به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مهر 99 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-9-06
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    6,858
    سطح
    54
    Points: 6,858, Level: 54
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amin2s نمایش پست ها
    سلام
    من در اواخر بیست سالگی به سر میبرم و آشنایان و نزدیکان مدام میپرسند چرا ازدواج نمیکنی. اصرار های مادرم که بماند

    علت اینکه ازواج نمیکنم و هنوز هم قصدی براش ندارم چندتا سوال هست که هنوز جوابش را پیدا نکردم و نمیدونم اصلا جوابی برای این سوال ها وجود داره؟

    من یک ویژگی که دارم این هست که تجربه گرا هستم. یعنی وقتی با دختری وارد رابطه میشم فقط 6-7 ماه اول برام جذاب هست. بعد از اینکه تمام ویژگیهای احساسی و رفتاری و اخلاقی اون دختر را شناختم یا به عبارتی شخصیت اون دختر را شناختم برام تبدیل به یک موجود قابل پیش بینی میشه و دیگه اون رابطه جذابیتی برام نداره. در واقع رابطه خسته کننده و تکراری و قابل پیش بینی میشه و من اون رابطه را تمام میکنم

    سوالی که برام مطرح هست اینه که پس چرا باید وارد پیمان ازدواج بشم. پیمانی که تا اخر عمر به یک شخص وفادار بمونم؟ وقتی میدونیم که بعد از حداکثر 2-3 سال یا حتی کمتر همه ی ویژگیهای شریک زندگی برای ما تکراری میشه؟
    فکر میکنم از نظر روانشناسی هم بعد از ازدواج حدود چند سال بعد اون عشق آتشین فروکش میکنه


    اگر نیاز جنسی را در نظر نگیریم. تفاوت دوست صمیمی آدم با شخصی که باهاش در رابطه ی عاطفی هست چیه واقعا؟
    برو خدا رو شکر کن 20 سالته ما که 31 سالمون شده ازدواج نکردیم حرف فک و فامیل هم برامون ارزش نداره آدم بدون ازدواج هم زندگی میکنه این تفکر غلط که همه باید ازدواج کنند رو قبول ندارم مخصوصا تو این اوضاع اقتصادی خراب

  2. #12
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:53]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,429
    امتیاز
    287,625
    سطح
    100
    Points: 287,625, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,597

    تشکرشده 37,095 در 7,008 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amin2s نمایش پست ها
    سوالی که برام مطرح هست اینه که پس چرا باید وارد پیمان ازدواج بشم. پیمانی که تا اخر عمر به یک شخص وفادار بمونم؟ وقتی میدونیم که بعد از حداکثر 2-3 سال یا حتی کمتر همه ی ویژگیهای شریک زندگی برای ما تکراری میشه؟
    فکر میکنم از نظر روانشناسی هم بعد از ازدواج حدود چند سال بعد اون عشق آتشین فروکش میکنه

    اگر نیاز جنسی را در نظر نگیریم. تفاوت دوست صمیمی آدم با شخصی که باهاش در رابطه ی عاطفی هست چیه واقعا؟
    با سلام
    احسنت.
    این میزان خودآگاهی عالی هست.
    همین که حداقل اکنون روش خود را می دانید و این را هم می دانید که این روش با ازدواج سازگار نیست. باعث می شود که در ازدواجی وارد نشوید که قطعا به طلاق می انجامد.
    در همین تالار صدها مورد داستان زندگی افرادی را داریم که همسرشان این خودآگاهی را نداشته است و پس از ازدواج درگیر رابطه های دیگری شده است و زندگی اشان در آستانه فروپاشی هست.

    پس با پیش فرضهای شما، روش شما صحیح هست و زمان ازدواج شما فرا نرسیده است.

    یکم : ازدواج هم یک سری معیارها و بلوغ ها را نیاز دارد که اگر کسی واجد آنها نباشد شرایط ازدواج ندارد. لینک ذیل در این مورد هست.
    ‏اگر چنین هستید ، صبر کنید ، ازدواج نکنید‏

    دوم: ازدواج مسیری هست که در این میانه راه تولد و مرگ، که بسیار تسهیل کننده جهت اهداف عالی هست.


    دقت کنید از تولد تا مرگ مرتب مسیر ها بر اساس رشد و تکامل وجود دارد نه صرفا لذت و راحتی:
    - ما وقتی در شکم مادر هستیم. لذت کامل ، بی مسئولیت و بی رنج و همه چیز فراهم

    - ما وقتی نوزاد می شویم. رنج نفس کشیدن و مکیدن شیر داریم، ما راحت به خودمون ادرار می کنیم و مدفوع می کنیم و به لذت شیر خوردن قانع هستیم و اصلا تصور لذتهای بالاتری مثل کباب خوردن و تفریح کردن را نمی فهمیم.

    - ما وقتی کودک می شویم، رنجمان بیشتر می شود. باید زحمت بکشیم به دستشویی برویم و آنجا اجابت مزاج کنیم. غذایمان را باید خودمان در دهانمان بگذاریم اما لذتهایمان بیشتر هست و انواع خوراکی و بازی را داریم. اما لذتهای سطح بالاتر را مثل خواندن و نوشتن و فیلم و موسیقی را درک نمی کنیم.


    - ما وقتی مدرسه می رویم و نو جوان می شویم. سختی هایمان بیشتر می شود روزی چند ساعت باسن خود را روی صندلی و نیمکت مدرس قرار می دهیم. برای خوردن و اجابت مزاج باید اجازه بگیریم. باید تکلیف انجام دهیم و ... ، این رنجها را می کشیم تا نتیجه ای برای ادامه زندگی بگیریم. با سواد بشویم و دنیا را بفهمیم. لذتی که در مراحل قبل قابل تصور نبود. اما لذتهایی مثل دیدن فیلم، تفریح، خوردن و ... را همه جوره داریم . اما برای رشد اصلی خودمان که فرارفتن ذهن و عقلمان و تحصیلمان از یک سو و انسانیتمان از سوی دیگر هست هنوز نیاز به مراحل دیگر داریم.


    -- بزرگتر می شویم. رنجهای مراحل قبل برایمان طبیعی شده یا حتی گذشته است. دیگر از اینکه باید دستشویی برویم سختی نمی کشیم. از اینکه مطالعه می کنیم سختی نمی کشیم. از اینکه به جای مکیدن شیر مادر، رنج جویدن غدا را می کشیم سختمان نیست. و نیازهای عاطفی و جنسی امان روی کار آمده است.
    به جنس مخالف علاقه نشان می دهیم. حتی ممکن است دادن هدیه به او یا خرج کردن برای دیدن رضایت و لبخند او رضایت بخش تر از خوردن به صورت تنهایی باشد.
    این یعنی نیازها سطوحشان بالا می رود و سختی های دوره های قبلی لذت بخش می شود.


    تا این مرحله که توضیح دادم یک سری مراحل و توالی هست که شما می توانید تایید کنید که انسانها از این بسترها می گذرند و بزرگ می شوند.
    اما اینجا و این مرحله، لحظه مرگ و پایان رشد و شکوفایی یک انسان نیست.
    در این مرحله اتفاقا مهمترین مرحله خودشکوفایی انسان فرا می رسد.
    اینجا جایی هست که خود میان بینی آدمی از بین می رود و پوسته متمرکز بودن انسان به خودش، ترک بر می دارد. و لذتهای انسان دچار دگردیسی می شود.
    اینجاست که فقط لذت و خوردن و خوشی خودت ارضاء ات نمی کند. حالا از غذا دادن و خوشحال کردن و .... لذت می بری.

    اینجا فرایند خودمحورانه کودکی به آخر خط می رسد. آدمی مسیر یک نفره خودش را پایان می دهد و برای ارضاء نیازهای سطح بالای خود وارد فاز دیگری از مراحل زندگی می شود.

    ازدواج قدم گذاشتن به این فاز هست. و قطعا و صد در صد با همان مکانیسیم های لذت جویان فردی و قدیمی قابل ادامه نیست.
    اگر کسی در مراحل قبلی قفل شده است. و هنوز خودش محور کائنات هست. و به زندگی همیشه اینطور نگاه می کنه که "سهم فقط من از لذت و رضایت زندگی چیست"، این فرد نمی تواند وارد مرحله جدید شود.
    چون در این مرحله تمرکز از روی خویش برداشته می شود و دیگران هم دیده می شوند.

    وقتی وارد فاز ازدواج و زندگی نشده ایم. مثل ورزشکاری هستیم که تنهایی فعالیت می کردیم. اما برای مسابقه و مقام آوردن در مسابقات، به اردوهای آمادگی و تمرین نیاز داریم.
    یک ورزشکار تمرکز روی سختی و سنگینی اردوها و تمرین ها ندارد. بلکه آنها را مقدمه ای برای قهرمانی و رشد خود می داند..

    ازدواج منجر به رشد استعدادهایی از ما می شود که در مجردی امکانش بسیار سخت هست:
    تعهد
    همدلی
    مسئولیت پذیری
    انعطاف
    خصوصیات اخلاقی و انسانی
    و ...
    همه در بستر ازدواج رشدش بیشتر مهیا هست.

    مانند ورزشکاری که رشد و مقام آوردنش در مسابقات سخت خودش را نشان می دهد و تا وقتی تنهایی تمرین می کند. زندگی نباتی و ساده ای دارد . و رشدش محدود هست.

    آنچه گفتم شاید باید در دهها و صدها کتاب به جزئیات توضیح داد ما چون سئوال قشنگ شما، سئوال پرسیده نشده بسیاری از جوانان هست، ضروری دیدم به زبان بسیار ساده به آن فقط اشاره ای داشته باشم. امیدوارم که توانسته باشم پیچیدگی پاسخ را ساده کرده باشم تا مورد استفاده قرار گیرد.

  3. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 01 مهر 99), آنه ماری (سه شنبه 01 مهر 99), سحر بهاری (سه شنبه 01 مهر 99)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    713

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوست عزیز. ازدواج نکردن حتی اگر به دلیل عدم احساس نیاز یا تفکرات شخصی اغناکننده خودشماهم که باشه, تاثیراتش رو روی جسم و روح میگذاره. تاثیراتی عجیب و بدون انتظارو بعضا تخریب کننده.
    صحبتی هم که میکنم تجربه شخصی است. من قلبا احساس نیازی به ازدواج ندارم ولی یک بلوغی در نتیجه ازدواج هست که فقط متاهلین اونو درک کردن. بلوغی که حتی بالاترین درجات علمی و پولی و اجتماعی هم که باشی نمیتونی بهش دسترسی داشته باشی....و جالبه اون بلوغ لازمه ادامه زندگیه حتی اگر ازش رویگردان باشیم.

  5. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    احسنت.
    این میزان خودآگاهی عالی هست.
    همین که حداقل اکنون روش خود را می دانید و این را هم می دانید که این روش با ازدواج سازگار نیست. باعث می شود که در ازدواجی وارد نشوید که قطعا به طلاق می انجامد.
    در همین تالار صدها مورد داستان زندگی افرادی را داریم که همسرشان این خودآگاهی را نداشته است و پس از ازدواج درگیر رابطه های دیگری شده است و زندگی اشان در آستانه فروپاشی هست.

    پس با پیش فرضهای شما، روش شما صحیح هست و زمان ازدواج شما فرا نرسیده است.

    یکم : ازدواج هم یک سری معیارها و بلوغ ها را نیاز دارد که اگر کسی واجد آنها نباشد شرایط ازدواج ندارد. لینک ذیل در این مورد هست.
    ‏اگر چنین هستید ، صبر کنید ، ازدواج نکنید‏

    دوم: ازدواج مسیری هست که در این میانه راه تولد و مرگ، که بسیار تسهیل کننده جهت اهداف عالی هست.


    دقت کنید از تولد تا مرگ مرتب مسیر ها بر اساس رشد و تکامل وجود دارد نه صرفا لذت و راحتی:
    - ما وقتی در شکم مادر هستیم. لذت کامل ، بی مسئولیت و بی رنج و همه چیز فراهم

    - ما وقتی نوزاد می شویم. رنج نفس کشیدن و مکیدن شیر داریم، ما راحت به خودمون ادرار می کنیم و مدفوع می کنیم و به لذت شیر خوردن قانع هستیم و اصلا تصور لذتهای بالاتری مثل کباب خوردن و تفریح کردن را نمی فهمیم.

    - ما وقتی کودک می شویم، رنجمان بیشتر می شود. باید زحمت بکشیم به دستشویی برویم و آنجا اجابت مزاج کنیم. غذایمان را باید خودمان در دهانمان بگذاریم اما لذتهایمان بیشتر هست و انواع خوراکی و بازی را داریم. اما لذتهای سطح بالاتر را مثل خواندن و نوشتن و فیلم و موسیقی را درک نمی کنیم.


    - ما وقتی مدرسه می رویم و نو جوان می شویم. سختی هایمان بیشتر می شود روزی چند ساعت باسن خود را روی صندلی و نیمکت مدرس قرار می دهیم. برای خوردن و اجابت مزاج باید اجازه بگیریم. باید تکلیف انجام دهیم و ... ، این رنجها را می کشیم تا نتیجه ای برای ادامه زندگی بگیریم. با سواد بشویم و دنیا را بفهمیم. لذتی که در مراحل قبل قابل تصور نبود. اما لذتهایی مثل دیدن فیلم، تفریح، خوردن و ... را همه جوره داریم . اما برای رشد اصلی خودمان که فرارفتن ذهن و عقلمان و تحصیلمان از یک سو و انسانیتمان از سوی دیگر هست هنوز نیاز به مراحل دیگر داریم.


    -- بزرگتر می شویم. رنجهای مراحل قبل برایمان طبیعی شده یا حتی گذشته است. دیگر از اینکه باید دستشویی برویم سختی نمی کشیم. از اینکه مطالعه می کنیم سختی نمی کشیم. از اینکه به جای مکیدن شیر مادر، رنج جویدن غدا را می کشیم سختمان نیست. و نیازهای عاطفی و جنسی امان روی کار آمده است.
    به جنس مخالف علاقه نشان می دهیم. حتی ممکن است دادن هدیه به او یا خرج کردن برای دیدن رضایت و لبخند او رضایت بخش تر از خوردن به صورت تنهایی باشد.
    این یعنی نیازها سطوحشان بالا می رود و سختی های دوره های قبلی لذت بخش می شود.


    تا این مرحله که توضیح دادم یک سری مراحل و توالی هست که شما می توانید تایید کنید که انسانها از این بسترها می گذرند و بزرگ می شوند.
    اما اینجا و این مرحله، لحظه مرگ و پایان رشد و شکوفایی یک انسان نیست.
    در این مرحله اتفاقا مهمترین مرحله خودشکوفایی انسان فرا می رسد.
    اینجا جایی هست که خود میان بینی آدمی از بین می رود و پوسته متمرکز بودن انسان به خودش، ترک بر می دارد. و لذتهای انسان دچار دگردیسی می شود.
    اینجاست که فقط لذت و خوردن و خوشی خودت ارضاء ات نمی کند. حالا از غذا دادن و خوشحال کردن و .... لذت می بری.

    اینجا فرایند خودمحورانه کودکی به آخر خط می رسد. آدمی مسیر یک نفره خودش را پایان می دهد و برای ارضاء نیازهای سطح بالای خود وارد فاز دیگری از مراحل زندگی می شود.

    ازدواج قدم گذاشتن به این فاز هست. و قطعا و صد در صد با همان مکانیسیم های لذت جویان فردی و قدیمی قابل ادامه نیست.
    اگر کسی در مراحل قبلی قفل شده است. و هنوز خودش محور کائنات هست. و به زندگی همیشه اینطور نگاه می کنه که "سهم فقط من از لذت و رضایت زندگی چیست"، این فرد نمی تواند وارد مرحله جدید شود.
    چون در این مرحله تمرکز از روی خویش برداشته می شود و دیگران هم دیده می شوند.

    وقتی وارد فاز ازدواج و زندگی نشده ایم. مثل ورزشکاری هستیم که تنهایی فعالیت می کردیم. اما برای مسابقه و مقام آوردن در مسابقات، به اردوهای آمادگی و تمرین نیاز داریم.
    یک ورزشکار تمرکز روی سختی و سنگینی اردوها و تمرین ها ندارد. بلکه آنها را مقدمه ای برای قهرمانی و رشد خود می داند..

    ازدواج منجر به رشد استعدادهایی از ما می شود که در مجردی امکانش بسیار سخت هست:
    تعهد
    همدلی
    مسئولیت پذیری
    انعطاف
    خصوصیات اخلاقی و انسانی
    و ...
    همه در بستر ازدواج رشدش بیشتر مهیا هست.

    مانند ورزشکاری که رشد و مقام آوردنش در مسابقات سخت خودش را نشان می دهد و تا وقتی تنهایی تمرین می کند. زندگی نباتی و ساده ای دارد . و رشدش محدود هست.

    آنچه گفتم شاید باید در دهها و صدها کتاب به جزئیات توضیح داد ما چون سئوال قشنگ شما، سئوال پرسیده نشده بسیاری از جوانان هست، ضروری دیدم به زبان بسیار ساده به آن فقط اشاره ای داشته باشم. امیدوارم که توانسته باشم پیچیدگی پاسخ را ساده کرده باشم تا مورد استفاده قرار گیرد.
    چه جالب....
    واقعا؟؟؟
    اونوقت یکی بیاد بگه من دلم ازدواج میخواد و محبت کردن و به عشق کسی دیگه زندگی کردن هم همین ها رو بهش میگید یا زیر تیربارون حکم مهرطلبی و عدم عزت نفس و دوست نداشتن خودش میگیریدش؟؟؟!!!


  6. #15
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:53]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,429
    امتیاز
    287,625
    سطح
    100
    Points: 287,625, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,597

    تشکرشده 37,095 در 7,008 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    .
    .
    .


    =========================
    پاورقی:
    با عرض معذرت از صاحب تاپیک که ناچار به حاشیه روی در ذیل تاپیک ایشون شدم. چون به هر حال سئوال به جا و مهمی بود که باید پاسخ داده می شد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    چه جالب....
    واقعا؟؟؟
    اونوقت یکی بیاد بگه من دلم ازدواج میخواد و محبت کردن و به عشق کسی دیگه زندگی کردن هم همین ها رو بهش میگید یا زیر تیربارون حکم مهرطلبی و عدم عزت نفس و دوست نداشتن خودش میگیریدش؟؟؟!!!

    با سلام
    البته این را بگویم که هر دردی نسخه خودش را دارد و ساده انگاری هست که برای دردهای متفاوت و گاها متضاد یک نسخه را تجویز کنیم.
    اما هرگز تمایل به ازدواج ، به معنی عدم اعتماد به نفس نیست. بلکه فرایندی هست در مسیر زندگی. به شرطی که مفاهیم مهم ازدواج در آن رعایت شود (مثل تفاوت دلبستگی و وابستگی)

    اما میزان سازگاری آدمی در مسیر زندگی بسیار در آرام روانی وی تاثیر دارد.
    اگر چشم داشتن در مسیر زندگی لازم هست و حتی حق هر کسی هست. اما این به معنی این نیست که اگر چشمی نداشتیم زندگی تعطیل هست. بلکه باید با نداشتن چشم سازگاری حاصل کنیم.

    در مسیر زندگی ازدواج مهم هست. اما اولا باید درست انتخاب شود. ثانیا تا وقتی که شرایطش به هر دلیل فراهم نیامده است ناچار از سازگاری با وضع موجود هستیم.
    (البته در مقالات دیگری توضیح دادیم سازگاری به معنی تسلیم و انفعال نیست بلکه تلاش و برنامه ریزی کسب شرایط هم جزء سازگاری هست. خود ما مقاله ای حتی در همسریابی صحیح برای خانم ها داشتیم که نشان می دهد حتی خانمها نیز در انتخاب همسر مناسب دست و پا بسته و منفعل نیستند و می توانند فعالانه برنامه ریزی کنند. 40 موضوع در پیدا کردن همسر)

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  7. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    سحر بهاری (پنجشنبه 03 مهر 99)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.