به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 46
  1. #21
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام به شما

    لطفا طبق توصیه ها در پست های قبل عمل کنین.

  2. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    نیکی 69 (جمعه 18 مهر 99)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله ممنون

    ولی تصمیم بر این شد دیگه بدون همسرم برم.

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه از دیشب تا امروز بازم مورد آزار زبانی قرار گرفتم.
    واقعا حالم خیلی بد و از توانم خارجه.

    یکیشو که چندین بار تکرار شد در دفعات مختلف رو با همسرم درمیون گذاشتم.
    ولی سعی کرد توجیه کنه من حق دادم بهش که بخواد توجیه کنه.
    شاید منم باشم توجیه کنم.
    میدونم خیلی راه حل ارائه دادین ولی یکم دیگه حرف بزنین لطفاً.
    جایی رو‌ ندارم جز اینجا.
    اومدم خونه و کنترلمو از دست دادم و برای مادرم تعریف کردم و حسابی گریه کردم.
    من خیلی وقت بود که گریه نمیکردم ولی اخیرا از دست این زن خیلی اذیت هستم.

  5. #24
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    لطفا توضیح بهتری که مبهم نباشه بدید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    نیکی 69 (جمعه 18 مهر 99)

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مادرشون بارها گفتن که پسرشون خاطرخواه های زیادی دارن و امروز گفتن خیلی از مردم با ما بد شدن که دخترشون برای پسرمون نگرفتیم.
    گفتن الان ازدواج‌ هم کردین ولمون نمیکنن.
    من به شوهرم گفتم میگه اصلا منظور مامانم این نبود، گفت مگه مردم دیوونه هستن که هنوزم دنبالم باشن.


    اینو وقتی گفت که شوهرم یک ربع رفت اتاق استراحت.

    کلا مامانش همه چیزو یه جور دیگه میگه، از خودش که میپرسم کاملا برعکس بوده.
    بدم میاد ازش که باعث گریه هام میشه.


    یه خوراکی درست کرد برامون که رفتیم خونمون ببریم من کلی تشکر کردم که چرا شرمنده میکنین.
    با لحن بسیار بدی گفت شرمنده چیه درست کردم پسرم بخوره دیگه.
    همیشه هم زخم زبوناش رو‌ تنها میزنه، از اون دخترش که منو انتخاب کرده به نظر یکم میترسه.

    گفت وای کرونا تموم‌ بشه براتون عروسی بگیریم، گفتم اشکال نداره، ایشالاه تموم میشه، من که تو فکر عروسی نیستم، گفت من به تو کاری ندارم، به خاطر حرف مردم باید بگیرم.

    گفت قحط جا آوردی رفتی طلاهاتو (حلقه و نشون) اونجا خریدی، من که به فلانی گفتم برین فلان جا. اگه تقلبی باشه چی.

    همه اینا با لحن بد.
    ازش متنفرم.

  8. #26
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    ببینید رابطه ما محل چی هست؟

    رقابت؟ ریاست؟ گریه و زاری ؟ محاسبه؟ دعوا؟ رنجش؟ شکایت از این و آن و ...؟!

    اگر رابطه ی ما ( من و همسرم ) جایی برای اینها نیست مطمئنا باید جایی برای تجربه ی عشق و امنیت و آرامش باشه. شما وقتی هدفتون این باشه که از رابطتتون ( رابطه ی کوتاه مدتتون مثل یه نوزاد سه ، چهار ماهه ) مراقبت کنین دیگر عوامل مختلف نمیتونن رابطه ی شما رو‌ کنترل کنن، انرژیتون و تمرکزتون رو بگیرن و پایداری اون رو به خواست خودشون تنظیم کنن.

    بهتر هست از مشاوره تخصصی این سایت کمک بگیرین تا بهتر بتونین به این مهم برسین.


  9. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 19 مهر 99), نیکی 69 (یکشنبه 20 مهر 99)

  10. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 اردیبهشت 03 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    24,293
    سطح
    94
    Points: 24,293, Level: 94
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,324

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نیکی جان در برابر حرف های مادرشوهرت سکوت کن و یا محترمانه پاسخ بده ، اما احساس ضعف نکن، محترم بودن و خوب بودنت رو نشروط به پذیرش دیگران نکن و متمرکز بر زندگی خودت باش. عزیزم از انرژی و پتانسیل های فراوان و عشق جاری در آغاز مسیر زندگیتون بهره بگیر ، مثل مروارید توی صدف ازش محافظت کن ، روابط زناشویی به تدریج و با نادیده گرفتن های کوچک کم کم وارد مشکلات میشن ، خواه نا خواه تو تمام زندگی ها چالش هایی وجود داره پس ازین فرصت برای شناخت ویژگی های همدیگه و گفتگو باهم بهره بگیرین. انرژیتون رو متمرکز بر برنامه ریزی برای آینده کنین و برای خودتون اهداف شخصی درنظر بگیرین.
    بعضی نکات روانشناسی مثل دارو میمونن که پزشک میده شاید تلخ باشه،شاید اون لحظه حالتو خوب نکنه اما مطمئن باش با تدبیری که به خرج میدی بالاخره جوابش رو توی زندگیت خصوصا رابطه با همسرت می گیری. و اون موقع لذت می بری و خوشحالی و اعتماد به نفست بالاتر میره و دیگه بیدی نیستی که با هر بادی بلرزه.

  11. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    نیکی 69 (یکشنبه 20 مهر 99), زن ایرانی (یکشنبه 20 مهر 99)

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    نیکی جان شخصیت مادر شوهرت برای من خیلی اشناست.

    ایا مادرشوهرت سوالهایی هم میپرسه که اصلا بهش ارتباطی نداره مثلا روابط خصوصی شما و همسرتون یا شما و مادرتون؟

    یا حرفهایی میزنه که خیلی بی ربطن مثلا بگه خونه گرون شده چون گوجه گرون شده؟(البته دیگه نه به این شدت)

    تو جلسه خواستگاری بیشترسکوت میکرد یا بیشتر حرف میزد؟

    ببین نیکی جان مشخصه همسر ساده و بی شیله و پیله ای داری. مثلا اگه من بجای همسرت بودم الکی میگفتم مامانم دلش برات تنگ شده یه سر برو خونمون. اما همسرت خیلی ساده حقیقت را بهت گفته. این خیلی خوبه. چون میتونی با سیاست نشونش بدی که از حرفهای مادرش ناراحت میشی و این دلیلیه که میخوای روابطتت را با مادرش محدود کنی.

    تا الان هم خوب جلو اومدی ولی اگر بخوای بی سیاست رفتار کنی و همسرت را بین خودت و مادرش قرار بدی ممکنه ارامش زندگیت بهم بخوره.

    یه حقیقتی را هم بهت بگم . حرفهایی که الان ازارت میده چند ساله دیگه برات خنده دار میشه. پس خیلی سخت نگیرو خودت را اذیت نکن. اکثر مادرشوهرها یه عیبی دارن .

    پیشنهاد من اینه که روابطت را با مادرشوهرت تا اونجا که میتونی محدود کن.
    بزار همسرت در جریان رفتارهای مادرش باشه ولی به نحوی که تحت فشار قرار نگیره.
    مثلا بگوشاید من اشتباه برداشت کردم از حرفهای مامانت مادر تو هم مثل مادر خودمه و من همونقدر براش احترام قائلم به همین خاطر نمیخوام ازش رنجشی تو دلم باشه . اینجور با نیت مثبت حرفهاتو به همسرت بگو.

    بگو وقتی مامانت گفت هنوز همسایه ها دنبالت هستن من چون تو رو خیلی دوست دارم واقعا ناراحت شدم. نکنه هنوز چشمشون دنبال تو باشه.

    یا بگو مامانت گفته طلا فروشی که رفتیم قابل اعتماد نبوده میشه بری طلاها را نشون کسی بدی که مبادا تقلبی باشن.



    ولی من اگه جای تو بودم در جواب مادرشوهرت وقتی میگفت همسایه ها دنبالشن میگفتم. مادر جون پس رفتم خونه باید براش اسفند دود کنم مبادا شوهرم را چشم کنن.

    یا در جواب غذا میگفتم خوش بحال پسرتون که همچین مادر اشپزی داره.

    یا میگفتم پس حتما باید بریم طلاها را یه چکی کنیم که مطمئن بشیم تقلبی نباشن. اینجوری یعنی اگه میخوای اذیتم کنی من اذیت نمیشم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید آنه ماری تشکرکرده است .

    نیکی 69 (یکشنبه 20 مهر 99)

  14. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم سحر بهاری
    Eram جان
    آنه ماری عزیز
    ممنون
    منم تمام تمرکزم روی رابطه دو نفرمون هست.
    خدا شاهده در ۹۹ درصد مواقع همسرم داره از من یک‌ زن شیطون و سرحال و پرانرژی میبینه.
    الان بزرگترین مشکل رابطمون همینه.
    من انقد کم آوردم سر این قضیه که دوس‌ دارم یه روانشناس لحظه به لحظه کنارم باشه و‌ بگه چیکار کنم.


    واقعا باید از این به بعد سکوت پیشه کنم و فقط نگاه کنم.
    مثلا سعی میکنه ته و تو بعضی مسائل فامیل مارو دربیاره چرا فلانی طلاق گرفته، چرا فلانی ازدواج نکرده.
    منم اینجور مواقع میگم نمیدونم، ما خبر نداریم، ازشون چیزی نمیپرسیم.

    در مورد روابط خصوصی ما هنوز چیزی نپرسیده.
    آره تو جلسه خاستگاری بیشتر سکوت میکرد.

    متاسفانه دیر شده و من خرابکاری کردم.
    بهش گفتم با تعریفایی که از خانواده شما شنیدم، توقع نداشتم مادرت چندبار این قضیه رو تکرار کنه و به نظرم عمدی در کار هست و ذهنیتم در مورد خانوادت عوض شد.
    گفتم دفعات پیش میزدم به حساب سادگی و سن بالای مامانت ولی تکرار بشه دیگه برنمیتابم.


    منم به حرفاش اینجوری جواب میدادم گفتم چقد اون خانواده ها دختراشون رو سبک میکنن که هنوزم چشمشون دنبال پسر مردمه.

    در مورد اون خوراکی واقعا گرخیدم و نتونستم دیگه چیزی بگم

    در مورد طلاها هم گفتم چشم در اسرع وقت میبرم فلان طلافروشی نشون میدم که خیال هممون راحت باشه.


    من تا الان خیلی سیاست پیشه کردم.
    هیچوقت تو‌ خلوتمون هیچ اسمی از خانوادش نیاوردم، نه تعریف، نه اعتراض، سعی میکنم همیشه باهمیم فقط در مورد خودمون حرف بزنیم.


    مشکل اینه که اینا آشپزخونشون اُپن نیست.
    منم جهت احترام و کمک مثلا میرم پیششون تو‌ آشپزخونه، شوهرم تو پذیرایی با باباش تی وی میبینن یا شوهرم کاراشو میکنه، این خانم هم حساااابی استفاده میکنه.

    - - - Updated - - -

    البته من همون اوایل یه بار به شوهرم گفته بودم فلانی همیشه میگفت بهم به جای اینکه دعا کنی پسر خوب قسمتت بشه، دعا کن یه پسر با خانواده خوب قسمتت بشه، خداروشکر منم همین دعا رو کردم و خوشحالم خانواده خوبی نصیبم شد و مطمئنم با خانوادت به مشکلی نخواهیم خورد.
    شوهرم انقددددرررررر خوشحال شده بود که تو ماشین دستمو بوسید.

    منم واقعا اون حرفو صادقانه زده بودم چون مادرش خیلی مظلوم جلوه میداد.
    همه‌ جا تعریف مظلومیت اینا بود، البته باباش واقعا مظلوم و‌ بی آزاره

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اردیبهشت 03 [ 15:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,820
    سطح
    71
    Points: 11,820, Level: 71
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 230
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    جالبه
    منم اوایل ازدواجم از این حرفها از مادرشوهرم شنیدم
    همیشه سکوت کردم و جواب ندادم و تو خودم ریختم
    این شد که تو زندگی دوونفره مون بارها سر حرفهای مادرش جدل کردم

    یه روز خواهرم بهم گفت تو چرا خودتی آزار میدی ؟
    اون همینو میخواد؟
    منم یاد گرفتم بعد از گفتن این حرفها یه واییییییییییییییییییییییی ی کش دار میگم و یا حرفو عوض میکنم یا وسط حرفش میگم ببخشید سرفه میکنم یا میرم دنبال یه کاری یا میگم یه پیغام اومد
    کلا بی محلی میکنم
    الان 4 ساله میرم خونش همش یا سرم تو گوشی هست یا تو افق محو میشم


    میدونم کارم خیلی بی ادبی هست ولی مجبور نیستیم برای آرامش بقیه ذهن و روانمون رو درگیر کنیم

  16. 2 کاربر از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده اند .

    نیکی 69 (یکشنبه 20 مهر 99), زن ایرانی (یکشنبه 20 مهر 99)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.