به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array

    ناراحتی از خواهرشوهر

    سلام دوستان. چند تا تاپیک دارم حول اختلاف با خانواده همسر. متاسفانه خواهر همسرم بعد از طلاق وابستگی عاطفی زیادی به همسرم پیدا کردن و با اینکه کشور دیگه ای زندگی میکنن مدام با همسرم در ارتباط بودن تا اینکه ایشون همسرم رو تنهایی دعوت میکنن و عنوان میکنن که هزینه هاشون رو هم پرداخت میکنن. با توجه به اینکه چندین دفعه همسرم بخاطر کارهای خواهرش منرو تنها گذاشته و رفته. این دفعه چون هدف کنارهم بودن و در واقع سفر تفریحی بود برای اولین بار ناراحتیم رو با خواهرشوهرم به صورت دوستانه در میون گذاشتم و ایشون اولش سعی کرد بمن بگه اشتباه متوجه شدم ولی بعد از چند ساعت و مشورت با مادرشون تماس گرفتن و گفتن تو فلان کار رو نکردی پس انتظار نداشته باش دعوتت کنم و من که کاملا شوک شدم نخواستم ادامه بدم و با عذرخواهی موضوع رو خاتمه دادم ولی ایشون ظاهرا بعد از دد هفته که درگیر موضوع بودن با همسرم تماس گرفتن و از من شاکی بودن و همسرم گفتن که از من حمایت کردن و باز هم ظاهرا براشون قضیه حل نشده بود برای همسرم چندین پیام فرستادن که زنت ادم غیرمنطقیه و این حجم از غیرمنطقی بودن نشان از بیماری پارانویید هست و زودتر ببرش روانپزشک و خودت رو نجات بده. و توی پیام هاشون دائما در حال تحریک همسر من بودن که من مشکل اساسی دارم و ایشون حین صحبت با من متوجه شدن. چون به همسرم قول داده بودم که ناراحت نشم سعی کردم حرفهای خواهرش رو بدلیل مشکلات زندگیش عنوان کنم. و از همسرم خواستم جوابی به این پیام ها ندن. ولی تا چند روز حالم بد بود و بیشتر از مادرهمسرم ناراحت بودم که حرفهای اون باعث شد دخترش همچین قضاوتی بکنه و ادرس روانپزشک رو هم ایشون به دخترش داده بود که به همسرم معرفی کنه. در حالیکه خانوادهدهمسرم من رو بخوبی میشناسن و چند ماه با هم زندگی کردیم و چندین بار مسافرت رفتیم و تاحالا ناراحتی یا عصبلنیت یا قهر من رو ندیدن همیشه با لبخند باهاشون برخورد کردم. خیلی ناراحت شدم و ترجیح دادم نرم خونشون. تا اینکه بخاطر پدرهمسرم امروز مجبور شدم برم و سر بزنم بعد از دو هفته ولی با رفتارها و حرفهای خیلی بد خاله همسرم روبرو شدم که چرا نه زنگی میزنی نه سر میزنی و .‌.. منم جوابی ندادم. ولی بنظر شما رفتار درست چیه؟ لازمه به خاله همسرم توضیح بدیم جریان چی بوده؟ البته قطعا ادم های غیرمنطقی هستن و براحتی خودشون رو توجیه میکنن. دوستان چکار کنم کمتر به این ازارهای روحیشون فکر کنم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام دوستان. چند تا تاپیک دارم حول اختلاف با خانواده همسر. متاسفانه خواهر همسرم بعد از طلاق وابستگی عاطفی زیادی به همسرم پیدا کردن و با اینکه کشور دیگه ای زندگی میکنن مدام با همسرم در ارتباط بودن تا اینکه ایشون همسرم رو تنهایی دعوت میکنن و عنوان میکنن که هزینه هاشون رو هم پرداخت میکنن. با توجه به اینکه چندین دفعه همسرم بخاطر کارهای خواهرش منرو تنها گذاشته و رفته. این دفعه چون هدف کنارهم بودن و در واقع سفر تفریحی بود برای اولین بار ناراحتیم رو با خواهرشوهرم به صورت دوستانه در میون گذاشتم و ایشون اولش سعی کرد بمن بگه اشتباه متوجه شدم ولی بعد از چند ساعت و مشورت با مادرشون تماس گرفتن و گفتن تو فلان کار رو نکردی پس انتظار نداشته باش دعوتت کنم و من که کاملا شوک شدم نخواستم ادامه بدم و با عذرخواهی موضوع رو خاتمه دادم ولی ایشون ظاهرا بعد از دد هفته که درگیر موضوع بودن با همسرم تماس گرفتن و از من شاکی بودن و همسرم گفتن که از من حمایت کردن و باز هم ظاهرا براشون قضیه حل نشده بود برای همسرم چندین پیام فرستادن که زنت ادم غیرمنطقیه و این حجم از غیرمنطقی بودن نشان از بیماری پارانویید هست و زودتر ببرش روانپزشک و خودت رو نجات بده. و توی پیام هاشون دائما در حال تحریک همسر من بودن که من مشکل اساسی دارم و ایشون حین صحبت با من متوجه شدن. چون به همسرم قول داده بودم که ناراحت نشم سعی کردم حرفهای خواهرش رو بدلیل مشکلات زندگیش عنوان کنم. و از همسرم خواستم جوابی به این پیام ها ندن. ولی تا چند روز حالم بد بود و بیشتر از مادرهمسرم ناراحت بودم که حرفهای اون باعث شد دخترش همچین قضاوتی بکنه و ادرس روانپزشک رو هم ایشون به دخترش داده بود که به همسرم معرفی کنه. در حالیکه خانوادهدهمسرم من رو بخوبی میشناسن و چند ماه با هم زندگی کردیم و چندین بار مسافرت رفتیم و تاحالا ناراحتی یا عصبلنیت یا قهر من رو ندیدن همیشه با لبخند باهاشون برخورد کردم. خیلی ناراحت شدم و ترجیح دادم نرم خونشون. تا اینکه بخاطر پدرهمسرم امروز مجبور شدم برم و سر بزنم بعد از دو هفته ولی با رفتارها و حرفهای خیلی بد خاله همسرم روبرو شدم که چرا نه زنگی میزنی نه سر میزنی و .‌.. منم جوابی ندادم. ولی بنظر شما رفتار درست چیه؟ لازمه به خاله همسرم توضیح بدیم جریان چی بوده؟ البته قطعا ادم های غیرمنطقی هستن و براحتی خودشون رو توجیه میکنن. دوستان چکار کنم کمتر به این ازارهای روحیشون فکر کنم؟

    شما چیو اشتباه متوجه شده بودی؟ یعنی ایشون هم شما و هم هسرتونو دعوت کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    شما چه کاریو نکرده بودی که باعث دلخوری شده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    شما چیو اشتباه متوجه شده بودی؟ یعنی ایشون هم شما و هم هسرتونو دعوت کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    شما چه کاریو نکرده بودی که باعث دلخوری شده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من اشتباه متوجه نشده بودم ایشون فقط همسرم رو دعوت کرده بودن و بعدا تو پیام به همسرم گفته بودن که من دوست دارم تورو تنها ببینم. ولی وقتی من ناراحتیم رو به خواهر همسر گفتم ایشون اول خواست بگه که من اشتباه متوجه شدم و اینجا خونه خودته که من هم عذرخواهی کردم بابت سوتفاهم ولی بعد از دوساعت و مشورت با مادرش دوباره تماس گرفت و گفت قصدا دعوتت نکردم چون تولد برای همسرت گرقتی من رو دعوت نکردی (در حالیکه ایشون خارج از کشور بودن) و خواهرت رو توو اون جشن تولد دعوت کردی(خواهرم مجرده و برای کمک اومده بود). حالا که اومدم با این حرفها و تهمت های خواهر شوهر کنار بیام با حرفهای خاله همسر مواجه شدم که چرا حالی از مادرشوهرت نمیپرسی و نمیای؟ خوب من ناراحت بودم از مادرشوهرم که دخترش رو تحریک کرده بود که به من لقب بیماری پارانویا رو نسبت بده. بنظرتون چکار کنم و چه برخوردی داشته باشم با مادرشوهرم با توجه به این بی احترامی ها و اینکه از مادرشوهرم متنفرم و اصلا حاضر نیستم کوچکترین محبتی بهش بکنم چون که قبلا زیاد محبت کردم ولی پاسخش رو فقط با بدی و بی احترامی دادن. کلا برام مهم نیستن اللن که چطوری فکر میکنن فقط برام مهمه چطور خودم رو آرووم کنم در مقابل حرفها و رفتارهاشون؟

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    حق باشماست کاملا حق داری ناراحت بشی، هم از اینکه همسرتو تنها دعوت کرده وهم بخاطر رفتار زشت و حرفای بدی که بهت زدن یا اینکه شوهرت شما رو هم ببره ،
    شوهرت به خانوادش بگه باید ازت عذر خواهی کنن نمیشه که اونا هر رفتاری داشته باشن شوهرت هم سیب زمینی اصلا به رو خودش نیاره و اونا بهت توهین کنن

    شوهرت هم نباید بره و شما رو تنها بزاره مخصوصا الان که بهت بی احترامی شده ، لازم نیس به کسی توضیحی بدید ، فقط شوهرت بگه نمی تونم بیام و کار دارم

    خاله شوهرت اصلا نباید این حرفا رو میزد ،شما که نباید به علم و آدم جواب پس بدی ، هر وقت رفتی خونه مادر شوهرت سنگین بشین و گرم نگیر البته نمی خواد زود به زود بری سر بزنی هر کی تو رو دوست داشته باشه دعوتت میکنه همونطور که شوهرتو دعوت می کننن

  5. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 05 مرداد 98)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    حق باشماست کاملا حق داری ناراحت بشی، هم از اینکه همسرتو تنها دعوت کرده وهم بخاطر رفتار زشت و حرفای بدی که بهت زدن یا اینکه شوهرت شما رو هم ببره ،
    شوهرت به خانوادش بگه باید ازت عذر خواهی کنن نمیشه که اونا هر رفتاری داشته باشن شوهرت هم سیب زمینی اصلا به رو خودش نیاره و اونا بهت توهین کنن

    شوهرت هم نباید بره و شما رو تنها بزاره مخصوصا الان که بهت بی احترامی شده ، لازم نیس به کسی توضیحی بدید ، فقط شوهرت بگه نمی تونم بیام و کار دارم

    خاله شوهرت اصلا نباید این حرفا رو میزد ،شما که نباید به علم و آدم جواب پس بدی ، هر وقت رفتی خونه مادر شوهرت سنگین بشین و گرم نگیر البته نمی خواد زود به زود بری سر بزنی هر کی تو رو دوست داشته باشه دعوتت میکنه همونطور که شوهرتو دعوت می کننن
    خیلی ممنونم از همدردیت نازنین عزیز. بله متاسفانه خیلی رفتارهای بدی دارن ولی من سعی کردم دو هفته نرم که نشون بدم ناراحتم از این رفتارها که همسرم الان میگن مادرشون کلی به ایشون هم اعتراض کرده که چرا خانومت نه زنگ میزنه حالی بپرسه نه میاد اینجا ولی همسرم فقط گفته خانومم وظیفه ای نداره. دلیل ناراحتی من رو مطرح نکرده چون عقیده داره حوصله بحث با مادرش رو نداره البته قبول دارم حرفش رو چون که آدم های بسیار بی منطقی هستن. و الان هم شرایط بیماری پدر همسرم خاص هست و نمیتونم سر نزنم بهشون چون ممکنه بعدا اتفاقی بیافته و بیشتر ازم شاکی بشن. البته نمیدونم درست فکر میکنم یا نه. ولی تصمیم دارم مثل قبل هفته ای دو بار در حد ۱ ساعت برم و بهشون سر بزنم.اخیرا وقتی میرم هم سعی میکنم سنگین باشم ولی پامیشم کمک میکنم برای چایی اوردن و جنع کردم ظرف میوه ولی مادرهمسرم خیلی بد برخورد میکنه حتی با وجودیکه سعی میکنم سر بزنم و کمکی هم بکنم. همسرم که میگه اصلا از جات تکون نخور ولی خودم دلم میسوزه شرایط پدرهمسر رو میبینم دلم نمیاد حداقل برای من زحمتی کشیده بشه که البته واقعا اشتباه میکنم و بخاطر همین هم هست که احترامی نمیبینم. واقعیت راه درست رو نمیدونم. هم ناراحتم میکنن و هم در شرایطی قرار گرفتم که نمیتونم یه مدت قهر باشم و نرم. امیدوارم بیشتر بتونید کمکم کنید.

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    بهترین راه همونه که خودتون هم بهش اشاره کردین.رابطتون رو رسمی کنید.مثلا دو هفته ای یک بار یک ساعت بهشون سر بزنید.

    اگر امکانش براتون هست با پدر همسرتون بیشتر در ارتباط باشید.مثلا همسرتون رو در بردن ایشون به دکتر همراهی کنید.

    در مورد ناراحتی از مادر و خواهر همسرتون بهترین راه بیتوجهی هست.شما از سلامت روان خودتون مطمئن هستید.اگه اونا به شما برچست بیماری روانی بزنن آیا این تغییری در وضعیت

    شما ایجاد میکنه؟

    اگر من جای شما بودم همین که همسرم تحت تاثیر حرفهای اونا قرار نمیگیره برام کافی بود.

  8. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    میشل (شنبه 05 مرداد 98), زن ایرانی (شنبه 05 مرداد 98)

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام زن ایرانی عزیز،

    از نظر من جای ناراحتی نداره که خواهر همسرت برادرش رو تنهایی دعوت کنه. شاید فقط هزینه ی سفر یک نفر رو می تونه راحت پرداخت کنه، شاید دلش می خواد برادرش وقت بیشتری براش بگذاره و تنهایی با هم باشن، یا هر دلیل دیگه ای.

    اما،

    شما به همسرت بگو که دوست داری باهاش بری و ازش بخواه که هزینه ی مسافرت شما رو خودش پرداخت کنه و شما رو هم همراه خودش ببره. اگه احیانا مشکل مالی وجود داشت، ناراحتی خودت رو به شکلی ابراز کن که دلش نیاد بدون شما بره.

    این کار رو بدون هیچ اشاره ای به خواهر همسرت انجام بده. چون واقعا هم ارتباطی به ایشون نداره و این خیلی طبیعیه که شما در سفرهای تفریحی همراه همسرت باشی، اینجوری به هر دو نفرتون بیشتر خوش می گذره.



    در مورد ارتباط با خانواده همسرت، از نظر من هم ارتباطتون خیلی زیاد شده که هم خودت و هم اونها دو هفته نرفتن شما رو زیاد می دونید... من تقریبا بدون دعوت خونه خونواده همسرم نمی رم، مگر اینکه کاری پیش بیاد بریم، و خیلی اصرار کنن و برای شام یا ناهار ما رو نگهدارن. من که اینجوری خیلی راحت ترم، شما هم امتحان کنید، ممکنه مسائل بینتون کاهش پیدا کنه.

  10. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (شنبه 05 مرداد 98), زن ایرانی (شنبه 05 مرداد 98)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنون دوستای عزیز از راهنماییتون. میشل جان من هم میدونم ارتباط ما زیاده از اول ازدواج اینطور بوده چون پدر و مادرهمسرم با کسی ارتباطی ندارن خیلی کم چند ماه یکبار با خواهراشون ارتباط دارن و چون پدر همسرم از قبل ازدواج ما درگیر بیماری و سرطان بوده از من انتظار دارن زیاد بریم بهشون سر بزنیم. واقعیت من این اواخر این ارتباط رو به هفته ای ۱ بار رسوندم ولی الان باز ایشون بیماریشون بیشتر شده و طبعا انتظاراتشون هم باز بیشتر شده. وگرنه قبول دارم که این انتظارات نتیجه ارتباط زیاده. ولی مادرهمسرم مدام در حال گله و شکایت هستن که چرا من کم سر میزنم، چرا باهاش تماسی نمیگیرم(این مورد رو واقعا نمیتونم چون قبلا تماس میگرفتم ولی محبتی دریافت نمیکردم) و چرا کمک نمیکنم مثلا در امور منزلشون، تمیز کردن خونه (اینکارو اصلا انجام نمیدم چون براحتی میتونن کارگر بیارن ولی توقع دارن عروس انجام بده که با روحیات من سازگار نیست). و اینکه میشل عزیز خواهرهمسرم هم بهن همسرم گفته من دوست دارم خودت رو تنها ببینم شاید باهات دردل داشته باشم ولی خوب اگه ایشون ایران بود مثل قبلا مشکلی نداشتم ولی الان ایشون هزاران کیلومتر دور هستن من فکر میکردم حق با منه که من و همسرم رو باید باهم دعوت کنه چون چندین بار بخاطر کارهای ایشون همسرم من رو تنها گذاشته. و اینکه هزینه سفر رو هم خودم پرداخت میکردم. البته که الان اصلا تمایلی ندارم هرگز ببینمشون و به همسرم گفتم اگه خواستی ببینیش خودت تنها برو.. امیدوارم بتونید راهکاری بهم بدید که نسبت به این حرفها و انتظارات بی تفاوت باشم چون در طدل ۵ سال زیادی خوب بودم ولی الان پشیمونم و احساس تنفر و کینه مانع میشه که بتونم حس خوبی در کنارشون داشته باشم یا کمکی بکنم.

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 آبان 00 [ 22:47]
    تاریخ عضویت
    1394-11-20
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    5,288
    سطح
    46
    Points: 5,288, Level: 46
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    درسته که طبق تعریفی که کردید ، حرفای خواهر همسرتون درست نبوده ولی من یه حرف کلی دارم . اینکه نمیدونم چرا بین ما ایرانی ها کلا حساسیت روی روابط همسر و خانواده همسر به طور ذاتی زیاده و انگار سینه به سینه منتقل میشه به نسل بعدی. در رفتار بد خواهر همسرتون شکی نیس ولی خب به نظرم چه ایرادی داره حتی برای چند بار اجازه بدیم که همسرمون بعضی وقت ها با خانواده اش راحت باشه. شاید یه مطلب یا درد و دلی باشه که اصلا صلاح نباشه ما اونجا باشیم. با توجه به اینکه خواهر همسرتونم از لحاظ عاطفی در وضعیت بدی بودند.
    منظورم اینه ما خیلی جاها روی روابط همسر با بقیه افراد انقدر حساس نیستیم که روی رابطه اش با خانواده خودش حساسیم. مث این میمونه که مثلا شهرداری کل پول یامفت ازمون میگیره جیکمون در نمیاد ولی سر کرایه تاکسی جزئی با راننده بحث می کنیم . منظورم کلیت جامعه بود البته

  13. کاربر روبرو از پست مفید mehrdad.mp تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 05 مرداد 98)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehrdad.mp نمایش پست ها
    سلام
    درسته که طبق تعریفی که کردید ، حرفای خواهر همسرتون درست نبوده ولی من یه حرف کلی دارم . اینکه نمیدونم چرا بین ما ایرانی ها کلا حساسیت روی روابط همسر و خانواده همسر به طور ذاتی زیاده و انگار سینه به سینه منتقل میشه به نسل بعدی. در رفتار بد خواهر همسرتون شکی نیس ولی خب به نظرم چه ایرادی داره حتی برای چند بار اجازه بدیم که همسرمون بعضی وقت ها با خانواده اش راحت باشه. شاید یه مطلب یا درد و دلی باشه که اصلا صلاح نباشه ما اونجا باشیم. با توجه به اینکه خواهر همسرتونم از لحاظ عاطفی در وضعیت بدی بودند.
    منظورم اینه ما خیلی جاها روی روابط همسر با بقیه افراد انقدر حساس نیستیم که روی رابطه اش با خانواده خودش حساسیم. مث این میمونه که مثلا شهرداری کل پول یامفت ازمون میگیره جیکمون در نمیاد ولی سر کرایه تاکسی جزئی با راننده بحث می کنیم . منظورم کلیت جامعه بود البته
    دقیقا درسته و قطعادخودم رعایت کردم حریم شخصی همسرم با خونواده ش رو. و واقعا همسرم از زندگی ما برای خانواده ش مایه گذاشت. چه بسیار کارها و زحماتی که برای خواهرش نکشید ولی متاسفانه خانواده همسرم اینارو نمیبینن فقط دنبال این هستن گله و شکایت کنن و اعصاب و روان همسرم رو بهم بریزن و بین ما دعوا راه بیاندازند. کاملا رفتارشون مشهود و ملموسه که چنین هدفی دارند. بخاطر حس کینه و تنفر این رو نمیگم. مادرشون واقعا در طول این چند سال اگه خواستیم مسافرت بریم، مهمونی بریم حتی خونه پدر و مادرم با برخورد بسیار بدی مواجه شدیم که البته من توجه نکردم و کار خودم رو کردم. حتی در مورد تنوع لباس پوشیدن من هم از همسرم ایراد گرفتن که چرا خانومت اینهمه لباس میخره. خوب من درامد دارم چرا نباید شیک بپوشم؟ یا پارسال رفتیم مسافرت بعدش کلی همسرم رو مورد شماتت قرار دادن که چرا رفتین!! کلا مادرشون از لحاظ روحی حالش خوب نیست و دیواری کوتاه تر از من و همسرم پیدا نمیکنه. حتی از خانواده من هم انتظار دارن که بدون حضور اونها خونه ما نیان!! واقعا عجیب هستن من میخوام تلاش کنم این رفتارها و حرفها برام اهمیتی نداشته باشه. همسرم متاسفانه چون خیلی ناراحت میشه موقع دردل کردن این حرفهارو بمن میزنه. چون قطعا فشار زیادی بهش وارد میشه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 06 مرداد 98)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.