میخوام یک همدم عاطفی داشته باشم

[ali -guilan]

اگه خانومتون بفهمه چی ؟
اگه بچتون بفهمه که به مادرش خیانت میکنید چی؟
اون وقت خلا های عاطفیتون بیشتر نمیشه ؟
اگه اون دختری که بهش علاقه مند شدید ولتون کنه اسیب نمیبینید ؟ اون وقت دوباره میفتید دنبال یکی دیگه

به نظرم تمام تلاشتون رو بکنید که دوباره جنس رابطتون با همسرتون عشقولانه بشه
به نظرم یه جورایی برای همدیگه تمام شدید ، همدیگه رو کشف کردید و برای هم عادی شدید
مطمئنن با کس دیگه ای هم میبودید همینجوری میشد (برای همه همینجوریه فکر میکنم) چون عشق یعنی توهم ، یعنی بت کردن طرف ... یعنی ما منظره ای از طرف رو میبینیم که دوست داریم و اون دوست داره نمایشش بده ...بعدش هم خیال پردازی و وابستگی...
همش نیازه... نیازه به دوست داشته شدن...بخصوص از طرف کسی که اون رو دست نیافتنی میبینیم ...
چی بگم تجربم کمه ، ولی حسم از این چیزها اینجوریه

[فرشته مهربان]

اشتباه می کنید که آن تاپیک را متهم می کنید به اینکه منظورش از مدیریت نیاز سرکوب آن است .

شما تا زمانی که اسیر نیازهای غیر اساسی باشید مطمئن باشید هیچ وقت آرامش نخواهید داشت حتی اگر معشوقه های رنگ و ارنگ عوض کنید .... همه لذتهای حاصله موقتی است . اساساً وابستگی عاطفی به عوامل بیرونی آسیب زا هست . هروقت عامل خوشحالی باشد ما خوشیم ، هروقت نباشد ما دپرسیم و دلتنگ و در خلاء. همه چیز در درون ماست شما به آنچه بچسبید که پایدار و همیشه همراه است که مهمترینش خود شمایید .

خوب می دانم که دنبال کسی هستید که به شما عواطف نشان دهد و ابراز علاقه کند و عاشقی نشان دهد و ..... این ناشی از عدم همراهی همسرتان در این زمینه هم نیست بلکه ناشی از این است که ته وجودتان ، خودتان خود را قبول ندارید ، دوست ندارید و حتی خیلی اوقات مورد سرزنش خود هستید .

با خود دوست باشید ، خود را درست درک کنید ، خلاء های شما عمیق تر از اینه که با یک همدم عاطفی غیر همجنس غیر همسر پر شود این مسکن است اون هم از نوع پر عوارض و پر دردسر و آسیب زای آن مثل اینکه برای فرار از بعضی ناراحتی ها به مواد مخدر پناه ببرید این هم عوارض مخدری از نوع خود دارد .

اکنون هم برای برون رفت از خلائی که احساس می کنید و به درونتان باز می گردد نه بیرون از خود شما ، می خواهید احساسی پیش بروید .

لینک زیر به دردتان می خورد :

بهترین شکل تصمیم گیری

[فرشته مهربان]

نکته ای فراموشم شد بگم :

همسر شما هم مطمئناً در رابطه با شما خلاء دارد ( اصلا هیچ زندگی ای پر و پیمان و بدون نقص نیست ) او را مجاز می دانید که یک همدم از غیر همجنسش غیر از شما داشته باشد و نیاز عاطفی اش را تأمین کند ؟

[واحد]

خیلی ناراحت شدید چون دقیقا نقطه ضعفتون رو به شما نشون دادم . من دیگه پستی برای شما نمیگذارم . موفق باشید .

[tanin-91]

میشه این وابستگی عاطفی و بازتر کنین؟

منظورتون چیست؟
چه نیازها و خواسته هایی دارین اما همسر انجام نمیدهند
تاحالا با همسر صحبت کردین؟ سعی نکردن؟
تاحالا راه مشاور و رفتین؟ میشه رفت پیش یک مشاور خوب و مشکلاتتون و بگین هم ایشون میتونن با همسرتون صحبت کنن و راه درست رفع نیازهاتون و بهتون بگن هم میتونن به شما راه کارهای مناسب و بدهند.


.

این سوالارو جواب ندادید

[zendegiye movafagh]

چرا برای زندگیتون رابطه با همسرتون هیجان ایجاد نمی کنید
مسافرت سینما قرارهای دونفره
کارهایی که قراره با دوست دخنرنون انجامبدین اگه همون کارها رو با همسرتون انجام بدین زندگیتون خیلی شیرین تر و جذاب تر میشه

[rozaneh]

برادر عزیز خیلی از نیازهای بشر در طول زندگیش تامین نشده باقی میمونه یا کامل تامین نمی شه . کاری به اساسی و غیر اساسی بودنش ندارم ولی بهتره همیشه خودتون رو در شرایط انتهای کار تصور کنید و ببینید چه اتفاقاتی ممکنه در صورت ادامه رابطه بیفته . به هر حال زمان ممکنه بتونه مشکل شما رو کم رنگ کنه.

[حمید 30]

سلام
بالاخره شارژم فعال شد
خیلی ممنون از دوستانی که پاسخ دادن

- - - Updated - - -

چرا برای زندگیتون رابطه با همسرتون هیجان ایجاد نمی کنید
مسافرت سینما قرارهای دونفره
کارهایی که قراره با دوست دخنرنون انجامبدین اگه همون کارها رو با همسرتون انجام بدین زندگیتون خیلی شیرین تر و جذاب تر میشه

میشه بگین چطوری هیجان ایجاد کنم خیلی تکراری شده زندگی. مسافرت با وجود بچه دوساله خیلی سخته اونم الان و این فصل و شرایط کاریم. قطعا حس تازه ای که یک آدم تازه به انسان می ده از همسرم دریافت نمیکنم کارمون روزها شده نگهداری بچه و مراقبت از اون و خرید وسایل و مایحتاج خونه. کارهای رمانتیک دوران نامزدی دیگه الان برامون رمانتیک نیست.

- - - Updated - - -

نکته ای فراموشم شد بگم :

همسر شما هم مطمئناً در رابطه با شما خلاء دارد ( اصلا هیچ زندگی ای پر و پیمان و بدون نقص نیست ) او را مجاز می دانید که یک همدم از غیر همجنسش غیر از شما داشته باشد و نیاز عاطفی اش را تأمین کند ؟

قطعا نه. ولی شاید اون نیاز عاطفیش با فرزند تامین شده اینو می تونم بفهمم گرچه جنس نیاز فرق کنه اما من خیلی سرخورده و داغون شدم حوصله و انگیزه اهدافم بشدت صفر شده

- - - Updated - - -

این موضوع روی کارم هم خیلی تاثیر بسزایی گذاشته تو محل کارم نمی تونم کارمو انجام بدم همش تو خودمم

- - - Updated - - -

فرشته مهربون من هنوز عقیده دارم که نیاز عاطفیم با همسرم تامین نشده وگرنه احساس خلا نمی کردم واسه همین انگیزه رشد و پیشرفت تو اون نیازهای اساسی که شما گفتینو ندارم پس نمیشه بگم این نیازم غیر اساسیه شاید برای شما چون تو این حالتها قرار نگرفتین توی دسته نیازهای غیر اساسی طبقه بندی بشه ولی واسه من اینطور نبوده چون روی کل جریان زندگیم اثرگذار شده

- - - Updated - - -

من مرد نیستم!!!!واقعا نمی تونم راه حلی بدم ....اما با اطمینان بهتون میگم با منطقی ترین و فهمیده ترین دختر هم باشید اگه واقعا دوستون داشته باشه جفتتون اسیب میبینید....دوستون نداشته باشه و منطقی هم نباشه میشه تهدیدی برای زندگیتون و اضطراب و استرس و......هر کار و روشی در پیش میگیرید سمت ایجاد رابطه جدیدی نرید لطفا.

خیلی ممنونم حق با شماست و حرفاتون منطقیه. سعی در مدیریت افکارم دارم ولی فعلا که ناموفق بودم...

[ammin]

سلام آقای حمید

احساس شمارودرک میکنم عشق رو نمیشه درست وحسابی تعریف کردهرکسی یه جور تعریفش میکنه. هرچی هست انرژی قدرتمندیه..

شما توی پستهات زیادتأکید داشتی قصد ازهم پاشیدن وخیانت به همسرت وحتی آسیب زدن وسواستفاده به فرد ثالثی که طرف دوستیت قراربگیره رو نداری،فقط دوس داری این حس روتجربه کنی تادوباره انرژی ادامه دادن زندگیت روبگیری. خب من بدون تعارف یه سوال ازخودت دارم سوالی که منطق من وتو رو تحریک میکنه.بنظرت اگه بافردثالثی شروع به حرف زدن حتی مجازی کنی قضیه درهمون حدباقی میماند آیامیل پیدانمیکنی بعدمدتی ببینیش اگه دیدیدیش اگه نگا چشماش کردی اگه احساس کردی خیلی خوب تورودرک میکنه اگه احساس کردی هزاران ساله داری میشناسیش نیازپیدانمیکنی دستش روبگیری؟فقط دستش رو...

.فکرمیکنی گفتن وشنیدن یه حرفایی تو رواشباع میکنه.به نظرمن هرچقدرهم سفت وسخت بخوای حواشی اینجور دوستی هاروبزنی باز به اون سمتی کشیده میشی که دوس نداری بری پروپوزال وساختار نامرئی این دوستی ها یاراحت تربگم ظرف نامرئی که داره هرکس رو مظروف ومجبور خودش میکنه باسوادوبیسوادو مذهبی وغیرمذهبی نمیشناسه..هرچقد بخوای خوب باشی فقط رسیدن به ته خط کندترمیشه ولی آخرش میرسی اگه بخوای مقاومت کنی فشار روانی خیلی زیادی رومتحمل میشی مث ماشین خلاصی تو سرازیری که بخوای بادست متوقفش کنی.بنابراین اگه میخوای اون راه روبری برو ولی بدون به کجا کشیده میشه...


علتی که بعضی روانشناسان برای این دوستی هاگفتن اینه که آدمهادوس دارن افراد جدیدو ناشناخته تری به اونابگن دوست داریم تا افرادی که قبلا اینو به ماگفتن.. من نمیگم چطور باهمسرت عواطف تازه رو تجربه کن احتمالا بالهای صداقت وفرشته مهربان وسایردوستان توصیه های بهتری دراین زمینه داشته باشن فقط اینو میگم شایدهمسرت هم حرفای نگفته زیادی برات داشته باشه همانطورکه شخص ثالث غریبه حرفای تازه ای برای شما داره و اونا روبه اطرافیان خودش نگفته شایدغروریاشرم پیچیده ای میان دوآشنای قدیمی باشه که اجازه نمیده لایه های جدید احساس روتجربه کنند

[فرشته مهربان]

سلام

مشکل شما خلاء عاطفی نیست ، مشکل این است که ایده آل گرا هستید و بیشتر از آنکه از فرآیند لذت ببرید چشمتان به دنبال برآیند هست . دقت کنید هروزه در اطراف ما هزاران بهانه برای لذت بردن هست ، اماچه کسانی از این بهانه ها بهره برده از زندگی لذت می برند و زندگی را به همین دلیل شیرین می بینند حتی در اوج مشکلات و بیماریها و رنج ها و چه کسانی برعکس ، از خیلی بهانه هایی که در زندگی دارند برای لذت بردن اما نمی برند و یکنواخت می بینند ؟؟؟

اگر بنشینی پای صحبت این دو گروه هرکدام توصیفی از زندگی و آنچه شبانه روز با آن مواجه هستند دارند که متفاوت از دیگری است و به تبع آن حالشان هم متفاوت است ..... یعنی مثلاً آنچه شما یکنواختی می بینید دیگری هر روز برایش تازه تر است و از وجودش لذت می برد مثلا رسیدگی به امورات بچه و ..... غذا پختن ، جارو زدن ، سرکار رفتن و ...... آیا شده دقت کنیم که چرا این تفاوت وجود دارد ؟ چطور فلانی با همه مشکلاتی که دارد باز هم سرزنده و بشاش و با محبت است و با زن و بچه اش عشق می کند با اینکه زن بد اخلاقی هم دارد ، چطور بهمانی با این همه مشکلات مالی که دارد این همه شوخ و شنگ است ، و در مقابل چطور فلانی با اینکه چیزی در زندگی کم ندارد همه اش می نالد ، دلش یه چیزی میخواد ، گاهی حس می کند یه خوردنی میخواد که نمی داند چیست ، یه جایی رفتن میخواد که نمیداند کجاست ، یه کسی را خواستن است که نمی داند کیست ..... و و و و همه اینها را دقت کنی می بینی عناصر زندگی های آنها مشابه هست و گاه یکی ، یعنی زنی و فرزندی و .... گاه بعضی نسبت به خموده ها کمبودهایی هم مثلا از نظر مالی دارند اما شاداب تر از فرد دارا هستند .....

همه این تفاوت حال و احوال به یک چیز برمی گردد ، به نوع نگاه ، به تصور و تعریفی که از زندگی داریم ، به معیارها و اهدافی که برای زندگی داریم .... پس نه بچه ، نه خونه ، نه ماشین نه زن ، نه پدر و مادر ، فی نفسه یکنواختی آفرین نیستند یا اینکه شادی آفرین باشند ، بلکه نوع نگاه و تعامل ما و بهره برداری ما هست که اینها را رقم می زند .

بعضی از اینکه همه چیز در زندگیشان رو به راه باشد و نظم روتینی داشته باشد و آرام باشد .... احساس کسالت و یکنواختی می کنند ،بعضی بر عکس این هستند یعنی شلوغی و چالش ها و نبود یک ریتم منظم و آرام آنها را دچار احساس یکنواختی می کند و ......

پس این عوامل بیرونی نیستند که نقش دارند در لذت بردن ما از زندگی و ..... بلکه خود ما هستیم حتی کسی که تغییر دکور و چیدمان خونه بهش لذت می دهد ، این وسایل نیستند که به او لذت می دهد ، بلکه فرم دادن و تغییر محل و جهت و چیدمان آنهاست که منظره ای از نظر او زیبا ایجاد می کند و لذت آفرین است یعنی باز هم عملکرد و نوع نگاه زیبایی شناسانه و قدرت و توانایی تغییرات است که در او لذت آفریده و .......

سخن به درازا کشید اما امیدوارم متوجه منظورم بشوید .

البته تا وقتی روی هدف خود یعنی انتخاب یک غیر همسر متمرکزی و مایل باشی به جهت اقدام با اطمینان راهنمایی بگیری در برابر نگاهی غیر از این مقاوم خواهی بود به عبارتی بهتر آن است که بخواهی کلاً در خصوص درست یا غلط بودن این راه و این تصور راهنمایی بخواهی .