سلام دوستان. ممنونم از همهٔ کسانی که من را در تاپیک قبلیم راهنمایی کردن. علت این که اون تاپیک را ادامه ندادم این بود که احساس کردم مرور گذشته و حرف زدن در مورد اون آقا صرفا خواهش دل من را بیشتر میکند. من با راهنماییهای شما دوستان و به خواسته خانوادهام که خواستگار جدید من رو شایسته این دیدند که برای شناختنشون وقت بذارم، دارم سعی میکنم که این کار رو انجام بدم و همچنین به شدت با خودم مبارزه میکنم که به اون آقای قبلی فکر نکنم و تمرکزم رو از روی ایشون بردارم. البته مورد نظرم هست که از این خواستگار جدید به عنوان ابزاری برای فراموش کردن اون آقا استفاده نکنم. به این آقا از اولش گفتم که این پروسهٔ شناخت یک پروسهٔ کوتاه مدت نیست، و ممکن هم هست به نتیجهای نرسه، و رابطه عاطفی نباید به وجود بیاد توی این بازه، و فکر کن ۲تا آدمیم که داریم با هم دوستانه تبادل نظر میکنیم که به شناخت برسیم و ببینیم میشه کنار هم باشیم یا نه.
مساله اینجاست که احساس میکنم ایشون توی ذهنشون تصویرسازی کردن که ما با هم ازدواج خواهیم کرد، چون ایشون یک مقدار اضافه وزن دارن و موهای وسط سرشون ریخته، دیشب به من گفتن که تصمیم گرفتن با کنترل غذایی و تردمیل وزنشون رو کاهش بدن و تصمیم گرفتن که کاشت مو انجام بدن(من برخلاف ایشون ریزنقش هستم و به گفته اطرافیان چهره خیلی زیبایی دارم، جهت شفاف سازی عرض میکنم) چون در ادامه این حرفشون به من گفتن که تو در کنار من مثل اسکارلت در فیلم بر باد رفته هستی( کسانی که فیلم رو دیدن میدونم چی میگم) منظورشون این بود که به لحاظ ظاهری من خیلی سر تر هستم و ایشون میخوان سعی کنن متناسب تر بشن. این حرفها من رو به فکر باز داشت و نگرانم کرد.
خصوصیت و شرایط ایشون، ۲۸ساله، فوق لیسانس،استخدام شرکت نفت(۲هفته هستند ۲هفته میرن جنوب)، در آمد کافی/ خانوادشون به ما میخورند/ چهره خیلی معمولی صورتشون مهربان و معصوم هست، موهاشون ریخته چاق هم هستن تا حدی،پاک هستن، من اولین دختر زندگیشون هستم(اینو خودم فهمیدم)، با دکترا خوندن من مشکلی ندارن/ توی ذهنشون هست که شاید یک روزی بخوان مهاجرت کنند که من مطمئن نیستم این رو بخوام./اختلافن سنی ما 1سال هست ولی ظاهرا به نظر میسه من 7-8سال کوچکتر باشم/ مهربان و احساسی-منطقی هستن
لطفا راهنماییم کنید چطور ادامه بدم که آسیبی متوجه من یا ایشون به لحاظ روحی نشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)