به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 50
  1. #41
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مرسی فکور عزیز از راهنمایی های خوبت.
    بله همونطور که شما میگین بهتره همسرم به من نگه ولی من وقتی رسیدم خونه با مادرش درحال مکالمه تلفنی بودن و بسیار هم ناراحت بود و عادتی که همسرم داره تو اینجور مواقع برای آروم شدن ترجیح میده صحبت کنه چون من هم اون موقعی که داره صحبت میکنه واکنش تندی نشون نمیدم و بیشتر شنونده هستم یا اگه نظری بخوام بدم خیلی آروم میگم که بیشتر ناراحتش نکنم، ولی متاسفانه خودم هم بی تاثیر نبودم و میخواستم بدونم چی شده که اینجور باهم صحبت میکردن. فکور عزیز من با چند تا مشاور صحبت کردم همه اعتقاد داشتن که مادرشوهرم تحت فشار عصبی وجودش پر از خشم شده و به تنها کسی که میتونه خشمش رو خالی کنه منم و من باید سعی کنم که به دل نگیرم که خوب مشکل همینجاست و طبیعتا بهم برمیخوره این حجم از توهین و اهانت رو، ولی باز هم میتونستم تحمل کنم ولی توهین به خانواده م رو واقعا نمیتونم اون هم برای بار چندم، که تصمیم گرفتم بعد از مراسم هفتم خونشون نرم، که البته مادرهمسرم دو روز بعد از مراسم رفتن مسافرت پیش دخترشون و هفته دیگه برمیگردن. در مورد سوال آخرتون خواهر همسرم ایران زندگی نمیکنن.

  2. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    نیکیا (چهارشنبه 17 مهر 98)

  3. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    زن ایرانی
    تو پست های قبلی تجربه هام رو برات نوشتم.
    فقط یه مساله مهم رو دلم میخواد بهت بگم. بعد از گذشت چند سال و بهبود رابطم با مادرشوهرم، تنها چیزی که هنوز آزارم میده اینه که چرا گذاشتم انقدر بهم توهین کنن؟ چرا خودم رو انقدر دست کم گرفتم؟ چرا وقتم رو با فکر کردن و نشخوار ذهنی در مورد حرف های آدم های روانی تلف کردم؟

    نظر مشاورها برام خیلی عجیبه.
    فرقی نداره خانواده شوهر یا خانواده خودت. راه درمان استرس عصبی، توهین به یه نفر دیگه نیست. اونم آدمی مثل شما که خودت هم تو این مدت کلی آسیب دیدی.
    ما در مقابل جسم و روحمون مسئول هستیم. اگه از خودمون مراقبت نکنیم، فردا به یه بیمار روانی تبدیل می شیم و میافتیم به جون بقیه.

    اگر امکان داره در مراسم شرکت کن ولی از مادرشوهرت فاصله بگیر. یا کلا در مراسم شرکت نکن.
    اولویت رو آرامش روانی خودت بزار، نه حرف خاله زنک های فامیل ...

  4. 3 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    SaYe_RoshAN (چهارشنبه 17 مهر 98), میس بیوتی (جمعه 24 آبان 98), زن ایرانی (چهارشنبه 17 مهر 98)

  5. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوست عزیز بهاره جون ممنون از پاسخ و تجربیاتت.
    من کاملا قبول دارم که باید از این تنش ها دوری کنم چون واقعا اذیت شدم این مدت و از اهدافم عقب افتادم. ولی با اینکه فاصله گرفتم و خود مادرشوهرم به همسرم گفته بود که حق نداره پاشو خونه ما بذاره ولی ایشون دیروز بعد از برگشتشون از مسافرت چند هفته ای به همسرم اصرار کردن که چرا خانمت نمیاد به من سر بزنه، تو زیادی خانواده خانومت رو تحویل گرفتی و پرووشون کردی. واقعا نمیدونم چکار کنم. دلم برای همسرم میسوزه که این وسط راه درست چیه. به مادرش گفته خودت گفتی دیگه نیاد میگه من به تو گفتم به خانومت نگفتم که اون نمیاد.
    دوستان برای رهایی از این تنش ها چکار باید کرد؟ همسرم واقعا تحت فشاره و طبق نظر خانوم فکور که گفتم به من انتقال نده ولی کاملا از رفتارش مشخص میشه که ناراحته.

  6. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    فکور (یکشنبه 28 مهر 98)

  7. #44
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام زن ایرانی عزیز
    ظاهرا که همه حرفها رو مجددا شما می دونی و همه چیز به شما انتقال داده شده
    وضع مالی همسر شما ظاهرا بد نیست پس می تونن زیر نظر مشاور این بحران رو طی کنن
    نگران اون ناراحتی همسرت هم نباش یک روزی همه اینا رو یادش میره شما همسرشی اونا هم خانوادش هستن همه رو می بخشه و میره بیشتر از همه مادرشو
    ولی شما اگر در جریان ریز ریز وقایع قرار بگیری حرفها و اتفاقات عین خوره می افته به جونت و دائم تو ذهنت بررسیشون می کنی

    به نظرم مدیریت این شرایط رو به همسرت بسپار
    شما نمی تونی مشاور خوبی باشی الان چون مطمئنا برای دفاع از خودت هم که شده احساسی میشی

    من باشم به همسرم میگم مادرت برای من محترمه چون مادر شماست و تا آخر هم بهشون احترام میذارم
    اصلا به من نگو چی گفته یا چه توقعی داره
    هر وقت خودت صلاح دونستی میام بهشون سر می زنم فقط خودت یه جور مدیریت کن به من حرف ناشایستی زده نشه اگر هم چنین حرفی زده شد من خداحافظی می کنم و محل رو ترک می کنم چون نمی خوام خاطره ای با بار منفی برای خودم و ایشون درست کنم که تا ابد یاد هر دو مون بمونه

    همسرت خودش با کمک مشاور اوضاع رو مدیریت کنه و شما طبق نظر همسرت با خانوادش رفت و آمد کن
    خوب و بدش اون موقع به عهده خود همسرت هست
    حرفها رو هم که نشنوی راحت تر زندگی می کنی

    ولی یک سری خطوط قرمز رو هم قاعدتا باید رعایت کنن مثلا توقع نداشته باشن همسر شما بدون شما سفر تفریحی بره پیش خواهرش خارج از کشور و ...

    البته اینا نظر شخصی من هست که ممکنه ایراد داشته باشه

  8. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نیکیا (یکشنبه 28 مهر 98), میس بیوتی (جمعه 24 آبان 98), آویژه (یکشنبه 28 مهر 98), خانم مهندس (سه شنبه 30 مهر 98), زن ایرانی (یکشنبه 28 مهر 98)

  9. #45
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    موضوع رابطه شما به خانواده همسرتون را مرتب پیگیر هستم

    ولی یه نکته که به نظرم مرتب داره پررنگ تر میشه و به وضوح در صحبتهای شما خودش را نشان میده عدم قاطعیت شماست
    میای میگی ..... شد و من ناراحت شدم
    از ......ناراحت شدم
    از .... ناراحت شدم
    .
    .
    .
    .
    .
    واز .... ناراحت شدم
    (همه این نقطه چینا برخورد مادر و خواهر همسر شماست)
    شما ناراحت بودی از سرزدن های زیادی به خانوادش و دنبال راهی بودی که بتونی بررا خودت زندگی کنی و الان با توجه به اینکه پدر فوت شده شما هنوز تصمیمی برا مدیریت این رابطه نگرفتی!!!

    شما همسرت و خانوادش را خیلی بهتر از ما می شناسی یعنی هنوز نمیتونی یه تصمیم قاطع و درست بگیری ؟!!!!
    پیشنهاد میکنم که به این سرعت نری اونجا یه مدت مسافرت بوده آیا ازت خداحافظی کرده؟ باهات تماس گرفته و ازت دلجویی و احوالپرسی کردن؟
    یا قولی بهت دادن که برخودشون مناسب تر باشه؟؟؟؟؟ پس دلیلی نیست که بری

    برای اینکه بری اونجا مادر همسرت با شما تماس بگیرن و شما رادعوت کنن خونشون
    یا حداقل بازدید مادر شما برن و از دل مادرت دربیارن
    و یا اینکه صبر کنند عیدی مناسبتی که شد شما طبق رسم و عرف بری و تبریک بگی و زودبرگردی


    حالا خودت بسنج ببین که
    رابطه ات با همسرت چه تغیری میکنه همسرت از شما چقدر دلخور میشه و واقعا چقدر حق داره که دلخور بشه و آیابه آرامش درونی میرسی ؟

    ظاهرا همسر شما هم منتظر تصمیم گیری از جانب شماست و به خودت واگذار کرده
    رابطه ات با همسرت خوب باشه و و بهش بگو الان آمادگی ندارم و نمیتونم خاطرات بد گذشته نه چندان دور را فراموش کنم بگو زمان نیاز است تا همه اتفاقات تلخ را از یاد ببرم
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
    ویرایش توسط نازنین2010 : یکشنبه 28 مهر 98 در ساعت 16:42

  10. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (جمعه 24 آبان 98), زن ایرانی (یکشنبه 28 مهر 98)

  11. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم از راهنمایی هاتون فکور عزیز و نازنین عزیز.
    دیروز مراسم چهلم پدر همسرم بود و مادر همسرم به همسرم گفته بود که حتما خانومت و خونواده ش بیان، که البته من و خانواده م تصمیم داشتیم این مراسم رو بخاطر همسرم و به اصرار ایشون بریم و رفتیم مادرهمسرم متاسفانه باز هم روی خوشی نشون نداد و با مادرم خیلی خیلی سرد و حتی بد برخورد کرد. مثلا اینکه موقع خداحافظی سرش رو کج کرده بود که خداحافظی نکنه. بهرحال ایشون شان و شخصیت خودش رو نشون داد. جالبه که ایشون این مدلی رفتار میکنن از اون طرف هم به همسرم اصرار میکنن که ما باید توی مراسم حضور داشته باشیم و در جواب همسرم که میگه چرا خوب برخورد نمیکنی میگه باید چکار کنم، من عزادارم. در هرصورت تصمیمم رو قطعا گرفتم و اون هم فاصله است. چون بقول دوست عزیز نازنین ایشون هیچ قولی برای بهبود رابطه ندادن و با اینکه کلی اصرار داشتن که ما تو مراسم باشیم اینجوری برخورد کردن. رفتاری که واقعا تاسف برانگیزه..
    فکور عزیز شما درست میفرمایید جزییات حرفهای بین مادرهمسر و همسرم بیشتر باعث آزار روحی خودم میشه و از همسرم خواهش کردم که دیگه حرفهای بین خودشون رو بمن انتقال نده و دلیلش رو هم براشون توضیح دادم و کاملا موافق بودن.

  12. #47
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    دوباره سلام
    زن ایرانی عزیز خیلی کار خوبی کردی که مراسم چهلم پدرشوهرت رفتی
    شما مگه به خاطر مادرشوهر رفتی که الان بخوای کاری به برخورد ایشون داشته باشی
    شما به خاطر احترام به همسرت و همینطور خود پدرشوهرت رفتی
    همین و بس
    اصلا از مادرشوهرت توقع برخورد خوب نداشته باش تا راحت تر زندگی کنی
    وقتی نمیخواد صمیمی باشه شما هم رسمی باش ولی جایی که آبرو و احترام همسرت مطرحه چه اشکال داره بری
    اصلا فرض کن مادرشوهری وجود نداره آیا شما به مراسم پدرشوهرت نباید بری

    تا آخر عمر این اشکال و گله از شما پابرجا بمونه؟
    بذار هرچی اشکال هست از اونا باشه

  13. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    خانم مهندس (سه شنبه 30 مهر 98), زن ایرانی (سه شنبه 30 مهر 98)

  14. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم فکور عزیز از دلگرمی و راهنماییت.
    بلاخره این‌ مراسمات تمام شد چون واقعا نگران بودم که راه و برخورد درست چیه. ولی بهرحال گذشت. ولی موردی که فکرم رو خیلی مشغول کرده در مورد خودم هست. دیروز با اینکه من اول رفتم و مادرشوهرم برخورد خوبی بامن نداشت برام اهمیتی نداشت و من هم سرسنگین بودم ولی بعد از حضور مادر و خانواده م و دیدن برخورد بد مادرهمسر با مادرم، خیلی بهم ریختم و احساس میکردم که بغض شدیدی دارم و بزور خودم رو نگه داشته بودم ولی مادرم تو همون مراسم بمن گفتن که قیافه ت خیلی خیلی ناراحت بود و بهتر بود جلوی اونها ضعفی نشون ندی و برات اهمیتی نداشته باشه رفتارشون. با اینکه تلاش کردم ولی اصلا نمیتونستم بغض و ناراحتی م رو پنهان کنم، تا آخر مراسم که خداحافظی کردم و بیرون اومدم. به محض اینکه اومدم بیرون تا خونه گریه کردم و بعد حالم بهتر شد. خواستم بدونم میتونید راهنمایی کنید توی این شرایط چطوری به خودم مسلط باشم؟ چون متاسفانه خانواده همسر دنبال کوچکترین نقطه ضعفی از طرف من هستن که تهمت ها و برچسب های مختلف روانی رو بهم بزنن. اگه ممکنه راهنمایی کنید که آیا اصلا طبیعی بوده این حجم از ناراحتیم؟ خودم احساس میکنم چون خیلی نگران برخورد مادرشوهر با خانواده م بودم این روز رو خیلی برای خودم بزدگ کرده بودم و اینکه این مدت حجم از ناراحتیم زیاد بوده و دلیل دیگه استرس پروژه ای که در حال انجامش هستم.

  15. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    نیکیا (چهارشنبه 01 آبان 98), شمیم الزهرا (چهارشنبه 01 آبان 98)

  16. #49
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام زن ایرانی عزیز
    به نظرم باید از قبل به خانوادت می گفتی که ممکنه مادرشوهر محل نذاره و آمادگی می دادی و بهتر بود خانواده شما هم یه سلام علیک رسمی می کردن و زیاد از حد مادرشوهرت رو تحویل نمی گرفتن که از تحویل نگرفتنش هم ناراحت نمی شدن
    مراسم چهلم نیازی نیست خیلی هم آدمها با هم برخورد داشته باشن
    به هر حال به نظرم خوب کاری کردی که رفتی و آبرو و احترام همسرت رو حفظ کردی

    خانوادت هم که دیگه نیازی نیست با مادرشوهرت برخورد یا رفت و آمدی داشته باشن

    من خودم هم همینطورم اگر وقتی کسی نیست، یه نفر برخورد ناشایستی با خودم انجام بده شاید بتونم هضمش کنم ولی اگر جلوی خانوادم باشه برام سنگین تمام میشه یا مثلا اگر مستقیما به خانوادم بی احترامی کنن یا مثلا به بچه هام زور بگن خیلی بیشتر اذیت میشم

    ناراحتیت طبیعی بوده
    ولی ای کاش خودت هم با این دید می رفتی که مادرشوهر قرار نیست تحویلت بگیره، می رفتی یه سلام خشک و خالی می کردی و برای خودت به بخش دیگه ای از مراسم می رفتی تا دائم جلو چشمت نباشه خانوادت رو هم می بردی یه جای دیگه که اون بی محلی، زیاد هم به چشم نیاد
    یه جورایی حضور برای رفع تکلیف
    همین و بس

    به نظرم از طرف خودت از مادرت اینا عذرخواهی کن و بگو مادرشوهر در شرایط نرمالی نیست و این برخوردشو ببخشن
    خودت هم برو گردش، خرید و تفریح و یه جورایی از دل خودت دربیار

    به قول روانشناسای امروز خودت رو بغل بگیر و نوازش کن
    خودت از دل خودت دربیار

    کاری رو انجام دادی که باید انجام می شد
    فقط روحیه خودتو احیا کن و به زندگی عادی برگرد

  17. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 06 آبان 98), زن ایرانی (دوشنبه 06 آبان 98)

  18. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    باز هم ممنون از راهنماییت فکور عزیز
    کاملا حق با شماست. من هم انتظار برخورد خوبی نداشتم ولی انتظار بی احترامی هم نداشتم چون بلاخره مجلس توی خونه مادرشوهر برگزار میشد. بنظرم باید جلوی مهمون ها آبروداری میکرد و خوشحالم که مادرم و خونواده م برخوردشون درست بود.
    راستش من بیشتر بخاطر این سوالم رو پرسیدم که تو اینجور موقعیت ها چطوری ناراحتیم رو حداقل توی ظاهر و چهره نشون ندم. برخوردم خوب بود ولی چهره م به گفته خانواده م خیلی غمگین و ناراحت بود با چشمای قرمز و ...
    فکور عزیز با توجه به راهنمایی خوبتون اصلا دیگه در مورد حرفهایی که زده میشه بین همسرم و مادرش چیزی نمیپرسم و خوب باعث آرامشم شده هرچند موقت.. تمام اتفاقات رو هم طی چند ماه اخیر و مخصوصا بعد از فوت پدرشوهر مرور میکنم میبینم مادرشوهرم بصورت کاملا مستقیم به من بی احترامی میکردن و در حضور پدر و مادرم حتی بیشتر و بدتر. ترجیحا برای آرامش خودم فعلا تصمیم گرفتم که مادرهمسرم رو نبینم تا زمانیکه بقول مشاور خشم درونش کنترل بشه.. ولی همسرم رو حتی تشویق میکنم که به مادرش سر بزنه و اصلا کاری با همسرم ندارم در این زمینه.
    امیدوارم بتونم روح و روانم رو مجدد بازسازی کنم.

  19. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    فکور (چهارشنبه 08 آبان 98), نیکیا (چهارشنبه 08 آبان 98)


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.