سلام دو ستان عزیز
این چند وقت خیلی به حرفهاتون فکر کردم و همینطور موضوعات مشابه خودم.
راستش شاید نخواستم واقعیت رو قبول کنم. به اینکه شاید سرنوشت چیز دیگه برام رقم زده باشه فکر نکردم.
درمورد دختره، وابسته نیستم، یخورده بهش دلبسته ام. هر یک یا دو هفته ای شاید 3بار ببینمش، اونم با فاصله زیاد.
درمورد علاقه ام نسبت بهش یخورده خبر داره، ولی 100% مطمئن نیست. نخواستم فکرش به این چیزا معطوف بشه. ولی هر وقت نگاهم بهش بیفته یه طوری هستش که میدونه یه حسی بهش دارم.
همون نوع نگاه ایشون هم نسبت بهم دارن. حالا ما میگیم نظری نداره ، هرچند قبل از این جریانات بارها گفته که دوستم داره، بگذریم
خواهشا راهنمایی کنین، فرض بر اینکه اگه بهم علاقه داشت، که 90 % مطمئنم که داره، حالا میگیم من اشتباه میکنم 50% ، حالا خوب شد.
چه کنم تا دلش نشکنه و بچسبه به زندگیش، به درسهاش برسه، به فرمایشات شما دوستان فرصت های زیادی داره. پس عجله چرا؟ به راستی که حق با شماست
حتی یه زمانی که درک اینجور مسایل برای هم سن و سالاش سخت بود. بدون اینه در مورد خودمون حرفی بزنم بهم میگه:
از صبح تا الان هر چی دارم فکر میکنم، میبینم من و تو بهم نمیرسیم. گفتم چرا؟ بهم میگه چون تو پیر میشی. یعنی سنم میره بالا.
من تسلیم. میخوام بهش فرصت بدم. از هر نظر رشد کنه، به یه سن مطلوب برسه. وارد اجتماع بشه، هدف و مقصد برای زندگیش مشخص کنه. اونوقت اگه بازم عشقش من بودم، اگه بازم بهش علاقه داشت (به احتمال زیاد یا منو به کلی یادش میره یا شایدم چیز مهمی براش نباشه یا هروقت به یادش بیفته خندش بگیره)
دیگه.... اونو دیگه خودم میدونم
کمکم کنین و بگین چیکار کنم در مورد علاقه ای که نسبت بهش دارم، فکر کنه که داره اشتباه میکنه؟
حالا ازتون خواهش میکنم کمکم کنین. از دوستان خوب سایت همدردی خواهش میکنم یه راهکاری بهم نشون بدن.
ممنونم
- - - Updated - - -
دوستان محترم
meinoush ، pasta ، Naashena ، فرشته مهربان ، فرهنگ 27 ، شیدا. ، mahasty ، khaleghezey ، hanie_66 ، hanie_66 ،
و دیگر دوستان گرامی خواهشا راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)