمان بحث مشخص شد.

    یه بار از شما درخواستی می کنند و وقتی براشون انجام میدید خیلی خوشحال می شوند و از شما تشکر می کنند. یه بارم بهت تذکر می دن این تازه چیزی نبود و تو باید در بقیه کارها هم کمکمون کنی. تازه کاری نکردی.

    البته بعدها در کتاب بیشعوری خواندم که انسان های بیشعور بجای درخواست و تقاضا دستور می دهند و این موضوع کمی آرومم کرد ولی چه فایده که من در ذهنم اونو بیشعور تصور کنم. اون تو ذهنم نیست. مهم اینه اون بفهمه که من بیشعور می دونمش. اینکه خودم رو آروم کنم و میدون به اون بدم هر غلطی خواست بکنه که بنظرم راهکار خوبی نیست. من میخوام کاری کنم که هم نشان دهنده شخصیت بالای خودم باشه و هم از طرفی میدون به اون ندم که هر روز جرات به خودش بده و من رو تحقیر کنه.


    سعی کن به شخصیتش پی ببری ، بعضیا ظاهرشون یکم تنده ولی باطنشون خوبه
    والا خانمم همین رو میگه ولی من هرچی به باطنش می رم جز بدی بیشتر چیزی نمی بینم. فقط در یه صورت باهام خوب میشه و اون اینکه هر چی گفت بگم چشم و همونطوری که شوهر خودش مطیعشه منم همینطور بشم که من خیلی خوشم نمیاد و دوست دارم تصمیم گیرنده باشم تا مطیع و رهرو


    راهکار دومم اینه که رابطتو کمتر و کنترل شده تر کن باهاشون . ولی حتما باید رو خودتم کار کنی . با همچین روحیه ای نمیدونم چه جوری با مردم بیرون تعامل و کار میکنی
    همانطور که گفتم خیلی رابطه رو کم کردیم ولی اصلا ول کن نیست وقتی بعد از ماه ها میریم دوباره همون آش و همون کاسه.
    لطفا کمکم کنید باید چه چیزی رو تغییر بدهم؟ یه بار جواب زخم زبونهاشو میدم و ساکتش می کنم ولی وقتی بر می گردیم حسابی ناراحت میشم که چرا اینکار رو کردم. یه بار سکوت می کنم و هیچی نمی گم ولی وقتی بر می گردم حسابی حرصم در میاد که چرا اینقدر اهانت کرد و من سکوت کردم. الان کاملا کلافه و گیجم.
    ویرایش توسط ارشد : سه شنبه 18 خرداد 00 در ساعت 01:00

  10. کاربر روبرو از پست مفید ارشد تشکرکرده است .

    لاله123 (سه شنبه 18 خرداد 00)

  11. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,102 در 7,012 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام

    چند نکته مهم رو مورد اشاره قرار می دهم.

    1 - تنها با اینکه کسی در مورد زندگی ما حرفی بزند مداخله انجام نمی شود.

    مداخله از آنجایی شروع می شود که یکی از اعضاء خانواده (مثلا شما یا همسرتان یا فرزندتان)، تحت تاثیر آن حرف، یک عملی انجام دهید.
    یعنی اگر خانم شما حرف مادرش را گوش کند و با شما درگیر شود. یعنی شما مداخله را قبول کردید.

    نتیجه مهم این بند اینست:
    اگر زن و شوهری با هم یک پارچه باشند و همدیگر را قبول داشته باشند و دوست داشته باشند، آنگاه هیچ کس از بیرون نمی تواند مداخله کند.

    پس اگر می خواهید نگران مداخله نباشید. حتما رابطه خودت و همسرت را همین طور خوب نگه دارید. چگونه ؟؟؟!!!
    مادر همسرت و خواهرانش عزیزان و ریشه های اویند. حتی اگر آنها نظرهای اشتباه داشته باشند یا منفی بگویند. پس هر بار که آنها این مداخله ها را بکنند همسرت درونش آزرده می شود و دلش می شکند. اما نمی تواند با آنها قطع رابطه کند و یا درگیر شود. تنها برای اینکه اوضاع را خوب کند نزد شما وساطت می کند مثلا می گوید حرفهایشان شوخی است. یا می گوید منظوری نداشته اند. همه اینها را می گوید که رابطه شما با او خراب نشود. یا رابطه شما با ریشه هایش (خانواده هایش ) خراب نشود.

    دقت کند. اگر بخواهی برای هر حرف اشتباهی از دیگران اینگونه به هم بریزی، نمی توانی این زندگی خوبت را حفظ کنی و نمی توانی عشقتان را ارتقاء دهید.
    به خاطر عشق با همسرت، سعی کن زیاد روی حرفهای خاانواده همسرت حساب باز نکنی و مرتب به آن فکر نکنی. حتی اگر همسرت از حرفهای خانواده اش شرمنده شد، شما باید پادرمیانی بکنی و بگویی منظوری ندارند. آنها هم تو را دوست دارند و به خاطر آن این مسائل را طرح می کنند.

    نکته مهم اینجا اینست که روحیه ات آزرده نشود ، چون باعث می شود که رابطه ات با همسرت به مرور آسیب ببیند.




    2 - با همسرت بیش از پیش صمیمی شو، و حتی از خانواده اش و دلسوزی هایشان تعریف کن
    . اما بگو برای اینکه خدایی نکرده سوء تفاهمی پیش نیاید. حریم های خانواده را محترمانه حفظ کنیم. در این مورد بگو من قول می دهم در مورد خانواده ات و حرفهای احتمالا اشتباهش با آنها و یا شما مشاجره و گفتگو نکنم. شما هم سعی کن اطلاعات کمتری در مورد خودمون به آنها بدهی و حرفهای آنها را هم برایم نقل نکن مگر حرفهای دلگرم کننده.





    3 - ما وقتی که توقع و انتظاراتمان نسبت به کسی بالا برود به همان اندازه آسیب پذیر می شویم.

    مثال:
    شما سلامی به کودک 3 ساله ای می کنید. او جواب نمی دهد و به شما زبان در می آورد.
    احتمال اینکه به هم بریزی و ناراحت شوی و به دل بگیری خیلی کم هست. چون انتظاری جز بچه بازی را از او نداری.

    اما اگر به همسرت سلام کنی و او به شما جواب ندهد حتما به هم می ریزی چون انتظار عشق و محبت از او داری.

    یکی از راههایی که کمک می کند ما از رفتار و حرفهای کسی به هم نریزیم این است که او را دقیق بشناسیم متناسب با خودش انتظار داشته باشیم.
    مثلا اگر شما نسبت به مادر یا خواهر همسرت توقع خود را کاهش دهید و بپذیرید آنها گاهی از روی عدم مهارت یا جهل یا اشتباه یا دلسوزی یا هر چیز دیگری ، حرفهای نامناسب و کردار نامناسب دارند. آنگاه متناسب با این انتظار راحت می شوی. هرگاه اشتباهی سر می زند شما از قبل انتظارش داشتید و به هم نمی ریزید.
    مشکل اینجاست:
    که شما توقع و انتظاری از آنها دارید(البته انتظار شما کاملا به جاست)، اما آنها برآورده نمی کنند و حرفها و رفتارشان غیر منطقی به نظر می رسد و شما به هم می ریزید.
    حالا اگر انتظارات و توقع خود را از آنها تغییر دهید یعنی انتظار داشته باشید گاهی آنها حرفهای به ظاهر اشتباه و تحقیر آمیزی می زنند ، آنگاه کمتر ناراحت می شوید.





    4 - مسئله بعدی مهارتهای ارتباطی است.

    بسته مهارتهای ارتباطی خودش بیش از یک کتاب هست که نیاز به تمرین دارد. با مهارتهای ارتباطی حتی می توان با افرادی که چنین برخوردهایی دارند ، تعامل کرد و کمتر آسیب دید. اگر تمایل دارید خود را تقویت کنید حتما این مهارتها را نخست یادبگیرید و بعد طی ماهها و سالها تمرین کنید. (این تمرین ها ثانویه هست. اولیه آنست که شما توقع و انتطارات از خانواده همسرت را تغییر داده و با همسرت بیش از پیش یکپارچه شوی و عیب ها خانواده اش را به او نشان ندهی و صحبت نکنی و شرمنده اش نکنی)


    مهارتهای ارتباطی و لینکهای آن جهت مطالعه و تمرین

  12. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 24 خرداد 00), فرزانه 123 (چهارشنبه 19 خرداد 00), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 18 خرداد 00), لاله123 (سه شنبه 18 خرداد 00), ارشد (سه شنبه 18 خرداد 00), سحر بهاری (سه شنبه 18 خرداد 00)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    27
    Array



    نقل قول نوشته اصلی توسط ارشد نمایش پست ها
    ""
    ضمن تشکر از شما دوست گرامی بابت پاسخهای خوب و دلسوزانه تون. ببخشید اگر مطالبم رو ناقص گذاشتم. اما برای شفاف سازی چند مورد رو خدمت شما عرض می کنم تا بتوانم از راهنمایی بهترشما خوبان نتیجه بگیرم.

    1. بنده قصد تغییر مادر خانمم را ندارم. بارها این موضوع را حتی به خانمم تذکر داده ام. فقط مسئله ام این است که بتوانم دخالت آنها را در زندگی کم کنم که جلوتر توضیح خواهم داد.

    با همسرم خیلی صحبت می کنم. یه روزی مادر خانمم جلوی من و خانمم دقیقا همین رو گفت. خانمم خیلی مطیع بنده بودند. ایشون به صراحت و پر رویی تمام گفت: "دختر تو خیلی ساده ای. باید مدیریت زندگی دستت باشه. من بخاطر خوبی خودت میگم. ...!!!" بنده هم به شدت محدودیت اعمال کردم. به حدی که کلا از استان هم خارج شدیم و رفتیم یه استانی که فرسخ ها دور تر از آنجاست. ولی تلفن و موبایل و ... اجازه نمی ده. و وقتی ایام عید و امثالهم میریم خونشون از خجالتمون حسابی در میاد. ""




    تشکر از جناب شما .ببخشین اگه پست قبلیم کمی تند بود . ممنون از انعطاف شما . احساس کردم شاید یکی باید این حرف ها را بزنه .بالاخره شما مرد خانواده تون هستین و باید مدیریت لازم را داشته باشین .البته مدیریت مردانه لازم به فرمان حکومت نظامی نیستا .
    حذف یه سیستم مهم مثل مادر شوهر یا مادر زن از خانواده غیر ممکنه فکر کنم . و اگه حذف هم بشه کدورت در زوجین بوجود می یاد . اگه مقابله به مثل هم زیاد باشه جواب معکوس میده خب .مثلا اگه شما برین یه شهر دیگه و یا جواب تلفن را ندین صورت مسئله فقط پاک شده و این مشکل هست جای خودش . اولش به نظرم یه بار باید با مادر زنتون و همسرتون صحبت کنین که بگین با این وضعیت اگه اینجوری پیش بره زندگیمون مشکل پیدا می کنه .
    بعدش شما و همسرتون مجبور نیستین هر چی خانواده ها میگن انجام بدین . می دونید چی می خوام بگم ، می خوام بگم حرف های اونا را بشنوید ولی قانونی نیست که باید انجامش بدیم . همین که اونها فکر کنن حرف ها را می شنویم خودش یه مهارت ارتباطی هست دیگه . یعنی از این گوش بگیرین و از اون گوش بدین بیرون . البته صحبت های خوب و درست پذیرفته بشه . اگه شما برین یه شهر دیگه و تلفن را مثلا جواب ندین اونها بیشتر تحریک میشن
    . مسئله بعدی همسر شماست . با همسرتون صحبت کنین . با همسرتون به مشاوره حضوری برین در این رابطه تا با همسرتون مشاور صحبت کنن . اگه خانمتون با شما هماهنگ باشن راحت حل میشه.





    نقل قول نوشته اصلی توسط ارشد نمایش پست ها

    این موضوع خوبی بود که فکر کنم در این زمینه قوی نیستم. مشکلی که دارم نمی تونم خیلی متین باشم و کنترل داشته باشم. سریعاً قلبم شروع به تپش می کنه و عصبانی میشم. یه بار این کار رو کردم و تماس گرفتم به مادر خانم ولی پدر خانم جوابمو داد. گفتم گوشی رو بدید به ایشون من با ایشون کار دارم ولی گوشی رو ندادند و کاملا صداشون میومد که فال گوش وایساده و منتظره که شوهرشو در جهت خواسته اش هدایت کنه. (لازم به ذکره که پدرخانم انسان بسیار مهربان و ساده ای هستند. ولی الان تحت تاثیر این مادر خانم دیگه از حالت عادی خارج شده.)


    خب سخته دیگه برای همه آرام بودن در شرایط سخت . وقتی عصبانی و احساسی میشین 10 تا نفس عمیق بکشین . بعد به خودتون نیم ساعت فرصت بدین . این نیم ساعت فرصت باعث میشه انفجار اتمی احساسات بر ما کم تر تاثیر بذاره . مثلا برین پیاده روی .بعد یه بار دیگه مرور کنین .
    رفتار جرات مندانه و قاطع و بالغانه خیلی مهمه مخصوصا برای مردها که ناخدا و آرامش و امنیت همسرشون هستن . و این ها منافانی با ادب و احترام نداره .
    شما نیاز و احساس خطر در زندگیتون را به اطرافیانتون میگین در کمال آرامش . اگه تغییر نمی بینین باید اینجا دیگه از مشاوره بهره ببرین .






    ممنون می شوم دقیق تر توضیح بدهید. روی خودم و همسرم کار کنم دقیقا چه کاری بکنم؟

    * با همسرتون یه توافق برسین که لازم نیست تمام حرف ها زن و شوهری به بیرون منتقل بشه و یا تمام کارهایی که می خوایم انجام بدیم را حتما باید گفته بشه .

    * با همسرتون به توافق برسین که مشورت خوبه - دلسوزی اطرافیان هم خوبه و خوبه که حرف های دیگران را بشنویم ، ولی لازم نیست دونه دونه همه آنها را انجام بدیم .

    *با همسرتون به توافق برسین مثلا موردی که دیگران مشورت می دن ، بگین که همسرم هم نظرش مهمه و باید نظر ایشون را بدونم . اینجوری مثلا اگه مادر همسرتون به همسرتون مشورتی میده ،حرف های ایشون شنیده میشه و خودش یه احترام هست . بعدش قاطعانه همسرتون میگه نظر همسرم هم مهمه و از ایشون هم باید مشورت بگیرم . اینجا نقش همسرتون حیاتی دیگه و اگه نتونن مدیریت کنن و این مسائل را بلد نباشن خودش باعث تنش هست .همسرتون باید یه خورده بهتر همکاری کنن . می تونین با همسرتون مشاوره برین در این مورد بیشتر جویا بشین .

    * نمیدونیم مستقل هستین یا نه . یعنی کمکی می گیرین یا نه . هر چی مستقل تر باشین موفق ترین .

    * رفت و آمد های خودتون را مدیریت کنین - یعنی افراط و تفریط نشه دیگه .

    * ببنین شخصیت همسرتون وابسته بیش از حد هست یا نه . یعنی در تمام کارها نیاز داره از خانواده اش نظر بگیره . اگه هست خوب نیست .باید حلش کنین با کمک مشاور .


    * هر چی بیشتر تو قلب همسرتون برین بهتر می تونین با هم هماهنگ باشین از خطرات محیط .


    مانا باشین .
    ویرایش توسط لاله123 : سه شنبه 18 خرداد 00 در ساعت 12:06

  14. کاربر روبرو از پست مفید لاله123 تشکرکرده است .

    ارشد (سه شنبه 18 خرداد 00)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 18:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-07
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    9,385
    سطح
    65
    Points: 9,385, Level: 65
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 265
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول از همه تشکر می کنم از مدیریت محترم که بنده رو قابل دونستند و پاسخ های زیبایی رو برای اینجانب ارسال کردند. پاسخ شما را چند بار مطالعه کردم و موضوعاتی رو به ذهنم رسید...

    1 - تنها با اینکه کسی در مورد زندگی ما حرفی بزند مداخله انجام نمی شود.
    مداخله از آنجایی شروع می شود که یکی از اعضاء خانواده (مثلا شما یا همسرتان یا فرزندتان)، تحت تاثیر آن حرف، یک عملی انجام دهید.
    یعنی اگر خانم شما حرف مادرش را گوش کند و با شما درگیر شود. یعنی شما مداخله را قبول کردید.
    راستش را بخواهید از روزی که در این خصوص کارهایی انجام داده اند و توجهی به شخصیت بنده نمی کنند اصلا دوست ندارم حتی یکبار فرزندم رو در آغوش آنها ببینم. حتی آنها می دانند من دوست ندارم فرزندم آنها (خواهر همسرم) را خاله صدا کند زیرا خودشان می دانند چه کرده اند. ولی در ایام عید که رفته بودیم نزدشان برای سال تحویل، زمان تحویل سال آنها می دانستند که بخاطر کرونا نباید روبوسی کرد ولی بدون توجه به بنده و درخواست های قبلی بنده فقط با دخترشان روبوسی کردند. یعنی مثلا کرونا از طریق دخترشان به من منتقل نمی شود...! وقتی من گفتم کاش رعایت می کردید آنها ناراحت شدند و از اون روز به بعد دائم میان نزد فرزندم و بهش میگن به ما بگو خاله و فرزندم هم میگوید و این کارشان گره کار را بیشتر محکم می کند. اینجا مداخله انجام شده بدون اینکه ما عملی انجام دهیم و از آنجایی که بنده دوست دارم فرزندم لهجه نداشته باشد خیلی روی صحبتش کار می کنم ولی آنها این موضوع را می دانند و حرفهای لهجه بهش می گن و خب اونهم از روی بچگی تکرار می کنه و یاد می گیره و بعدش باید چیزی حدود یکماه روی صحبتش کار کنم تا لهجه اش درست بشه. لازم به ذکره وقتی اینکار رو می کنند با لبخند تمسخر آمیز و نیم نگاهی به من مثلا می گویند ما داریم لهجه اش رو خراب می کنیم... به نظر شما اینجا باید چه کار کنم؟ یه بار خواستم زهر چشم بگیرم ولی اونها فکر کردند من عصبانی شدم و بیشتر تحریک به این کار شدند و تلافی کردن.


    دقت کند. اگر بخواهی برای هر حرف اشتباهی از دیگران اینگونه به هم بریزی، نمی توانی این زندگی خوبت را حفظ کنی و نمی توانی عشقتان را ارتقاء دهید.
    عالی بود.

    علتش رو هم پیدا کردم دیدم بخاطر کمبود عزت نفس و اعتماد بنفسمه و دارم روی خودم کار می کنم.


    یعنی انتظار داشته باشید گاهی آنها حرفهای به ظاهر اشتباه و تحقیر آمیزی می زنند ، آنگاه کمتر ناراحت می شوید.
    خیلی سخته.


    بسته مهارتهای ارتباطی خودش بیش از یک کتاب هست که نیاز به تمرین دارد. با مهارتهای ارتباطی حتی می توان با افرادی که چنین برخوردهایی دارند ، تعامل کرد و کمتر آسیب دید.
    دارم می خونمش، عالیه... متشکرم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید ارشد تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 19 خرداد 00)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    علاوه بر نکاتی که سایر اعضا فرمودن، به این نکته هم توجه داشته باشید که همه آدمها در نوع خود و حد خود، کمبودهایی دارند و زخمهایی در طول زندگیشان خورده اند. اگر نه خودمان را کامل بدانیم نه دیگران رو، راحت تر بشه توقع بدرفتاری هم از دیگران داشت.

  18. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    ارشد (چهارشنبه 19 خرداد 00)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.