به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 53

موضوع: همکلاسی

  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 آذر 02 [ 05:53]
    تاریخ عضویت
    1395-1-26
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    5,848
    سطح
    49
    Points: 5,848, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    به نظرم چهارچوب بندی شما باعث شده که جوابایی که داده شده پسر رو شیطان صفت بدونن که از سادگی شما استفاده کرده و به مقاصد پلید خودش رسیده.
    ولی بزار من یه داستان مختلف رو روایت کنم. همونطوری که گفتی شما رابطت رو چند بار ادامه دادی تا این که ارتباط شما از طرف اون قطع شد. حالا فرض کن اون پسر اصلا ارتباطو قطع نمی کرد و رابطه رو با شما ادامه میداد و بیشتر بهره می برد (اگه بخوایم بگیم 100 درصد شیطان صفت بوده طبق فرض دوستان) اما به هر حال شما هم با آزادی و علاقه تن به چندین بار رابطه دادین ( کما اینکه اگه اون پسر قطع رابطه نمی کرد هنوز هم احتمالا ادامه میدادین و اصلا تاپیک نمیزدین). حالا در هر صورت نمی شه کاری کرد و اینکه بیای بگی طرف شما شیطانی بوده یا نه اصلا مهم نیست ( وباز طبق بیاناتتون به نظرم اگه برگرده به رابطه شما هم بر خواهید گشت).
    به هر حال شما دوشیزگیتون رو هم از دست دادین. هر چند شاید خیلی از پسرا کنار بیان، ولی فکر کنم اگه دنبال یه پسر مذهبی از یه خانواده مذهبی باشین کار خیلی خیلی سختی در قانع کردن خودش و خانواده اش دارین، چون به هر حال تو همچین خانواده هایی این چنین مسئله هایی خیلی مهمه ( از نظر حقوقی هم حتا تو ازدواج هم ممکنه مشکلاتی پیش بیاد طبق قوانین اسلام). به هر حال این اتفاقا افتاده و کاریش هم نمیشه کرد.
    اینکه دوستان اومدن راهنمایی کردن که به خدا نزدیک شو و این حرفا خیلی خوبه. مخصوصا که از این اتفاقات برای شما که خارج زندگی می کنین بعد ها بیشتر هم ممکنه رخ بده.
    به هر حال زندگی کردن دور از خانواده مشکلات زیادی داره، ولی در کل این حرفارو زدم که تا یه حد خیلی خوبی خودتون رو مقصر بدونین!
    امیدوارم همیشه شاد باشین
    پی نوشت:
    اینکه میگم خودتون رو مقصر بدونین به معنی اینکه همیشه بخواین خودتونو سرزنش بکنین نیست. این کار در دراز مدت به شما آسیب خواهد زد. به نظرم در عوض یه بار بشینین فکر کنین که از رابطه با پسر چی میخواین و با توجه به شرایط فعلیتون (که مثلا خارج هستید، یا این اتفاق افتاده براتون) اصلا کجا و کی و چطوری میخواین ازدواج کنین. ببینین اعتقادات و عقلتون چی میگه و با همونا بشینین یه استراتژی در قبال جنس مخالف اتخاذ کنین و بهش پایبند بمونین.
    ویرایش توسط Lman : جمعه 22 فروردین 99 در ساعت 19:42

  2. 3 کاربر از پست مفید Lman تشکرکرده اند .

    gholam1234 (جمعه 22 فروردین 99), بانوی آفتاب (شنبه 23 فروردین 99), شمیم الزهرا (شنبه 23 فروردین 99)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    خیلی ممنونم بابت راهنمایی تون..

    من هنوز خیلی بهش فکر می کنم.. یه طورایی نمی تونم هنوز بپذیرم.

    به این موضوع فکر می کنم که چرا گفت دوست معمولی بشیم؟

    من اخلاقم اینطوری بود که به جز اوایل که خیلی سعی می کردم توی چشم نباشم و سعی می کردم ارتباطی نداشته باشیم، به جز اون موقع ها، دیگه از بعدش که کم کم صمیمی شدیم و خیلی صمیمیتمون زیاد شد و من مدام بهش می چسبیدم، دستشو می گرفتم. خیلی بهش پیام می دادم، کلا اون شان و چیزی که از من توی ذهنش بود تغییر کرد حس می کنم.

    اون اوایل خیلی متشخص و تا حدودی جدی بودم. مثلا پارک می رفتیم روی نیمکت می خواستیم بشینیم من سعی می کردم با فاصله ازش بشینم که حتی آستین لباسم یا آرنجم بهش نخوره. پیاده روی که می رفتیم هم همینطور
    یادمه پیام که می داد و قلب می فرستاد من چیزی نمی فرستادم یا نهایت گل می فرستادم. و می گفت از من ناراحتی؟ چرا قلب نمی فرستی

    همیشه می گفت میای بریم پیاده روی؟ میای بریم مغازه ها رو ببینیم؟ روزایی که کلاسامون باهم یکی نبود یا من دانشگاه با همگروهیام جمع می شدیم کار انجام بدیم و توی دانشگاه بودم، پیام می داد می گفت کجایی؟ بعد میومد
    یا بیشتر وقتا بعد از دانشگاه می گفت میای خونه ناهار یه چیزی درست کنیم باهم بخوریم؟ که من یادمه بیشتر وقتا بهانه میاوردم و نمی رفتم. می گفتم باید برم کلید رو بدم به هم اتاقیم یا باید برم خونه هم گروهیم کار کنیم یا همچین چیزایی
    و بیشتر وقتا نمی رفتم و دوست نداشتم زیاد صمیمی بشیم.. بیشتر فرار می کردم.

    حتی وقتایی که خونه ش می رفتم و ناهار می خوردیم، من خیلی سنگین رفتار می کردم. حس می کنم خیلی براش جذابیت داشتم. خودش ساندویچ درست می کرد اول میداد به من بعد برای خودش درست می کرد


    بعد که دیگه خیلی صمیمی شدیم، من خیلی دستشو می گرفتم. موقع پیاده روی بازوشو می گرفتم بهش می چسبیدم. خیلی ابراز احساسات می کردم. بچگانه بعضی وقتا حرف می زدم. خیلی قلب و این چیزا می فرستادم توی پیام ها

    دیگه مثلا خونه ش که می رفتم ناهار باز ساندویچ می خواست درست کنه، برای خودش درست می کرد می خورد. اصلا مثل اون اوایل نبود که اول برای من درست می کرد. اصلا کاری نداشت به من. کم بخورم یا اصلا نخورم.

    بهضی وقتا که بهش پیام می دادم می گفتم بریم پیاده روی، می گفت حالا ببینیم چی می شه.
    ولی اونموقع ها و اوایل هر روز خودش می گفت میای بریم قدم بزنیم؟

    همش به این چیزا فکر می کنم، می گم شاید اشتباه از من بوده. نباید یه دفعه اینقدر اینطوری رفتار می کردم. بخاطر همین براش دیگه جذاب نبودم. نه؟

    نمی دونم.. خیلی حس بدی دارم..
    دلم می گیره همیشه.
    دیشب اصلا نتونستم بخوابم تا ساعت 4 صبح
    همش بهش فکر می کردم.


    می گفت باهم مقاله بنویسیم، دکترا باهم اپلای کنیم بریم فلان کشور.. من حس می کردم و واقعا اینو باور داشتم که منو برای آینده ش دوست داره.
    ویرایش توسط بانوی آفتاب : شنبه 23 فروردین 99 در ساعت 13:58

  4. #13
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 14 اردیبهشت 03 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,969
    امتیاز
    33,488
    سطح
    100
    Points: 33,488, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,393

    تشکرشده 6,401 در 1,794 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    همون اوایل رابطه نشانه هایی از تفاوت ارزشهای شما و این آقا وجود داشته، آخرین نشانه اش قبل از ارتباط کامل، زمانی بود که به شما گفته فکر نکن به صورت سنتی میام خواستگاریت. هم شما وهم اون پسر اشتباهاتی داشتید. هنوز علامت سوالهای زیادی در ذهن شما از تغییر رفتار اون شکل گرفته که احتمالا دوس داری جواب اونها رو به غیر جذاب بودن خودت، یا رد شدن در آزمون یک انسان مدرن و به روز برای اون پسر پیدا کنی. آنچه من از محتوای این رابطه درک میکنم اون شخص به دلایل خاصی فقط دوست داشته شما رو به دست بیاره.کم توجهی های شما این حرص بدست آوردن رو شدیدتر کرده.اگر اون پسر واقعا مدرن و به روز بود حتی یه فرهنگ کاملا غربی هم میگه باید به ارزشها و شخصیت شما احترام میذاشت و دوستی که با ارزشها و شخصیت شما در تضاد بود رو ازتون نمیخواست. احتمالا ریشه این تغییر رفتارش به دوران کودکیش برمیگرده که باعث مهر طلبی و توجه طلبی هایی در اون شده .بعد از شما اگر خودش رو اصلاح و درمان نکنه همین رفتار با افراد دیگه هم انجام میده پس دنبال چرایی تغییر رفتار اون نباش.

    مساله مهم خودت هستی و درک ومعنایی که از این رابطه میخوایی بگیری . فرانکل توی کتاب انسان در جستجوی معنا روی این نکته تاکید زیادی داره که هر انسانی از اتفاقات مهم زندگیش معنای خاصی دریافت میکنه که با آرزوها و شخصیت و خواسته های اون انسان مطابقت داره بنابراین ممکنه دو انسان از یک اتفاق مشابه معنای متفاوتی درک کنن و هر دو هم با اون درک متفاوت به زندگی هاشون ادامه بدن.این رابطه یک تجربه برای شما توی سن ۲۸ سالگیت بوده که درک و معنا و نتیجه ای که ازش میگیری احتمال زیاد روی تمام زندگی آینده و سرنوشت و حتی شخصیتت تاثیر میذاره. یه مسیری توی زندگیت انتخاب کردی، رفتی کشوری دیگه تحصیل کردی توی این مسیر وارد یه رابطه عاطفی شدی و با هزاران سوال بی جواب از این رابطه اومدی بیرون.
    چراغ راهنما ارزشهای باطنی و قلبی شماست که عمیقا باورشون داری راهی رو انتخاب کن که بهت آرامش میده. معصومیت گذشته تو یه پختگی هایی کم داشته حالا بعد این اتفاق بزرگتر شو.
    ویرایش توسط ammin : شنبه 23 فروردین 99 در ساعت 14:41

  5. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 24 فروردین 99), MimiBahar (شنبه 11 تیر 01), بانوی آفتاب (یکشنبه 24 فروردین 99), سحر بهاری (شنبه 23 فروردین 99)

  6. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,770 در 2,367 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    خانم بانوی آفتاب گرامی ، این پستی که ارسال کردید ،،تاپیک را الحمد الله برد در جایی که Mvaz نیت کرد و گفت :
    بذار برم یه مطلبی بنویسم برای بانوی آفتاب ،، برای رضای خدا ،،
    بعدش خانم بهاری با این نیت شروع کرد ،
    بعد این c.r.y بنده خدا اومد ،،، و بعد قضیه لواشک و ...




    خانم بانوی آفتاب ،،باز برگشتید جای اول که ،،
    خب ، شرایط سختی دارید
    شاید احساس بدی هم داشته باشید ،،
    بعضی آدم ها از شرایط سخت و اشتباهای که انجام دادند در زندگیشون ، درس میگیرند برای پیشرفت ،
    خداوند هم به این انسانها کمک می کنه
    اینکه گذشته را شخم بزنید فایده نداره
    نمی دونم اون تاپیکی که برا یه کاربری نوشتم و به شما هم معرفی کردم ،خواندید یا خیر ،،
    بخونید کمکتون می کنه
    اول باید خودمون بخوایم ،،
    یادگیری از گذشته + هدف گذاری و تعهد به تغییر ،،سوخت هر حرکتی هست .


    خانم بانوی آفتاب ،،،شاید فکر کنید پسری که یه دختری را دوست داره همیشه باید بره سمتش ،،
    ولی یادتون باشه پسری که به دختری علاقه داره ،همیشه از دستش فراری هست ، تا بتونه از راه درستش وارد بشه ( حیا و سرسنگینی ) ( از طریق خانواده )





    حتما حضوری با یه روانشناس بالینی صحبت کنید
    در پناه حق.


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 23 فروردین 99 در ساعت 15:00

  7. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (یکشنبه 24 فروردین 99)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام

    ممنونم بابت راهنمایی های خوبتونammin...C-R-Y

    حس می کنم خیلی به زمان احتیاج دارم...
    و یه چیز دیگه ای که با خودم فکر می کنم اینه که، ما اینجا برای مدت کوتاهی هستیم و موقتیه..
    هرچیزی باشه، خاطره ای، دردی، غم و غصه ای ... هرچیزی
    تموم میشه و هرکسی میره یه گوشه ای از این کره ی خاکی
    یکی همین کشور می مونه .. توی همین شهر
    یکی میره کشور دیگه ای کار می کنه
    یکی میره یه کشور دیگه ای مقطع بعدی رو می خونه

    با کیلومترها فاصله و تفاوت..


    فقط اینکه این تاپیک رو قفل نکنید..ممنون

    حس می کنم دوباره ممکنه بنویسم اینجا

  9. 2 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 25 فروردین 99)

  10. #16
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,770 در 2,367 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بانوی آفتاب نمایش پست ها
    سلام

    فقط اینکه این تاپیک رو قفل نکنید..ممنون
    حس می کنم دوباره ممکنه بنویسم اینجا

    ................


    با سلام


    ما انسانها امکان داره در دوران زندگیمون با اتفاق ها ی گوناگونی مواجه بشیم ،،گاه از اتفاق هایی منتظره ، گاه غیر منتظره ، گاه از اشتباه ها و گاه از حوادث طبیعی و ..
    سرعت و بزرگی حوادث ، اولش بزرگه و خوشایند نیست ،،
    یکی از تکنیک ها اینکه ما سرعت و شدت و بزرگی این اتفاق را خرد کنیم و بعد با یه استراتژی درست ، قضیه را حل کنیم .
    یعنی مولفه های بزرگ را خرد و به مولفه ای کوچک تقسیم کنیم .
    اینجاست که یه مشاور کمک بزرگی به شما می کنه .




    در مسائل این چنینی ،،، اولین مرحله اش همدردی و همدلی هست
    اینکه شما ،جایی امن داشته باشید که بتونید حرف های خودتون را بزنید
    در این دوره مشاور فقط به شما میگه حرف بزن ...درد و دل کن وبنویس
    نوشتن خیلی خوبه ...چون سبک میشید



    مرحله دوم مشاور تخصصی تر با شما صحبت می کنه و اینکه میگه چه مسیرهایی را اشتباه رفتی و کجاها باید دقت می کردی
    یعنی تکنیک پذیرش اشتباه ها و آموزش برای جلوگیری از تکرار مجدد .


    مرحله سوم مشاور کمک می کنه از این دوران خارج بشی با یه زمان بندی و برنامه ریزی پیوسته
    که میتونه به صورت تمرین های روان شناختی باشه و یا در صورت لازم دارویی




    خانم بانوی آفتاب ،،اینکه تاپیک شما باز و شما درد و دل کنید خوبه ( مرحله 1)
    ولی اگه بخواید تو مرحله 1 بمانید ،، فایده نداره و نتیجه نمیگیرید
    هر چی در مرحله 1 باقی بمونی ، یعنی هر روز کار مشاور و کار خودتون سخت تر میشه.
    اینکه چرا سخت تر میشه ،، تو اون تاپیک که بهتون معرفی شد ، در مورد ساختار مغز تا حدودی صحبت شده ،،با دقت بخونید .
    مطالب این تاپیک را مرور داشته باشید ، دوستان نکات ارزشمند خوبی را گفتند و به سادگی عبور نکنید .




    از گذشته استفاده کن برا پرواز و عروج زیبا
    امیدت را از دست نده ( دنیوی – معنوی )
    پرواز کن ،،مثل حضرت حر در روز عاشورا



    .......................


    الان زیاد در جریان نیستیم که شرایط دانشگاه شما چطور هست ،،
    شاید بهتر باشه مرخصی دانشگاهی بگیرید و پیش خانواده باشید یه مدت و مشاوره را انجام بدی




    تو زمینه کاری هم اگه یادم باشه فکر کنم معماری می خوندید ...یادتون هم باشه ، همه چی به سمت سیستم های ریل تایم در حال حرکته :)
    تو زمینه کاری هم مهارت هاتون توسعه بدید ...کمکتون میکنه
    فکر راباید مشغول نگه داری با چیزهای درست و مثبت


    " چرا " را بذار کنار
    دنبال چگونه ها باش !
    مثلا:
    چگونه شاد باشم ؟
    چگونه قوی تر بشم از نظر کاری ؟
    چگونه از گذشته یاد بگیرم برا پیشرفت خودم ؟
    و....







    در پناه حق .


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 25 فروردین 99 در ساعت 18:08

  11. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 25 فروردین 99), بانوی آفتاب (چهارشنبه 27 فروردین 99)

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 اردیبهشت 03 [ 22:05]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,561

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    من با آقای کرای موافقم،


    طی چند مرحله شما تاپیک هایی زدین و راهنمایی های خوبی گرفتین، ولی در عمل زیاد پیش نبردین، یعنی در حد همون شنیدن باقی موند،

    شاید اگر اون راهنمایی مخصوصا یکی از اونها که مربوط به هدف در زندگی شما مربوط می شد رو به طور ریشه ای حل می کردین، الان شرایط طور دیگری بود.
    نگاه کنید متن کادر بالا، یک درس از تجربه ای جدید شما است. همه ما باید بتونیم از اتفاقات زندگی مون نقاط ضعفی رو شناسایی کنیم تا بتونیم حلش کنیم، ارزش تجربه همینه.

    مثال:

    شما در جلسات ترم دانشگاهی تون، یک امتحان از فصل اول کتاب می دین، اگر شما در این امتحان نتیجه خوبی نگیرید، نشون میده که در فصل اول کتاب یک ضعفی دارین، بواسطه نمره کمی که گرفتین دچار غم و اندوهی ممکنه بشید ، با دوستاتون درد و دل کنید و غیره، ولی اگر این ضعف رو بر طرف نکنید، دوباره در امتحان میان ترم یکبار ضربه می خورید، و دوباره اگر ضعف رو برطرف نکنید، در امتحان پایان ترم ضرر سخت تری رو تجربه میکنید چون فصل یک ساختار اصلی و کلی اون واحد درسی تون رو تشکیل می داده. الان واحد درسی رو افتادین، غم و اندوه شدیدتره، ممکنه عوارض بیشتری داشته باشه،





    در مثال بالا اهمیت تجربه و برطرف کردن نقاط ضعف رو دیدین، حالا الان نوبت شما است که برگردین فصل اول ویژگی های شخصی خودتون رو برطرف کنید. سرکار خانم بانوی آفتاب خیلی کار داره، ولی خوبی اش اینه که شما در دوران جوانی به این نتیجه برسین و توان تغییرش رو داشته باشید.





    نکته بعدی در مورد این تاپیکتون هست:

    نگاه کنید ضعف نداشتن هدف و آگاهی نداشتن از خود باعث شده، خانم بانوی آفتاب رو موج دریا دوباره به این سو و آن سو سوق بده، و شما هم بدون داشتن مقصد و صرف اعتماد به دلتون با امواج هماهنگ شدین، ولی این بار، شدت امواج محکم تر بوده.
    شما اگر مقصد از پیش تعیین شده ای داشته باشین، دیگه موج دریا زورش به شما نمیرسه، چون شما اگر هم خلاف جهت باشه، با تلاش مستمر به سمت مقصد خودتون شنا می کنید.
    نتیجه اینکه، از این اتفاق درس بگیرید و خودتون رو قوی تر کنید تا امواج محکم تری رو باهاش مقابله کنید.

    چون شما واقعا توانمند هستین و می توانید.

    اگر حتی درستون رو هم مدتی به تاخیر بیاندازید و به بازسازی ریشه ای خودتون بپردازین، باز هم قابل ارزشه.

    مشاوره، مشاوره مشاوره و در ادامه عمل عمل عمل
    ویرایش توسط Mvaz : دوشنبه 25 فروردین 99 در ساعت 21:54

  13. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (چهارشنبه 27 فروردین 99)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 تیر 02 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    10,730
    سطح
    68
    Points: 10,730, Level: 68
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    197

    تشکرشده 342 در 91 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام خواهر عزیزم
    من به عنوان فردی که متاهل هست بر اساس تجربه خودم عرض میکنم.
    اتفاقی که برای شما رخ داده رو به اشکال مختلف میشه تحلیل کرد.
    فقط میخوام بگم فکر نکنید دنیا تمام شده!
    حتما احساس عذاب وجدان همانطور که گفتید ممکنه با شما باشه! اما باب توبه هیچ گاه بسته نیست و به عقیده من خدا به دنبال مچ گیری از بنده هاش نیست. هرگز از رحمت خدا ناامید نشید.
    خیلی از ازدواج ها هم همین روند رو طی میکنن. یک عشق آتشین اولیه و بعد یک دلزدگی!
    از اینجا به بعد خیلی ها صرفا به خاطر تعهد عقد ادامه میدن.
    بعضی ها جدا میشن!
    من در مورد اون اقا نمیدونم. نگفتید قبلا تجربه رابطه دوستانه و عاطفی رو داشتن یا خیر.
    ممکنه هدف اون آقا از ابتدا رابطه جنسی بوده که به هدفش رسیده. ممکن هم هست اینطور نبوده ولی بعدا پشیمان شده.
    تعهد ازدواج خیلی ها رو میترسونه. خیلی ها به همین دلیل جا میزنن.
    نمیخوام نصیحت کنم. فقط برای ازدواج موفق لازمه که خودتون رو خیلی خوب بشناسید. البته به نظرم اصلا کافی نیست. و باز به نظر بنده اصلا شرط کافی برای ازدواج وجود نداره! یعنی بعد از کلی کسب مهارت و شناخت آخرش ممکنه نتیجه افتضاح باشه.

    ببخشید اگر پراکنده گویی کردم.
    موفق باشید!

  15. 2 کاربر از پست مفید محمد89 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 26 فروردین 99), بانوی آفتاب (چهارشنبه 27 فروردین 99)

  16. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,580

    تشکرشده 2,292 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد89 نمایش پست ها
    ی بعد از کلی کسب مهارت و شناخت آخرش ممکنه نتیجه افتضاح باشه!
    اینجوری میگید تو دل مارو خالی میکنیداااااا
    .

  17. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 27 فروردین 99), بانوی آفتاب (چهارشنبه 27 فروردین 99)

  18. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    .
    اره حقیقتا یه مقدار ترسناک شد

  19. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (چهارشنبه 27 فروردین 99)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.