به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    روزها و فصل ها که پیش میرفتند، صدا ها هم بیشتر میشد،

    " آقا امین ان شاالله کی شیرینی بخوریم؟" " آقا امین از شما بعید این همه تعلل" و هزار تا آقا امین دیگه حاکی از این مطلب بود که چرا ازدواج نمی کنی امین آقا.

    امین که همیشه در جواب چنین پرسش هایی ناخودآگاه سرش پایین میرفت و سرش را تکانی می داد و بی سر و صدا صحنه را ترک می کرد، در دلش پر از حرف بود.

    حرفی که هیچ شخصی به آن آگاه نبود، هیچ شخصی هم یافت نمی شد که از راز دل امین باخبر باشد، چون امین همیشه سنگ صبور بقیه آدمها بود، خودش یک آدم قوی و با ثباتی بود که با همه مشکلات زندگی اش به دید نعمت نگاه میکرد و با آن مشکلات خوش گذرانی می کرد.

    امین معتقد بود تا مشکلات برادر ها و خواهرانش رو برای ازدواج و تحصیل محیا نکنه نمی تونه بره سر خونه و زندگی خودش، از طرفی امین که روحیه کمک کردن داشت و همیشه دیگران رو مقدم بر خودش می دونست، مطمئن بود که دختری اگر بیاد تو زندگی اش خوشبخت نمیشه، مگر این که اون دختر هم مثل خودش باشد.

    امین شخصیت جالبی داشت، همیشه لباس های معمولی و بعضی وقت ها گشاد می پوشید، کمتر شخصی پیدا میشد که تن امین لباس نو دیده باشه، همیشه میگفت من لباس نو بپوشم و دیگران پول نداشته باشن یه لقمه نان تهیه کنند؟ هر وقت همه آدمها لباس نو پوشیدن، من هم یک دست می خرم.

    با این حال همیشه مادرش از نقطه ضعف امین استفاده می کرد و یه دست لباس نو براش می خرید به امین میگفت اگر نپوشی حلالت نمی کنم. امین هم بعد از هزار تا طفره رفتن و فضل و بخشش کردن لباس ها، شاید یک تیکه از آن لباس های نو را می پوشید تا دل مادرش رو بدست بیاره.

    برای همین همیشه دختر های محل امین رو مسخره میکردند و به نام امّل محل صداش می زدند. ولی این امّل محل برای اکثر آدمها ناشناس بود، حتی برای برادر و خانواده خیلی از همون دختر ها سبب خیر شده بود و یه کمکی بهشون کرده بود.

    امین هم ورزشکار بود و هم خیلی باهوش تو درس کلاس.

    همیشه دوستاش بهش می گفتن امین چرا تو هیچ مسابقه ای شرکت نمی کنی، امین هم بهشون میگفت ما تو زندگی باید هدفمون برای خدا باشه، نه مدال قهرمانی. من آدم ضعیفی هستم ممکنه با یک مدال قهرمانی فکر کنم کسی شدم و وابسته اش بشم و از خدا دور بشم.

    ادامه دارد .....

  2. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 03 بهمن 99)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    یکی از خصوصیات امین این بود که اطرافیانش زود وابسته اش می شدند، امکان نداشت با شخصی ارتباط برقرار کنه و اون طرف وابسته امین نشه. نکته جالب و مشترک همه اطرافیان و دوستان امین این بود که بلا استثنا امین برای برقراری رابطه با اونها پیش قدم شده بود و غالبا یه کمکی هم از امین دریافت کرده بودند.

    باوجود اینکه امین رو خیلی از آدمها محل میشناختن، ولی همیشه سعی می کرد گمنام بمونه. گمنامی برای امین یک سیره بود که همیشه سعی می کرد در نگاه خلق گمنام و در انتهای صف باشه.

    یه روز که امین می ره نانوایی برای خرید، می بینه پیرمردی که بسیار سن و سال داری میاد تو صف نانوایی و میپرسه نوبت من کی میرسه، همه که فکر میکنند این پیرمرد میخواد بی نوبت نون بگیره، بهش اعتراض می کنند. امین هم سریع وارد عمل میشه و به پیرمرد میگه " آقا من کاری برام پیش اومده شما بیاید جای من نان بگیرید، تا من بکارم برسم." اونوقت نانوایی را برای اینکه افراد در صف ازش تعریف نکنن و پا پی اش نشوند ترک می کنه و میره به نانوایی محله بالایی برای خرید نان.


    ............

    امین خیلی به آقا امام رضا ع ارادت داشت، برای همین همیشه دوست داشت بره مشهد مقدس، ولی به جز دوران بچگی اش که با خانواده رفته بود، هیچ وقت این مهم نصیبش نشده بود. هر وقت جور میشد که بره مشهد، یاد یکی از اعضای محل می افتد که جز مخلصین امام رضا بوده و تمکن مالی برای تشرف به مشهد رو نداشتن، برای همین بلیطش رو هدیه می داد به اون افراد و خودش از دور آقا رو زیارت می کرد.
    معمولا این جور موقع ها هم چند روزی آفتابی نمی شد تا کسی علت نرفتنش رو جویا نشه و سعی میکرد در گوشه ای با خودش و خدای خودش خلوت کنه.

    ادامه دارد....

  4. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 03 بهمن 99)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    این داستان پرواز:





    یکی از جمله های که امین در گفتارش استفاده میکرد بعد از جمله معروفه " کار باید برای خدا باشه" این بود که می گفت ما باید " اهل پرواز باشیم" .

    اکثر اطرافیانش متوجه این مطلب پر از رمز و راز امین نمیشدند. فقط از سلوک امین بعضی ها حدس میزدن که منظورش اینه که آدمها نباید وابسته متعلقات دنیا بشند، این متعلقان مثل غل و زنجیر به پای آدم بسته میشه، چون روح انسان به جای دیگری تعلق داره و با این وابستگی های دنیوی در انسان در مقام پایین و پست باقی مونه.

    شاید همین علاقه پرواز بود که امین به یه ورزش خاص که رنگ و بودی پرواز میداد خیلی علاقه داشت. یه بار یادمه یکی از رفیق های نزدیکه امین ازش پرسید:

    ** امین چه طور آدمها میتونند پرواز کنند؟
    // آدمها می تونند به اوج علیین برسند. این امکان پرواز فقط از درون انسان محقق می شه. شنیدی که حضرت علی ع میگه، هر که خود را شناخت، خدا را نیز می شناسد؟

    ** آره شنیدم این حدث رو.
    // خوب رسیدن به خدا یعنی رسیدن به اوج، این سفر هم اسمش هست پرواز

    ** امین قضیه کمی سخت شد، چه جوری خودمون رو بشناسیم؟
    // این چیزی که خودت باید بهش برسی، ولی یه نکته بهت میگم، خداوند صفات زیادی داره، تنها موجودی که مظهر این صفات خداونده، فقط انسانه، هر چه ما بیشتر سعی کنیم خصوصیات منفی مون رو برطرف کنیم و خودمون رو به صفات خدا نزدیک کنیم، انگار پرواز کردیم.


    ** عجب نکته ای گفتی امین. منظورت اینه که مثلا خدا ستار العیوبه، ما هم در مقابل انسان های خطا کار، خطا پوشی کنیم!!
    // آفرین دیدی خودت واردی، دقیقا زدی تو خال


    این گفتگو امین برای آدمهای دیگه ممکن بود با بحث های دیگه اتفاق بافته، چون امین سعی می کرد با افراد بر اساس علم و ظرفیتشون صحبت کنه که نشون میداد چقد شناختش از اطرافیانش خوبه.

    ولی یه نکته وجود داشت، هر کی ازش می پرسید امین کتاب چی بخونم، امین از ریز و درشت بهش میگفت " قرآن"


    ره آسمان درون است، پر عشق بجنبان
    پر عشق بجنبد، غم نردبان نباشد
    ادامه دارد ........

  6. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    باغبان (جمعه 03 بهمن 99), سحر بهاری (پنجشنبه 15 آبان 99)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    این داستان: حجت های خدا و مقام زن






    امین ارادت خاصی به خاندان اهل بیت (ع) داشت. هر وقت و هرجا صدای روضه ای بلند می شد، سریع خودش رو به اونجا می رسوند.

    همیشه دوستان و رفقاش رو هم تشویق می کرد دست اهل بیت (ع) رو ول نکنند. می گفت:

    ائمه حجت خدا بر روی زمین هستند، تا الگویی باشند برای ما تا در راه مستقیم خداوند قرار بگیریم و قدم بزنیم.

    یادمه یکی پرسید الان که ائمه نیستند چه طوری می شه ازشون یاد بگیریم؟

    امین سریع جواب داد هیچ وقت زمین خدا از حجت اش خالی نمی مونه، الان هم حجت حی خداوند بر روی زمین آقا امام زمان (ع) هستند، که ناظر ما هستند، ما باید با اعمالمون ایشون رو نا امید نکنیم.

    حالا اینکه چه طور میشه از ائمه شهید و امام غیت الگو گیری کرد، خیلی مهمه، نگاه کن ائمه از بعد از امامت امام جواد (ع) تا امام حسن عسگری (ع) سعی داشتن تا ارتباط با مریدان و شیعان رو به صورت غیر حضوری و از طریق وکلا انجام بدند تا به مردم یاد بدهند که گفته ها و سیره زندگی ائمه همه یکی هستند و با الگو گیری از آنها میشه جواب سوالاتمون رو بگیریم، دیگه کمتر لازمه برای هر مسئله ای به امام رجوع کنید هر چند که ارتباط امام با شما قطع نخواهد شد. و شما باید نسبت به فهم کامل و دقیق قرآن خداوند به بهترین شکل در زندگی تون اقدام کنید تا بتونید تصمیم های زندگی تون رو خودتون بگیرید. بزرگان دین هم که خواهند بود.


    همه اطرافیان از این جواب کامل امین لذت بردند، امین حرفش رو اینجور ادامه داد که:

    همه پیامبران از ابتدا تا انتها و ائمه (ع) یک حرف داشتند و آن این بود که تسلیم خداوند باشین، مسلمان بودن یک اسم نیست بلکه یک سیره است که حضرت موسی و عیسی (ع) هم اون سیره رو داشتند، که در زمان پیامبر (ص) کامل شد.

    قرآن رو زیاد بخونید، خدا رو شکر خداوند یک نعمت عظیم به ما فارس زبان ها داده تا زبان مادریمون قرابت خاصی به زبان قرآن داشته باشه و افرادی مثل علامه طباطبایی رو در جمع خودمون خلق کرده تا با با استفاده از تفسیر المیزان ایشون به عمق معانی کتاب قرآن پی ببریم.

    خوب بچه ها چند روز دیگه سالروز شهادت خانم فاطمه زهرا (س) هست، تو این روز آقا امام زمان خیلی داغدار هستند، سعی کنید تا اون روز سیره زندگی خانم فاطمه زهرا (س) رو بخونید و برای خواهر و مادراتون تعریف کنید، متاسفانه دختران و زنان جامعه ما خیلی از اون مدل زندگی دور شدند.
    رن بودن و کرامت و مقام زن نم نم داره جای خودش رو به مفاهیم جدیدی میده که خیلی خطرناکه. حضرت زهرا و حضرت زینب تا جای ممکن سعی میکردند در مقابل نامحرم حاضر نشوند، ولی الان دختران ما به راحتی چند کلیک در دسترس قرار می دهند خودشون رو، یا شیوه همسر داری و زن بودن آشنا باید بشوند. متاسفانه بعضی ها فکر میکنند اگر سیره زندگی اون بزرگواران رو برند یعنی باید در قفس باشند و حرف زور بقیه بالاسرشون باشه، ولی اینجور نیست. زن ها خیلی با مردان متفاوت هستن، ولی در مقابل خداوند یکسان هستند، زن ها برای اهداف دیگری خلق شدند و مردان نیز برای اهداف دیگری، تو جامعه امروز ما اینقدر این مردان و زنان جاشون رو با هم عوض کردن که نخ خیلی از زندگی های ما از دست در رفته. باید از اونها یاد بگیریم زندگی صحیح چی هست، یک زن واقعی چه خصوصیاتی باید داشته باشه.


    ان شاالله اگر عمری باقی بود، میایم و با هم بیشتر حرف میزنیم بچه ها....

  8. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 03 بهمن 99)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    این داستان پرچم سیاه:




    امین همیشه به بچه های می گفت، دوست داری وقتی می خوای بری به فلان مقصد، زودتر از موعد برسی؟ میانبر بزنی؟ همه یک صدا می گفتیم چرا نمی خوایم، امین هم شروع می کرد به توضیح دادن،
    شاید امین می دونست که چه طور باید ما رو ارشاد کنه، خودمون هم نفهمیدیم که امین از نقطه ضعف ما که حریص بودن و عجله بود وارد شد.
    توضیحاتش رو با این موضوع شروع کرد که همه ما عجولیم، خود خدا در قرآن گفت "کان الانسان عجولا" دوست داریم زود به نتیجه برسیم، دوست داریم زود مالک بشیم، دوست داریم زود به مقصد برسیم، ولی تا حالا فکر کردین از همین نقطه ضعفمون چه طور میشه استفاده مفید کرد؟

    برای رسیدن به خدا یه راه میانبر وجود داره، اون هم اووومممممممم، البته من نمی گم ها، بزرگان دین و معرفت الله مثل جناب آیت الله سید علی قاضی می گن، راه میانبر فقط یکی است و آن هم راه و محبت اهل بیت است، اگر راه اونها رو بریم زودتر به مقصد میرسیم، البته خوش به حال اونهایی که به مقصد می رسند و مثل ما تلاش اشون این نیست که فقط از راه منحرف نشوند.

    بچه اگر دیدی شخصی داره شما رو به چیزی دعوت می کنه که خودش در اون سهمی نمی بره و فقط دنبال منفعت خودتون هست، بدون اون فرد یک دوست هست، ائمه هم همین طور بودن، برای منفعت ما تلاش می کردند، حتی از جان و مال اشون هم گذشتند که به ما بگویند ، راه درست و مستقیم فقط یکی است و آن هم صراط مستقیم الی الله است.

    یکی از بچه ها پرسید برای همین هست که وقتی محرم میشه امین آقا شما حال و هوات یه جور دیگه میشه؟

    امین جواب داد خیلی ماشاالله شما تند می رانید، آروم برو من هم بهت برسم اخوی،

    آره ما باید راه ائمه رو بریم، از اونها الگو بگیریم و در زندگی مون پیاده کنیم، یکی از این امامان ، امام حسین ع هست، که خیلی به گردن ما حق دارند، نامردیه که اگر ما قدر زحمات ایشان رو ندونیم و بگذاریم خون ایشان پایمال بشه،
    ماه محرم یکی از ماه‌های تکامل است و محبت و عزاداری برای امام حسین (ع) انسان را زود به مقصد می‌رساند. «کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع»؛ همه ما اهل بیت (ع) کشتی نجات هستیم ولی کشتی نجات امام حسین (ع) سریع‌تر است.
    اینکه برای مظلومیت ایشان بگرییم، خیلی خوبه، این توفیق رو خدا به هر شخصی نمی ده، برای همین هم می گن :
    کسی که در عزای امام حسین (ع) بگرید یا بگریاند یا محزون شود، دیگر آتش دنیا و آخرت او را داغ نخواهد کرد، دوستان اهل بیت در مجلس ذکر امام حسین (ع) مثل حضرت ابراهیم (ع) هستند که خداوند آتش را بر او سرد کرد.
    در کنار این همزمان هم تلاش کنیم، با راه رفتن در راه خدا، خون ایشان رو اعاده کنیم.

    بچه ها اول ماه ذی الحجه که میشه، آیت الله بحجت دستوری دارند که می گن اگر شبی یک زیارت عاشورا ختم کنیم، تا روز عاشورا میشه 40تا، وقتی هم از شما زیاد نمی گیره، یه جور چله محسوب میشه که قلب ما آماده میشه برای دریافت انوار.
    در مورد این زیارت عاشورا خیلی چیز ها عرفا گفتند، معلومه در این دعا کلی راز و رمز هست، مثلا جناب اسماعیل دولابی گفته،
    اگر شده در همه عمر لااقل یک بار زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوان و از آن محروم نمان. متن زیارت عاشورا الهام خدایی است که به قلب ائمه الهام شده است و چیزی شبیه قرآن است اگر یک ماه محرم هر روز در خانه‌ات زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش بخوانی خدا را می‌بینی، امام حسین(ظهور) محبت است، ائمه یک ماه محرم را خیمه عزا می‌زدند و گریه می‌کردند.

    تو محرم ما باید شعائر امام حسین رو زنده نگه داریم، حتی شده با یه پارچه سیاهی که درب خونمون می زنیم، یا جامه سیاهی که به تن می کنیم، این ها ملاحظات اجتماعی محرم هستن ملاحظات شخصی و درونی هم داره که بهتر ما تو این ماه معرفت و شناختمون به امام حسین و یاران ایشان بیشتر کنیم.

    بچه ها یادتون باشه، تو محرم افرادی که عزاداری نمی کنند از ما آسیبی نبینند، یا حق

    منبع بعضی از جملات
    ویرایش توسط Mvaz : یکشنبه 24 مرداد 00 در ساعت 23:07

  10. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (دوشنبه 25 مرداد 00)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    این داستان پهلوان:


    همیشه نزدیک پنجم شهریور که میشد، امین روحیه عجیبی پیدا میکرد، آخه این روز مصادف بود با سالروز تولد جهان پهلوان غلامرضا تختی.
    خصلت های جوانمردی و عیاری امین، همه رو به یاد اون بزرگوار می انداخت. از طرفی امین ورزشکار توانایی بود، ولی چون هیچ وقت دنبال قهرمانی نمی رفت و به جز بچه محل ها نمی شناختنش. امین معتقد بود انسان باید بدنش رو قوی کنه فقط برای خدا و کمک به خلق خدا، اونجوری قهرمانی اش ارزش بیشتری خواهد داشت. بار ها شده بود تا مرز قهرمانی پیش رفته بود، ولی در لحظه آخر عقب نشینی کرده بود.

    یکی از خصلت های پهلوانی امین، در زمان ورزش این بود که وقتی تو لحظات آخر کشتی از حریف جلو بود، سعی میکرد کشتی رو کنترل کنه تا فن بیشتری به حریف خود نزنه که اختلاف امتیازشون بیشتر از دو سه امتیاز بشه. معتقد بود ورزشکار شکست خورده ممکنه با یه شکست سنگین بی انگیزه بشه و ورزش رو کنار بگذاره.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 28 دی 00)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    این داستان شهادت:



    یه روز یکی از بچه ها خیلی گریه میکرد، امین سعی کرد نزدیکش بشه تا بفهمه مشکلش چیه، بعد از اینکه ازش پرسید، رفیقش برگش گفت:
    آخه این چه عدالتیه، چی میشد من دهه پنجاه بدنیا میومدم و بعدش می‌تونستم برم جنگ و شهید بشم. ولی الان توفیق شهادت دیگه نداریم.

    امین یه دستی سرش کشید و بهش گفت، مرحبا که این قدر بی تابی دیدار یار هستی، ولی یه چیزهایی رو باید بیشتر روش کار کنی.

    همه آنهایی که شهید شدند، در اصل خودشون رو از وابستگی ها رها کردند، خودشون رو برای قدم گذاشتن در راه حق پیش کش کردند و خدا هم پاسخشون رو با شهادت داد، عزیزم شهید، یعنی ناظر یعنی حاضر ، یعنی شخصی که به درجه ای از شهود و آگاهی رسیده که جز حضور خدا نمی‌بینه.

    با این تعریف هیچ وقت درب شهادت بسته نمیشه، همین الان عده ای از هموطنانمان دچار حادثه شدند، چرا نمیری کمکشون کنی؟
    - آخه امین آقا من سر کارم، نمیشه که .
    امین گفت دقیقا نکته همینجا است، همه شهدا بهترین شغل ها و درس ها رو رها کردند و رفتند. وابسته تعلقات اشون نبودند.
    کار خوبه، جوهر مرده، ولی شما که عشق شهادتی، می تونی با حذف این وابستگی های دنیا، به مقام حضور و شهود برسی، همزمان هم که هدفت خشنودی خداست و خدمت به خلق، پس چیزی نیست جز شهادت.

    تا حالا به این فکر کردی که خدا از حق الناس نمیگذره؟ چون انسان ها براش عزیز و مهم هستن و حالا بیا از این نکته بالعکسش رو استفاده کنه، به مردم خدمت کن, خدا هم خوشش میاد.

    ان شاالله هممون یه روز شهید بشیم،

  14. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 28 دی 00)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    هور در آتش قسمت اول:


    بابا عقیل، پیرمردی که پسر خود را گم کرده بود راهی دشت و بستان و دریا میشه تا شاید خبری از پسرش رحمت بگیره. هر چی جلوتر میرفت انگار به رحمت نزدیک تر می شود، ولی رحمت از اون دورتر.
    در میانه مسیر امین رو ملاقات می کنه، امین که با قایقش قصد داشت جیره بچه های خط رو منتقل کنه با درخواست باباعقیل مبنی بر رسوندنش به رحمت که در گردان یک دسته یک حضور داشت، موافقت میکنه.
    باباعقیل که ضمیر پاکی داشته در مسیر خبر از اسیر شدن دوست جایگاه دار سوخت داد که مدت ها در فراق دوستش به سوگ نشسته بود. هر چه باباعیقل با صفا بود، ولی امین هم برای خودش بزرگ بود، موقع تقسیم آذوقه و فانوس های بچه های دسته دو، تیری به سمتش نشانه می ره و فانوس در دستش پودر میشه، در کمال تعجب بابا عقیل، امین نه تنها از این ماجرا نترسید بلکه اظهار داشت تیر غیبی بود، نگران نباش حاجی.

    وقتی به انتهای مسیر یعنی دسته یک که رحمت در اونجا حضور داشت می رسند، باباعقیل سعی می کنه امین رو کمک کنه، و تعدادی زیادی از فانوس ها رو که بچه ها به شدت بهش احتیاج داشتند رو بر می داره و سعی می کنه از قایق پیاده بشه، ولی متاسفانه پاش لیز میخوره همه فانوس ها داخل آب سرد و یخ هور می افتند. بازهم امین بزرگی می کنه و میگه نگران نباش حاجی ، پیش میاد. شما برو تو سنگر تا من وسیله ها رو تحویل مسئول تدارکات بدم.
    تا باباعقیل میره سمت پیداکردن رحمت، امین به آب سرد میزنه و همه فانوس ها رو از آب بیرون میاره.



    پ ن : به علت شباهت رفتاری زیادی امین به شخصیت قایق سوار یعنی ناخدا مولایی در این فیلم، این دو نام با هم جابجا شدند.
    ویرایش توسط Mvaz : سه شنبه 28 دی 00 در ساعت 17:20

  16. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 28 دی 00)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    هور در آتش قسمت دوم:


    به محض خالی کردن آذوقه ها، رحمت که رفته بود چند کیلومتر جلوتر کشیک بده تا دشمن مبادا به دسته یک حمله نکنه، خبر می ده که عراقی ها در راهند، آماده باشین.
    فرمانده دسته یک هم همه نیروها رو برای مقابله بسیج می کنه ولی یه قایق کم می آورند و با رد درخواست فرمانده مبنی بر قرض دادن قایق امین به اونها توسط خود امین، همه شوکه می شوند، امین می گه قایق با سوارشه منم میام.

    بچه مقابل دشمن ایستادگی می کنند و امین با دست فرمون خوبش همه رو سالم به قرارگاه دوباره بر می گردونه.
    از اونجایی که رحمت تو کشیک گیر کرده بود و نه راه پس داشت و نه راه پیش، فرمانده دستور می ده به امین که باباعقیل رو به عقب برگردونه. چون حالا حالا ها از رحمت خبری نمی شد و احتمال شهادتش هم زیاد بود.

    تو راه برگشت بودند که قایقی باسرعت از کنارشون رد می شه و برخورد سختی با اونها پیدا می کنه.
    باز هم امین در جواب باباعقیل که عصبانی شده بود از این واقعه می گه، حاجی نگران نباش، بنده خدا ناشی بود، الان قایق امون رو درست می کنم که بریم.

    متاسفانه قایق موتورش خراب شده بوده و دیگه راهی برای ادامه با اون نبود، اونها تصمیم می گیرند قایق خودشون رو عوض کنند تا با یک بلم ( قایقی که با پارو زدن جلو میره) پیش بروند.
    مه همه جا رو فرا گرفته بود. اونها مسیر رو گم می کنند. به نظر در منطقه دشمن وارد شده بودن و اونها فقط دو خشاب تیر داشتند. با اصابت چند تیر به قایق اشون، قایق سوراخ میشه و رفته رفته پر از آب میشه...


    باباعقیل که تازه متوجه شده بود، راز این بچه دل بریدن از دنیا است، به یاد حضرت یعغوب نبی که یوسف خودش رو گم کرده بود، تمام دلبستگی های خودش رو مثل کتاب حافظ دوست داشتنی اش، ساعت طلایی اش، لباس بافتی که برای رحمت بافته بود رو به آب می سپاره و خودش رو رها میکنه برای تقدیر الهی.


    این بود بزرگترین درسی که امین به باباعقیل داد، در یک دل دو محبوب نمی گنجد!
    ویرایش توسط Mvaz : سه شنبه 28 دی 00 در ساعت 17:38

  18. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 28 دی 00)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سیگار را بکشید!!!



    امین رفتاری داشت که باعث شده بود مقبولیت خاصی بین دوستان و اطرافیانش پیدا کنه. یه جورایی همه حرفش رو گوش میکردند.
    یکی از ناراحتی هایی که امین داشت این بود که ببینه اطرافیانش خیلی درگیر زندگی و مشکلات اون هست و از اون بدتر برای فراموشی این رنج هایی که خودشون برای خودشون درست کرده بودند، رو به سیگار و قلیان و ... می آوردند تا برای مدتی هر چند کوتاه، از اون رنج و اندوه فاصله بگیرند، عده ای دیگر هم برای عقب نیافتند از دیگران رو به سیگار آورده بودند. انگار هر کی سیگار نکشه، بچه محسوب میشه.


    امین معمولا سعی میکرد به این افراد نزدیک بشه و یه وسعت دید بهشون بده، مثلا از دلیل اصلی که به سمت سیگار کشیده شدند می گفت و سپس ازساختار ذهن انسان و عصب های آن و نحوه تشکیل یه عادت می گفت و در ادامه کمی از ارزش های والای انسان و اینکه هدف از خلقت انسان چی بود.البته بسته به هر آدمی جملات امین هم متفاوت بود.

    معمولا به اونها پیشنهاد میداد همونجور که عادت سیگار رو در ذهنشون تشکیل دادن همونطور هم ترک کنند. اگر طرف روزی ده تا سیگار میکشید می گفت تا هفته بعد باید بکنیش 8 تا. تو طول هفته هم بهش سر میزد و ازش حساب و کتاب می خواست. دوستانش هم تعجب می کردند چرا امین اینقدر اونها رو از خودشون نسبت به خودشون بیشتر دوست داره.

    چندتا راه کار هم بهشون داده بود، مثلا می گفت

    1- باید برای خودتون دست انداز درست کنید، برای سیگار کشیدن باید از اون مانع عبور کنید مثلا سیگار همراهتون یا محل کارتون نباشه، بگذاریدش تو ماشین، یا یک نخ یک نخ از بقالی بخریدش، تا برای هر بار کشیدن به سختی بیافتین و قیدش رو بزنید.
    2- هر بار که خواستید سیگار بکشید، بگید به خودتون که حالا بعدا می کشم، اگر هم کشیدین، تا آخر نکشین.
    3- براشون حساب کرده بود با پول سیگار چه آینده ای رو می تونند برای فرزندانشون بسازند. به این فکر کنید که که پول اون نخ سیگار داره آینده فرزندشون رو خراب می کنه.

    4- از همه مهمتر امین یه قلک به هر کی داده بود، گفته بود به ازای هر سیگار کاملی که داخل این قلک بیاندازید صاحب این قلک که آدم خیری بوده، پول اون نخ سیگار را به مردم نیازمند کمک می کنه. فقط قبل از انداختن سیگار درون قلک اون سیگار رو از فیلترش بکشید تا از هم جدا بشه، رو قلک هم نوشته بود
    لطفا سیگار را بکشید!
    با این کار، امین یه تیر و سه نشون زده بود، اون خیری که قبل تر هم قصد نیاز به فقرا رو داشت، براش یه نیت خوب پیدا شده بود که به جز دستگیری از نیازمند، یه فرد سیگاری هم نجات پیدا می کنه و اینکه فرد سیگاری با نکشیدن یه سیگار به خودش و کره زمین و خانواده و به یه فرد نیازمند هم کمک کرده بود.

    امین دوست داره شما هم این فرهنگ رو در اطرافیانتون به کار ببرید.

    ویرایش توسط Mvaz : جمعه 06 اسفند 00 در ساعت 12:32

  20. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 07 اسفند 00), باغبان (جمعه 06 اسفند 00)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.