رابطه من و همسرم پس از تولد فرزند دوم دچار بحران شده

[zendegiye movafagh]

سلام
من چند سال بود که به تالار سر نزدم
راستش همه چی خوب پیش می رفت و مشکلات بین ما از بین رفته بود و خوشحال ازینکه چالشها رو پشت سر گذاشتم
من سال گذشته باردار شدم و همسرم خیلی خوشحال شد و استقبال کرد و در طول بارداری خیلی هوامو داشت اما بعد از زایمان همسرم فقط یک بار پیش من خوابید و بعد ازون هم جای خوابشو جدا کرد و هم هر وقت سمتش میرفتم کاملا فاصله میگرفت تا اینکه بعد از چند ماه یه بار ناراحتیمو بهش گفتم و اونم گفت که دیگه تا آخر عمر بهت دست نمیزنم و تو باردار شدی و من نمی خواستم و من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم اما تو خیلی خوشحال شدی و استقبال کردی اما اون زیر حرفش زد و من چاره ای ندیدم برای اینکه آرامش دختر ده سالم‌و‌نوزادم به هم نخوره غرورمو نشسکستم
عادی دارم زندگی می کنم به بچه هام عشق میورزم اما ناراحتم تو دلم ناراحتم
اخساس پس زدگی و احساس نخواسته شدن اون هم بعد از این همه تحمل بارداری و زایمان و ....
خب طبیعتا اندامم به هم ریخته بود اما ورزش رو شروع کردم خیلی وقته و خیلی بهتر شدم اما تاثیری روش نداشته
الان بچه من ده ماهشه و تا ماه پیش همسرم در منزل کار انجام میداد
الان یه ماهه که دفترکار گرفته
بعید می دونم پای کسی درمیون باشه چون نه ماه گذشته کامل خونه بود و میدیدم تماسهاشو

[حیاط خلوت]

به نظرم مشکل یه چیز دیگس
وگرنه روش برای پیشگیری از بارداری زیاده

[میشل]

حقا که خیلی بدجنسی...

چند سال همه چی خوب پیش رفت و هیییییچ خبری به ما ندادی؟!

خانوم شما از همدردی اخراجی، تا دست و پاتو نگرفتیم پرتت نکردیم بیرون، خودت مرخص شو

ضمنا این بحران هم دست خودتو می بوسه. تو که اون مشکلاتی که عقل هممون ازشون سوت می کشید رو حل کردی، این برات کاری نداره.

[zendegiye movafagh]

سلام میشل عزیز
خیلی خوشحال شدم که به تاپیک من سر زدی
راستی
من در یک‌موضوع حداگانه
سرانجام زندگیه من من, زندگیه, سرانجام
آخرین ارسال توسط zendegiye movafagh سه شنبه 16 خرداد 96 10:10
می تونید موضوعات قبلی رو ببینید

اومدم و‌اعلام‌ کردم که زندگیم خوب شد
راستی خوبید چه خبر
خیلی از دوستای اون موقع هنوز هم هستند امیدوارم زندگیهای همتون خوب باشه

- - - Updated - - -

اما جناب حیاط خلوت
سلام
من فرزند اول رو در دوره عقد باردار شدم و‌اون‌موقع عفونت گوش گرفته بودم و نمیدونستم که قرصها اثر قرصهای جلوگیری رو خنثی میکنه اینو بعدها پزشک متخصص به من گفت
و با اینک همسرم دخترم رو دوست داره بارها تو دعوا به من سرکوفت میزد که تو زود باردار شدی و ...
اما بعد از ده سال که دخترم بزرگ شده و خودش خیلی اصرار داشت که من خواهر یا برادر می خوام همسرم هم می گفت باشه
اما همسرم دچار بیماری شد که پزشک گفت دیگه بچه دار نمیشی و اگه خواستی فرزندی بیاری باید عمل کنی
ما هم حلوگیری نداشتیم تا اینکه بعد از چند ماه وقتی خبر بارداریمو به همسرم گفتم خیلی خوشحال شد و می گفت الان وقت بچه بزرگ کردنمون هست و ... و خودش میگفت میدونستم که من بچه دار میشم و و ...
مخصوصا که خیلی خیلی پسر دوست هست و بچه هم پسر شد و بی نهایت شبیه باباش😍
اما نمی دونم چرا ورق برگشت و به من میگفت تو عرضه جلوگیری نداری و من هیچ وقت بچه دوست نداشتم و ...😥

[آی تک]

سلام.
چقد مردای ایرانی ترسناک شدن.یکیش همسر خودم.چند بار شده که به من گفته یعنی بچه دار بشیم تو هیکلت دیگه مثل الآن نمیشه؟منم میگم خب همه خانما در اثر بارداری و شیردهی یه سری تعییراتی تو بدنشون اتفاق میفته.بعد میگه نه تو تغییر نکن همین جوری بمون.طوری که کلا فوبیا پیدا کردم نسبت به بچه دار شدن.به خدا آدم تو این کلیپ های خارجی،اقایون رو می بینه ها میگه اونا واقعا فرشته ان. می بینی خانمش داره زایمان میکنه همونجا کنار خانمشه بهش دلگرمی میده.تو ایران فکر کنم اکثر آقایون بگن اه اه حالم بد شد و ال شد و بل شد. یا مثلا خانمه کل صورتش سوخته ولی همسرش کاملا وفادار و عاشقه.همیشه برام سواله علت این همه تفاوت بین ما و اونها چیه؟فرهنگ؟تربیت؟ژن؟ یا چی؟
من که نتونستم راهنماییتون بکنم. امیدوارم مشکلتون حل بشه و دوستان راهنمایی های خوبی براتون داشته باشند.

[zendegiye movafagh]

آره راستشو بخواهید دوست دارم از نوزادی کودکم شادتر باشم و لذت بیشتری از بزرگ کردنش ببرم
اما گاهی استرس و فکر و خیال نمیزاره
ورزش هم می کنم اما طبیعتا فکر می کنم یک سال طول بکشه تا به اندام قبل برگردم چون قبل از بارداری باشگاه میرفتم و به اندام ایده آلم رسیده بودم اما با ۲۵ کیلو اضافه وزن بارداری که بخشی از اون بخاطر تیروئد کم کارم بود الان داغونم و فقط تونستم ۱۰ کبلو کم کنم
با همه این حرفا بازم ناراحتم از دستش که تو این روزها منو تنها گذاشته (از نظر احساسی)
بعضی وقتا میخوام برم باهاش صحبت کنم اما نمی خوام غرورم بشکنه و اصلا دوست ندارم ازش درخواست کنم وقتی اینطوری جواب زحمتام رو داد
یک ماه پیش اومد گفت بیاید اخر هر ماه از هم انتقاد کنیم به نظرممی خواست بگم که چرا جاتو عوض کردی و اون بگه این یه چیز شخصیه و دوست ندارم
و من با وجود گذشته هرگز التماس و خواهشی نمی کنم اما در انتقاد فقط از کسایل بهداشتیش گفتم و نظمش و خودش هم یه انتقاد ساده کرد که بی حرف نمونه اما این ماه گفت من هیچ انتقادی ازت ندارم همه چیزت خوبه
و به پیشنهاد خودش تشویق هم گذاشت و به من گفت ممنونم ازت که موقع دعوا و بحث کوتاه میای میدونم اگه کوتاه نیای تبدیل به یه جنگ بزرگ میشه و من میفهمم که تو کوتاه اومدی گفت ممنونم که تو مسایل مالی کمکم کردی و این رو برات جبران می کنم
بعد که نوبت من بود از کارهای خوبش تشکر کنم به من گفت اصلا خوبی هم دارم؟
اما من چند تا کار خوبی که انجام داده بود رو ازش تشکر کردم

بچه ها
من خیلی خسته ام
یه مادر خسته
یه همسر خسته
از تظاهر به لبخند از استرس و نگرانی خسته ام
دلم آرامش می خواد

[فکور]

سلام
همسرت زمانی که منزل بود دورکاری می کرد
مثلا از طریق گوشی و لب تاب کار می کرد؟

[zendegiye movafagh]

سلام بله با لپ تاب کار میکردند اینترنتی
اما من دسترسی داشتم به بپتاب و پیام رسانهاشون

[شمیم الزهرا]

سلام عزیزم دقیقا موضوع همینه تو خسته ای همین

وگرنه این حرفای همسرت معمول همسرای ماست... همسر منکه بعد چندسال اصرار و عشق به بچه بلاخره من پذیرفتم و بچه دار شدیم موقع سختیاش میگفت من کمک نمیکنم چون من چندسال پیشا بچه میخواستم نه الان...
فقط باید سعی کنی منابع انرژی دهنده به خودتو شناسایی و نهایت بهررو ببری

حرفای مردامون از سر خستگیه اینارو واس توجیه میگن نه اینکه ته دلشون باشه
اگه شرایط داری یک روز مثلا بچه هارو جایی بذار یا پرستار بگیر تا به علایقت برسی. به تغذیت برس. اغلب بعد زایمان چاق میشن و سریع هم لاغر نمیشه شد معمولا. تمرکزتو بردار از ظاهرت. خودت که خودتو دوست داشته باشی همسرتم براش ظاهرت کمرنگ میشه
میدونم مثل همیشه موفق میشی

[zendegiye movafagh]

سلام
ممنونم از شما شمیم الزهرای عزیز
تبریک میگم بچه دار شدنت رو
بله باید انرژی بیشتری داشته باشم موافقم البته تا حدودی این کارها رو می کنم اما اینجا تو ایران باید مثل یه موتور از صبح تاشب روشن باشیم و تلاش کنیم ❤️