به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از ازدواج

    سلام
    خوبید
    میگن یه مرد رفت خواستگاری زنه گفت من ماشین میخوام خونه میخوام امکانات میخوام
    مرده یه نگاه کرد به خودش دید اینایی که این میخواد خودشم میخواد
    حالا تقریبا قضیه ما شده من یه خواستگار دارم این بنده خدا به من گفت من ترس از زندگی دارم تا اینو گفت من سر پا وجودم پر از ترس شد
    راستش من تا همین چند وقت با خودم میگفتم آدم ازدواج کنه غلطم باشه عوضش ازدواج کرده بعد 18 سالگی خودم با الان مقایسه کردم دیدم وااااای چقدر با حوصله تر بودم چقدر فعال تر بودم چقدر شاد تر بودم چقدر سالم تر بودم مثلا از چیزهای کوچیک آنقدر شاد میشدم و یه چیز جالب اصلا به فکر ازدواج نبودم خودش پیش اومد به این نتیجه رسیدم ازدواج نکردن بهتر از یه ازدواج غلط ازدواج غلط از تيمارستان ممکن سر در بیاری و سلامتیت نابود بشه ولی ازدواج نکردن در عین سلامت در عین اینکه همه چی داری فقط یه غم داری اونم اینکه ازدواج نکردی فقط همین
    این آقا هم یجوری رفتار کرده تا الان که 70 درصد باعث ترس از آینده برای من شده
    چه کنم
    ویرایش توسط خادم رضا : یکشنبه 13 بهمن 98 در ساعت 12:47

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    علت ترس ایشون چی هست؟

    مهم هست که ریشه ترس ایشون برای چی هست.

    در کل حق با شماست طرف مقابل با گفتن چنین چیزی حس بدی رو منتقل میکنه.
    ایشون احساس صمیمیت یا غرابت در موضوعی با شما کردن که
    چنین حرفی زدند؟

  3. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    خادم رضا (دوشنبه 14 بهمن 98)

  4. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی عزیزم که جواب دادی. نمیدونم
    نمیدونم چرا اینجوری شد
    بگفته خودش تا سه ساعت قبل خواستگاری هیچ ترسی نداشتن بعدش یدفعه ترس اومده
    ایشون یه شکست رو در ازدواج دارن میگن نکنه عین قبلیه بشه
    منم روی خیانت حساس تا حالا چند بار قسم خورده که اینکارو نمیکنه
    چون منم از زندگی قبلیم از این بابت ضربه خوردم
    نمیدونم
    نمیدونم حرفاش چقدر راسته
    چقدر میتونم رو حرفاش حساب باز کنم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    هر انسانی اگر دستش یکبار به ظرف داغی بخوره، از اون به بعد نسبت به هر ظرفی که ظاهری مثل اون داشته باشه محتاط تر میشه.

    این قضیه شکست قبلی شما و اون آقا هم خودش یه تجربه گرانی هست که باعث میشه حداقل نسبت به اتفاقی که با عث شکستتون شده و حداکثر بابت کلیه رفتار هایی که احتمال طلاق در اون وجود داره محتاط باشند.

    حالا بهترین گزینه صحبت و شناخت هست. از طرفی دانستن چرایی طلاق ایشون میتونه کمک کننده باشه.

    دغدغه هاتون رو با یک مشاور خبره در میون بگذارید تا ایشون در موردش پرس و جو کنند.

    شما چون بحث خیانت رو ترس ازش دارید، میتونید با تحقیقات فراوان از محل کار، همسایه ها پدری و الخصوص همسایه های محل زندگی متاهلی قبلی اش جویا شید.

  6. 3 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    خادم رضا (سه شنبه 15 بهمن 98), سحر بهاری (پنجشنبه 17 بهمن 98)

  7. #5
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از پاسختون
    راستش من قبلا بخاطره شرایط مادی بیشتر دوست داشتم ازدواج کنم و عاطفی
    خدا رو شکر همه چی جور شد تقریبا از لحاظ مادی
    عاطفیم که خانومی که الان ازدواج میکنه در بیشتر مردها 50 50 تا امنیت عاطفی داشته باشه و خیانت نبینه
    فعلا نمیخوام ازدواج کنم ولی خانوادم مسر بر ازدواج من هستن ولی من نمیخوام
    چی به خانوادم بگم دست از سر من بردارن
    راستش دلم با این خواستگارم نیست و اصلا کلا نمیخوام ازدواج کنم اگرم اجازه دادم که بیاد جلو بخاطره این بود که حداقل بزار خودم همسرم انتخاب کنم
    چی کار کنم
    چطوری به خانوادم بگم من آخر ده شصتم و شوهر نمیخوام حداقل تا چند سال آینده

  8. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    ان شالله خوب باشید


    -اگه نظرتون با خانواده هماهنگ نیست در مورد خواستگارتون ، بهترین راه گفتکو و بیان علت هاست ،،در چارچوب احترام
    خانواده ها هم خیر و صلاح بچه هاشون را می خوان ،،
    قرار نیست چیزی خدایی نکرده زورکی باشه و قطعا نیست .


    -چیزی که به ذهنم میرسه ، اینکه کلا برا خودتون یه معیارهایی را در نظر بگیرید و در این معیارها یه حداقل معیار قبولی آقای خواستگار هم توش باشه ،،
    سپس روال عادی زندگی خودتون را داشته باشید ( شغل - مهارت ها و کارهای شخصی ) ،،


    خب در این روال زندگی ، مورد خواستگاری پیش آمد ، آقای خواستگار را به عنوان یه گزینه ! بررسی کنید و تصمیم را بگیرید ( بعد از مشورت ها و شرایط ها )
    اینجوری استرس خودتون را کنترل می کنید و تصمیم های بهتری می گیرید .
    ترس نداره دیگه :)


    موفق باشین.
    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 17 بهمن 98 در ساعت 22:11

  9. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    خادم رضا (جمعه 18 بهمن 98), سحر بهاری (پنجشنبه 17 بهمن 98)

  10. #7
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون از پاسخگویی
    خانوادم به زور میخوان من شوهر کنم در صورتی که من دلم نمیخواد ازدواج کنم
    من حداقل معیارهامون گذاشتم خیانت و دروغ
    متاسفانه تمامشون تا الان حتی این دو تا رو هم نداشتن
    آنقدر خانوادم بهم فشار آوردن میگم نکنه زورکی این کار بکنند که از نظر شرعی این کار حرام و عقد باطل
    به خانوادم خاطر نشان کردم که من نمیخوام ازدواج کنم
    دیشب بحث اینجور چیزها بود و من تا صبح کابوس دیدم وقتی از شنیدن ازدواج اینجور حال من بد میشه واقعا اگر ازدواج کنم چه اتفاقی میفته
    البته خودم میدونم و خیلی راحت دیشب اینو به خانواده متذکر شدم
    من یکبار در زندگیم شکست خوردم و کارم به جاهای بدی کشید بعد از 5 سال تازه دارم خودمو جمع میکنم
    دلم نمیخواد ازدواج کنم من که زندگیمم کردم و یه پسر دارم دیگه اصلا احتیاجی به ازدواج نمیبینم مخصوصا هر کی اومد دروغگو و خیانت کار بود

  11. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دختر و پسر در مراحل خواستگاری یا آشنایی برای هم گزینه هستند ،،،و تعهدی نسبت به هم ندارنند ،،شرایط همو بررسی می کنند و در آخر نتیجه گیری می کنند ( که ادامه دهند یا خیر )
    که این شامل خانواده ها هم میشه ( که منطق میگه ، شما تعهد ندارید به آقای خواستگار به خانواده تون حتما بله بگید )
    شما خب ایشون را بررسی کردید و معیارتون را نداره
    قرار نیست که با یه انتخاب اشتباه انسان شرایطش را از شرایطش فعلش سخت تر کنه
    با خانواده هم صحبت کنید
    خانواده بیشتر فکر می کنند دخترشون مثلا سخت پسنده یا کمال گراست
    اگه منطقی صحبت کنید و بتونید تنش ها را مدیریت کنید ، و از علت ها بگید،، خواهید که اصلا مشکلی نیست
    مهم مدیریت شما در این جور مواقع هست ( در برخورد با خانواده )
    هر چی در چارچوب احترام و با آرامش ، در این زمینه از علت های عدم تناسب معیار در خواستگارتون با خانواده تون صحبت کنید ، موفق ترید
    همه ی اینها در صورتی انجام میشه که اول خودتون آرامش داشته باشید و اتفاق ها ی زندگی را سخت ترجمه نکنید ( مثل همین قضیه ازدواج )



    ویرایش توسط باغبان : جمعه 18 بهمن 98 در ساعت 14:31

  12. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    خادم رضا (جمعه 18 بهمن 98)

  13. #9
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی زندگیم فلج شده
    به جای اینکه انرژی مو بزارم صرف تحصیلم صرف کارم صرف پسر بیچارم همش نشستم به این باید بگم نه به اون باید بگم نه به این توهین کنم تا ولم کنه به اون توهین کنم تا ولم کنه همش مثل اینایی که فقط چیز تو ذهنشون همش ترس اینو دارم که خانوادم زورکی شوهرم بدن و خلاصه بگم حداقل تمام این دو سال خلاصه شد توی این چیزا حتی من از دانشگام موندم
    اینایی که اینجوری می‌کنند باید جواب پسرم قیامت بدن از خانوادم گرفته تا هر کی که مزاحمم میشه بغیر از جواب منو که باید بدن
    نمیدونم خانوادم براشون اون زندگی قبلیم درس نشد
    نمیدونم یعنی آبروشون دوست ندارن
    من بهشون گفتم من آنقدر اوضاعم خطریه اگر ابروتونو دوست دارید که حتی خودم حتی به یه آدم متعهد و راستگو اومدم جواب مثبت بدم شما نباید اجازه بدید
    من کلا نباید ازدواج کنم حالا حالا ها
    چه برسه که آتیش بیار معرکه بشید

  14. #10
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اتفاقا اگر به هر ضرب زوری بخوام ازدواج کنم کمال‌گرام
    اتفاقا اگر هر نوع تحقیری تحمل کنم که فقط بگم منم شوهر دارم این کمالگرایی
    و حس میکنم خانوادم کمال‌گران بر عکس من
    حالا نمیشه خیلی چیزها رو گفت ولی ازدواج به هر نحوی برای من مثل سیانور میمونه حتی خوبش
    من یه تجربه داشتم از زندگی قبلیم که یک تروما بودخلاصه هر چی که نباید میشد شد در فزاحت ترین شکل خودش
    پس نباید ازدواجی برای من صورت بگیره اون دفعه تونستم از این تروما بیام بیرون دفعه بعدی شاید دیگه در نیام


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.