به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 03 [ 14:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    9,992
    سطح
    66
    Points: 9,992, Level: 66
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array

    از زندگی اشتراکی واقعا خسته شدم

    دوستای عزیزم سلام
    بعدازآخرین تاپیکم درباره زندگی اشتراکی دوباره اومدم
    نزدیک 7ماهه دارم شریکی بدون هیچ استقلالی باخانواده همسرم زندگی میکنم واقعا کم آوردم بااینکه همه آموخته هام ازهمدردی رو به کارگرفتم اماخیلی جاها اینقداذیت شدم که دلم میخواست زندگیم تموم بشه.
    کم کم دارم میرم خونه خودم امادیگه هیچ ذوقی واسش ندارم احساس میکنم انرژی دیگه واسم نمونده تواین مدت طبق چیزایی که یادگرفتم اصلا سرهمسرم غرنزدم اما خودم خیلی وقتا ازدرون بهم میریختم.
    تواین مدت حتی یه شبم راحت نخوابیدم شبا تادیروقت بیدارم همه کارارو باید خودم انجام بدم اگه یه روز به هردلیلی کاری بمونه کلا رفتارا عوض میشه همسرمم حقو مثل همه مردا به خونوادش میده و میگه خب بیشترکارکن که ناراحت نشن!!!!!!!
    صبحا بااسترس ازخواب میپرم چون اگه یه ربع بیشتربخوابم بلافاصله متلکشومیشنوم. کلا خونواده همسرم یه عادت خیلی بد دارن اینه که هرحرفی بخوان بزنن خیلی رک و بی پرده میگن بعدمیگن ماشوخی میکنیم تواین مدت جوری شدم که ازکلمه شوخی متنفرم چون هربی احترامی ک حرفی که بخوان میزنن بعدمیگن شوخی بود درحالی که اصلا ذره ای شوخی توش نیس.
    الان واقعا نمیدونم چیکارکنم که آرومتربشم هیچ انگیزه و ذوقی واسه رفتن خونه خودم ندارم. خیلی میخواستم به توصیه دوستان عمل کنم که زیاد ازحالا کاراروبه عهده نگیرم که عادت کنن اما متاسفانه نشد چون رفتارشون بدمیشه خیلی خستم نمیخوام رورفتارم باهمسرم تاثیربذاره هرچند گاهی ازخودشم به شدت ناراحت میشم.اززندگی اشتراکی متنفرم واقعا سخت و بده فقط گاهی دلموبه این خوش میکنم که همسرمم ازینجورزندگی راضی نیس و خودش میگه حتی واسه یه مدتم باهم زندگی کردن بده اما این وسط واقعا بیشترین فشارروی منه.
    دوستان میشه مثل همیشه راهنماییم کنید و همراهم باشید؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 08 شهریور 96)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 03 [ 14:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    9,992
    سطح
    66
    Points: 9,992, Level: 66
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان سلام
    بااینکه کسی تاپیکمولایق جواب دادن نمیبینه اما من بازم اومدم خیلی خیلی خستم اصلا نمیتونم دیگه تحمل کنم حالم ازمهمونیای وقت و بی وقت خونواده همسرم بهم میخوره و هیچ راهیم ندارم.
    الان ازنظرجسمی واقعا حالم بده جوری که نمیتونم سرپا وایسم و بازم مهمونیه،همه کارا رو ازصبح باحال بدم انجام دادم اگه دردو به روم بیارم بلافاصله میگن لوسی درحالی که اگه کوچکترین درد یاخستگی هرکدومشون داشته باشن کلی بزرگش میکنن.
    دوستان چیکارکنم واقعا کم آوردم توروخداکمکم کنید هیچکس درکم نمیکنه،همسرم تلاششو میکنه زودتربریم خونمون اما من واقعا خسته شدم هرروز داره عقب میفته و صبرم تموم شده دلم خونه خودمومیخواد گاهی میگم کاش هیچوقت ازدواج نمیکردم.
    زندگی باخونواده شوهر واقعابده و به نظرمن که تواین مدت زندگی کردم اصلا منطقی و قابل قبول نیس.
    فقط کارخودشونوقبول دارن ازینکه مجبورم چون خونه خودم نیس طبق چارچوب اوناجلوبرم خستم واقعا نیازبه راهنماییتون دارم، حتی دیگه ازغذاهاشونم متنفرم دوستان چیکارکنم بتونم این مدتم دووم بیارم
    الان درد منو ازپاانداخته و شب باید مهمونداری کنم حتی اینقددرک ندارن حال بد منوببینن برام دعاکنیدتموم بشه واقعا هم به راهنمایی و راهکاراتون نیازدارم که کمترعذاب بکشم
    ویرایش توسط tanhaeii : دوشنبه 13 شهریور 96 در ساعت 18:32

  4. 2 کاربر از پست مفید tanhaeii تشکرکرده اند .

    بارن (دوشنبه 20 شهریور 96), زن ایرانی (دوشنبه 13 شهریور 96)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    بیشتر برامون توضیح بده...چه کارهایی رو دوش شماست؟چرا شما پیش خانواده همسرتون زندگی مشترکتون رو شروع کردین؟چند نفر با هم زندگی می کنید؟و ایا داخل یک واحد هستین؟
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 20 شهریور 96)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    143
    Array
    سلام دوست عزیز

    مشخص هست که چه زمانی شما مستقل میشید؟

    در مورد حرفها و طعنه های اونا که نمیشه تغییرشون داد.تنها راه اینه که شما روی خودتون کار کنید که روتون تاثیر نذاره.انگار هیچ چیزی نشنیدین.

    ولی در مورد کار کردن توی اون خونه هیچ کس نمیتونه شما رو مجبور کنه.تا حدی که تمایل دارین و امکانش براتون هست کمک کنید نه بیشتر از اون و به حرفهاشون

    هم اهمیت ندید.

    خیلی کار خوبی می کنید که سر همسرتون غر نمیزنید. اگر هم اونا به همسرتون در مورد شما شکایتی کردند و همسرتون به شما منتقل کرد میتونید بدون گله و شکایت از

    اونا و با سیاست زنانه از شرایط جسمی بدتون طوری با همسرتون حرف بزنید که باهاتون همدردی کنه.و بگین خیلی دوست داشتید توان بیشتری داشتین و بیشتر کمک

    می کردین ولی متاسفانه شرایطتون اجازه نمیده.

  8. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 20 شهریور 96)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست عزیز

    میشه به این سوالا جواب بدین
    شما و همسرتون چند سالتونه و تحصیلاتتون چقدر هست؟
    آیا شما هم شاغلین یا میتونین شاغل شین؟
    نامزد هستین یا عروسی کردین تو خونه خانواده شوهرتون هستین؟

    اما قبل اون سوالا عزیزم اگه میتونی سعی کن که شاغل شی که کمتر باهاشون برخورد کنی و از طرفی یه کمکی باشی که زودتر بتونین برا خودتون خونه مستقل فراهم کنین

    یا باشگاهی کلاسی ثبت نام کن که زیاد روبرو نشی با این مسائل


    انشالاه که مشکت حل بشه خانوم گل






  10. کاربر روبرو از پست مفید عسل28 تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 20 شهریور 96)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مهر 97 [ 18:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-07
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    2,979
    سطح
    33
    Points: 2,979, Level: 33
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.

    منم با حرف عسل جان خیلی موافقم که بتونی بیرون از خونه باشی به بهانه درس یا کار. هم برای پیشرفتت و هم برای رهایی از این اوضاع. خیلی خیلی توصیه میکنم این رو.
    حتی اگر لازمه برای کنکوری چیزی درس بخونی اول، برو کتابخونه روزا و درس بخون. ولی چون به هرحال شما هم تو اون خونه زندگی میکنی اگه مثلا با خواهر شوهرا و مادرشوهر چهار نفر هستین پیشنهاد بده بگو من روزا نیستم ولی اجازه بدین مثلا چهار وعده غذا در هفته من درست میکنم. نهارای فلان روز و شام فلان روز..
    اگرم اعتراضی میکنن اصصصلا اهمیت نده. خیلی خونسرد بگو که وظیفه من نیست بیشتر از این. هیچ حقی ندارن که از شما بیش از این کار بخوان. ببخشید کلفت که استخدام نکردن!!

    هرجات هم درد میکنه، بگو فلان جام درد میکنه یا خسته م و ... اگرم کسی گفت لوسی! اصصلا نشنو! هررچی میخوان بگن.

    الان چند نفر تو خونه همسرتون هستن؟ یعنی غیر از مادرشوهر، مثلا چند تا خواهر دارن؟
    و کارهای خونه رو آیا همه به سهم مساوی انجام میدن؟

    هررچه زودتر هم سعی کنین از اون خونه برین و مستقل بشین..

  12. کاربر روبرو از پست مفید پابرهنه تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 20 شهریور 96)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 03 [ 14:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    9,992
    سطح
    66
    Points: 9,992, Level: 66
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    بیشتر برامون توضیح بده...چه کارهایی رو دوش شماست؟چرا شما پیش خانواده همسرتون زندگی مشترکتون رو شروع کردین؟چند نفر با هم زندگی می کنید؟و ایا داخل یک واحد هستین؟
    دوستان سلام
    مریم جان هرکاری که خونه داره تقریبا بامنه حتی اتوکردن لباسا،بعضی روزا که خواهرشوهرم خونس کمک میکنه چون سرکارمیره مادرشوهرمم کلا خونه نیس چون ظاهرا سرکاره اما پدرشوهرم یه سوپرمارکت داره که دوتاشون همیشه اونجان.
    قضیه اینکه چرااینجوری زندگیموشروع کردم قضیش مفصله توتاپیک قبلیم کامل توضیح دادم یه جورایی مجبورشدم الان حتی یادآوری اون روزااذیتم میکنه.
    بله ماتویه واحدیم فقط اتاق خوابمون جداس.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    مشخص هست که چه زمانی شما مستقل میشید؟

    در مورد حرفها و طعنه های اونا که نمیشه تغییرشون داد.تنها راه اینه که شما روی خودتون کار کنید که روتون تاثیر نذاره.انگار هیچ چیزی نشنیدین.

    ولی در مورد کار کردن توی اون خونه هیچ کس نمیتونه شما رو مجبور کنه.تا حدی که تمایل دارین و امکانش براتون هست کمک کنید نه بیشتر از اون و به حرفهاشون

    هم اهمیت ندید.

    خیلی کار خوبی می کنید که سر همسرتون غر نمیزنید. اگر هم اونا به همسرتون در مورد شما شکایتی کردند و همسرتون به شما منتقل کرد میتونید بدون گله و شکایت از

    اونا و با سیاست زنانه از شرایط جسمی بدتون طوری با همسرتون حرف بزنید که باهاتون همدردی کنه.و بگین خیلی دوست داشتید توان بیشتری داشتین و بیشتر کمک

    می کردین ولی متاسفانه شرایطتون اجازه نمیده.
    آنیتای عزیز ممنونم ازراهنماییت
    بله اگه خدابخواد تایک ماه دیگه میریم اما خب واقعا این مدت واسم عذاب آورشده میدونم شاید مسخره باشه اما تحملش سخته
    دارم تمام تلاشمومیکنم بی تفاوت باشم اماخب وقتی ازحدمیگذره اذیت میشم
    درموردکارکردنم کلا اعتقاددارن به قول خودشون عروس وظیفشه حتی بیشترازدختر خونه کارای خونه روانجام بده.وقتیم مریض باشم یا بگم جاییم درد میکنه متهم میشم به لوسی و ضعیف بودن
    خیلی خسته شدم واقعا.
    نقل قول نوشته اصلی توسط عسل28 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    میشه به این سوالا جواب بدین
    شما و همسرتون چند سالتونه و تحصیلاتتون چقدر هست؟
    آیا شما هم شاغلین یا میتونین شاغل شین؟
    نامزد هستین یا عروسی کردین تو خونه خانواده شوهرتون هستین؟

    اما قبل اون سوالا عزیزم اگه میتونی سعی کن که شاغل شی که کمتر باهاشون برخورد کنی و از طرفی یه کمکی باشی که زودتر بتونین برا خودتون خونه مستقل فراهم کنین

    یا باشگاهی کلاسی ثبت نام کن که زیاد روبرو نشی با این مسائل


    انشالاه که مشکت حل بشه خانوم گل


    عسل جان من 26 همسرم 29 من کارشناسی وهمسرم ارشد مهندسی
    متاسفانه شاغل نیستم هرچیم دنبال کارمیدوم بیفایدس.
    نزدیک 7ماهه عروسی کردیم.باورکنید دنبال کار بودم و هستم اما واقعا شرایط کاربده باشگاه میرم امادرهفته سه روز و تایمیه که بیکارم زیاد تفاوتی نداره.زیادم بیرون ازخونه بودن فایده نداره چون همسرم وقتی خونه باشه نمیخوام من نباشم اول زندگیمونه و حضورنداشتنم خیلی درست نیس.ممنونم که واسم دعای قشنگ کردی عزیزم ایشالا مشکل همه حل بشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط پابرهنه نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.

    منم با حرف عسل جان خیلی موافقم که بتونی بیرون از خونه باشی به بهانه درس یا کار. هم برای پیشرفتت و هم برای رهایی از این اوضاع. خیلی خیلی توصیه میکنم این رو.
    حتی اگر لازمه برای کنکوری چیزی درس بخونی اول، برو کتابخونه روزا و درس بخون. ولی چون به هرحال شما هم تو اون خونه زندگی میکنی اگه مثلا با خواهر شوهرا و مادرشوهر چهار نفر هستین پیشنهاد بده بگو من روزا نیستم ولی اجازه بدین مثلا چهار وعده غذا در هفته من درست میکنم. نهارای فلان روز و شام فلان روز..
    اگرم اعتراضی میکنن اصصصلا اهمیت نده. خیلی خونسرد بگو که وظیفه من نیست بیشتر از این. هیچ حقی ندارن که از شما بیش از این کار بخوان. ببخشید کلفت که استخدام نکردن!!

    هرجات هم درد میکنه، بگو فلان جام درد میکنه یا خسته م و ... اگرم کسی گفت لوسی! اصصلا نشنو! هررچی میخوان بگن.

    الان چند نفر تو خونه همسرتون هستن؟ یعنی غیر از مادرشوهر، مثلا چند تا خواهر دارن؟
    و کارهای خونه رو آیا همه به سهم مساوی انجام میدن؟

    هررچه زودتر هم سعی کنین از اون خونه برین و مستقل بشین..
    پابرهنه عزیز ممنونم ازپاسخت
    متاسفانه شرایط بیرون رفتن واسه کاریادرس برام فراهم نیس، من نمیتونم مثلا به همسرم بگم میرم کتابخونه درس میخونم چون میگه وقتی کسی خونه نیس و ساکته چراتوخونه نمیخونی؟بعدشم راستش نمیخوام وقتی همسرم خونس من نباشم چون الان اول زندگیمه اینکه بخوام دورباشم خوب نیس.
    همسرم یه خواهرو یه برادردارن خواهرشون که سرکارمیره وتقریبا همه هفته خونه نیس مادرشوهرمم که خونه نمیمونه .
    اگه خدابخواد ما تا1ماه دیگه میریم خونمون ولی من واقعا خسته شدم نمیخوام ازفشار این 7ماه یهو فوران کنم و رابطموباهمسرم که تاالان خوب بوده خراب کنم.
    متاسفانه بارفتن من ازین خونه انتظاراکم نمیشه و همچنان میخوان من هرروز بیام وطبیعتا هم مثل این مدت بازم همه کاربکنم اکثر وقتا حتی مهمونم میاد همه نشستن و من توآشپزخونم.
    اگه بخوام بگم بیشترازین وظیفه من نیس فاجعه به پامیکنن ومیگن عروس خونه ای وظیفته بعدم اینقدتیز حرف میزنن که اصلا من توانایی مقابله ندارم.
    واقعا انگارانرژی ای برام نمونده که برم خونه خودم،تازه بااین اوصاف بازم ناراضین و انتظارکاربیشتردارن کافیه یه بار مادرشوهرم خودش کاری انجام بده اینقد غرمیزنه و بداخلاق میشه که انگاروظیفش نیس درحالیکه هم جوونه و هم سالم مطلقا ازکارای خونه هیچی انجام نمیده فقط جمعه ها ناهارمیپزه بقیش بامنه.

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 03 [ 14:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    9,992
    سطح
    66
    Points: 9,992, Level: 66
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام به یاران همدردی

    من بازم اومدم.نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه ما مستقل شدیم اما....
    همسرم بازم با زور و اجبار داره اذیتم میکنه این بار سر اینکه هرروز از صبح تا شب باید خونه مادرش باشیم.به هیچ وجه کوتاه نمیاد واقعا خستم مستقل شدم اما حسرت یه روز خونه خودن بودن رو دلم مونده.با مهربونی آرامش با سیاست و ناز حتی باابراز ناراحتیم به شکل منطقی باهمسرم حرف زدم اما نتیجش شد دعوا وداد وبیداد سرم،قهر و لج و سردی وآخرش لال شدن و کوتاه اومدن من.
    بخدا کم آوردم الان دارم گریه میکنم هرکاری از همدردی یاد گرفتم کردم اون ساعتایی که خونه بودم غذاها وشیرینیای قشنگ درست کردم،همیشه توخونمون ظاهرم شیک و مرتبه هرتنوعی که فک کنید انجام دادم که همسرم فضای خونه خودمون رو بیشتر دوست داشته باشه اما متاسفانه نتیجه نداد.
    خیلی راحت بهم میگه میدونم حق داری خونت باشی اما همینه که هست خونوادم اگه هرروز نریم اذیت میشن!!!
    این وسط اصلا منو نمیبینه که اذیتم،ماخونمونو تازه ساختیم وقتی اسباب کشی کردیم خیلی کارا مونده بود گاهی تا دیروقت وقتی برمیگشتیم ازخونه مادرشوهرم کاراموانجام میدادم اما همسرم اصلا براش مهم نبود که خستم.
    دوستای عزیزم واقعا سردرگم و مستاصل شدم کمکم کنید چیکارکنم که خونم بمونم.
    اگه دراین مورد هرحرفی باهمسرم بزنم حتی با قربون صدقه و لحن آروم گاهی با شیطنت و ناز همسرم به هیچ وجه حاضر نیس بشنوه و داد وبیداد میکنه آخرشم قهر میکنه و حتی شده یه هفته هم محلم نمیذاره آخرش کوتاه میام.
    خستم واقعا خسته شدم زندگی خودمو میخوام به کمکتون نیاز دارم

    - - - Updated - - -

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام عزیزم
    موضوعت رو یادمه قبلا هم دنبال میکردم و تجربه های خودم رو در تاپیک های قبلی گذاشته بودم..
    یادمه من هم بعد از ۴ ماه زندگی با خانواده همسرم، مشاور بهم گفت ممکنه طبیعی باشه اوایل که بیشتر برید خونه پدر و مادر همسرت پس خیلی مخالفت نکن کاملا طبیعیه و به مرور کمتر میشه.‌
    حالا شماهم لازم نیست اوایل سخت بگیری کم کم به بهانه های مختلف کمترش کن و اصلا مانع رفتن همسرت نشو.. من یادمه اوایل مستقل شدن هفته ای ۳ شب شام اونجا بودیم و واقعا برام خسته کننده بود ولی به مرور کمتر شد ولی همسدم هر روز میرفت به پدر و مادرش سر میزد تا اینکه خیلی کم و کمتر شد و الان حفتمون باهم هفته ای ۱ بار یا نهایت ۲ بار میریم و سر میزنیم..
    لطفا خیلی کوتاه نیا خواسته های خودت رو دنبال کن.. برای خودت ارزش و احترام قائل باش

  16. 3 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    tanhaeii (چهارشنبه 19 مهر 96), Ye_Doost (دوشنبه 17 مهر 96), بارن (چهارشنبه 19 مهر 96)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    115
    Array
    با کار و مشغله داخل خانه مشغولش کنید.

    وقتی ببینند زیاد بیرون خانه خودشان بروند کارهای داخل منزل خودشان انجام نشده باقی می مانند مجبور می شوند کمتر به خانه والدین و دیگران بروند.

    دیگر اینکه به طرق مختلف شما ایشون رو هدایت کنید به جاهای دیگر بروید. منزل والدین شما، پارک، سینما ...

    کلا سعی کنید مدیریت زمان رو غیرمستقیم و طوریکه خیلی متوجه نشه کنترل کنید.

    (یه جوری یواشکی بزنیدش نفهمه از کجا خورده )
    ویرایش توسط Ye_Doost : دوشنبه 17 مهر 96 در ساعت 22:46

  18. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    maadar (چهارشنبه 19 مهر 96), tanhaeii (چهارشنبه 19 مهر 96)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.