به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 50
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 دی 98 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-22
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    5,402
    سطح
    47
    Points: 5,402, Level: 47
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    34

    تشکرشده 151 در 58 پست

    Rep Power
    28
    Array
    عزیزم من کاملا درک میکنم چی میگی در موقعیتی خیلی بدتر از شما قرار گرفتم ولی یه نصیحت بهت میکنم خودت رو درگیر اونا نکن بزار اونا درگیر تو باشن تمرکزت رو رو چیز دیگه بزار اگه هر روز هر هفته روشون تمرکز کنی فقط روح و روان خودت بهم میریزه مشخصه شما بسیار متشخص و باوجدان هستید بهتون اطمینان میدم هر برخورد بدی دیدید اگر بیتفاوت از کنارش عبور کنید زمانه خودش انتقام میگیره فقط کنار بایستید و تماشگر باشید شما اگر الان وحی هم از اسمان نازل بشه و به اونا بگه برخوردتون اشتباه هست اونا نمیپذیرن در شان شما هم نیست که باهاشون کل کل کنید و گرفتار خاله زنک بازی اونا باشید پس برخودتون مسلط باشید فکر کنید اونها هم مثل پدر شوهرتون بیمار هستن ولی بیمار روح حس دلسوزی داشته باشید تا کینه و انتقام هر بار در شرایطی قرار گرفتید که برخورد نابجا داشتن تو دلتون بگید اخی باز بیماریشون شدت گرفته مطمن باشید اون ها با خودشون مشکل دارن نهشما . پس بزگوارانه برخورد کنید و هر جا دلتون شکست نصیب شما پاداش و نصیب اونا کیفر رفتارشون خواهد شد . امیدوارم خدا دلتون رو آرامش ببخشه که در هیچ حالتی زندگی قشنگتون حتی لحظه ای بخاطر اونا نا آرام نشه.

    - - - Updated - - -

    ایشون در شرایطی قرار گرفتن که دوست داشتن کمی دردل کنن و کمک خواستن تا بهترین رفتار رو از خودشون بروز بدن با وجود برخوردهای بد وظیفه خودشون میدونن سر بزنن و به مادر شوهرشون کمک کنن قضاوت شما اصلا درست نیست اگه توانایی ارام کردن آلام رو ندارید لطفا نظر هم ندید چون ایشون کمک خواستن نه اینکه شما به نا آرامیشون دامن بزنید

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط roodabeh_persian نمایش پست ها
    توقع شما کاملا نا بجاست
    همسر شما وارد بازی خانوادش نشده...بابت تذکرات شما به خانوادش،واکنشش مثبت و حمایت آمیز بوده....و صدتا مورد دیگه
    منفی بافی شما هی داره پیشرفت می کنه و توقع داری کلا قطع رابطه کنه و بزنه له و داغونشون کنه...این ممکن نیست
    همونطور که شما خانوادتو با همه ایراد و اشکال هاشون دوست داری اونم پدر و مادرشو دوست داره. صحیح نیست که هر روز با یک پیرمرد و پیرزن فاقد انعطاف و مریض حال دعوا راه بندازه سر شما


    ایشون در شرایطی قرار گرفتن که دوست داشتن کمی دردل کنن و کمک خواستن تا بهترین رفتار رو از خودشون بروز بدن با وجود برخوردهای بد وظیفه خودشون میدونن سر بزنن و به مادر شوهرشون کمک کنن قضاوت شما اصلا درست نیست اگه توانایی ارام کردن آلام رو ندارید لطفا نظر هم ندید چون ایشون کمک خواستن نه اینکه شما به نا آرامیشون دامن بزنید

  2. 3 کاربر از پست مفید مینا30 تشکرکرده اند .

    نیکیا (جمعه 22 شهریور 98), بهاره جون (شنبه 23 شهریور 98), زن ایرانی (جمعه 22 شهریور 98)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مینا30 نمایش پست ها
    عزیزم من کاملا درک میکنم چی میگی در موقعیتی خیلی بدتر از شما قرار گرفتم ولی یه نصیحت بهت میکنم خودت رو درگیر اونا نکن بزار اونا درگیر تو باشن تمرکزت رو رو چیز دیگه بزار اگه هر روز هر هفته روشون تمرکز کنی فقط روح و روان خودت بهم میریزه مشخصه شما بسیار متشخص و باوجدان هستید بهتون اطمینان میدم هر برخورد بدی دیدید اگر بیتفاوت از کنارش عبور کنید زمانه خودش انتقام میگیره فقط کنار بایستید و تماشگر باشید شما اگر الان وحی هم از اسمان نازل بشه و به اونا بگه برخوردتون اشتباه هست اونا نمیپذیرن در شان شما هم نیست که باهاشون کل کل کنید و گرفتار خاله زنک بازی اونا باشید پس برخودتون مسلط باشید فکر کنید اونها هم مثل پدر شوهرتون بیمار هستن ولی بیمار روح حس دلسوزی داشته باشید تا کینه و انتقام هر بار در شرایطی قرار گرفتید که برخورد نابجا داشتن تو دلتون بگید اخی باز بیماریشون شدت گرفته مطمن باشید اون ها با خودشون مشکل دارن نهشما . پس بزگوارانه برخورد کنید و هر جا دلتون شکست نصیب شما پاداش و نصیب اونا کیفر رفتارشون خواهد شد . امیدوارم خدا دلتون رو آرامش ببخشه که در هیچ حالتی زندگی قشنگتون حتی لحظه ای بخاطر اونا نا آرام نشه.

    - - - Updated - - -

    ایشون در شرایطی قرار گرفتن که دوست داشتن کمی دردل کنن و کمک خواستن تا بهترین رفتار رو از خودشون بروز بدن با وجود برخوردهای بد وظیفه خودشون میدونن سر بزنن و به مادر شوهرشون کمک کنن قضاوت شما اصلا درست نیست اگه توانایی ارام کردن آلام رو ندارید لطفا نظر هم ندید چون ایشون کمک خواستن نه اینکه شما به نا آرامیشون دامن بزنید

    - - - Updated - - -





    ایشون در شرایطی قرار گرفتن که دوست داشتن کمی دردل کنن و کمک خواستن تا بهترین رفتار رو از خودشون بروز بدن با وجود برخوردهای بد وظیفه خودشون میدونن سر بزنن و به مادر شوهرشون کمک کنن قضاوت شما اصلا درست نیست اگه توانایی ارام کردن آلام رو ندارید لطفا نظر هم ندید چون ایشون کمک خواستن نه اینکه شما به نا آرامیشون دامن بزنید
    ممنون دوست عزیز از راهنمایی و دلگرمیت.. متاسفانه این چند روز مشغول مراسمات خاکسپاری پدرهمسرم بودیم. و همچنان مشکلات شکل دیگه ای به خودشون گرفتن. امیدوارم خدا خودش بهم کمک کنه و آروم باشم در مقابل رفتارهای توهین آمیز.

  4. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    نیکیا (جمعه 22 شهریور 98), رنگین (جمعه 22 شهریور 98)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    زن ایرانی
    خدا پدرشوهرتون رو رحمت کنه. تسلیت میگم.

    هروقت میام نوشته هات رو میخونم انگار داری قصه زندگی من رو تعریف میکنی. ما هم بعد از فوت پدرشوهرم، پرده ها افتاد و همه خودشون رو نشون دادن. روزای خیلی سختی برای من و همسرم بود.
    مراقب خودت و شوهرت باش. بزار شوهرت دور از حاشیه سازی های مادر و خواهرش، عزاداری کنه. به توهین های اونا هم کاری نداشته باش.

    زن ایرانی به خودت و همسرت افتخار کن. چند سال خانواده شوهرت از بیماری پدرشون سواستفاده کردن و هر کاری دلشون خواست کردن. ولی شما انسانیت به خرج دادین و از پدرشون مراقبت کردین. در عین حال رابطه بین خودتون رو هم حفظ کردین. اینا چیزایی هست که باید بهش افتخار کنین.
    اون کسی که سرش باید پایین باشه، خواهرهمسرت هست که تو مراقبت از پدرش سهمی نداشته و علاوه بر اون دنبال خراب کردن زندگی شما هم هست.
    اونا به شما توهین میکنن، چون بزرگیتون رو میبینن و فکر میکنن با توهین میشه کوچیکتون کرد.

  6. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 25 شهریور 98), زن ایرانی (یکشنبه 24 شهریور 98)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    زن ایرانی
    خدا پدرشوهرتون رو رحمت کنه. تسلیت میگم.

    هروقت میام نوشته هات رو میخونم انگار داری قصه زندگی من رو تعریف میکنی. ما هم بعد از فوت پدرشوهرم، پرده ها افتاد و همه خودشون رو نشون دادن. روزای خیلی سختی برای من و همسرم بود.
    مراقب خودت و شوهرت باش. بزار شوهرت دور از حاشیه سازی های مادر و خواهرش، عزاداری کنه. به توهین های اونا هم کاری نداشته باش.

    زن ایرانی به خودت و همسرت افتخار کن. چند سال خانواده شوهرت از بیماری پدرشون سواستفاده کردن و هر کاری دلشون خواست کردن. ولی شما انسانیت به خرج دادین و از پدرشون مراقبت کردین. در عین حال رابطه بین خودتون رو هم حفظ کردین. اینا چیزایی هست که باید بهش افتخار کنین.
    اون کسی که سرش باید پایین باشه، خواهرهمسرت هست که تو مراقبت از پدرش سهمی نداشته و علاوه بر اون دنبال خراب کردن زندگی شما هم هست.
    اونا به شما توهین میکنن، چون بزرگیتون رو میبینن و فکر میکنن با توهین میشه کوچیکتون کرد.
    مرسی بهاره جون از ابراز همدردی و همدلیت
    متاسفانه بله واقعا بخاطر بیماری پدر همسر از ما سواستفاده کردن. ۵ سالی که ازدواج کردیم هیچ کار مفیدی همسرم نتونست انجام بده و هنوز هم نمیتونیم اهدافمون رو دنبال کنیم. نمیدونم باید چکار کرد. از الان خاله های همسرم شروع کردن که مادرشون رو تنها نذاریم. من واقعا نمیتونم. فقط میگم این مراسمات رو هم بدون حاشیه تحمل کنم و واقعا کم نذاشتم حسابی خسته شدم این چند روز. تمام وطایف هم افتاده رو دوش من. لطفا برای آرامشم دعا کن دوست عزیز

  8. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    نیکیا (دوشنبه 25 شهریور 98)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    مرسی بهاره جون از ابراز همدردی و همدلیت
    متاسفانه بله واقعا بخاطر بیماری پدر همسر از ما سواستفاده کردن. ۵ سالی که ازدواج کردیم هیچ کار مفیدی همسرم نتونست انجام بده و هنوز هم نمیتونیم اهدافمون رو دنبال کنیم. نمیدونم باید چکار کرد. از الان خاله های همسرم شروع کردن که مادرشون رو تنها نذاریم. من واقعا نمیتونم. فقط میگم این مراسمات رو هم بدون حاشیه تحمل کنم و واقعا کم نذاشتم حسابی خسته شدم این چند روز. تمام وطایف هم افتاده رو دوش من. لطفا برای آرامشم دعا کن دوست عزیز
    دوست عزیز بهاره جون ممکنه کمی از تجربیات و راهکارهات تو این شرایط اینجا قرار بدی. ممنون

  10. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    نیکیا (دوشنبه 25 شهریور 98)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    زن ایرانی جان
    بعد از فوت پدرشوهرم، از همون مراسم خاکسپاری خانواده شوهرم به جز شوهرم، افتادن دنبال ارث و میراث. من واقعا مات مونده بودم که پدری که همه زندگیش رو براشون گذاشت، چرا حتی حاضر نیستن مراسمش آبرومند برگزار بشه. شوهرم طفلک انقدر دست تنها بود که خدا میدونه. همیشه بهم میگه نتونستم برای پدرم عزاداری کنم.
    من وقتی بی تفاوتیشون رو در قبال فوت پدرشوهرم دیدم. اوضاع دستم اومد که هرچی بهشون خوبی و محبت کنم، بیشتر بهم توهین میکنن. چون شوهرم همیشه احساس میکرد بهشون بدهکار هست. اونا هم فکر میکردن من از اجبار دارم این کار رو میکنم. چون مادرشوهرم همیشه رفتار به شدت بدی با خانواده شوهرش داشته. باورش نمیشد که من بخاطر انسانیت هوای پدرشوهرم رو دارم.

    از طرف دیگه هم تو مراسم ها واقعیت رو عوض کرده بودن و همه جا پخش کرده بودن که من نمیزاشتم شوهرم از پدرش مراقبت کنه. در صورتی که ما تو یه شهر دیگه بودیم و همسرم مدام در رفت و آمد بود. از نظر مالی به شدت تحت فشار بودیم، ولی اولویت با مراقبت از پدرش بود. خواهر و برادرای دیگه هم با باندبازی همه کارها رو انداخته بودن گردن شوهرم. چون ما ساده بودیم و جایی از کارهایی که می کردیم حرف نمیزدیم، اونا هم سواستفاده میکردن.

    بعد از فوت پدرشوهرم، یه مدت شوهرم فکر میکرد باید جای خالی پدرش رو پر کنه. هر روز چند ساعت تلفنی باهاشون صحبت میکرد. افتاده بود وسط دعواهاشون. هرچی پس انداز داشتیم رو برای سرمایه گذاری مامان و خواهرش بهشون داده بود. انقدر از کارش دور افتاده بود که چند بار تا پای اخراج از شرکتشون رفت. منم یه بار با آرومی به مادرش گفتم که شوهرم بخاطر تمرکز نداشتن تو کارش داره اخراج میشه. ولی اصلا اهمیتی نداد.
    منم واقعا دلسرد شده بودم. از اینکه این همه سال به خاطر شوهرم هر توهینی رو تحمل کردم. چقدر رو خواسته هام پا گذاشته بودم. چون میگفتم پدرش مریض هست و شرایطش رو بدتر نکنم. یه بیماری هم گرفتم که دکتر گفت عاملش استرس شدیدت هست. منم دیدم زندگی و سلامتم ارزش بیشتری داره. دیگه به فکر جدایی افتاده بودم.
    سعی کردم به جای کوتاه اومدن و تحمل اشتباهات شوهرم، باهاش صحبت کنم و ازش خواستم پاش رو از بحث ها بکشه کنار. گفتم اصلا نه ارث میخوایم نه چیز دیگه. بزار خودشون تو سر و کله هم بزنن. شوهرم رو برای ارتقای کارش و سرمایه گذاری تشویق و حمایت کردم. یکی دو مورد هم پیش اومد که شوهرم به کمک مالی یا همراهی احتیاج داشت که خانوادش متاسفانه بدجور ضایعش کردن. دیگه دستش اومد که تا حالا داشتن ازش سواستفاده میکردن.
    حالا خداروشکر هردومون خیلی پخته تر رفتار میکنیم و شرایط زندگیمون خیلی بهتر شده.

    زن ایرانی،
    هرچی تا حالا از جسم و روحت مایه گذاشتی کافیه. آروم آروم با شوهرت صحبت کن که اولویتش رو زندگیتون بزاره. هدف های زندگیت رو بزرگتر کن. چون به سود خودش هم هست. مثلا سرمایه گذاری، زیاد کردن درامدتون، بچه دار شدن. این چیزا رو با شوهرت مطرح کن که اونم یادش بیاد خودشم زندگی داره. اگه برای زندگی خودتون تلاش کنین و به خواسته هاتون برسین، مطمئنا بهتر میتونین به مادرشوهرت هم برسین.

    خودتون اوضاع مالیتون جور باشه، میتونین دو نفره برین سفر. نیازی به دعوت خواهرشوهرت هم نداری. واضحه که هرکسی که بیاد برادرش رو تنهایی دعوت کنه سفر توریستی، آتیش انداخته تو زندگیش. تو هم تو اینجور مواقع خودت رو با مادر و خواهرشوهرت در ننداز. اونا میخوان فتنه درست کنن. نصیحت کردن و گلایه هم فایده ای نداره. فقط روشون رو باز میکنه که بهت توهین کنن. اینجور مواقع طرفت فقط شوهرت هست که خودش باید مساله رو یه جوری جمع کنه.
    در مورد خاله ها هم هروقت بحث تنهایی رو باز کردن، توپ رو بنداز تو زمین خودشون. بگو آره برنامه ریزی میکنیم هرروز یکیمون بهش سر بزنیم و تو خرید کمکش کنیم. خواهر اونا هم هست دیگه ;). خلاصه راهکار زیاده. زحمت ها رو شما میکشین، ولی بقیه فقط میشینن گیر میدن. یکم هم شما به بقیه گیر بدین شاید نتیجه بهتری گرفتین.
    کلا وقتی بحث تنهایی مادرش مطرح میشه، مخالفتی نکن. بگو همونجور که تا حالا فقط ما داشتیم ساپورت میکردیم از این به بعد هم میکنیم.

    ولی شروع کن فضای زندگی دونفرتون رو عوض کن. یه سفر دونفره برین و حال و هواتون رو عوض کنین. سعی کنین فشار روحی این چند سال رو از ذهنتون به مرور خارج کنین.

  12. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    نیکیا (پنجشنبه 28 شهریور 98), زن ایرانی (سه شنبه 26 شهریور 98)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنون دوست عزیز بهاره جون از راهنماییت..
    متاسفانه از چند روز قبل عروسی جراحی و شیمی درمانی پدرشوهرم شروع شد تا الان که ۵ سال گذشته و واقعا به یه آرامش فکری و روحی نیاز داریم. با همسرم صحبت کردم خودش هم موافقه که زودتر اهدافمون رو شروع کنیم و دنبال کنیم ولی متاسفانه هر روز سوژه جدیدی داریم. خواهرشوهرم همچنان دنبال بهانه جوویه و امروز با دیدن عکس بنری که به هدف کمک به امور خیزیه خانواده م سفارش داده بودن با حالت تمسخر به همسرم گفته چقدر خانواده ش تلاش کردن که اسم من رو نیارن. درحالبکه خانواده م با تمام بدی های ایشون همون روز اول باهاشون تماس گرفتن و تسلیت گفتن. کلا دنبال بهانه جویی هستن که همسرم رو ناراحت و از من ایراد بگیرن. عصر هم که رفتیم خونه مادرشوهر با رفتار بسیار سرد و بی احترامی ایشون مواجه شدم. خیلی تلاش میکنم اهمیتی قائل نشم ولی واقعا محبت کردن بهشون هم برای غیر ممکنه فقط سعی میکنم بی احترامی نشه وگرنه من هم تحویلی نمیگیرم و اصلا نگاهشون نمیکنم. با این حال شام رو آماده کردم و ایشون بدون کوچکترین تشکری خوردن و بلند شدن. فقط تحمل میکنم مراسمات تمام بشه و بعد هم نمیرم که بهم بی احترامی بشه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    رنگین (چهارشنبه 27 شهریور 98)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان امروز عصری من به همراه مادرم به منزل پدرهمسر رفتیم که ادای احترام کنیم ولی از همون لحظه اول با رفتارهای بسیار سرد و حتی بد مادر و خاله همسر مواجه شدیم. من رفتم برای مامانم و بقیه چایی آوردم و پیش مامانم نشستم و سعی کردم مامانم احساس معذب بودن نکنه و بهش گفتم چاییت رو بخور که بریم. تا اینکه مادرهمسر شروع کرد به گفتن اینکه من نمیذاشتم شوهرم بره به پدرش کمک کنه و خودمم هیچ کاری نکردم و .. حرفهای بی انصافانه ای که به کسی هم مجال دفاع نمیداد. مامانم سعی کرد منطقی توضیح بده و از این ۵ سال زحمات من و همسرم بگه ولی ایشون بشدت مشغول حرف زدن و توهین کردن بود منم این وسط خواستم دفاعی از خودم بکنم خاله هنسرم برگشت گفت خجالت بکش خجالت بکش! واقعا جلوی مامانم که معلم بازنشسته هستن خیلی شرمنده شدم که اینجوری باهامون برخورد کردن و احساس کردم مامانم خیلی ناراحت و قرمز شده گفتم پاشو بریم. مامانم خیلی ناراحت شده بود و چون مشکل فشار خون بالا داره خیلی نگرانش بودم. رفتیم خونه پدرم و وقتی پدرم برگشت براش تعریف کردیم و پدرم گفت چند وقت پیش مادرهمسرم باهاش تماس گرفته بشدت عصبانی و گفنه که شما پسرم رو ازم گرفتید و من میام جلوی خونتون خودم رو به آتیش میکشم!! خیلی سردرگم شدم واقعا موندم چکار کنم. ۵ سال عمرم رو به دلیل بیماری پدرهمسر حرف و ناراحتی پیش نیاوردیم ولی دیگه نتونستم به همسرم زنگ زدم اومد و خیلی محترمانه جریان رو گفتیم و خیلی عذرخواهی کرد و رفته بود باهاشو دعوا کرده بود که چرا اینطور برخورد میکنید!! دوستان در شرایطیه که واقعا هم من و هم خانواده م برای این خانواده کم نذاشتیم. مادرهمسرم میرفت مسافرت من و مامانم چقدر از پدر همسرم پذیرایی میکردیم. واقعا نمیدونم چکار کنم و در شرایطیه که اخر هفته مجلس شب هفت دارن و قطعا ماهم باید بریم ولی چطور برخورد کنیم؟ آیا حضور پدر و مادرم در مراسم شامشون الزامیه؟ فامیل هامون چطور؟ واقعا بین زمین و آسمان گیر افتادم و باورم نمیشه با وجود ۵ سال سختی و زحمت و ناراحتی این جوابش باشه! لطفا کمکم کنید.

  16. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    دوستان امروز عصری من به همراه مادرم به منزل پدرهمسر رفتیم که ادای احترام کنیم ولی از همون لحظه اول با رفتارهای بسیار سرد و حتی بد مادر و خاله همسر مواجه شدیم. من رفتم برای مامانم و بقیه چایی آوردم و پیش مامانم نشستم و سعی کردم مامانم احساس معذب بودن نکنه و بهش گفتم چاییت رو بخور که بریم. تا اینکه مادرهمسر شروع کرد به گفتن اینکه من نمیذاشتم شوهرم بره به پدرش کمک کنه و خودمم هیچ کاری نکردم و .. حرفهای بی انصافانه ای که به کسی هم مجال دفاع نمیداد. مامانم سعی کرد منطقی توضیح بده و از این ۵ سال زحمات من و همسرم بگه ولی ایشون بشدت مشغول حرف زدن و توهین کردن بود منم این وسط خواستم دفاعی از خودم بکنم خاله هنسرم برگشت گفت خجالت بکش خجالت بکش! واقعا جلوی مامانم که معلم بازنشسته هستن خیلی شرمنده شدم که اینجوری باهامون برخورد کردن و احساس کردم مامانم خیلی ناراحت و قرمز شده گفتم پاشو بریم. مامانم خیلی ناراحت شده بود و چون مشکل فشار خون بالا داره خیلی نگرانش بودم. رفتیم خونه پدرم و وقتی پدرم برگشت براش تعریف کردیم و پدرم گفت چند وقت پیش مادرهمسرم باهاش تماس گرفته بشدت عصبانی و گفنه که شما پسرم رو ازم گرفتید و من میام جلوی خونتون خودم رو به آتیش میکشم!! خیلی سردرگم شدم واقعا موندم چکار کنم. ۵ سال عمرم رو به دلیل بیماری پدرهمسر حرف و ناراحتی پیش نیاوردیم ولی دیگه نتونستم به همسرم زنگ زدم اومد و خیلی محترمانه جریان رو گفتیم و خیلی عذرخواهی کرد و رفته بود باهاشو دعوا کرده بود که چرا اینطور برخورد میکنید!! دوستان در شرایطیه که واقعا هم من و هم خانواده م برای این خانواده کم نذاشتیم. مادرهمسرم میرفت مسافرت من و مامانم چقدر از پدر همسرم پذیرایی میکردیم. واقعا نمیدونم چکار کنم و در شرایطیه که اخر هفته مجلس شب هفت دارن و قطعا ماهم باید بریم ولی چطور برخورد کنیم؟ آیا حضور پدر و مادرم در مراسم شامشون الزامیه؟ فامیل هامون چطور؟ واقعا بین زمین و آسمان گیر افتادم و باورم نمیشه با وجود ۵ سال سختی و زحمت و ناراحتی این جوابش باشه! لطفا کمکم کنید.
    عزیزم متاسفم بابت اتفاقی که افتاده میدونم خیلی تحمل این شرایط سخته. امیدوارم اوضاعت زودتر تغییر کنه.
    اما زن ایرانی عزیز شما یه چیزی رو این وسط فراموش کردی یا نادیده گرفتی، اونم اینه که تمام این مسائل و درگیری ها و بی احترامی هایی که توسط خونواده همسرت به تو و خونوادت شده نتیجه عدم مدیریت و بی تدبیری همسرته. این وظیفه ایشونه که مادرش رو متقاعد کنه شما هم پا به پاش برای پدرش زحمت کشیدین و هیچ منع و عدم همکاری ای از جانب شما نبوده. چیزی که من برداشت کردم همسر شما احتمالا در مقابل خونواده پدریش اقتدار کافی رو نداره و یه جورایی مستقیم یا غیر مستقیم داره شما رو سپر خودش میکنه و این هم به شما آسیب میزنه هم به خودش و هم باعث یه سری افکار نادرست و توهم در ذهن خونوادش میشه. من موارد اینچنینی زیادی اطرافم دیدم که مادرشوهر به خاطر اضطرابی که از مستقل شدن پسرش داشته تمام خشمش رو متوجه عروس کرده ولی با تدبیر و مدیریت خود پسر بدون دخالت و مداخله عروس و خونوادش مشکل تا حد زیادی حل و قابل کنترل شده.
    نظر من اینه که بدون اینکه بخواید تقصیر رو گردن کسی بندازید همه نگرانی و ناراحتی و دلخوری هاتون از اتفاق اون روز رو به علاوه تمام زحمات و از خودگذشتگی ای که این مدت داشتید به همسرتون یاداوری کنید و دلشوره و نگرانیتون از بابت مراسم پیشرو رو هم باهاش درمیون بذارید و بگید حالا میگی من چیکار کنم؟ تو اگر جای من بودی چیکار میکردی؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    زن ایرانی (پنجشنبه 28 شهریور 98)

  18. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنون خانم مهندس عزیز از راهنمایی و همدلیتون
    بله ما دیروز برای اولین بار خانواده م به همسرم تمام اونچه اتفاق افتاد رو گفتن و به همسدم گفتن باهاشون صحبت کن. همسرم هم تمام حرفهایی که شما هم گفتید رو گفتن بهشون ولی متاسفانه مادر ایشون کلا نمیخواد قبول کنه و هدفش اذیت و آزار منه. وگرنه همسرم همیشه از من دفاع کرده و خودش هم محبت های من به پدر همسر رو دیده ولی بلاخره هستن آدمهای بد ذاتی که نمیخوان قبول کنن. فقط میدونم که دیگه نمیخوام بهم بی احترامی بشه.

  19. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    خانم مهندس (دوشنبه 01 مهر 98)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.