به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 فروردین 98 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1397-8-17
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    585
    سطح
    11
    Points: 585, Level: 11
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حالا ک زن دارم اومده

    من سابقه شر داشتم ۷سال جوونیم تو زندان گذشت تا این که خدا بعد آزادیم یه دختر خوشگل و مهربونو گذاشت سر رام براش جون میدادم . میمردم خار بپاش میرف من ۲۷سالم بود اون ۱۸ .
    باهم رابطه داشتیم حتی تو سه سال دوستیمون رابطه جنسی شدیدم داشتیم ک نتیجش از دست دادن دخترونگیش بود. هرچی میگف فراهم بود کسی نمیتونست نگاش،کنه. اخلاقش حرف نداشت مثل خوشگلیش بود.
    خیلی میخواستمش خونه رو ک ارث و سهمم بود بابام به اسمم زد رفتم خواستگاریش . پدر مادرش گفتن نه که نه.دخترمون تحصیل کرده خوشگله بدیم به یه شرور. هرچی گفتیم توبه کردیم اینا افاقه نکرد خودشم خیلی گریه کرد و سختی کشید و گفت فرار کنیم منم که دیوونش بودم نگو خل نامه مینویسه قبل از رفتنمون میبینن نامشو کلا راه های ارتباط با بیرونو براش قط،میکنن و باباش بردتش تو خونه کرج زندانی کرد . من سه ماه پیر شدم جنگیدم گشتم دنبالش دختر دایی هاش بهم گفتن کجاس ولی باز ادرس نداشتم. خلاصه ک بعد سه ماه ز زد گفت برو قسمت نیس من حالم خوبه خیلی دوست دارم و دیگه نیا سراغم. من کم بدبختی نکشیده بودم که داغ اینم ب دلم بمونه. یه سال شده بودم مثل دیوونه ها رفیقام هوامو داشتن تا یکم از دیوونگی درام اما فراموش نشد.
    مادرم برام زن گرفتن که خداییش زن بسازو مهربونی بود خیلی هم مارو دوست داشت. اما من فقط به چشم یه همخونه ک گاهی هم باهم بخوابیم نگاش میکردم. همش اونو میدیدم تو خونم. هرجی میشد هر لباس زنونه ای هم میدیدم اون لعنتی میومد جلو چشمم زنم میدونست بهش گفته بودم کلی تلاش میکرد فراموش کنم ولی خودشم داغون میشد. صب میرفتم سرکار شب میومدم یه جوری بازندگی تا میکردم تا این که بلخره باز زنگ زد. باز صداشو شنیدم رفتم ب دیدنش نگفتم زن دارم وای که چقدر بغلش کردم چقدر دعواش کردم که چرا بدون امیر رفتی. حالا اومده میگه خودکشی کرده از ترسشون ولش،کردن گفتن اصلا برو پیداش کن. حالا من چیکار کنم چجوری بهش بگم زن دارم. الان تقریبا یه خفتس برگشته منم وسط کارم مرخصی میگیرم میرم دم دانشگاهشون دنبالش میبرمش بیرون رکی دوساعت.نمیخوام دیگه از دستش بدم این دفعه بره واقعا میمیرم. زنم چی. اونو چیکار کنم چه جوری بگم برو. میگم نصف خونه رو ب اسمش بزنم طلاقش بدم یه خونه واسه خودمون بگیرم. اصلا چیکار کنم کمکم کنید. ب این چه جوری بگم زن دارم. میگه دیگه جرئت ندارن بگن نه بیا باز خواستگاریم.

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من فکر میکنم هم شما و هم اون خانوم بیشتر از اینکه به وجود هم احتیاج داشته باشیدبه یک روانپزشک حاذق احتیاج داریدشما کار خیلی اشتباهی داشتید که با ایشون رابطه جنسی برقرار کردید

  3. 5 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 19 آبان 97), ژوآن (شنبه 19 آبان 97), نیکیا (شنبه 26 آبان 97), میس بیوتی (یکشنبه 20 آبان 97), محیان (یکشنبه 20 آبان 97)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چند وقت بعد رفتن عشقتون ازدواج کردین؟
    شما اگر همیشه مسایل و مشکلاتتون اینجوری حل می کنید و بارش روی دوش دیگران واقعا صلاحیت ازدواج ندارید
    برای کم شدن درد جدایی رفتین ازدواج کردین . بعد به همسرتون مساله گفتیدو بارشو روی دوش ایشون گذاشتین و الان هم دارید بهش خیانت می کنید.میدونید چه اسیبی به ایشون زدین ؟
    حالا هم راحت میگین طلاق؟ مگه ادم ها بازیچه شما هستن؟
    زندگی در کنار عشق و صمیمیت به مسئولیت پذیری هم نیاز داره
    همش کارهای هیجانی نیست، اگر عاشق بودین چرا وفادار نموندین؟

  5. 4 کاربر از پست مفید mahtaban تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 19 آبان 97), ژوآن (شنبه 19 آبان 97), نیکیا (شنبه 26 آبان 97), میس بیوتی (یکشنبه 20 آبان 97)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 فروردین 98 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1397-8-17
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    585
    سطح
    11
    Points: 585, Level: 11
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از جواباتون اما من دیگه ۳۱ سالم شده بود سنم داشت بالا میرفت و نیاز شدید جنسی داشتم و این که یک سال منتظر موندم میدونین چقدر خودمو به درو دیوار زدم چقد تا کرج رفتم دنبالش،و چه بدبختیا که نکشیدم این خانوم هم ک زنم شد دو سال با من اختلاف سنی داشت و عروسی اینام نخواست فقط با یه محضر اومد تو خونم . یه جورایی حس میکنم دعا گرفتن برام تا این دخترو بگیرم چون واقعا حسی نداشتم بهش. از یه طرفم دیگ از عشقم خبری نبود هرچی گشتم ب خودم میگفتم بخواد بیاد بلخره یه نلفن پیدا میکنه ز بزنه به من چرا نمیزنه . حتما خودشم خواسته که بره. چیکار کنم حیرونم

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 فروردین 98 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1397-8-17
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    585
    سطح
    11
    Points: 585, Level: 11
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همه اینا گذشته من سابقه داشتم از وقتی ک رفت تو خیابون با مردم دنبال دعوا بودم همش کتک کاری . مادرم خیلی اصرار میکرد ک زن بگیری میشینی تو خونت پی دعوا و مرافعه دیگه نیستی .

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    با این همه سابقه بد فکر میکنید مردم رفتن دعا گرفتن که شما با دخترشون ازدواج کنید؟

    به عقیده من اولین کاری که باید بکنید اینه که به عشق سابقتون درباره ازدواجتون بگید .حرفی از طلاق نزنید فقط بگید هنوز تصمیمتون را درباره زندگیتون نگرفتید.

    ببینید نظر اون چیه؟

    بعد هم با همسر فعلیتون صحبت کنید و حقیقت ماجرا را بگید.
    متوجه هستید که همسرفعلیتون گناهی نداره پس حداقل سعی کنید ضربه کمتری بخوره.

    بزارید همسرتون خودش تصمیم بگیره. در ازای مالی که بهش میدید طلاق بگیره یا همچنان با وجود یه زن دیگه در زندگیتون بمونه.

    بعضی از زنها بخاطر جو خانوادشون یا محیط اطرافشون زندگی با هوو براشون راحت تره تا طلاق گرفتن. پس بزارید خودش تصمیم بگیره.

    اگر خواست جدا بشه که مال را بدید و برید با عشقتون ولی اگر خواست بمونه باز هم مالی را بهش بدید تا شاید اون مال کمی از فشار را براش کمتر کنه.

    اگر خواست بمونه شما برای عشقتون توضیح بدید که ایشون به عنوان زن اول تنها تامین مالی میشه بقیه زندگیتون متعلق به عشقتونه.

    مطمعن باشید ایشون اگه شما را خیلی دوست داشته باشن وجود یه زن دیگه که فقط تامین مالی میشه را قبول میکنه.

    این یه راه حلیه که به نظر من رسیده ولی درستش اینه که اگر به مشاور و روانشناس اعتقاد دارید حتما چند جلسه وقت بزارید تا حداقل اشتباهات کمتری ازقبل مرتکب بشید.

  9. کاربر روبرو از پست مفید آنه ماری تشکرکرده است .

    nahid-111 (جمعه 18 آبان 97)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 آذر 97 [ 12:13]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,475
    سطح
    36
    Points: 3,475, Level: 36
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 44 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنه ماری نمایش پست ها
    با این همه سابقه بد فکر میکنید مردم رفتن دعا گرفتن که شما با دخترشون ازدواج کنید؟

    به عقیده من اولین کاری که باید بکنید اینه که به عشق سابقتون درباره ازدواجتون بگید .حرفی از طلاق نزنید فقط بگید هنوز تصمیمتون را درباره زندگیتون نگرفتید.

    ببینید نظر اون چیه؟

    بعد هم با همسر فعلیتون صحبت کنید و حقیقت ماجرا را بگید.
    متوجه هستید که همسرفعلیتون گناهی نداره پس حداقل سعی کنید ضربه کمتری بخوره.

    بزارید همسرتون خودش تصمیم بگیره. در ازای مالی که بهش میدید طلاق بگیره یا همچنان با وجود یه زن دیگه در زندگیتون بمونه.

    بعضی از زنها بخاطر جو خانوادشون یا محیط اطرافشون زندگی با هوو براشون راحت تره تا طلاق گرفتن. پس بزارید خودش تصمیم بگیره.

    اگر خواست جدا بشه که مال را بدید و برید با عشقتون ولی اگر خواست بمونه باز هم مالی را بهش بدید تا شاید اون مال کمی از فشار را براش کمتر کنه.

    اگر خواست بمونه شما برای عشقتون توضیح بدید که ایشون به عنوان زن اول تنها تامین مالی میشه بقیه زندگیتون متعلق به عشقتونه.

    مطمعن باشید ایشون اگه شما را خیلی دوست داشته باشن وجود یه زن دیگه که فقط تامین مالی میشه را قبول میکنه.

    این یه راه حلیه که به نظر من رسیده ولی درستش اینه که اگر به مشاور و روانشناس اعتقاد دارید حتما چند جلسه وقت بزارید تا حداقل اشتباهات کمتری ازقبل مرتکب بشید.
    نمی دونم متاهل هستین یا مجرد
    ولی اگر متاهل باشین و همسرتون تو این وضعیت باشه و عشق سابقش بیاد سراغش بهش چنین توصیه و راهنمایی میکنید که فقط من رو تامین مالی کن و همه زندگیت متعلق باشه به عشق سابقت ؟!

    اگر نمی تونیم کسی رو راهنمایی کنیم می تونیم سکوت کنیم شاید راهنمایی ما زندگی کسی رو نابود کنه لزومی نداره درباره زندگی و سرنوشت ادم ها بدون هیچ شناخت و آگاهی هر راه حلی که به ذهن مون میرسه به عنوان راهنمایی بیان کنیم.

  11. 4 کاربر از پست مفید آریـانـا تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 18 آبان 97), Quality (شنبه 19 آبان 97), ژوآن (شنبه 19 آبان 97), نیکیا (شنبه 26 آبان 97)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست گرامی
    جدا از همه مسایل پیش اومده من بازم میگم با این روند توی زندگیتون به مشکلات جدی بر میخورید همینطور که الان به مشکل خوردین
    خانواده عشقتون هم چون نگاه منطقی به مساله داشتن متوجه این موضوع شدن
    نمونه دیگه ای که شما عنوان کردین برای حل مشکلتون دوباره همین دعوا و درگیری
    چرا هفت سال زندان بودین؟ و چرا هی میگین سابقه دارم؟ مگه تموم نشده؟هر ادمی فرصت تغییر داره اما انگار شما از این برچسب و نگه داشتنش خیلی بدتون نمیاد؟ نکنه اینم یکی از راه های فرار از مشکلاتتون به جای حلش؟
    اینارو گفتم که یکم فکر کنید جدا از مساله پیش اومده نقش و شخصیت خودتون دریابید که اساس این وضعیت و با همین شخصیت پیش برید مشکلات فوق العاده زیادی خواهید داشت
    یک سال هم زمان خیلی کمی برای نا امید شدن و فراموش کردن همچین عشقی،شما فقط صورت مساله پاک کردین
    الان هم میخواید سریعا صورت مساله که همسرتون پاک کنید و تمام
    میتونید برای تخلیه خودتون برید ورزش هایی مثل بکس و رزمی یا ورزش های هیجانی نه دعوا و کتک کاری
    در مورد عشقتون هم بهتره صادقانه موضوع با همسرتون مطرح کنید و ببینید تصمیم و واکنش ایشون نسبت به این مساله چی هست و قصدش جدایی یا موندن چون بنظرم موندن تو یرابطه بی عاطفه هم ظلم به ایشون مگر خودشون بخوان . بعد باید تصمیم گرفت

    بنظرم با عشقتون هم خیلی صمیمی نشین و امیدوارش نکنید وقتی بفهمه شما یک سال نشده زن گرفتین و زن داشتین و اینطور باهاش بیرون رفتین و ... یا اگر وضعیت طوری بشه که نتونید با هم بمونید ضربه وحشتناکی میخوره و ممکنه حتی دوباره دست به خودکشی بزنه
    وضعیت حساسی برای هر دو خانوم هست بهتره خیلی عاقلانه رفتار کنید تا واکنش های احساسی و هیجانی
    به عشقتون بگین ممکنه چند وقت نتونین همو ببینین یک مساله ای هست که باید حل شه و بعدا برای ایشونم توضیح میدین که چی شده

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    بله عزیزم من ترجیح میدم اگه همسرم کس دیگه ای را دوست داشته باشه و مادرش فقط بخاطر اینکه پسرش دعوا نکنه براش زن گرفته خودش هم فکر میکنه من دعا خوندم که بیاد با من ازدواج کنه و تنها برای نیاز جنسیش سراغم میاد. حالا هم سر وکله عشق سابقش پیدا شده خودش این را به من بگه و تصمیم ماندن یا رفتن را به خودم واگذار کنه .

    در ضمن همین الان هم فقط در نقش تامین مالی زنشه و نه بیشتر.

    عزیزم هیچ ادمی با حرف و نظر یه نفر دیگه زندگیش کن فیکون نمیشه. خدا به ادم عقل داده. همونجور که خیلها سالهاست تو این سایت هستن و با این همه نظر کارشناسی و دلسوزانه که بهشون میشه همچنان تو دنیای اشتباه خودشون موندن .

    بهتره قبل از اینکه حرفی را بزنیم یا کسی را قضاوت کنیم یا جایی که لازم نیست و کسی ازمون نظری نخواسته نظر بدیم فهم و دقت مون را ببریم بالا تا بیخود وقت دیگران را هم نگیرد.
    ویرایش توسط آنه ماری : جمعه 18 آبان 97 در ساعت 18:08

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای خدای من با خوندن پستت گریه کردم منم عاشق یکیم که مثل شما ۷سال حبس بوده و میدونم بیاد خواستگاریم موافقت نمیکنن .جرمشم قتل بوده که دیگه هیچی
    اخه ما هم وضعمون خوبه . هم خودم باشگاه میرم و خوشگلم . هم پایان نامم تموم داره میشه و معلم میشم به زودی .هم این که بدتراز همه تک فرزندم . که باعث شده پدر مادرم بیش از حد بهم توجه کنن و حساس باشن. فقط،من هنوز دخترم . منم عاشق اونم براش میمیرم اگ بره میدونم بیجاره میشم اونم بدتر از،من تازه اگه بخوام برمم اون نمیذاره هرجوریه نگهم میداره . یه لحظه خودمو جای عشق شما تصور کردم . وای چقدر خوب میتونم درکتون کنم. با خوندن پستتون دلم به خودم لرزید . کاش خدا راه چاره ای جلو راهتون قرار بده.
    من خودمو میذارم جای اون خانم . بهش بگو همه جیو بگو زن داری اگه قبول کرد بمونه که بعید میدونم با زنت حرف بزن بگو اره جریان اینه . ولی خب زنت جه گناهی کرده اخه اون بیجاره چیکار کنه . بچسب به زندگیت و اونو تو قلبت نگهدار فقط بازیشم نده ک باهاش دوست باشی قطع رابطه کامل کن.


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.