انسانِ بنده خدا چه حیوان خنگیه. یکیش سرما می خوره، خجالت نمی کشه بیاد شرکت و بقیه رو مریض کنه، یکیش خجالت می کشه بهش بگه برو خونه که مبادا ناراحتش کنه. توی قیامت اولی کمتر از دومی شرمنده ی خالقش می شه.
برای نفر بعد: نازنین، فلاسک، آسمان، ساده، پرتو
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
انسانِ بنده خدا چه حیوان خنگیه. یکیش سرما می خوره، خجالت نمی کشه بیاد شرکت و بقیه رو مریض کنه، یکیش خجالت می کشه بهش بگه برو خونه که مبادا ناراحتش کنه. توی قیامت اولی کمتر از دومی شرمنده ی خالقش می شه.
برای نفر بعد: نازنین، فلاسک، آسمان، ساده، پرتو
miss seven (دوشنبه 27 دی 00), Mvaz (سه شنبه 28 دی 00), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 29 دی 00), باغبان (سه شنبه 28 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (دوشنبه 27 دی 00)
تشکرشده 6,781 در 2,371 پست
همراه مادر و خواهرم نازنین ، تصمیم گرفتیم بریم روستا پیش بی بی ،،،اونجا آسمون یه جوریه ،،، انگار ستاره ها و اجرام آسمانی نزدیکته ،،،
رسیدیم و شب شد - بی بی خیلی پیر شده بود ولی هنوز اون طراوت چهره معصومش نمایان بود ،،،بعد شام با فلاسک چای و کوله باری سبک و ساده تصمیم گرفتم بزنم تو دل شب و آسمان شب روستا را تماشا کنم ،،،
پرتو و درخشش نوری را دیدم ، نمی دونم از کجا آمده بود و کجا می رفت ،،،یادمه بی بی می گفت وقتی پرتو نوری را دیدی چشم هاتو ببند و یه آرزو کن .
کبوتر- رودخانه - باغبان - gholam1234 - Mvaz
ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 28 دی 00 در ساعت 15:53 دلیل: تایپی
miss seven (چهارشنبه 29 دی 00), Mvaz (سه شنبه 28 دی 00), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 29 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (سه شنبه 28 دی 00)
تشکرشده 983 در 394 پست
در یکی از روزهای بهاری سه تا از رفقای صمیمی به نام آقای باغبان ، جناب ام واز و آقا غلام تصمیم گرفتند به زیارت امام رضا (ع) بروند . در بین راه رودخانه ای را دیدند که منظره ی زیبایی داشت و آنجا اتراق کردند و کمی استراحت کردند و بعد به سمت مشهد حرکت کردند و به زیارت امام رضا (ع) رفتند . حیاط حرم پر از کبوتر های زیبا بود که توجه این سه رفیق را به خود جلب کرده بود.
اینترنت ، روستا ، شادی ، مهمان ، باران
miss seven (چهارشنبه 29 دی 00), Mvaz (سه شنبه 28 دی 00), باغبان (سه شنبه 28 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
اینترنت روستا قطع بود، بنابراین شادی و مهمانش رفتن زیر باران قدم زدن.
سایه بان، نیتروژن، رمز، دکه، پاشنه
miss seven (چهارشنبه 29 دی 00), Mvaz (سه شنبه 28 دی 00), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 29 دی 00), باغبان (سه شنبه 28 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (سه شنبه 28 دی 00)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
زیر سایه بانِ دکه ایستاد و سیگارشو با پاشنه کفشش خاموش کرد، رمز بمب نیتروژن رو فراموش کرده بود.
سبز، واکسن، دریچه، قهوه، قسط
miss seven (چهارشنبه 29 دی 00), باغبان (چهارشنبه 29 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (چهارشنبه 29 دی 00)
تشکرشده 983 در 394 پست
ابتدا قهوه ام را خوردم و سپس قسطامو پرداخت کردم و بعد از آن رفتم دوز سوم واکسنم را بزنم ، خانم پرستار از داخل دریچه سبز رنگ واکسن رو بیرون آورد و به من تزریق کرد
پولدار ، مهربان ، مترسک ، شبکه پویا ، کباب کوبیده
ویرایش توسط طنین باران : چهارشنبه 29 دی 00 در ساعت 12:01
miss seven (چهارشنبه 29 دی 00), میشل (چهارشنبه 29 دی 00), باغبان (چهارشنبه 29 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00)
تشکرشده 2,945 در 957 پست
زمانیکه بچه بودم تا بزرگسالی اینقدر کار کردم تا پولدار بشم ولی الآن که سنی از من گذشته کارم اینه که هر روز از رستوران کباب کوبیده بگیرم و مثل بچه ها از برنامه های شبکه پویا لذت ببرم بخصوص مجموعه مترسک مهربان ... هیچ وقت از دستش نمیدم
خشم..... انیمیشن.....دریا......طالع بینی.... سکوت
میشل (پنجشنبه 30 دی 00), باغبان (چهارشنبه 29 دی 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (پنجشنبه 30 دی 00)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
در سکوت به انیمیشن خشم دریا نگاه می کرد، اما چیزی نمی دید، کتاب طالع بینی هنوز توی دستش بود.
شکلات، آهن، سکه، بیمارستان، کش
باغبان (جمعه 01 بهمن 00), شمیم الزهرا (پنجشنبه 30 دی 00), طنین باران (پنجشنبه 30 دی 00)
تشکرشده 2,351 در 551 پست
کودکی با چشمان اشک آلود پشت در بیمارستان در انتظار مادرش بود، رهگذری به خیال اینکه کودک فقیر است سکه ای به او داد، کودک با سکه شکولات خرید و همچنان پشت در آهنی بیمارستان منتظر مادرش بود که متوجه شد کش شلوارش شل شده
حضرت فاطمه ع، کودک، قبر، آسمان، باران
Mvaz (شنبه 02 بهمن 00), باغبان (جمعه 01 بهمن 00), طنین باران (جمعه 01 بهمن 00)
تشکرشده 6,781 در 2,371 پست
به نام خدا
السلام علیک یا حضرت فاطمه سلام الله علیه
همیشه نوشته هایت را این جور شروع می کردی دخترم ،،،
کودک من کجایی ،،،، الان روز دوم هست و من عاشقانه کنار قبر کوچکت هستم ،،،بیا با من مدارا کن ، دوباره در می زنم در را وا کن ،،،،در این آسمان و تو این باران دوباره با چشمات زندگیم را احیاء کن .
---------------
آدم برفی - مسابقه - مادربزرگ - چای - کرسی
ویرایش توسط باغبان : جمعه 01 بهمن 00 در ساعت 03:29
Mvaz (شنبه 02 بهمن 00), شمیم الزهرا (جمعه 01 بهمن 00), طنین باران (جمعه 01 بهمن 00)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)