به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array

    « پنج زبان عـــشق »

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پنج زبان عشق (رازهایی برای داشتن عشق پایدار )
    نویسنده : دکتر گری چاپمن

    زبان اصلی عشق 1 : کلام تأیید آمیز

    یک روش ابزار احساسی عشق، گفتن حرف‌ هایی است که روحیه را تقویت می‌ کند. سلیمان، مؤلف ادبیات حکیمانۀ عبری باستان گفته است: «زبان قدرت مرگ و زندگی دارد». بسیاری از زوج‌ ها اصلاً قدرت چشمگیر تأیید زبانی را نمی‌ دانند.

    تعریف‌ ها و تشکر زبانی ابزارهای قدرتمندی برای بیان عشق هستند. آن‌ ها به بهترین شکل در عبارات تایید آمیز ساده‌ ای مثل عبارات زیر بیان می‌شوند:

    - اون کت و شلوار خیلی بهت میاد
    -وای! تو این لباس فوق‌ العاده بنظر می‌ رسی!
    - خیلی خوشم میاد که سر وقت میای دنبالم.
    - مرسی که برای بچه پرستار گرفتی. این کارت برام خیلی ارزش داشت.
    - همیشه می‌ تونی منو بخندونی

    اگر زن و شوهر حرف‌ های تایید آمیز این چنینی از یکدیگر بشنوند، حال و هوای احساسی زندگی چطور خواهد شد؟

    چند سال قبل، در دفتر کارم بودم و در اتاقم باز بود. خانمی وارد شد و گفت: «یه دقیقه وقت دارید؟»
    گفتم: «بله، بفرمایید».

    نشست و گفت: «دکتر چاپمن من یه مشکلی دارم. نمی‌ تونم همسرم رو متقاعد کنم که اتاق خوابمون رو رنگ بزنه. نه ماهه که دارم بهش میگم. هر کاری می‌ دونستم کردم ولی نتونستم متقاعدش کنم».

    اولین چیزی که در ذهنم گفتم این بود: «خانم اشتباه اومدی، من که نقاش ساختمون نیستم»، اما به او گفتم: «در موردش بیشتر برام بگو».
    گفت: «خب مثلاً شنبۀ گذشته یه نمونه‌ اش. می‌ دونید تمام طول روز همسرم داشت چیکار می‌ کرد؟ داشت فایل‌ های کامپیوترش رو مرتب می‌ کرد».

    - شما چیکار کردین؟
    - رفتم پیشش و گفتم: «دَن، من نمی‌ فهمم، امروز بهترین روز برای رنگ زدن اتاق بود، اونوقت نشستی داری با کامپیوترت کار می‌ کنی؟»
    - خب بعد اینکه این حرف‌ها رو زدین اتاق رو رنگ کرد؟
    نه، هنوزم رنگ نشده، نمی‌ دونم چیکار کنم.
    - با کامپیوتر مخالفین؟!
    - نه، اما می‌ خوام اتاق خواب رنگ بشه.
    - مطمئنید که شوهرتون می‌ دونه که شما می‌ خوای اتاق خواب رنگ بشه؟
    - بله، نه ماهه که دارم بهش میگم.
    - یه سؤال دیگه، آیا شوهرتون تا حالا هیچ کار خوبی انجام داده؟
    - مثلاً چی؟
    - مثلاً زباله‌ ها رو بذاره بیرون یا ماشین رو بنزین بزنه، قبض برق رو بده، از فروشگاه شیر یا دستمال توالت بخره؟
    - بله، بعضی از این کارا رو می‌ کنه.
    - خب من دو پیشنهاد دارم. یکی اینکه دیگه هیچ وقت از رنگ زدن اتاق خواب حرفی نزنید. تکرار می‌ کنم، دیگه هیچ وقت حرفی در موردش نزنید.
    - نمی‌ دونم این پیشنهاد چطوری می‌ تونه بهم کمک کنه!
    - ببینید، الان به من گفتید که اون می‌ دونه می‌ خواید اتاق خواب رنگ بشه پس لازم نیست دیگه بگید. اون می‌ دونه.

    پیشنهاد دومم اینه که دفعه بعد که شوهرتون یه کار خوب انجام داد ازش تعریف کنید. اگه زباله‌ ها رو بیرون برد بهش بگید: «دَن، واقعاً ممنونم که زباله‌ ها رو می‌ بری بیرون». اگه قبض برق رو پرداخت کرد، دستتون رو بذارید رو شونه‌ اش و بگید: «ممنون که قبض رو بموقع پرداخت می‌دکنی، می‌ دونم مردایی هستن که این کارو نمی‌ کنن». هر وقت کار خوبی انجام میده یه تعریف و تشکر زبانی ازش داشته باشین.

    - «نمی‌ فهمم، این کار چطور ممکنه باعث رنگ شدن اتاق خواب بشه؟!»
    - «ازم راه‌حل خواستید، من هم به رایگان راه‌حل دادم».

    وقتی از دفترم رفت، کمی از من دلخور بود. سه هفته بعد مجدداً به دفترم آمد و گفت: «جواب داد!» یاد گرفته بود که تعریف زبانی محرک خیلی قوی‌ تری نسبت به غر زدن است.

    البته منظور من این نیست برای اینکه همسرتان درخواست شما را اجابت کند، چاپلوسی کنید. هدف عشق، رسیدن به چیزی که خود شما می‌خواهید نیست بلکه رسیدن به چیزی است که به نفع معشوق شما است. در واقع وقتی همسرمان از ما تعریف و تشکر می‌ کند، انگیزۀ ما برای جبران کردن و انجام کاری برای او بیشتر می‌شود.

    ادامه دارد...

  2. 2 کاربر از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده اند .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99), سحر بهاری (سه شنبه 14 بهمن 99)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    زبان اصلی عشق 2 : وقت گذاشتن برای یکدیگر

    منظور من از اختصاص وقت این است که تمام توجه خود را به یک نفر بدهیم. منظورم نشستن روی مبل و تماشای تلویزیون با هم نیست. در این حالت، توجه شما به برنامه تلویزیونی است و نه همسرتان. منظور من این است که روی مبل با هم بنشینید، تلویزیون را خاموش کنید، به همدیگر نگاه کنید، همه چیز را کنار بگذارید و به هم توجه ویژه‌ای داشته
    باشید. منظورم قدم زدن دو نفره است یا صرف غذا در بیرون و نگاه کردن به هم حین خوردن غذا و حرف زدن.

    زمان یک دارایی ارزشمند است. همۀ ما به طرق مختلفی به وقت خود نیاز داریم، اما با این حال زمان برابری در یک روز در اختیار همۀ ما است. می‌ توانیم با گذران بخشی از آن وقت با همسر خود بهترین استفاده را از آن ببریم. اگر زبان اصلی عشق همسر شما اختصاص وقت است، فقط می‌ خواهد با او باشید و وقت تان را با او سپری کنید. وقتی که با شیوه‌ ای درست سپری شود.

    اگر دقت کرده باشید می‌ توانید در یک رستوران تفاوت بین زوجی را که هنوز در حال و هوای عشق احساسی هستند، با زوجی که از شروع زندگی مشترک شان چند وقت می‌ گذرد، بفهمید. زوج‌ های عاشق به همدیگر نگاه می‌ کنند و با هم حرف می‌ زنند اما دیگر زوج‌ ها اطراف رستوران را نگاه می‌ کنند. انگار اصلاً برای خوردن به آنجا نرفته‌ اند.

    وقتی کنار همسرم بنشینم و بیست دقیقه تمام توجه‌ ام را به او بدهم و او هم متقابلاً همین کار را برای من انجام دهد، در این حالت ما به همدیگر بیست دقیقه زندگی داده‌ ایم. هیچ وقت آن بیست دقیقه دوباره تکرار نخواهد شد، زندگی‌ مان را به هم خواهیم داد. این یک نوع ابراز عشق قدرتمند و احساسی است.
    یک دارو نمی‌تواند تمام بیماری‌ها را درمان کند.

    مارک به من گفته بود آندریا زیاد خوشحال نیست، به مارک زنگ زدم. گفتم: «فک می‌کنم بدونم چرا خوشحال نیست. برایش توضیح دادم چیزی که باعث می‌ شود یک نفر احساس عشق کند، همیشه همان چیزی نیست که طرف مقابل هم با همان چیز عشق را حس می‌ کند.

    مارک موافق بود که زبان عشق خودش کلام تایید آمیز است. به من گفت وقتی یک پسر بچه بوده است این موضوع چقدر برایش با ارزش بوده و وقتی همسرش برای کاری از او تشکر می‌ کند چه حس خوبی پیدا می‌ کند.

    به او توضیح دادم که زبان عشق آندریا کلام تایید آمیز نیست، بلکه اختصاص وقت با کیفیت است. برایش توضیح دادم که باید تمام توجهش را همسرش بدهد یعنی نباید حین حرف زدن با او برنامه ورزشی ببیند یا نگاهش به گوشی موبایلش باشد و... بلکه باید به چشمانش نگاه کند و به او توجه کامل داشته باشد، کاری را با هم انجام دهند که
    و از انجامش لذت می‌ برد و آن کار را از صمیم قلب انجام دهد. گفت: «مثلاً باهاش برم کنسرت. دکتر چاپمن این موضوع چیزیه که همیشه در موردش شاکی بوده. من با او هیچ کاری انجام نمی‌ دم، براش وقت نمیذارم. همیشه میگه: ما دوران نامزدی عادت داشتیم بریم بیرون بگردیم، اما الان سرت خیلی شلوغه. این دقیقاً زبان عشقشه، درسته. هیچ شکی نیست. اما الان چیکار باید بکنم؟ شغل من خیلی وقت گیره».

    گفتم: «در موردش برام بگو»
    ده دقیقۀ بعد داشت از چگونگی پیشرفت شغلیش می‌گفت، از اینکه چقدر سخت کار کرده است و چقدر به دستاوردهای شغلی‌ اش افتخار می‌ کند. از رویاهایش برای آینده حرف زد و اینکه می‌ تواند در پنج سال آینده به جایی که می‌خواهد برسد.

    پرسیدم: «می‌ خوای وقتی به اونجا رسیدی تنها باشی یا می‌ خوای آندریا و بچه‌ ها هم کنارت باشن؟»
    - «می‌ خوام کنارم باشه دکتر. می‌ خوام اونم با من لذت ببره. به همین خاطر وقتایی که ازم انتقاد می‌ کنه که زیاد کار می‌ کنم، ناراحت میشم. دارم اون کارو برای خودمون می‌ کنم، اما اون همیشه خیلی منفیه».

    - «آیا تاحالا دقت کردی که چرا اینقدر منفیه؟ زبان عشق او اختصاص وقته. براش وقت کمی گذاشتی و مخزن عشقش خالی شده. در مورد عشق احساس امنیت نداره. بنابراین نسبت به چیزی که وقتت رو می‌ گیره، یعنی شغلت، بدبین شده. او از کار تو متنفر نیست بلکه از اینکه عشق کمی از سمت تو حس کنه متنفره. فقط یک راه وجود داره که هزینه داره. باید برای آندریا وقت بذاری. باید با زبان عشق درست بهش عشق بورزی».

    - «می‌دونم دکتر، حق با شماست. از کجا شروع کنم؟»
    - «خب باید یه لیست جدید درست کنیم. چه چیزهایی هستند که می‌دونی آندریا دوست داره با هم انجام بدین؟ چیزایی که طی چند سال گذشته گفته».

    لیستی که مارک نوشت این بود:
    - کوهنوردی آخر هفته‌ها (گاهی دو نفری، گاهی با بچه‌ها)
    - صرف غذا بیرون از منزل (در یک رستوران خوب یا گاهی فقط یه جای معمولی)
    - وقتی از سر کار به خانه می‌ آیم، بنشینم و در مورد اینکه روزم را چگونه گذراندم با او حرف بزنم و به حرف‌ های او در مورد اینکه روزش را چگونه گذرانده نیز گوش دهم (دوست ندارد وقتی حرف می‌ زنیم به تلویزیون نگاه کنم).
    - گاهی در مورد درس و مدرسه بچه‌ ها با هم صحبت کنیم.
    - گاهی با بچه‌ ها بازی کنیم.
    - آخر هفته‌ ها با او و بچه‌ ها پیک نیک برویم و در مورد حشرات غر نزنم.
    - حداقل یک بار در سال با خانواده سفر برویم.
    - با هم قدم بزنیم و صحبت کنیم.

    وقتی مارک لیستش را نوشت گفتم: «می‌ دونی می‌ خوام چه پیشنهادی بدم، درسته؟»
    گفت: «درسته».
    - «بسیار خب، طی دو ماه آینده هفته‌ ای یک مورد. از کجا وقت بیاری؟ باید پیدا کنی. تو یه مرد فهمیده‌ای. اگه فهمیده
    نبودی و نمی‌ تونستی تصمیمات درستی بگیری، تو کارت پیشرفت نمی‌ کردی. توانایی برنامه‌ ریزی برای زندگیت رو داری و باید آندریا رو هم در این برنامه در نظر بگیری».
    - «می‌دونم. می‌تونم این کارو بکنم».
    - «برای این کار لازم نیست اهداف کاریت رو از اولویت خارج کنی. داری تلاش می‌ کنی که وقتی به اون اهداف رسیدی، آندریا و بچه‌ها کنارت باشن».
    مارک درحالی‌که احساساتی شده بود گفت: «این چیزیه که بیشتر از هر چیز دیگه‌ای می‌خوام».

    سال‌ ها گذشته است. مارک و آندریا فراز و نشیب‌ های زیادی در زندگی داشته‌ اند، اما مهم این است که در کنار هم بوده‌ اند. بچه‌ ها خانه را ترک کرده‌ اند و مارک و آندریا هر دو قبول دارند که این سال‌ ها بهترین سال‌ های عمرشان است. مارک طرفدار سمفونی شده است و آندریا لیستی بی پایان از چیزهایی که بخاطرشان از مارک تشکر می‌ کند دارد. مارک هیچ وقت از شنیدن آنها خسته نمی شود.

    توجه متمرکز

    فقط اینکه با یک نفر در یک اتاق نشسته باشید کافی نیست. عنصر اصلی در اختصاص وقت باکیفیت برای همسر، توجه متمرکز به او است، خصوصاً این روزها که چیزهای زیادی باعث حواس پرتی می‌ شوند. وقتی یک پدر با پسر دو ساله‌ اش توپ بازی می‌ کند، توجه‌ اش به بچه است و نه توپ. هر چقدر هم این بازی طول بکشد، آن‌ ها برای لحظاتی با هم هستند. البته اگر در آن زمان با تلفن صحبت کند، میزان توجه‌ اش کم می‌شود.

    بعضی زن و شوهرها فکر می‌کنند در حال گذران وقت با هم هستند، در حالی‌ که فقط نزدیک هم قرار دارند. هر دو در یک لحظه در یک خانه‌ اند اما با هم نیستند. خانمی که وقتی شوهرش با او حرف می‌ زند در حال پیامک دادن است، وقت با کیفیت در اختیار شوهرش قرار نمی‌ دهد، چون تمام توجهش به او نیست.

    وقت باکیفیت به این معنی نیست که لحظاتمان را نزدیک به هم و در حالی‌ که به چشمان هم خیره شده‌ ایم بگذرانیم. وقت باکیفیت یعنی کاری را با هم انجام دهیم و تمام توجه خود را به طرف مقابل بدهیم
    فعالیتی که با هم انجام می‌ دهیم مهم نیست، بلکه مهم این است که به طرف مقابل توجه داشته باشیم. فعالیتی که مشترکا انجام می‌ دهید مثل ماشینی است که سوار آن شده‌ اید و حس با هم بودن را به شما می‌ دهد. مورد مهم در بازی آن پدر با پسر دو ساله‌اش، نوع بازی یا فعالیت نیست، بلکه احساساتی است که بین پدر و فرزند در آن لحظات ایجاد می‌شود.

    به طور مشابه، زن و مردی که با هم قدم می‌ زنند، در صورتی واقعاً اختصاص وقت باکیفیت است که توجه هر دوی آنها روی این موضوع باشد که آنها در حال گذران وقت با هم هستند و نه قدم زدن. چیزی که بر سطح احساسات تأثیر می‌ گذارد مهم است. گذران زمان با هم در یک فعالیت مشترک این را می‌ رساند که برای هم اهمیت قائلیم، از بودن کنار هم لذت می‌ بریم و انجام مشترک آن فعالیت را دوست داریم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده است .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    زبان اصلی عشق 3 : دریافت هدیه

    برای فردی که زبان اصلی عشقش دریافت هدیه است، ارزش مادی هدیه اهمیت کمی دارد، مگر اینکه ارزشش خیلی پایین‌ تر از توانایی همسرش باشد؛ مثل میلیاردری که به همسر خود یک اسکناس پنج هزار تومانی هدیه بدهد! البته همین اسکناس پنج هزار تومانی، ممکن است تحت بعضی شرایط مالی میلیون‌ ها تومان ارزش داشته باشد.

    هدیه‌ ها را می‌ توان خرید، پیدا کرد یا ساخت. مثلاً مردی یک پر زیبای پرنده پیدا می‌کند و برای ابراز عشق آن را به همسر خود می‌دهد، مگر آنکه همسرش به پر حساسیت داشته باشد. می‌ توانید یک کارت پستال زیبا بخرید، یا اگر توان خریدش را ندارید با یک تکه کاغذ خودتان یکی بسازید. مثلاً آن را شبیه قلب برش دهید و روی آن بنویسید: «دوستت دارم» و اسم و امضای خود را نیز زیرش بزنید. نیازی نیست هدیه گران قیمت باشد.

    در مورد فردی که می‌گوید «من تا حالا هدیه ندادم. زیاد هم هدیه نگرفتم. نمی‌ دونم چه هدیه‌ ای باید انتخاب و تهیه کنم. این کار برام راحت نیست» چه می‌ توان کرد؟ خوشبختانه بنظر می‌ رسد چنین فردی زبان اصلی عشق همسر خود را کشف کرده است و اکنون باید آن را یاد بگیرید. در واقع این زبان یکی از آسانترین زبان‌ ها برای یادگیری است. چنین فردی به راحتی می‌ تواند تبدیل به فردی شود که بهترین هدیه‌ ها را برای همسر خود تهیه می‌ کند.

    از کجا باید شروع کرد؟ لیستی از تمام هدیه‌ هایی که از اول زندگی همسر شما دریافت کرده است تهیه کنید، لیستی از تمام هدیه‌ هایی که او را خوشحال کرده، چه هدیه‌ هایی که خودتان به او داده‌ اید چه دیگران. این لیست به شما کمک می‌ کند بفهمید همسر شما از دریافت چه نوع هدیه‌ هایی لذت می‌ برد. اگر نمی‌ دانستید چه هدیه‌ ای بگیرید از افرادی که همسر شما را می‌ شناسند کمک بگیرید.

    همچنین هدیه‌ هایی انتخاب کنید که توان مالی خرید آنها را داشته باشید و یا ساختن یا پیدا کردن آن‌ ها برایتان راحت باشد. منتظر یک مناسبت ویژه نباشید. اگر دریافت هدیه زبان اصلی عشق او باشد، تقریباً هر چیزی که به او بدهید را ابراز عشق خواهد دانست. اگر به هدیه‌ هایی که در گذشته به او می‌ داده‌ اید، ایراد می‌ گرفته است و تقریباً هر چیزی به او می‌ داده‌ اید مورد قبولش نبوده است، به احتمال خیلی زیاد دریافت هدیه زبان اصلی عشق او نیست.

    من به عنوان یک هدیه

    یک هدیۀ غیر ملموس نیز وجود دارد که گاهی بیشتر از هدیۀ ملموس ارزشمند است. این هدیه وجود من یا خود من است. برای کسی که زبان اصلی عشقش دریافت هدیه است، حضور همسرش زمانی که به او نیاز دارد، به عنوان یک هدیه و نشان دهنده عشق برداشت می‌ شود.

    سونیا زمانی به من گفت: «شوهرم بیسبال رو از من بیشتر دوست داره».
    پرسیدم: «چرا اینو میگی؟»
    گفت: «روزی که بچه‌ مون به دنیا اومد اون داشت بیسبال بازی می‌ کرد. تمام بعد از ظهر من تو بیمارستان بستری بودم و اون داشت بیسبال بازی می‌ کرد».
    - «وقتی بچه به دنیا اومد اونجا بود؟»
    - «تا زمانی که بچه به دنیا اومد اونجا بود، اما ده دقیقه بعدش رفت. خیلی بد بود. تو اون لحظۀ مهم زندگیمون. می‌ خواستم حس خوبش رو با هم تجربه کنیم. می‌ خواستم تونی کنارم باشه».

    آن بچه الان پانزده ساله است و سونیا طوری با احساس از آن روز حرف می‌ زد که انگار همین دیروز اتفاق افتاده است.
    - «آیا با توجه به همین قضیه نتیجه گرفتی تونی بیسبال رو بیشتر از تو دوست داره؟»
    - «نه، روز خاکسپاری مادرم هم بیسبال بازی می‌ کرد».
    - «به مراسم اومد؟»
    - «آره اومد. به مراسم اومد اما به محض اینکه تموم شد رفت. رفت تا به بازیش برسه. باورم نمیشه. برادرام و خواهرام با من اومدن خونه اما شوهرم رفته بود بیسبال!»

    بعداً از تونی در مورد آن دو اتفاق پرسیدم. دقیقاً می‌ دانست از چه چیزی حرف می‌ زنم. «می‌ دونستم اونا رو دوباره مطرح می‌ کنه. من تمام مدت زایمان و تولد بچه اونجا بودم. چند تا عکس گرفتم و خیلی خوشحال بودم.

    نمی‌ تونستم صبر کنم! می‌ خواستم زود برم به بچه‌ های تیم بگم. اما وقتی شب برگشتم بیمارستان بدجور تو ذوقم خورد. از دستم عصبانی بود. باورم نمی‌ شد داره اون حرفا رو به من میزنه. فکر می‌ کردم بهم افتخار می‌ کنه که رفتم به تیمم در مورد تولد بچه گفتم».

    «وقتی هم مادرش فوت کرد، احتمالاً اینو نگفته که من یک هفته قبل مرخصی بودم و تمام هفته رو تو بیمارستان یا خونۀ مادرش بودم و کمک می‌ کردم. وقتی فوت کرد و خاکسپاری تموم شد، حس کردم هر کاری از دستم بر می‌ اومده انجام دادم. نیاز به استراحت داشتم. دوست داشتم بیسبال بازی کنم چون می‌ دونستم بهم کمک می‌ کنه آرامش پیدا کنم و کمی از استرسی که این مدت داشتم آزاد بشم. فکر می‌ کردم اونم می‌ خواد من یه استراحتی کنم».

    «کاری که فکر می‌ کردم براش مهمه رو انجام دادم اما کافی نبوده. همیشه از اون دو روز حرف میزنه. میگه بیسبال رو از اون بیشتر دوست دارم، مسخره س!»
    او یک شوهر واقعی بود که نتوانسته بود قدرت شگرف «حضور» را درک کند. وجود او کنار سونیا، برای سونیا مهم‌ ترین چیز بود. حضور فیزیکی در زمان بحران بهترین هدیه‌ ای است که می‌ توانید به همسری بدهید که زبان اصلی عشقش دریافت هدیه است. حضور فیزیکی شما نماد عشق شما می‌ شود. این نماد را حذف کنید، حس عشق از بین می‌رود. تونی و سونیا در جلسات مشاوره ناراحتی‌ ها و سوءتفاهم‌ های گذشته را رفع کردند. در نهایت سونیا توانست تونی را ببخشد و تونی توانست بفهمد چرا حضورش برای سونیا مهم بوده است.

    اگر حضور فیزیکی همسرتان برای شما مهم است، از شما عاجزانه درخواست می‌ کنم این مورد را زبانی به او بگویید. انتظار نداشته باشید ذهن شما را بخواند. از سوی دیگر، وقتی همسرتان از شما می‌ خواهد که کنارش بمانید، خواستۀ او را جدی بگیرید و کنارش بمانید. شاید از دید شما مهم نباشد، اما اگر به این خواسته اهمیت ندهید، ممکن است همسرتان تصور کند برای او اهمیتی قائل نیستید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده است .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    زبان اصلی عشق 4 : ارائه خدمت و همسریاری

    میشل داخل اتاق نشیمن نشسته بود و با لپ تاپ خود کار می‌ کرد. از صداهایی که می‌ شنید فهمید که شوهرش، بِرَد، مشغول شستن لباس‌ ها است. لبخند زد. در روزهای اخیر برد آپارتمان را تمیز کرده، شام پخته و به یک سری امور رسیدگی کرده بود، همه این‌ ها به این دلیل بود که میشل داشت روی پایان‌ نامه‌ اش کار می‌ کرد. این کارها باعث خوشحالی و رضایت میشل شده بود، عشق برد را حس می‌کرد.

    زبان اصلی عشق میشل چیزی بود که من به آن «ارائه خدمت و همسریاری» می‌ گویم. منظورم از همسریاری انجام کارهایی است که می‌ دانید همسرتان دوست دارد انجام دهید. شما با خدمت به همسرتان، او را خوشحال می‌ کنید، با انجام کارهایی، عشق خود را ابراز می‌ کنید.

    کارهایی مثل پختن غذا، چیدن میز غذا، شستن ظرف‌ ها، جارو کردن، عوض کردن پوشک بچه، گرفتن دارو، سرویس خودرو، پرداخت قبوض و... همه نمونه‌ هایی از «ارائه خدمت و همسریاری» هستند. همسریاری نیاز به فکر کردن، برنامه‌ ریزی، زمان، تلاش و انرژی دارد. اگر با علاقه انجام شوند، در واقع نوعی ابراز عشق هستند.
    ممکن است مردی که روز کاری سختی داشته است از بیرون گذاشتن آشغال‌ ها وحشت داشته باشد! تمام کاری که او می‌ خواهد انجام دهد این است که به محض رسیدن به خانه کفش‌ هایش را در آورد و لم دهد! ممکن است بعضی شب‌ ها وقتی به خانه می‌ آید ببیند قبل از آمدن او همسرش این کار را انجام داده است. این کار همسر او این پیام را برای او دارد که «من به تو فکر می‌ کردم. تو با من بودی حتی وقتی اینجا نبودی».

    زیر درختی در محوطۀ کلیسا ایستاده بودم که زوج جوانی به من نزدیک شدند. دیوید بعد از معرفی خودش گفت: «شنیدم شما روی مشاوره مطالعه می‌کنید».
    لبخند زدم و گفتم: «بله، یه کم!»
    گفت: «یه سؤال داشتم؛ آیا زوجی که روی هیچ چیزی توافق ندارن می‌ تونن با هم زندگی کنن؟»
    یکی از آن سوال‌ های نظری بود که می‌ دانستم ریشۀ شخصی دارد. مستقیماً رفتم سراغ اصل موضوع و پرسیدم: «چند ساله با هم زندگی می‌ کنید؟»
    - «دو ساله و در مورد هیچ موضوعی توافق نداریم».
    - گفتم: «مثلاً سر چه چیزی؟»

    - «مثلاً یه چیزی که ماری نمی‌ خواد من انجام بدم شکاره. تمام هفته رو تو کارخونه کار می‌ کنم و دلم می‌ خواد آخر هفته برم شکار، البته نه تمام هفته‌ ها، هر وقت فصل شکار باشه و شکار مجاز باشه».

    ماری که تا آن لحظه ساکت بود، با شنیدن این جمله با لحنی معترضانه گفت: «وقتی هم فصل شکار نباشه میره ماهیگیری. علاوه بر اون فقط آخر هفته‌ ها شکار نمیره. بعضی وقتا مرخصی می‌ گیره که بره شکار».
    دیوید با لحنی عصبانی گفت: «سالی یکی دوبار من دو سه روز مرخصی می‌ گیرم که برم شکار، چه اشکالی داره؟»
    پرسیدم: «دیگه سر چه مسائلی توافق ندارید؟»

    دیوید گفت: «خب اون می‌ خواد همیشه باهاش برم کلیسا. مشکلی با کلیسا رفتن ندارم، اما یکشنبه می‌ خوام استراحت کنم. اگه اون می‌ خواد بره، بره، مشکلی نیست، اما فکر نمی‌ کنم لازم باشه من هم برم».

    ماری دوباره به حرف آمد: «تو اصلاً دوست نداری من از خونه برم بیرون. هر وقت می‌ خوام از خونه پامو بذارم بیرون، سر و صدا راه می‌ندازی».
    فکر نمی‌ کردم بحث تا این حد بالا بگیرد. به عنوان یک مشاور جوان و جویای نام، ترسیده بودم چون احساس کردم موضوع در حال پیچیده شدن است. اما آموزش دیده بودم که سؤال بپرسم و گوش دهم، بنابراین پرسیدم: «دیگه سر چه چیزایی توافق ندارین؟»

    این بار ماری پاسخ داد. «اون می‌ خواد من تمام روز تو خونه بمونم و تو خونه کار کنم. اگه برم مادرم رو ببینم یا برم خرید یا به هر دلیلی برم بیرون از خونه عصبانی میشه».

    - «از نظر من اشکالی نداره که بره مادرشو ببینه. فقط وقتی من میام خونه، دوست دارم خونه تمیز باشه. بعضی وقتا اون سه چهار روز رختخوابمون رو مرتب نمی‌ کنه و بیشتر اوقات که میام خونه می‌ بینم هنوز خبری از شام نیست. من سخت کار می‌ کنم و دوست دارم وقتی میام خونه غذا بخورم. علاوه بر اون خونه هم نامرتبه. وسایل بچه همه جای خونه ریخته. بچه تمیز نیست و منم از کثیفی خوشم نمیاد. اون با زندگی تو یه خونۀ کثیف و بهم ریخته مشکلی نداره. ما پول
    زیادی نداریم و تو یه خونۀ کوچیک زندگی می‌ کنیم اما همون خونۀ کوچیک می‌ تونه تمیز باشه».

    ماری پرسید: «چرا برای انجام کارهای خونه کمکم نمی‌ کنه؟ چه مشکلی با این قضیه داره؟ طوری رفتار می‌ کنه که انگار مرد نباید هیچ کاری تو خونه انجام بده. تمام کاری که می‌ خواد انجام بده اینه که کار کنه و بره شکار. ازم انتظار داره هر کاری انجام بدم».

    فکر کردم باید بجای گشتن به دنبال اختلافات بیشتر بهتر است به دنبال یک راه‌ حل باشم. از دیوید پرسیدم: «دیوید تو دوران نامزدی هم هر شنبه می‌ رفتی شکار یا ماهیگیری؟»

    - «خیلی زیاد، اما همیشه سر وقت میومدم خونه که بتونم شنبه شب ببینمش. بیشتر وقتام زودتر میومدم که بتونم ماشینم رو تمیز کنم که با ماشین کثیف نرم پیشش».
    وقتی صحبتمان ادامه پیدا کرد فهمیدم به محض اتمام دبیرستان ماری زندگی مشترکشان را شروع کرده بودند. در دوران نامزدی‌ شان او سال آخر دبیرستان بود و دیوید برای شام به خانۀ آنها می‌ رفت، ماری می‌ گفت: «تو کار خونه به من کمک می‌ کرد و تا وقتی شام آماده می‌شد می‌ نشستیم و با هم حرف می‌ زدیم».

    ماری گفت: «اما اگه من یه کار درسی داشتم بهم کمک می‌ کرد. گاهی وقتا ساعت‌ ها روی پروژه‌ های مدرسه کار می‌ کردیم. خیلی به من کمک می‌ کرد، عالی بود».

    روی بخش سوم اختلافشان متمرکز شدم و از دیوید پرسیدم: «تو دوران نامزدی شنبه شبا با ماری به کلیسا می‌ رفتی؟»
    - «آره می‌ رفتم. اگه نمی‌ رفتم نمی‌ تونستم ببینمش. پدرش رو این قضیه خیلی سختگیر بود».

    از ماری پرسیدم: «تو دوران نامزدی چه چیزی قانعت می‌کرد که دیوید عاشقته؟ چه چیزی اون رو از بقیه متمایز می‌کرد؟»
    - «چون تو هر کاری بهم کمک می‌کرد. وقتی شام می‌ خوردیم تو شستن ظرفا کمکم می‌ کرد. یکی از بهترین آدمایی بود که تا اون زمان دیده بودم، اما وقتی ازدواج کردیم تغییر کرد».

    از دیوید پرسیدم: «فکر می‌ کنی چرا تو دوران نامزدی این همه کمکش می‌ کردی؟»
    - «برام یه چیز عادی بود. کارایی بود که اگه برای کسی مهم بودم می‌ خواستم اون در حقم انجام بده».
    «فکر می‌ کنی چرا بعد اینکه رفتین زیر یه سقف دیگه کمکش نکردی؟»
    - «خب، فکر کنم چون انتظار داشتم مثل خانوادۀ خودم باشه. پدرم کار می‌ کرد و مادرم تمام کارِ خونه رو انجام می‌داد. از اونجایی که مادرم می‌ موند خونه تمام کارای خونه رو انجام می‌ داد، غذا می‌ پخت، تمیز می‌ کرد، می‌ شست، اتو می‌ زد. فکر کردم تو زندگی خودمم باید همین‌ جوری باشه».

    - «دیوید چند لحظه پیش وقتی از ماری پرسیدم چه چیزی قانعش می‌ کرده که تو عاشقشی چی جواب داد؟»
    - «اینکه تو کارها بهش کمک می‌ کردم».
    - «پس الان می‌ تونی بفهمی چون دیگه کمکش نمی‌ کنی فکر می‌ کنه دوستش نداری؟»

    سرش را با علامت تأیید تکان داد. حرفم را ادامه دادم: «دنبال کردن شیوۀ زندگی پدر و مادرت برات عادی بود. تقریباً همۀ ما دوست داریم این کارو انجام بدیم، اما رفتار تو با ماری تغییر اساسی کرده بود. تنها چیزی که تو دوران نامزدی باعث
    می‌ شد ماری احساس عشق کنه دیگه وجود نداشت».

    بعد از ماری پرسیدم: «وقتی از دیوید پرسیدم چرا اونکارا رو برات انجام می‌داد، شنیدی چی گفت؟»
    جواب داد: «اون گفت برام یه چیز عادی بود».
    گفتم: «درسته، همچنین گفت کاریه که اگه کسی عاشقم باشه انتظار دارم برام انجام بده. اون کارا رو برای تو و با تو انجام می‌ داده چون تو ذهنش از این راه میشه عشق رو نشون داد. وقتی زندگی زیر یک سقف رو شروع کردین، اونم انتظاراتی از تو داشته که برای ابراز عشقت انجام بدی. اینکه خونه رو تمیز نگه داری، غذا بپزی و... خلاصه بگم، باید براش یه کارایی می‌ کردی که عشقت رو نشون بدی. وقتی کاری نمی‌ کردی، اونم عشقت رو حس نمی‌ کرده».

    ماری نیز سرش را به نشانۀ تأیید تکان داد. ادامه دادم: «حدس من اینه که دلیل نارضایتی شما از زندگیتون اینه که هیچ کدومتون برای نشون دادن عشقتون کاری برای دیگری انجام نمیدین».
    ماری گفت: «فکر می‌ کنم درست میگید. دلیل اینکه من دیگه هیچ کاری نمی‌ کردم این بود که از رفتار رئیس گونه‌ ای که داشت خوشم نمی‌ اومد. انگار داشت سعی می‌ کرد منم مثل مادرش بشم».

    گفتم: «درسته، هیچ کس دوست نداره به انجام کاری مجبورش کنن. در واقع عشق یعنی چیزی رو به تصمیم خودت به طرف مقابل بدی یا به خواست خودت کاری براش انجام بدی. عشق رو نمیشه طلب کرد. می‌ تونیم چیزی رو از همدیگه درخواست کنیم، اما نمی‌ تونم طلب کنیم.
    درخواست کردن به عشق جهت میده اما طلبکار بودن جریان عشق رو متوقف می‌کنه».

    دیوید که به فکر فرو رفته بود، گفت: «من ریاست می‌ کردم، طلبکار بودم، همان طور که شما گفتین. فکر می‌ کنم از ماری به عنوان همسر نا امید شده بودم. می‌ دونم کارهای بی‌ رحمانه‌ای انجام دادم و می‌ فهمم چرا باید از دستم ناراحت باشه».
    گفتم: «فکر می‌ کنم در این مقطع زمانی میشه همه چی رو درست کرد. بیاید یه چیزی رو امتحان کنیم. به هر کدوم از شما یه کاغذ میدم، برید رو پله‌ های کلیسا بشینید و یک «لیست درخواست» تهیه کنید. دیوید ازت می‌ خوام سه یا چهار کاری که اگه ماری وقتی بعد از ظهر میای خونه انجام بده، عشقش رو حس می‌ کنی، بنویسی. اگه مثلاً مرتب کردن تختخواب برات مهمه، بنویسش. ماری ازت می‌ خوام سه یا چهار کاری که واقعاً دوست داری دیوید تو انجامشون بهت کمک کنه رو بنویسی، کارایی که اگه با میل خودش انجام بده، بهت کمک می‌کنه بفهمی عاشقته»
    بعد از چند دقیقه، لیست‌ ها یشان را به من تحویل دادند.

    لیست دیوید:
    - مرتب کردن تختخواب هر روز
    - شستن صورت بچه وقتی میام خونه
    - قراردادن کفشا تو جاکفشی قبل از اینکه بیام خونه
    - شروع به پخت شام قبل اینکه من برسم خونه، که 30 تا 45 دقیقه بعد رسیدن من بتونیم شام بخوریم.

    لیست را با صدای بلند خواندم و به دیوید گفتم: «می‌ دونم که اگه ماری این کارها رو با میل خودش برات انجام بده، اونا رو نوعی ابراز عشق می‌ دونی».
    گفت: «بله، فقط همون چهار مورد باعث میشن حسم نسبت بهش کاملاً تغییر کنه».

    بعد لیست ماری را خواندم:
    - دلم می‌ خواد ماشین رو هفته‌ ای یکبار بشوره، بجای اینکه از من انتظار داشته باشه این کارو بکنم.
    - دلم می‌ خواد وقتی میاد خونه پوشک بچه رو عوض کنه، خصوصاً وقتی دارم شام درست می‌کنم.
    - دلم می‌ خواد خونه رو هفته‌ ای یه بار برام جارو بزنه.
    - دلم می‌ خواد چمنا رو تابستونا هر هفته بزنه. نذاره اونقدر بلند بشن که بخاطر داشتن همچین حیاطی خجالت بکشم.

    گفتم: «ماری من می‌ دونم که اگه دیوید به میل خودش این کارها رو انجام بده، اینا رو به عنوان ابراز عشق صادقانه تلقی می‌ کنی».
    گفت: «درسته»
    - «دیوید می‌ تونی کارایی که ازت می‌ خواد رو انجام بدی؟»
    - «بله»
    - «ماری تو چطور؟ توام می‌تونی کارایی که تو لیست دیوید بود رو انجام بدی؟»

    - «بله، می‌تونم. قبلاً همیشه بنظر می‌رسید کاری که می‌کنم مهم نیست. هیچ وقت کافی نبود».

    ازتون می‌ خوام دو ماه این چهار کارو انجام بدین و ببینید آیا فایده‌ ای داره یا نه. بعد از دو ماه شاید لازم باشه درخواست‌ های دیگه‌دای به این لیست‌ ها اضافه کنید و به همدیگه بدین. من جای شما بودم بیشتر از یک درخواست در ماه اضافه نمی‌ کردم».

    ماری گفت: «منطقیه»، دیوید گفت: «ممنونم». بعد دست یکدیگر را گرفتند و به سمت ماشین رفتند. با خودم فکر کردم که از مشاور بودن لذت می‌ برم. هیچ وقت بینشی که زیر آن درخت بدست آوردم را فراموش نمی‌کنم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده است .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    اگر زبان عشق همسر شما، «ارائه خدمت و همسریاری» است:

    1- توجه و کمک به کسی یا چیزی را که همسر شما او را دوست دارد نیز مد نظر قرار دهید.

    - کارت‌ های یادآوری درست کنید و روی تمام آنها عبارت ذیل را بنویسید:
    «امروز با انجام کار زیر عشقم رو بهت نشون میدم»
    زیر این عبارت کاری که فکر می‌ کنید همسرتان دوست دارد شما انجام دهید را بنویسید. کارهایی مثل جمع کردن آشغال‌ ها، تعمیر چیزی که برای مدت‌ ها خراب بوده است و... (کارهایی که مدت‌ها است به تعویق افتاده‌ اند امتیاز بیشتری دارند).

    3- از همسر خود بخواهید لیست ده چیزی را که دوست دارد شما طی ماه آینده انجام دهید بنویسد. سپس از او بخواهید با اعداد 1 تا 10 آن‌ها را اولویت‌ بندی کند، مهم‌ ترین مورد را با عدد 1 مشخص کند و موردی که از همه اهمیت کمتری دارد با عدد 10. از این لیست برای برنامه‌ ریزی برای استراتژی «ماه ِ عشق» استفاده کنید (برای زندگی کردن با یک همسر خوشحال و راضی آماده شوید).

    4- وقتی همسر شما دور از خانه است، به کمک بچه‌ ها بعضی کارهایی را که او دوست دارد انجام دهید. وقتی به خانه آمد، با بچه‌ ها جلوی او ظاهر شوید و بگویید: «سورپرایز! عاشقتیم!» سپس به او بگویید چه کارهایی برای او انجام داده‌ اید.

    5- این کار را می‌ توانید زمانی که همسرتان برای مدت طولانی دور از خانه است نیز انجام دهید. می‌ توانید به کمک بچه‌ ها کاری انجام دهید و عکس نتیجۀ کار را برای او بفرستید یا از طریق یک تماس ویدئویی فریاد بزنید: «سورپرایز! عاشقتیم!»

    6- اگر درخواست‌ های شما از دید همسرتان غر زدن یا تحقیر محسوب شد، سعی کنید آنها را بنویسید و از کلماتی استفاده کنید که حالت تهاجمی نداشته باشد. مثلاً: «حیاط خونه همیشه مرتبه و واقعاً ازت ممنونم. همچنین پیشاپیش ازت تشکر می‌کنم که قبل اومدن مهمونا برای شام چمنارو بزنی».

    7- کمک کنید همسرتان بتواند برنامۀ تلویزیونی یا مسابقۀ ورزشی مورد علاقه‌ اش را بدون هیچ مزاحمتی (تماس‌ های تلفنی، امور مربوط به بچه‌ ها و...) تماشا کند.

  10. کاربر روبرو از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده است .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 بهمن 99 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1399-4-26
    نوشته ها
    449
    امتیاز
    6,953
    سطح
    55
    Points: 6,953, Level: 55
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    195

    تشکرشده 435 در 224 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    زبان اصلی عشق 5 : تماس بدنی

    همۀ ما می‌ دانیم که تماس بدنی روشی برای ابراز عشق احساسی است. پروژه‌ های تحقیقاتی زیادی در مورد رشد کودکان به این نتیجه رسیده‌ اند: نوزادانی که در آغوش گرفته می‌ شوند، نوازش می‌ شوند و بوسیده می‌ شوند، نسبت به نوزادانی که برای مدت طولانی بدون هیچ تماس بدنی در گوشه‌ ای رها می‌ شوند، سلامت روانی و احساسی بهتری دارند.

    همچنین تماس بدنی وسیله‌ ای قدرتمند برای ابراز عشق بین زوجین است. گرفتن دست همدیگر، بوسیدن، بغل کردن و آمیزش جنسی همگی روش‌ های ابراز عشق احساسی به همسر است. برای بعضی افراد تماس بدنی، زبان اصلی عشق است. بدون تماس بدنی، نمی‌ توانند عشق را حس کنند. اما با تماس بدنی مخزن عشق آنها پر می‌ شود و در مورد عشق همسرشان نسبت به خود احساس امنیت می‌کنند.

    قدرت لمس کردن

    بین پنج حس انسان، حس لامسه تنها حسی است که محدود به ناحیه‌ ای خاص نیست. گیرنده‌ های لامسه‌ ای ریزی در تمام بدن وجود دارند. وقتی این گیرنده‌ ها لمس می‌ شوند یا به آنها فشار وارد می‌ شود، مغز این ضربه‌ ها را تفسیر می‌ کند و ما می‌ توانیم بفهمیم چیزی که لمس کرده‌ ایم سرد است یا گرم، نرم است یا سفت. می‌ توانیم درد و لذت را با استفاده از آنها بفهمیم. همچنین ممکن است یک لمس یا فشار را دشمنی یا عشق تفسیر کنیم.
    بعضی قسمت‌های بدن از سایر قسمت‌ها حساس‌تر هستند. البته هدف ما فهمیدن مبانی عصب‌ شناسی حس لامسه نیست، بلکه فهمیدن اهمیت آن از لحاظ روانشناسی است.

    تماس بدنی ممکن است باعث تقویت یا از هم پاشیدن یک رابطه شود. می‌ تواند نشان از عشق یا تنفر باشد. برای فردی که زبان اصلی عشق او تماس بدنی است، پیامی که از طریق حس لامسه دریافت می‌ کند، بسیار با معنی‌ تر از شنیدن عباراتی مثل «ازت متنفرم» یا «دوستت دارم» می‌ باشد. سیلی خوردن به هر بچه‌ ای آسیب می‌ زند، اما اگر زبان اصلی عشق بچه‌ ای که سیلی می‌ خورد تماس بدنی باشد، از لحاظ روحی بهم می‌ ریزد. وقتی بچه‌ ای را در آغوش بگیرید نشان از علاقۀ شما به اوست، اما اگر زبان اصلی عشقش تماس بدنی باشد، آن بچه بیشتر از سایرین علاقۀ شما نسبت به خود را می‌ فهمد. همین موضوع برای بزرگسالان نیز درست است.

    در زندگی مشترک، لمس عاشقانه ممکن است به شیوه‌ های مختلفی باشد. از آنجا که حس لامسه در تمام بدن وجود دارد، هر قسمت از بدن همسر خود را که عاشقانه لمس کنید، نوعی ابراز عشق است. البته معنی این حرف این نیست که تمام لمس‌ ها با هم یکی هستند. بعضی لمس کردن‌ ها برای همسر شما لذت بخش‌ تر هستند.

    اگر می‌ خواهید بدانید کدام نقاط برای او لذت بیشتری دارد، بهترین مربی شما در این زمینه خود او است. به هر حال او کسی است که شما می‌ خواهید به او عشق بورزید. او بهتر از همه می‌ داند چه لمسی را در ذهنش لمس عاشقانه تفسیر می‌ کند. بر اینکه به شیوه خودتان و در زمانی که خودتان تعیین می‌کنید او را لمس کنید پافشاری نکنید. باید یاد بگیرید به گویش عشقی او صحبت کنید. ممکن است بعضی لمس کردن‌ ها برای همسر شما آزار دهنده باشد.

    ادامه دادن چنین لمس کردن‌ هایی، چیزی متضاد با عشق را به او انتقال می‌ دهد. با این کار فکر می‌ کند به نیازهای او اهمیت نمی‌ دهید و در مورد دیدگاهش نسب به لذت بی اهمیت هستید. تصور نکنید هر لمسی که برای شما لذت بخش است برای او هم لذت بخش خواهد بود.

    لمس عاشقانه ممکن است خیلی خاص باشد و به توجه کامل شما نیاز داشته باشد مثلاً نوازش پشت، پیش نوازش تحریک آمیز قبل از آمیزش یا ارضای کامل جنسی. از سوی دیگر ممکن است لمس عاشقانه کوتاه باشد مثل قرار دادن دست روی شانه همسر حین نوشیدن قهوه یا نوازش بدن او وقتی از کنارش عبور می‌ کنید.

    مشخصاً لمس عاشقانۀ خاص نیاز به زمان بیشتری دارد، هم در لمس واقعی و هم در افزایش فهم خود در مورد چگونگی ابراز عشق به همسر از این طریق. اگر یک ماساژ پشت نشان از عشق شما به همسرتان دارد، صرف وقت، پول و انرژی برای یاد گرفتن ماساژ یک سرمایه‌ گذاری خوب خواهد بود. اگر آمیزش جنسی گویش اصلی عشق همسر شما است، مطالعه کردن در مورد آن می‌ تواند ابراز عشق شما را تقویت کند.

    لمس‌ های معمولی نیاز به زمان کم اما فکر زیاد دارند، خصوصاً اگر تماس بدنی زبان اصلی عشق شما نباشد و در خانواده‌ ای بزرگ نشده باشید که محبتشان را نسبت به شما با تماس بدنی ابراز کرده باشند. در کنار هم نشستن و تماشای برنامۀ تلویزیونی مورد علاقه‌ تان نیاز به زمان ندارد اما ممکن است با صدای بلند عشق شما را فریاد بزند.

    لمس همسرتان وقتی داخل اتاق از کنارش عبور می‌ کنید فقط لحظه‌ ای زمان می‌ برد. لمس یکدیگر وقتی خانه را ترک می‌ کنید یا مجدداً وقتی به خانه بر می‌ گردید ممکن است فقط در حد یک بوسه یا بغل کردن باشد، اما برای همسر شما خیلی ارزشمند است.

    وقتی کشف کردید که زبان اصلی عشق همسر شما تماس بدنی است، قدرت شما در کشف راه‌ های جدید برای ابراز عشق با این زبان، تنها عامل محدود کنندۀ شما خواهد بود. کشف روش‌ های جدید و نقاط جدید برای لمس کردن می‌ تواند چالشی هیجان انگیز باشد. اگر عادت به گرفتن دست همسر خود ندارید، ممکن است بفهمید این کار مخزن احساسی عشق او را پر کند. ممکن است بوسیدن او به محض اینکه سوار ماشین شدید، باعث شود سفرهای عالی داشته باشید. بغل کردن همسرتان قبل از اینکه برای خرید از خانه خارج شود هم ابراز عشق است، هم ممکن است او را زودتر به خانه بازگرداند. لمس نقاط جدید را امتحان کنید و از همسر خود بخواهید به شما بگوید آیا برایش لذت بخش بوده است یا خیر. به یاد داشته باشید حرف آخر را او می‌زند. شما در حال یادگیری زبان عشق او هستید.


    اگر زبان عشق همسر شما تماس بدنی است:

    1- هر زمان که امکانش هست نزدیک او بمانید و دستش را بگیرید.

    2- وقتی برای همسر خود خرید می کنید چیزی بخرید که با طبیعت لمسی او سازگار باشد. مثلاً یک دمپایی نرم

    3- به همسر خود نزدیک شوید و بگویید: «اخیراً بهت گفتم که عاشقتم؟» بعد بغلش کنید و در حالی که پشتش را نوازش می‌ کنید بگویید: «تو بهترینی». بعد سراغ مراحل بعدی بروید!

    4- آمیزش جنسی را با ماساژ پاهای او شروع کنید و با ماساژ سایر قسمت‌ های بدن او تا زمانی که برایش لذت بخش باشد ادامه دهید.

    5- نزد دوستان یا خانواده همسر خود را لمس کنید. همین که دست خود را روی شانۀ او بگذارید یا دستش را بگیرید کفایت می‌ کند! با این کار به او می‌ گویید: «با وجود همۀ این آدما بازم من فقط تو رو می‌ بینم».

    6- وقتی دور از همسر خود هستید، می‌ توانید مثلاً با پوشیدن لباس‌ های او، یا فرستادن یکی از وسایل خود برای او که آن را لمس کند، عشق او را حس کنید و یا عشق خود را به او ابراز کنید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید تبسم آسمانی تشکرکرده است .

    زونیام (سه شنبه 14 بهمن 99)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.