به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 45
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    همسرم بهم خیانت کرده

    سلام وقت بخیر

    دیشب متوجه شدم ساعت دو شب به گوشی همسرم پیام اومد بازش کردم دیدم دخترداییش هست و بهش شماره جدید داده و گفته به این شماره زنگ بزن.دخترداییش هم متاهله هم بچه داره.بیدار کردم همسرم رو و جریان رو بهش گفتم اول انکار کرد ولی بعد گفت دیروز بهم زنگ زده گفته شوهرم میخواد منو ول کنه بره خارج و داشته باهام دردودل میکرده و منم کار داشتم گفتم قطع کن بعدا خودم بهت تماس میگیرم.بعد عصر زنگ زدم نتونسته ج بده.(هردو خانواده مذهبی هستن و اصلا باب نیست بخوان باهم دردو دل کن اینها)منم گفتم چه دلیلی داره بخواد با تو حرف بزنه ما نه رفت و امدی داریم نه صمیمی هستیم تو نه برادرشی و نه پدرش چرا باید باتو حرف بزنه.گفت نمیدونم گفتم حالا اون زنگ زد چرا دوباره تو باهاش تماس گرفتی؟؟که اونم پرو بشه دو شب بهت پیام بده شماره بده؟؟؟؟
    اینم بگم که توی گوشیش گزارش تماس هایی که همسرم زنگ زده بود اون نتونسته بود ج بده بود ولی گزارش تماس اون نبود.

    گفتم دروغ میگی خودت حرف بزن و نذار من به اون زنگ بزنم خودت بگو کلا سکوت کرد و گفت من کاری نکردم.
    به زنه پیام دادم طلبکارانه رفتار کرد و همسرش بهم زنگ زد و تهدیدم کرد نتونی ثابت کنی برات گرون تموم میشه و اینها.دوباره زنگ زد ملایم حرف زد و خواست جلسه 4 نفره بذاریم و حل کنیم که من قبول نکردم

    پدرش و خانواده داییش هردو از بچه هاشون دفاع کردن و هر کدوم اون یکی رو متهم به دروغگویی.

    منم تصمیم گرفتم جدا بشم.چون داشتم از حق مادر شدنم می گذشتم چون همسرم مشکل بچه دار شدن داره گفتم تلاش میکنم دکتر میریم شد شد نشد نشد ولی نمی تونم خیانتش تحمل کنم از همه بدتر اینکه جوری رفتار میکنه خونسرد انگار نه انگار و برخورد بدی بامن داره.

    امروز مادرشوهرم زنگ زده خونه داداشش و گفته چرا دخترت به پسر من پیام داده زندگیش داره از هم می پاشه اونام انکار کردن و بعدش دختر داییش همراه با همسرش اومدن خونشون و همسرش به مادرشوهرم گفته من از زنم مطمئنم هرکی هر کار میخواد بکنه.(بهش دیشب گفتم تو الان پیام دادی گفت نه گفتم پس من این شماره از کجا دارم زنت پیام داد گوشی شوهرم گفت مدرک داری گفتم شوهرم پاک کرد پیامو ولی با خودت فک کن این وقت شب چرا باید زنگ بزنم چنین چیزی بگم قشنگ معلوم بود متوجه شده ولی میخواست ماست مالی کنه واقعا تعجب میکنم از این همه بی غیرتی)
    امشب به همسرم گفتم ببین چجوری دارن تورو دروغگو میکنن چرا زنگ نمیزنی به شوهر زنه بگی زنت زنگ زده بهم و حاضرم برم پرینت تماسم بگیرم و بهت ثابت کنم زنت بهم زنگ زده و مزاحمت ایجاد کرده الان زندگیم اشوبه گفت نمیکنم اینکارو.گفتم وقتی نمیکنی اینکارو دو حالت داره یا زندگیت برات ارزش نداره که نابود بشه یا اینکه از کارایی که کردی می ترسی دختر داییت رو کنه.فقط سکوت تحویلم میده.
    ویرایش توسط *مونا* : دوشنبه 29 دی 99 در ساعت 00:41

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز. بنظرم شما خیلی عجله کردی، اینکه از همسرت توضیح خواستی معلومه که حقیقتش رو نمیگه. کاش بیشتر تحقیق میکردی و با اطمینان بیشتری انتخابت رو میکردی که یا بمونی یا جدا بشی. بنظرم دیگه پیگیر نشو.

  3. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 29 دی 99)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز. بنظرم شما خیلی عجله کردی، اینکه از همسرت توضیح خواستی معلومه که حقیقتش رو نمیگه. کاش بیشتر تحقیق میکردی و با اطمینان بیشتری انتخابت رو میکردی که یا بمونی یا جدا بشی. بنظرم دیگه پیگیر نشو.
    سلام دوست عزیز ممنونم مشارکت کردین

    بله عجله کردم حتی انقد سادگی کردم از پیامش اسکرین شات نگرفتم و گوشی رو همسرم گرفت و پیامش رو پاک کرد.الانم من به همسرم گفتم تو که میگی بی گناهی و اون به تو زنگ زده بیا بریم پرینت تماسات و مکالماتت رو از مخابرات بگیریم باهم.تا مشخص بشه همه چیز.ولی میگه نمی کنم اینکارو و دلیلی نمی بینم اثبات کنم.منم میگم اگه کاری نکردی چرا می ترسی اینکارو نمیکنی؟حتی بهش گفتم اگه می ترسی روابط دیگه ای هم داشتی و لو بره من قول میدم بگذرم ولی این مورد دختر داییت ثابت کن تو راست میگی چون زنداییش هم به همسرم فحاشی کرد و هم به من پشت تلفن و گفت تهمت نزنید به دخترم.

    همسرم باید بهم ثابت کنه حقیقت رو وگرنه نتیجه ی من این هست که حتما کاری کرده و می ترسه لو بره.واقعا تصمیمم طلاق هست

  5. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 29 دی 99)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام


    خانم مونا به شدت در این ماجرا دارید احساسی عمل میکنید.

    این مشکل باید در سکوت کامل و بدون آگاه شدن باقی آدم ها انجام میگرفت، نه اینکه همه با خبر بشن.

    یه ضرب المثلی هست به اسم قانون پل طلایی، "هیچ وقت پل های پشت سر شخصی رو خراب نکن و اجازه عقب نشینی به طرف بده" شما با خراب کردن پل های پشت سر همسرتون و آگاه شدن بقیه، چند زندگی رو در آستانه فرو پاشی قرار دادین.


    -----------------------------------

    اتفاق هایی که افتاده رو دیگه دنبال نکنید، ترمز دستی رو بکشید و بگذارید کمی تصمیم گیری هاتون از حالت احساسی به منطقی بره.

    (نمونه اینکه تصمیم هاتون احساسی هست اینه که احتمال خیلی زیاد واکنش منفی به پست من خواهید داشت.)

    بعد از اینکه ترمز دستی رو کشیدین، در سکوت کامل برید به گذشته:

    به اینکه چقدر در این زندگی شما و همسرتون نقصان بوده از طرف شما و همسرتون.

    چقدر خودتون رو برای خیانت احتمالی همسرتون مقصر می دونین؟

    از گرفتن توصیه از اشخاصی که به داغ کردن تنور این اتش فقط کمک میکنن، فاصله بگیرید:

    مثلا دوست شما بگه اگر می خوای همسرت اعتراف کنه، باید فلان کار رو انجام بدی!

    تو سکوت باید بفهمید بهترین تصمیم برای خانم مونا چی هست؟

    مطمئن باشید با شناختی که از شما در تاپیک های قبلی تون وجود داره، کاملا مشخصه که به دلیل نداشتن مهارت کافی در مدیریت زندگی و ارتباط هاتون، در هر زندگی دچار مشکل خواهید شد.

    ولی اگر در سکوت به این نتیجه رسیدین، بهترین تصمیم اون تصمیمی هست شما بیشترین تعالی رو داشته باشید و به یک هدف عالی برسین، خواهید دید که اگر رفتار هاتون رو مدیریت کنید به نتایج بهتری می رسین.

    حتی این برای شروع مهارت های جدیدتون، از حل مشکل همین زندگی تون کمک بگیرین، اگر نتیجه نگرفتین، اون وقت هست که می تونید در مورد جدایی حرف بزنید،

    مثال»:

    فردی که در کنکور قبول نمیشه، می گه من باید برم در کشور دیگری درس بخونم، مشکل از سیستم آموزشی اینجاست.
    در صورتیکه مشکل اول خود اون فرد هست، اول باید کنکور رو با موفقیت بگذرونه و اگر بعد از تلاشش واقعا دید سیستم آموزشی به کارش نمیاد به فکر رفتن به خارج کنه.




    حتما و حتما از یک مشاور کمک بگیرین.

  7. 4 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 30 دی 99), Pooh (دوشنبه 29 دی 99), تبسم آسمانی (دوشنبه 29 دی 99), زن ایرانی (سه شنبه 30 دی 99)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    یه مورد شخصی هم اینکه اگر هر چقدر بدترین اشتباهی که مرتکب شدین در زندگی تون رو دوست داشتین مخفی بمونه، برای دیگران هم همین قدر مخفی نگه دارین.

    از طرفی یکی از صفات خداوند ستار العیوب هست. پوشاندن عیب بنده هاش. و ما تا حد امکان باید بتونیم در این زمینه به خدا نزدیک بشیم

  9. 3 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 30 دی 99), Pooh (دوشنبه 29 دی 99), تبسم آسمانی (دوشنبه 29 دی 99)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    امیدوارم حالتون خوب باشه.

    از اتفاقی که افتاده متاسفم.
    اینجور که من متوجه شدم، شما همون ساعت دو شب که متوجه شده اید، از شوهرتون توضیح خواسته اید و بعدش هم همون شب به اون شماره زنگ زده اید و با شوهر اون خانم صحبت کرده اید و احتمالا با فاصله زمانی کمی طی یک یا چند روز موضوع رو به خانواده ها هم کشونده اید و تصمیم به جدایی هم گرفته اید.... بله، الان چک کردم. در کمتر از ۲۴ ساعت تمام این اتفاقات افتاده. شما ساعت ۳۲ دقیقه بامداد پستتون رو ارسال کرده اید و نوشته اید دیشبش ساعت دو نصفه شب پیام رسیده.

    خب خشم و ناراحتی شما قابل درکه، ولی ماشالله به این سرعت و پشتکار!!! چه خبره اینجوری با عجله؟ به کجا چنین شتابان؟!؟!


    باید به عنوان زن یک زندگی، درایت بیشتری از خودتون نشون بدید و حداقل آبرو و حرمت بیشتری برای کانون دو نفره خودتون قایل بشید و اینقدر سریع کار رو به مطرح کردن با خانواده ها نکشونید..... باید درصدی احتمال هم برای اینکه داستان اونجوری که شما فکر میکنید نباشه هم در نظر بگیرید و تمام پل های پشت سرتون رو خراب نکنید.


    حتی اگر خیانتی هم صورت گرفته باشه، بهتره جایی برای جبران و فضایی برای شوهرتون جهت بازسازی شخصیت و وجهه خودش، و همچنین جایی برای بازسازی و التیام آسیبی که خود شما دیده اید، باقی بگذارید.
    .

    اینا رو دیشب نوشته بودم نشد بفرستم.

  11. 5 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 30 دی 99), Mvaz (سه شنبه 30 دی 99), اثر راشومون (چهارشنبه 08 بهمن 99), تبسم آسمانی (دوشنبه 29 دی 99), زن ایرانی (سه شنبه 30 دی 99)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    Mvaz دوست عزیز تشکر برام نوشتین.لطفا بیشتر برام بنویسین.من میدونم عجله کردم خیلی سادگی کردم حداقل باید از همسرمم مخفی نگه میداشتم و خوب مطمئن میشدم چی به چی هست نه اینکه الان دارن همه چیز رو انکار میکنن.من سادگی کردم واقعا اون لحظه کنترلم از دست دادم.واقعا فک کردم شوهرم بیدار کنم برام توضیح میده ولی انکار میکرد.ازش خواهش کردم خودت بگو نذار من بهش زنگ بزنم حتی بهش قول دادم نمیذاریم کسی بفهمه فقط من بدونم تو چیکار کردی بامن ولی نگفت تهدیدش کردم نگی از خودش می پرسم سکوت میکرد سکوت میکرد خدایا این سکوتش برا من کشندس

    Poohدوست عزیز ممنون مشارکت کردین.بله من عجله کردم ولی من وقتی دیدم اون همسرم بهم چیزی نمیگه به اون خانم پیام دادم و اصلا باهمسرش تماسی نگرفتم خانمه رو تهدید کردم خودت بگو نذار ابروت ببرم ولی با لحن بدی با من حرف میزد انگار من مزاحم زندگیه اونم بعد همسر اون زنگ زد و منو تهدید کرد نتونی ثابت کنی برات گرون تموم میشه و بعد من مجبور شدم به پدرشوهرم بگم.من پدر ندارم نمیدونم چرا انقدر سادم که فک کردم پدر شوهرم از من حمایت میکنه

    دیشب با اینکه توی قلبم مرده و من واقعا عزادارشم ولی گفتم غرورم می شکنم برای زندگیم و رفتم به شوهرم التماس کردم خواهش کردم گفتم تو که میگی تقصیری نداری بیا بریم پرینت تماسات و مکالماتت از مخابرات بگیر من فقط دوساعت داشتم جلوش زار میزدم به دست و پاش افتادم گفتم تو قلبمو پاره پاره کردی ولی من دوست دارم التماست میکنم اگه کاری نکردی بیا بریم پرینت بگیریم بذار من بتونم جواب دلمو بدم بذار بتونم خودمو اروم کنم چند شبه نتونستم بخوابم تا چشام میره رو هم انگار نفت میریزن روی اتیش دلم شعله ور تر میشه.قبول نمیکرد ولی وقتی میدید من گریم قطع نمیشه قبول میکرد ولی تا ساکت میشدم باز میگفت نمیرم توباید بهم اعتماد کنی تو ابرومو بردی.گفتم نامرد اینا چیه میگی من که گفتم بهم ثابت کن من نمیذارم هیج کسی بفهمه ولی خودت نکردی.گفت مکالمه ای باهاش نداشتم و اون فقط تلگرام بهم پیام داده دیروز و بعدش عصر بهش زنگ زدم نتونسته جواب بده و ساعت دو شب پیام داده که دیدی و گفت من غلط کردم نباید جواب پیامش میدادم.گفتم یادته دوستت یبار بهم پیام داد من تورو خواب بودی بیدارت کردم در جریان گذاشتمت ولی تو با من جیکار کردی چرا رحم نکردی جرا جوابش دادی.گفت اشتباه کردم.گفتم الانم برای جبران اشتباهت بیا بریم پرینت بگیریم من بفهمم مکالمه نداشتی باهاش رابطتت فقط همین یبار پیام توی تلگرام بوده با اینکه برام سخته ولی من می بخشم.گفتم اگه مکالمه نداشتین چرا نمیای بریم پرینت بگیری چرا خیالم راحت نمیکنی میگفت دلیلی نداره و قبول نکرد
    ویرایش توسط *مونا* : سه شنبه 30 دی 99 در ساعت 10:22

  13. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تورو خدا بیاین بامن حرف بزنید من دارم دق میکنم خواهش میکنم راهنماییم کنید

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    تورو خدا بیاین بامن حرف بزنید من دارم دق میکنم خواهش میکنم راهنماییم کنید
    سلام

    شما در مرحله پذیرش هیچ حرفی نیستین.

    بهترین توصیه به شما اینه که سریعا ترمز رو بکشید و مدتی هیچ کاری، هیچ حرفی با اطرافیانتون نزنید، به قول معروف برید تو لاک خودتون. ( البته از منظر مظلوم نمایی، بلکه از این بابت که تفکر کنید و تصویر بافی و گمانه زنی فاصله بگیرید.)


    احساسات شما بسیار بالا است، نمونه اش همین التماس های دیروزتون به همسر تون، بگذارید کمی فروکش بکنه، ان شاالله یه راه خوب براتون بوجود میاد و راهنمایی های دوستان براتون کارساز تر خواهد شد.

  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mvaz نمایش پست ها
    سلام

    شما در مرحله پذیرش هیچ حرفی نیستین.

    بهترین توصیه به شما اینه که سریعا ترمز رو بکشید و مدتی هیچ کاری، هیچ حرفی با اطرافیانتون نزنید، به قول معروف برید تو لاک خودتون. ( البته از منظر مظلوم نمایی، بلکه از این بابت که تفکر کنید و تصویر بافی و گمانه زنی فاصله بگیرید.)


    احساسات شما بسیار بالا است، نمونه اش همین التماس های دیروزتون به همسر تون، بگذارید کمی فروکش بکنه، ان شاالله یه راه خوب براتون بوجود میاد و راهنمایی های دوستان براتون کارساز تر خواهد شد.

    ممنون که مشارکت کردین دوست عزیز

    چه توقعی دارین ازم؟میدونید دارم چقدر میسوزم؟وای انگار مرده شوهرم خیلی داغه دلم.همش فکر خودکشی میاد به ذهنم
    امروز خیلی فک کردم دلم برای روزای قبل برای همسرم خیلی تنگ شده برای روزای قبل.همش دلم میخواد برم به گذشته از دیدن همسرم حالم بد میشه همش دوس دارم عکسای قبلشو ببینم.باهاشون اشک میریزم تمام روزو.لباساشو بو میکنم اشک میریزم.من خیلی دوسش داشتم نمی تونم

    واقعا چرا اقایون انقد راحت خیانت میکنن چرا فک نمیکنن چه عذابی میدن من مردن رو ترجیح میدم اینروزا
    اصلا فک نمیکردم انقد دوسش داشته بودم همش فک میکنم دوس داشتم زودتر از اون بمیرم.امروز بارها زار زدم از خدا خواستم منو از خواب بیدار کنه سیلی میزدم صورتمو وای حاضرم دست به دامن هرکسی بشم متقاعدش کنه بهم ثابت کنه اون زن دروغگویه.
    همه روزم به التماس گذشت امروز التماسش کردم شوهرمو گفتم تورو خدا تو که میگی تماسی نداشتی باهاش پس برو پرینت مکالماتت بگیر دسته خودت باشه و من گوش بدم تورو خدا قبول نمیکنه
    من نمی تونم دلمو گول بزنم نمی تونم میدونم اگه قبول نکنه میرم از زندگیش چون مطمینن داره دروغ میگه مطمئنن باهاش رابطه داشته
    خودش وقتی ثابت نمیکنه خب من چجوری قضاوتش کنم میگم حتما گناهکاره
    برای همینم میگم من نمی تونم تحمل کنم خیانتو دارم دق میکنم مطمئنم بمونم دیونه میشم


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.