به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 22 , از مجموع 22
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    بسم رب الشهدا و صدیقین



    امین همیشه بخشی از درآمدش رو کنار می گذاشت تا اگر در مسیرهای ترددش با کودک کاری مواجه بشه، بتونه از اون کودک یک خریدی داشته باشه.

    برای همین همیشه تو کشو لباس هاش، پر از جوراب و فال حافظ بود. امین هر وقت کودک کاری می دید که داره جوراب می فروشه، ازش یه جفت جوراب می خرید، بعد سعی میکرد یه ارتباطی با اون کودک ایجاد کنه. امین باور داشت این کودکان از فقر مالی رنج نمی برند، بلکه از فقر آگاهی و آموزش که بواسطه فقر مادی براشون ایجاد شده رنج می برند. برای همین بعد از خرید اگر موفق می شد با اون کودک ارتباط بگیره، براش سعی می کرد یک نکته یا یه درس زندگی بازگو کنه.
    یه بار یه کودکی جوراب 20 تومنی رو 40 تومان داشت می فروخت، امین رفت کنارش نشست، بهش گفت من قیمت جوراب منطقه دستمه، چرا گرون میفروشی، روزی دست خداست، روزی رو از خدا بجو،
    پسرک جوراب فروش به امین می گه: من هر وقت از خدا هر چی خواستم بهم نداده، چه طور می گی از خدا بخوام؟
    امین: اسم تو چیه؟ نگاه کن من و تو همه این آدمهای اطراف ما رو خدا افریده و بهمون روزی می ده، به یکی کم، به یکی زیاد، همش از سرحکمت خداست، مثل پرنده ای که حواسش به همه جوجه هاش هست. تو ام سعی کن همیشه حواست به شخصی که تو را آفریده باشی، چون آفریدگار چه بخواهی و چه نخواهی حواسش به تو هست.
    ................

    امین سر ماه همه جوراب ها رو جمع می کرد، می گذاشت تو سبد غذایی که با کمک خیرین جمع کرده بودن و به هر خانواده نیازمندی که یک سبد غذایی می دادن، یه جوراب هم میداد. همه خیرین براشون سوال بود که داستان این جوراب هایی که امین می گذاره تو سبد غذایی چیه؟ که امین همیشه می گفت برای دوستامه.

    اگر امین پولی تو جیبش نبود که از کودکان خرید کنه، سعی می کرد به یه لبخند و یا یک سلام چه طوری اکتفا کنه، یا سعی می کرد گونی ضایعاتی رو که کودک جمع کرده و براش خیلی سنگین شده بود رو تا یه مسیری براش حمل کنه.

    می گفت هم به کودک کمک می کنم، هم ورزش می کنم، هم رو نفسم کار می کنم، یوقت هوا برش نداره برای خودم کسی شدم تو محل.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 21 تیر 02)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    "اگر پرگار دور مرکز خودش می گرده، همه کار های ما هم باید حول نماز بگرده"



    امین خیلی نماز رو دوست داشت، سعی می کرد همیشه کار هاش رو به خاطر نماز عقب جلو کنه، نه اینکه زمان نماز رو عوض کنه.

    همیشه هم سعی می کرد، نمازش رو به جماعت بخونه. وقتی دوستاش ازش می پرسیدن که چند ساعت خدا برای خوندن نماز وقت گذاشته چرا اینقدر به نماز اول وقت و جماعت حساس هستی؟
    امین جواب می داد، اگر پدر یا مادری شما رو صدا بزنند که پسرم بیا کارت دارم، بهتره که همون لحظه بری نزد پدر و مادرت یا بگی هر وقت فرصت کردم میام؟! قطعا همون لحظه بری پیش اونها بهتره، وقتی هم که میری پیش اونها می فهمی کارشون به نفع خودت بوده، مثلا یه کادو می خواستن بهت بدند.

    حالا نماز اول وقت هم همینجوره، وقتی خدا بواسطه آن صدای ملکوتی اذان ما رو صدا می زنه، بهتره بدویم و بریم.

    وقتی دوستانش از روز های قبل می خواستن باهاش قراری رو تنظیم کنند، سریع تو ذهنش چک می کرد که قرارشون به نماز لطمه نزه، اگر لطمه می زد، سعی میکرد قرار رو بندازه عقب تر یا جلوتر.

    ----------------
    یه نکته جالب در مورد امین این بود که وقتی می دید اگر جایی مثل محل کارش یا محل هایی که می رفت کار انجام میداد افراد نمازشون رو تنهایی می خونند، دست به کار می شد و همه رو جمع می کرد تا همه با هم نماز جماعت بخونند.

    -------------

    بعضی از دوستان امین هم که کمی جلوتر بودند و نماز جماعت و اول وقت می خوندند، به آنها می گفت یک بزرگی می گه :

    دنیا می خواهی نماز شب بخون، آخرت می خواهی نماز شب بخون

  4. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (دوشنبه 09 مرداد 02)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.